گپ و سرگرمی اعضا
-
saeedeh
- آخرشه !

- پست: 461
- تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 10:54 am
-
تماس:
پست
توسط saeedeh » شنبه 18 شهریور 1385, 10:24 am
دمن که دلم نمیاد خواهرمو بکشم آخه اگه بکشمش مامانم منو می کشه

زندگي هديه خداست به تو. طرز زندگي کردن تو، هديه ي توست به خدا
-
TNZ
- پادشاه

- پست: 6111
- تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
-
تماس:
پست
توسط TNZ » شنبه 18 شهریور 1385, 11:37 am
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
-
hamideht
- گروه وب سايت

- پست: 5034
- تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am
پست
توسط hamideht » شنبه 18 شهریور 1385, 8:47 pm
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است
-
hadi
- كارش درسته

- پست: 4070
- تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
-
تماس:
پست
توسط hadi » یک شنبه 19 شهریور 1385, 8:13 am
من حميده رو نميكشم
حميده عقشولي منه
سهيلو ميكشم كه انقدر به فكر اذيت ديكگران نباشه
با شمشير ميكشم كه خون بپاشه به در و ديوار
اصل حالش به خون پاشيدنشه
اميدوارم فشارش بالا باشه صحنه ي قشنكي بشه

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد
-
soheil
- آخرشه !

- پست: 645
- تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:26 pm
- محل اقامت: silver_unicorn2007@yahoo.com
-
تماس:
پست
توسط soheil » دو شنبه 20 شهریور 1385, 7:55 pm
بابا هادی...
من هادی رو یه جوری می کشم که یه قطره خون هم ازش نریزه بیرون...
می خوام با زجر بمیره...
هادی هم مثل من از خون و خون ریزی خوشش میاد هاا...
پرستویی که مقصد را در کوچ می بیند از خرابی لانه اش نمی هراسد
<soheil>
-
hamideht
- گروه وب سايت

- پست: 5034
- تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am
پست
توسط hamideht » دو شنبه 20 شهریور 1385, 9:29 pm
دست به هادی بزنی خودم تیکه تیکت می کنم کتلت می پزم
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است
-
soheil
- آخرشه !

- پست: 645
- تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:26 pm
- محل اقامت: silver_unicorn2007@yahoo.com
-
تماس:
پست
توسط soheil » دو شنبه 20 شهریور 1385, 9:43 pm
این هادی چرا اینجوری شده؟
این همه آدم یه دفه گیر داد به من...
بعدش هم..
من میگم این حمیده بهش نمیاد مهربون باشه هااااا...ولی من همچنان امیدوارم...
پرستویی که مقصد را در کوچ می بیند از خرابی لانه اش نمی هراسد
<soheil>
-
hamideht
- گروه وب سايت

- پست: 5034
- تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am
پست
توسط hamideht » سه شنبه 21 شهریور 1385, 6:37 am
امید چیز خوبیه آره باش حالا
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است
-
soheil
- آخرشه !

- پست: 645
- تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:26 pm
- محل اقامت: silver_unicorn2007@yahoo.com
-
تماس:
پست
توسط soheil » سه شنبه 21 شهریور 1385, 8:55 am
امید چیز خوبیه...
ولی مثل اینکه دوباره همه چی داره عادی میشه..
پرستویی که مقصد را در کوچ می بیند از خرابی لانه اش نمی هراسد
<soheil>
-
hamideht
- گروه وب سايت

- پست: 5034
- تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am
پست
توسط hamideht » سه شنبه 21 شهریور 1385, 9:36 am
چی عادی میشه؟
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است
-
soheil
- آخرشه !

- پست: 645
- تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:26 pm
- محل اقامت: silver_unicorn2007@yahoo.com
-
تماس:
پست
توسط soheil » سه شنبه 21 شهریور 1385, 6:45 pm
همین که تو دیگه مهربون نیستی دیگه....
می خواستی چی عادی بشه؟
پرستویی که مقصد را در کوچ می بیند از خرابی لانه اش نمی هراسد
<soheil>
-
hamideht
- گروه وب سايت

- پست: 5034
- تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am
پست
توسط hamideht » سه شنبه 21 شهریور 1385, 9:05 pm
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است
-
soheil
- آخرشه !

- پست: 645
- تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:26 pm
- محل اقامت: silver_unicorn2007@yahoo.com
-
تماس:
پست
توسط soheil » سه شنبه 21 شهریور 1385, 9:22 pm
از این فرست ها باید استفاده کرد...
حمیده منو می بری پارک؟
تو که انقدر مهربون شدی..
پرستویی که مقصد را در کوچ می بیند از خرابی لانه اش نمی هراسد
<soheil>
-
hamideht
- گروه وب سايت

- پست: 5034
- تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am
پست
توسط hamideht » سه شنبه 21 شهریور 1385, 9:25 pm
نه نمی برم
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است
-
soheil
- آخرشه !

- پست: 645
- تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:26 pm
- محل اقامت: silver_unicorn2007@yahoo.com
-
تماس:
پست
توسط soheil » سه شنبه 21 شهریور 1385, 9:56 pm
چه وحشتناک شدی حمیده...
داری شوخی می کنی نه؟
پرستویی که مقصد را در کوچ می بیند از خرابی لانه اش نمی هراسد
<soheil>
-
hamideht
- گروه وب سايت

- پست: 5034
- تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am
پست
توسط hamideht » چهار شنبه 22 شهریور 1385, 6:54 am
[smilie=real mad.gif]
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است
-
soheil
- آخرشه !

- پست: 645
- تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:26 pm
- محل اقامت: silver_unicorn2007@yahoo.com
-
تماس:
پست
توسط soheil » چهار شنبه 22 شهریور 1385, 8:13 am
پرستویی که مقصد را در کوچ می بیند از خرابی لانه اش نمی هراسد
<soheil>
-
soheil
- آخرشه !

- پست: 645
- تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:26 pm
- محل اقامت: silver_unicorn2007@yahoo.com
-
تماس:
پست
توسط soheil » یک شنبه 2 مهر 1385, 8:44 pm
اااا...
مثل اینکه باید خودمو بکشم...
کاش می شد ادم نفر دو تا قبلیش رو بکشه...
اون وقت قیافه ی حمیده خنده دار می شد...
پرستویی که مقصد را در کوچ می بیند از خرابی لانه اش نمی هراسد
<soheil>
-
hamideht
- گروه وب سايت

- پست: 5034
- تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am
پست
توسط hamideht » دو شنبه 3 مهر 1385, 2:07 pm
من سهیل رو نمی کشم چون دیگه خودش کم کم خودکشی می کنه
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است
-
soheil
- آخرشه !

- پست: 645
- تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:26 pm
- محل اقامت: silver_unicorn2007@yahoo.com
-
تماس:
پست
توسط soheil » سه شنبه 4 مهر 1385, 7:03 pm
جلوش زولبیا بامیه می زارم بعد نمی ذارم که بخوره...
همون جا دق می کنه..
پرستویی که مقصد را در کوچ می بیند از خرابی لانه اش نمی هراسد
<soheil>
چه کسی حاضر است؟
کاربران حاضر در این انجمن: کاربر جدیدی وجود ندارد. و 1 مهمان