بزرگترين آرزوهاي کودکي
همه ما وقتی کوچیک بودیم آرزوهای بزرگی داشتیم که در حالت عادی کوچک بودن
شما آرزوتون چی بوده؟
از خودم شروع می کنم
من از سه سالگی تا 7 سالگیم بزرگترین آرزوم این بود که بتونم یه لیوان آب رو یه نفس بخورم
یادمه به دخترخالم گفتم اونم افتاد به فکر که نمی تونه
خلاصه یه مدتی کار من و دختر خالم این بود که 24 ساعت لیوان آب دستمون بود و تمرین می کردیم که یه لیوان آب رو یه نفس بخوریم
شما آرزوتون چی بوده؟
از خودم شروع می کنم
من از سه سالگی تا 7 سالگیم بزرگترین آرزوم این بود که بتونم یه لیوان آب رو یه نفس بخورم
یادمه به دخترخالم گفتم اونم افتاد به فکر که نمی تونه
خلاصه یه مدتی کار من و دختر خالم این بود که 24 ساعت لیوان آب دستمون بود و تمرین می کردیم که یه لیوان آب رو یه نفس بخوریم
یکی دیگه از آرزوهای من این بود که چه شکلی می شم وقتی خوابم
می رفتم جلو آینه یه چشمم رو می بستم و کلی زور می زدم خودمو ببینم بعد چون دستم جلو چشمم بود نمی فهمیدم چه شکلی می شم بعدها که بزرگتر شدم فهمیدم که باید از خودم عکس بگیرم یا فیلم
ولی دیگه روم نمی شد به کسی بگم بیا از من فیلم یا عکس بگیر تا این آرزوم تحقق پیدا کنه
تا تولد 15 سالگیم که بابام واسم یه دوربین زنیت خرید از اونا که تایمر داشت
خلاصه با اون چند تا عکس از خودم گرفتم تا بالاخره فهمیدم چه شکلی می شم
بعدم خورد تو ذوقم چون خیلی بی ریخت شدم
می رفتم جلو آینه یه چشمم رو می بستم و کلی زور می زدم خودمو ببینم بعد چون دستم جلو چشمم بود نمی فهمیدم چه شکلی می شم بعدها که بزرگتر شدم فهمیدم که باید از خودم عکس بگیرم یا فیلم
ولی دیگه روم نمی شد به کسی بگم بیا از من فیلم یا عکس بگیر تا این آرزوم تحقق پیدا کنه
تا تولد 15 سالگیم که بابام واسم یه دوربین زنیت خرید از اونا که تایمر داشت
خلاصه با اون چند تا عکس از خودم گرفتم تا بالاخره فهمیدم چه شکلی می شم
بعدم خورد تو ذوقم چون خیلی بی ریخت شدم
من بچه که بودم خیلی موهامو کوتاه می کردن واسه همین زیاد می رفتم آرایشگاه
یکی از آرزوهام این بود که بتونم مو کوتاه کنم
اون موقع شاید 5 ساله بودم
یه دختر خاله داشتم برعکش من خالم اصلا موهاشو کوتاه نمی کرد
خالم شامپوهای گرون می خرید می زد به موهای دخترخالم که موهاش خوب رشد کنه
یه بار اومده بودن خونمون
من و دختر خالم رفتیم تو اتاقم
نمی دونم چرا یهو به سرم زد موهای زهرا رو کوتاه کنم
ملحفه تختم رو جمع کردم بستم دور گردنش و قیچی که باش کاردستی درست می کردم از اون خرگوشیا اگه یادتون باشه که خیلی هم کند بودن و بیخطر برداشتم
موهاشو چیدم
موهای دختر خالم خیلی بلند بود 6 سالش بود ولی ار وقتی دنیا اومده بود موهاشو کوتاه نکرده بود فقط در حد اینکه پائینشو صاف کنن
بعدم این بچه خوشحالا دست زهرا رو گرفتم بردم تو آشپزخونه به خالم نشون دادم
هیچوقت جیغی که خالم اون روز کشید رو فراموش نمی کنم
بعدشم مجبور شدن موهای زهرا رو کچل کنن
یعنی دیگه موئی نذاشته بودم رو سرش که بشه مدلش داد
یکی از آرزوهام این بود که بتونم مو کوتاه کنم
اون موقع شاید 5 ساله بودم
یه دختر خاله داشتم برعکش من خالم اصلا موهاشو کوتاه نمی کرد
خالم شامپوهای گرون می خرید می زد به موهای دخترخالم که موهاش خوب رشد کنه
یه بار اومده بودن خونمون
من و دختر خالم رفتیم تو اتاقم
نمی دونم چرا یهو به سرم زد موهای زهرا رو کوتاه کنم
ملحفه تختم رو جمع کردم بستم دور گردنش و قیچی که باش کاردستی درست می کردم از اون خرگوشیا اگه یادتون باشه که خیلی هم کند بودن و بیخطر برداشتم
موهاشو چیدم
موهای دختر خالم خیلی بلند بود 6 سالش بود ولی ار وقتی دنیا اومده بود موهاشو کوتاه نکرده بود فقط در حد اینکه پائینشو صاف کنن
بعدم این بچه خوشحالا دست زهرا رو گرفتم بردم تو آشپزخونه به خالم نشون دادم
هیچوقت جیغی که خالم اون روز کشید رو فراموش نمی کنم
بعدشم مجبور شدن موهای زهرا رو کچل کنن
یعنی دیگه موئی نذاشته بودم رو سرش که بشه مدلش داد
- soheil
- آخرشه !
- پست: 645
- تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:26 pm
- محل اقامت: silver_unicorn2007@yahoo.com
- تماس:
- soheil
- آخرشه !
- پست: 645
- تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:26 pm
- محل اقامت: silver_unicorn2007@yahoo.com
- تماس:
- sepideh.n
- تازه اولاشه
- پست: 37
- تاریخ عضویت: شنبه 11 شهریور 1385, 8:12 pm
- محل اقامت: bachenaneyelooos@yahoo.com
- تماس:
- soheil
- آخرشه !
- پست: 645
- تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:26 pm
- محل اقامت: silver_unicorn2007@yahoo.com
- تماس:
- Babak Radfar
- جغد پیر
- پست: 868
- تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 8:36 am
چه کسی حاضر است؟
کاربران حاضر در این انجمن: کاربر جدیدی وجود ندارد. و 1 مهمان