بياين خانواده تشکيل بديم

پست توسط **hadi** » یک شنبه 15 مهر 1386, 10:46 am

خوش اومدی خاله( البته اگه درست گفته باشم)
شنیدم این چتد روز هی تکاف میکشیدی؟

mmk · پست توسط **mmk** » یک شنبه 15 مهر 1386, 11:46 am

سمیه میگم خانم منم اومد

خوش اومدی خانمی

TNZ · پست توسط **TNZ** » یک شنبه 15 مهر 1386, 12:01 pm

خاله نه دختر خاله

مرسی شما لطف داری دائی

mmk · پست توسط **mmk** » یک شنبه 15 مهر 1386, 12:23 pm

بهش برسی دایی جون

TNZ · پست توسط **TNZ** » یک شنبه 15 مهر 1386, 12:42 pm

به چی برسه؟

mmk · پست توسط **mmk** » یک شنبه 15 مهر 1386, 1:21 pm

به هر چی دوست داشتی
1) شوهر
2) پول
3) عشق
4) هر سه مورد

TNZ · پست توسط **TNZ** » یک شنبه 15 مهر 1386, 2:14 pm

همه موارد

abri · پست توسط **abri** » یک شنبه 15 مهر 1386, 3:23 pm

farda eftari hame davatan khoneye ma!

hamideht · پست توسط **hamideht** » یک شنبه 15 مهر 1386, 8:06 pm

مامان من قراره با دوستام برم بیرون فردا نه

saeedeh · پست توسط **saeedeh** » یک شنبه 15 مهر 1386, 10:39 pm

حمیده یه روز خواستیم بیایم خونتونا خسیس اگه نزاری بیایم وقتی اومدم موهای عروسکاتو میشکافم

TNZ · پست توسط **TNZ** » دو شنبه 16 مهر 1386, 4:51 am

این حمیده همش با این پسره بستنی فروش محله ( علی ) میره بیرون الکی به خاله ابری میگه با دوستام میرم بیرون
عجب دوره زمونه ای شده

حمیده اگه نزاری افطاری بیایم خونه تون همه چیزو به مامانت میگم

Elham · پست توسط **Elham** » دو شنبه 16 مهر 1386, 8:10 am

ای بابا همه همش چند وقت نبودما
چه خبره اینجا؟
نسبت من چیه تو این خانواده؟

Elham · پست توسط **Elham** » دو شنبه 16 مهر 1386, 8:18 am

TNZ نوشته شده:ابری چته هی همه رو می کشی؟
الهام مامان ماست رفته برامون نی نی بخره

اااااااا من کلی گشتم تا نسبتم رو با شماها پیدا کنم
پس من مامان هستم؟
نی نی تونم آبجی غزله

یه دخملی ناز

TNZ · پست توسط **TNZ** » دو شنبه 16 مهر 1386, 1:23 pm

Elham نوشته شده:
TNZ نوشته شده:ابری چته هی همه رو می کشی؟
الهام مامان ماست رفته برامون نی نی بخره

اااااااا من کلی گشتم تا نسبتم رو با شماها پیدا کنم
پس من مامان هستم؟
نی نی تونم آبجی غزله
یه دخملی ناز

خوبونه آبجی غزاله بچلخم

پيلاپيلا · پست توسط **پيلاپيلا** » دو شنبه 16 مهر 1386, 5:58 pm

اخ جوووووووووون من بچه خیلی دوست دارم
الهام اول از همه باید غزل رو بدی من یه لپشو بوس محکم کنم یه لپشو گاز بگیرم
بعد دو تا لپشم بکشم یه عالمه بغلش کنم فشارش بدم
خوب لواشکشو تحویلت می دم دیگه

ابری جون مرسی کسی که افطاری دعوت نمی کنه ماه رضون تموم شد خوب شد تو یه کاری کردی

حمیده خانوم هیچ کدوم ما دک نمی شیم به همین خیال باش

abri · پست توسط **abri** » دو شنبه 16 مهر 1386, 7:24 pm

hamide emshab jayi nemiri mehmon darim!

biya komakam iin sabzi ha ro tamiz kon binim

khale abri akhm mikonad*

saviola · پست توسط **saviola** » دو شنبه 16 مهر 1386, 8:11 pm

منم هستم!
من ميشم چيز!

اممممم

پسر خاله دارين!؟؟؟

پيلاپيلا · پست توسط **پيلاپيلا** » دو شنبه 16 مهر 1386, 8:25 pm

خوش اومدی ساوی جون
فقط از افطاری عقب نیفتی مثل اینکه قرمه سبزیه

تازه من می خوام تو افطاری با غزل بازی کنم

abri · پست توسط **abri** » دو شنبه 16 مهر 1386, 8:33 pm

ghorme sabzi o zereshk polo ba morgh

abri · پست توسط **abri** » دو شنبه 16 مهر 1386, 8:34 pm

dar zemn ghazal ke hanuz be donya nayoomade?

ye 8 mahe dige be donya miyad

بياين خانواده تشکيل بديم

چه کسی حاضر است؟