قصه سازي
Re: قصه سازي
مچ تري ختم ماجرا رو از خودش به خودش منتقل کرد!
همين جا بود كه چنین انتقالی به غزه یافت. ولي ممد ساوي از ترس سنگ و خرچنگ و نهنگ به حالت استند باي و هنگ تركيدن کردان رو هم ترکاند.ابری سراسیمه خسته و كوفته با ظرف کووووفته پرید تو بغل ِ من و همه ی کوفته هارو كوبيد تو صورت نرسی و خوشحال گفت: چه خوشگل شدی!
اینجا بود که آنجا احمد و آنجاتر همانجا نزدیکِ ناجا(نیروی انتظامی جمهوری اسلامی) كسي با بيل مادر زنش را کشت! اما زي زيِ بيچاره فسیل زنشو از برج يك طبقه بغل کرد و به انتخابات پشت کرد و با حمله به باغچه سبزی احمدی نژاد قهوه ای را متحول ساخت و تربچه ها را با کلت خورد که یهو معده اش ترکید!
بچه ها
همين جا بود كه چنین انتقالی به غزه یافت. ولي ممد ساوي از ترس سنگ و خرچنگ و نهنگ به حالت استند باي و هنگ تركيدن کردان رو هم ترکاند.ابری سراسیمه خسته و كوفته با ظرف کووووفته پرید تو بغل ِ من و همه ی کوفته هارو كوبيد تو صورت نرسی و خوشحال گفت: چه خوشگل شدی!
اینجا بود که آنجا احمد و آنجاتر همانجا نزدیکِ ناجا(نیروی انتظامی جمهوری اسلامی) كسي با بيل مادر زنش را کشت! اما زي زيِ بيچاره فسیل زنشو از برج يك طبقه بغل کرد و به انتخابات پشت کرد و با حمله به باغچه سبزی احمدی نژاد قهوه ای را متحول ساخت و تربچه ها را با کلت خورد که یهو معده اش ترکید!
بچه ها
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...
Re: قصه سازي
مچ تري ختم ماجرا رو از خودش به خودش منتقل کرد!
همين جا بود كه چنین انتقالی به غزه یافت. ولي ممد ساوي از ترس سنگ و خرچنگ و نهنگ به حالت استند باي و هنگ تركيدن کردان رو هم ترکاند.ابری سراسیمه خسته و كوفته با ظرف کووووفته پرید تو بغل ِ من و همه ی کوفته هارو كوبيد تو صورت نرسی و خوشحال گفت: چه خوشگل شدی!
اینجا بود که آنجا احمد و آنجاتر همانجا نزدیکِ ناجا(نیروی انتظامی جمهوری اسلامی) كسي با بيل مادر زنش را کشت! اما زي زيِ بيچاره فسیل زنشو از برج يك طبقه بغل کرد و به انتخابات پشت کرد و با حمله به باغچه سبزی احمدی نژاد قهوه ای را متحول ساخت و تربچه ها را با کلت خورد که یهو معده اش ترکید!
بچه ها سلام
همين جا بود كه چنین انتقالی به غزه یافت. ولي ممد ساوي از ترس سنگ و خرچنگ و نهنگ به حالت استند باي و هنگ تركيدن کردان رو هم ترکاند.ابری سراسیمه خسته و كوفته با ظرف کووووفته پرید تو بغل ِ من و همه ی کوفته هارو كوبيد تو صورت نرسی و خوشحال گفت: چه خوشگل شدی!
اینجا بود که آنجا احمد و آنجاتر همانجا نزدیکِ ناجا(نیروی انتظامی جمهوری اسلامی) كسي با بيل مادر زنش را کشت! اما زي زيِ بيچاره فسیل زنشو از برج يك طبقه بغل کرد و به انتخابات پشت کرد و با حمله به باغچه سبزی احمدی نژاد قهوه ای را متحول ساخت و تربچه ها را با کلت خورد که یهو معده اش ترکید!
بچه ها سلام

بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است
که یک اشاره بس است
Re: قصه سازي
مچ تري ختم ماجرا رو از خودش به خودش منتقل کرد!
همين جا بود كه چنین انتقالی به غزه یافت. ولي ممد ساوي از ترس سنگ و خرچنگ و نهنگ به حالت استند باي و هنگ تركيدن کردان رو هم ترکاند.ابری سراسیمه خسته و كوفته با ظرف کووووفته پرید تو بغل ِ من و همه ی کوفته هارو كوبيد تو صورت نرسی و خوشحال گفت: چه خوشگل شدی!
اینجا بود که آنجا احمد و آنجاتر همانجا نزدیکِ ناجا(نیروی انتظامی جمهوری اسلامی) كسي با بيل مادر زنش را کشت! اما زي زيِ بيچاره فسیل زنشو از برج يك طبقه بغل کرد و به انتخابات پشت کرد و با حمله به باغچه سبزی احمدی نژاد قهوه ای را متحول ساخت و تربچه ها را با کلت خورد که یهو معده اش ترکید!
بچه ها سلام گرم مرا
همين جا بود كه چنین انتقالی به غزه یافت. ولي ممد ساوي از ترس سنگ و خرچنگ و نهنگ به حالت استند باي و هنگ تركيدن کردان رو هم ترکاند.ابری سراسیمه خسته و كوفته با ظرف کووووفته پرید تو بغل ِ من و همه ی کوفته هارو كوبيد تو صورت نرسی و خوشحال گفت: چه خوشگل شدی!
اینجا بود که آنجا احمد و آنجاتر همانجا نزدیکِ ناجا(نیروی انتظامی جمهوری اسلامی) كسي با بيل مادر زنش را کشت! اما زي زيِ بيچاره فسیل زنشو از برج يك طبقه بغل کرد و به انتخابات پشت کرد و با حمله به باغچه سبزی احمدی نژاد قهوه ای را متحول ساخت و تربچه ها را با کلت خورد که یهو معده اش ترکید!
بچه ها سلام گرم مرا
معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد
Re: قصه سازي
مچ تري ختم ماجرا رو از خودش به خودش منتقل کرد!
همين جا بود كه چنین انتقالی به غزه یافت. ولي ممد ساوي از ترس سنگ و خرچنگ و نهنگ به حالت استند باي و هنگ تركيدن کردان رو هم ترکاند.ابری سراسیمه خسته و كوفته با ظرف کووووفته پرید تو بغل ِ من و همه ی کوفته هارو كوبيد تو صورت نرسی و خوشحال گفت: چه خوشگل شدی!
اینجا بود که آنجا احمد و آنجاتر همانجا نزدیکِ ناجا(نیروی انتظامی جمهوری اسلامی) كسي با بيل مادر زنش را کشت! اما زي زيِ بيچاره فسیل زنشو از برج يك طبقه بغل کرد و به انتخابات پشت کرد و با حمله به باغچه سبزی احمدی نژاد قهوه ای را متحول ساخت و تربچه ها را با کلت خورد که یهو معده اش ترکید!
بچه ها سلام گرم مرا رد کردند
همين جا بود كه چنین انتقالی به غزه یافت. ولي ممد ساوي از ترس سنگ و خرچنگ و نهنگ به حالت استند باي و هنگ تركيدن کردان رو هم ترکاند.ابری سراسیمه خسته و كوفته با ظرف کووووفته پرید تو بغل ِ من و همه ی کوفته هارو كوبيد تو صورت نرسی و خوشحال گفت: چه خوشگل شدی!
اینجا بود که آنجا احمد و آنجاتر همانجا نزدیکِ ناجا(نیروی انتظامی جمهوری اسلامی) كسي با بيل مادر زنش را کشت! اما زي زيِ بيچاره فسیل زنشو از برج يك طبقه بغل کرد و به انتخابات پشت کرد و با حمله به باغچه سبزی احمدی نژاد قهوه ای را متحول ساخت و تربچه ها را با کلت خورد که یهو معده اش ترکید!
بچه ها سلام گرم مرا رد کردند

بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است
که یک اشاره بس است
Re: قصه سازي
بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...
Re: قصه سازي
بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه
معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد
Re: قصه سازي
بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند 

بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است
که یک اشاره بس است
Re: قصه سازي
بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم
معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد
Re: قصه سازي
بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است
که یک اشاره بس است
Re: قصه سازي
بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که
معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد
Re: قصه سازي
بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که نگاهی به آینه
زندگی قافیه باران است ، من اگر پاییزم و درختان امیدم همه بی برگ شدند تو بهاری و به اندازه باران خدا زیبایی . . . !
Re: قصه سازي
بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که نگاهی به آینه بغل موتور
ولی من سر بر آسمان خواهم داشت
تا چشم بر نور بگشایم.
تا چشم بر نور بگشایم.
Re: قصه سازي
بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که نگاهی به آینه بغل ِ موتور بغلی
----->

Re: قصه سازي
بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که نگاهی به آینه بغل ِ موتور بغلی انداختن و فوری
معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد
Re: قصه سازي
بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که نگاهی به آینه بغل ِ موتور بغلی حاجي يه وري
ولی من سر بر آسمان خواهم داشت
تا چشم بر نور بگشایم.
تا چشم بر نور بگشایم.
Re: قصه سازي
بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که نگاهی به آینه بغل ِ موتور بغلی حاجي يه وري قربون مری



----->

Re: قصه سازي
بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که با نگاهی به آینه بغل ِ موتور بغلی حاجي يه وري قربون مری رفتند
انقدر منو بای پس نکنین بابا
انقدر منو بای پس نکنین بابا

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد
Re: قصه سازي
بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که با نگاهی به آینه بغل ِ موتور بغلی حاجي يه وري قربون مری رفتند ولي مري
ولی من سر بر آسمان خواهم داشت
تا چشم بر نور بگشایم.
تا چشم بر نور بگشایم.
Re: قصه سازي
بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که با نگاهی به آینه بغل ِ موتور بغلی حاجي يه وري قربون مری رفتند ولي مري و احمد با این
معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد
Re: قصه سازي
بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که با نگاهی به آینه بغل ِ موتور بغلی حاجي يه وري قربون مری رفتند ولي مري و احمد با این هادی و جمینای

چه کسی حاضر است؟
کاربران حاضر در این انجمن: Bing [Bot] و 0 مهمان