من بچه که بودم خیلی موهامو کوتاه می کردن واسه همین زیاد می رفتم آرایشگاه
یکی از آرزوهام این بود که بتونم مو کوتاه کنم
اون موقع شاید 5 ساله بودم
یه دختر خاله داشتم برعکش من خالم اصلا موهاشو کوتاه نمی کرد
خالم شامپوهای گرون می خرید می زد به موهای دخترخالم که موهاش خوب رشد کنه
یه بار اومده بودن خونمون
من و دختر خالم رفتیم تو اتاقم
نمی دونم چرا یهو به سرم زد موهای زهرا رو کوتاه کنم
ملحفه تختم رو جمع کردم بستم دور گردنش و قیچی که باش کاردستی درست می کردم از اون خرگوشیا اگه یادتون باشه که خیلی هم کند بودن و بیخطر برداشتم
موهاشو چیدم
موهای دختر خالم خیلی بلند بود 6 سالش بود ولی ار وقتی دنیا اومده بود موهاشو کوتاه نکرده بود فقط در حد اینکه پائینشو صاف کنن
بعدم این بچه خوشحالا دست زهرا رو گرفتم بردم تو آشپزخونه به خالم نشون دادم
هیچوقت جیغی که خالم اون روز کشید رو فراموش نمی کنم
بعدشم مجبور شدن موهای زهرا رو کچل کنن
یعنی دیگه موئی نذاشته بودم رو سرش که بشه مدلش داد
![Laughing :lol:](./images/smilies/icon_lol.gif)