قصه سازي

گفتگو در مورد ادبیات فارسی ، مشاعره و موضوعات مرتبط
نمایه کاربر
abri
آخرشه !
آخرشه !
پست: 3773
تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 12:09 pm

Re: قصه سازي

پست توسط abri » یک شنبه 7 تیر 1388, 4:56 am

مچ تري ختم ماجرا رو از خودش به خودش منتقل کرد!
همين جا بود كه چنین انتقالی به غزه یافت. ولي ممد ساوي از ترس سنگ و خرچنگ و نهنگ به حالت استند باي و هنگ تركيدن کردان رو هم ترکاند.ابری سراسیمه خسته و كوفته با ظرف کووووفته پرید تو بغل ِ من و همه ی کوفته هارو كوبيد تو صورت نرسی و خوشحال گفت: چه خوشگل شدی!
اینجا بود که آنجا احمد و آنجاتر همانجا نزدیکِ ناجا(نیروی انتظامی جمهوری اسلامی) كسي با بيل مادر زنش را کشت! اما زي زيِ بيچاره فسیل زنشو از برج يك طبقه بغل کرد و به انتخابات پشت کرد و با حمله به باغچه سبزی احمدی نژاد قهوه ای را متحول ساخت و تربچه ها را با کلت خورد که یهو معده اش ترکید!

بچه ها
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...

نمایه کاربر
hamideht
گروه وب سايت
گروه وب سايت
پست: 5034
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am

Re: قصه سازي

پست توسط hamideht » یک شنبه 7 تیر 1388, 6:44 pm

مچ تري ختم ماجرا رو از خودش به خودش منتقل کرد!
همين جا بود كه چنین انتقالی به غزه یافت. ولي ممد ساوي از ترس سنگ و خرچنگ و نهنگ به حالت استند باي و هنگ تركيدن کردان رو هم ترکاند.ابری سراسیمه خسته و كوفته با ظرف کووووفته پرید تو بغل ِ من و همه ی کوفته هارو كوبيد تو صورت نرسی و خوشحال گفت: چه خوشگل شدی!
اینجا بود که آنجا احمد و آنجاتر همانجا نزدیکِ ناجا(نیروی انتظامی جمهوری اسلامی) كسي با بيل مادر زنش را کشت! اما زي زيِ بيچاره فسیل زنشو از برج يك طبقه بغل کرد و به انتخابات پشت کرد و با حمله به باغچه سبزی احمدی نژاد قهوه ای را متحول ساخت و تربچه ها را با کلت خورد که یهو معده اش ترکید!

بچه ها سلام :D
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است

نمایه کاربر
hadi
كارش درسته
كارش درسته
پست: 4070
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
تماس:

Re: قصه سازي

پست توسط hadi » دو شنبه 8 تیر 1388, 8:15 am

مچ تري ختم ماجرا رو از خودش به خودش منتقل کرد!
همين جا بود كه چنین انتقالی به غزه یافت. ولي ممد ساوي از ترس سنگ و خرچنگ و نهنگ به حالت استند باي و هنگ تركيدن کردان رو هم ترکاند.ابری سراسیمه خسته و كوفته با ظرف کووووفته پرید تو بغل ِ من و همه ی کوفته هارو كوبيد تو صورت نرسی و خوشحال گفت: چه خوشگل شدی!
اینجا بود که آنجا احمد و آنجاتر همانجا نزدیکِ ناجا(نیروی انتظامی جمهوری اسلامی) كسي با بيل مادر زنش را کشت! اما زي زيِ بيچاره فسیل زنشو از برج يك طبقه بغل کرد و به انتخابات پشت کرد و با حمله به باغچه سبزی احمدی نژاد قهوه ای را متحول ساخت و تربچه ها را با کلت خورد که یهو معده اش ترکید!

بچه ها سلام گرم مرا

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد

نمایه کاربر
hamideht
گروه وب سايت
گروه وب سايت
پست: 5034
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am

Re: قصه سازي

پست توسط hamideht » دو شنبه 8 تیر 1388, 7:35 pm

مچ تري ختم ماجرا رو از خودش به خودش منتقل کرد!
همين جا بود كه چنین انتقالی به غزه یافت. ولي ممد ساوي از ترس سنگ و خرچنگ و نهنگ به حالت استند باي و هنگ تركيدن کردان رو هم ترکاند.ابری سراسیمه خسته و كوفته با ظرف کووووفته پرید تو بغل ِ من و همه ی کوفته هارو كوبيد تو صورت نرسی و خوشحال گفت: چه خوشگل شدی!
اینجا بود که آنجا احمد و آنجاتر همانجا نزدیکِ ناجا(نیروی انتظامی جمهوری اسلامی) كسي با بيل مادر زنش را کشت! اما زي زيِ بيچاره فسیل زنشو از برج يك طبقه بغل کرد و به انتخابات پشت کرد و با حمله به باغچه سبزی احمدی نژاد قهوه ای را متحول ساخت و تربچه ها را با کلت خورد که یهو معده اش ترکید!

بچه ها سلام گرم مرا رد کردند :cry:
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است

نمایه کاربر
abri
آخرشه !
آخرشه !
پست: 3773
تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 12:09 pm

Re: قصه سازي

پست توسط abri » دو شنبه 8 تیر 1388, 7:48 pm

بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...

نمایه کاربر
hadi
كارش درسته
كارش درسته
پست: 4070
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
تماس:

Re: قصه سازي

پست توسط hadi » سه شنبه 9 تیر 1388, 6:36 pm

بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد

نمایه کاربر
hamideht
گروه وب سايت
گروه وب سايت
پست: 5034
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am

Re: قصه سازي

پست توسط hamideht » سه شنبه 9 تیر 1388, 7:15 pm

بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند :shock:
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است

نمایه کاربر
hadi
كارش درسته
كارش درسته
پست: 4070
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
تماس:

Re: قصه سازي

پست توسط hadi » سه شنبه 9 تیر 1388, 7:18 pm

بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد

نمایه کاربر
hamideht
گروه وب سايت
گروه وب سايت
پست: 5034
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am

Re: قصه سازي

پست توسط hamideht » سه شنبه 9 تیر 1388, 7:22 pm

بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است

نمایه کاربر
hadi
كارش درسته
كارش درسته
پست: 4070
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
تماس:

Re: قصه سازي

پست توسط hadi » چهار شنبه 10 تیر 1388, 7:53 am

بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد

نمایه کاربر
nono
ReD RoSe
ReD RoSe
پست: 2411
تاریخ عضویت: دو شنبه 16 مهر 1386, 7:38 pm
تماس:

Re: قصه سازي

پست توسط nono » چهار شنبه 10 تیر 1388, 9:27 am

بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که نگاهی به آینه
زندگی قافیه باران است ، من اگر پاییزم و درختان امیدم همه بی برگ شدند تو بهاری و به اندازه باران خدا زیبایی . . . !

نمایه کاربر
gemini
آخرشه !
آخرشه !
پست: 590
تاریخ عضویت: شنبه 5 آبان 1386, 11:41 am

Re: قصه سازي

پست توسط gemini » چهار شنبه 10 تیر 1388, 10:36 am

بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که نگاهی به آینه بغل موتور
ولی من سر بر آسمان خواهم داشت
تا چشم بر نور بگشایم.

Nersi
آخرشه !
آخرشه !
پست: 2493
تاریخ عضویت: شنبه 5 آبان 1386, 11:40 am
محل اقامت: تهران

Re: قصه سازي

پست توسط Nersi » چهار شنبه 10 تیر 1388, 11:03 am

بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که نگاهی به آینه بغل ِ موتور بغلی
-----> :)

نمایه کاربر
hadi
كارش درسته
كارش درسته
پست: 4070
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
تماس:

Re: قصه سازي

پست توسط hadi » چهار شنبه 10 تیر 1388, 11:17 am

بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که نگاهی به آینه بغل ِ موتور بغلی انداختن و فوری

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد

نمایه کاربر
gemini
آخرشه !
آخرشه !
پست: 590
تاریخ عضویت: شنبه 5 آبان 1386, 11:41 am

Re: قصه سازي

پست توسط gemini » چهار شنبه 10 تیر 1388, 11:18 am

بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که نگاهی به آینه بغل ِ موتور بغلی حاجي يه وري
ولی من سر بر آسمان خواهم داشت
تا چشم بر نور بگشایم.

Nersi
آخرشه !
آخرشه !
پست: 2493
تاریخ عضویت: شنبه 5 آبان 1386, 11:40 am
محل اقامت: تهران

Re: قصه سازي

پست توسط Nersi » چهار شنبه 10 تیر 1388, 11:23 am

بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که نگاهی به آینه بغل ِ موتور بغلی حاجي يه وري قربون مری :lol: :lol:
-----> :)

نمایه کاربر
hadi
كارش درسته
كارش درسته
پست: 4070
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
تماس:

Re: قصه سازي

پست توسط hadi » چهار شنبه 10 تیر 1388, 11:27 am

بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که با نگاهی به آینه بغل ِ موتور بغلی حاجي يه وري قربون مری رفتند

انقدر منو بای پس نکنین بابا :lol:

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد

نمایه کاربر
gemini
آخرشه !
آخرشه !
پست: 590
تاریخ عضویت: شنبه 5 آبان 1386, 11:41 am

Re: قصه سازي

پست توسط gemini » چهار شنبه 10 تیر 1388, 11:31 am

بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که با نگاهی به آینه بغل ِ موتور بغلی حاجي يه وري قربون مری رفتند ولي مري
ولی من سر بر آسمان خواهم داشت
تا چشم بر نور بگشایم.

نمایه کاربر
hadi
كارش درسته
كارش درسته
پست: 4070
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
تماس:

Re: قصه سازي

پست توسط hadi » چهار شنبه 10 تیر 1388, 11:34 am

بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که با نگاهی به آینه بغل ِ موتور بغلی حاجي يه وري قربون مری رفتند ولي مري و احمد با این

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد

نمایه کاربر
Ahmaad
آخرشه !
آخرشه !
پست: 1669
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 7:05 pm
محل اقامت: Kuwait
تماس:

Re: قصه سازي

پست توسط Ahmaad » چهار شنبه 10 تیر 1388, 12:23 pm

بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که با نگاهی به آینه بغل ِ موتور بغلی حاجي يه وري قربون مری رفتند ولي مري و احمد با این هادی و جمینای
تصویر

ارسال پست

چه کسی حاضر است؟

کاربران حاضر در این انجمن: Bing [Bot] و 1 مهمان