یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکس نبود
یه الاغه بود که یه پاش لنگ بود ، غضنفر صاحب الاغه اسم الاغشو گذاشته بود پیتکو ، یه روز که محمود داشت با الاغ یارو خوش و بش میکرد و می گفت که هادی خیلی اذیتم می کنه، طناز که داشت از اونجا رد میشد به هادی زنگ زد و قضیه رو گفت ( که چرا به محمود ببیچاره اذیت می کنی؟)
هادی هم عصبانی شد و به خواهرش حمیده ماموریت داد که الاغ رو از مرده بخره و سر به نیست کنه ولی نمیدونست که خره 3 میلیون تومنه هادی گفت چه خبره بابا رینگ اسپرت و ضبط و باندش رو نمی خوام. صاحب الاغه گفت: آخه هادی خیلی با سرعت رانندگی می کنه و از اونجایی که پیتکو نسبت نزدیکی با کره الاغ کد خدای قصه حسن کچل داره ،دوست نداره به هادی فروخته بشه و اصلاً از هادی خوشش نمیاد هادیم به حمیده گفت ولش کن چیزی که فراوونه الاغ. القصه حمیده که با عکس العمل هادی مواجه شد پاریکال ، الاغ پرین تو فیلم با خانمان رو برا کادو تولدش خرید، پرین هم سر جهازیش بود حالا خر بیار و پرین بار کن پرین قصد ازدواج نداشت هادی بعد از فهمیدن این موضوع خودکشی کرد ولی میدونین که کسی توی این داستان نمیمیره ولی هادی با این همه مرد
پرین که هادی رو خیلی دوست داشت رفت سراغ جادوی نجات بخش که هادی رو زنده کنه اون باید می رفت قله ی قاف تا گل خرزهره بیاره بده هادی بخوره اما چون نمی شناخت اونجا رو رفت پیش یانگوم و با داروی شفابخش برگشت و هادی خوب شد ولی متاسفانه اثر دارو خیلی زود تموم شد و اما در این حین احمد سر رسید و به کمک قدرتهای ما فوق طبیعی و همچنین ما تحت طبیعی اش هادی را زنده ی زنده کرد و یک طلسمی روش گذاشت که هرکی خواست بکشدش از داستان بیرون انداخته شه!!!(چون کسی نمی میره )
همه خوشحال بودند و می خندیدند ناگهان همه چیز به یکباره تغییر کرد
مورد توجه احمد آقای فداکار مهربان
اگر قرار بود هر کسی 2 یا 3 خط بنویسه خوب بنده زحمت بقه رو کم میکردم و سر و ته قصه رو هم میآوردم
توجه داشته باش اخوی همه باید یک خط بنویسند . و السلام
