حرف هاي قشنگ

مطالب جالب ادبي فارسي و انگليسي
نمایه کاربر
محمود
آخرشه !
آخرشه !
پست: 1312
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 4:42 pm

پست توسط محمود » جمعه 18 خرداد 1386, 4:42 pm

دست من خيلي حقيره که برات يه سايه باشه آخه خورشيد کي مي تونه با شبي همسايه باشه
تو به من مي گي هميشه دل تو که خوب نمي شه گل پرپر بي ريشه مي دوني بزرگ نمي شه تو به من مي گي هميشه يه وقت تنهات نذارم اما خودت خوب مي دوني من برات وجود ندارم

نمایه کاربر
محمود
آخرشه !
آخرشه !
پست: 1312
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 4:42 pm

پست توسط محمود » جمعه 18 خرداد 1386, 4:43 pm

از نگاه همیشه منتظرم...از چشمان بارانیم....ازبوسه های نشکفته امبنو یسم برایت از ترسم... ترس از بی تو ماندن وبی تو رفتن...بی تو گفتن وبی تو خواندن.بنویسم برایت از نغمه های شبانه غم در گنج عزلت تنهایی امبنویسم برایت از معنای زندگی از اینکه من زندگی را در کنار تو بودن معنا می کنمزندگی را برای تو سرودن معنا می کنممن زندگی را در خروش چشمان نیلگونت معنا می کنم.من زندگی را در آغوش تو بودن معنا می کنممعنای زندگی معنای بوسه های توست

نمایه کاربر
sepideh
گروه وب سايت
گروه وب سايت
پست: 186
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:23 am
تماس:

پست توسط sepideh » جمعه 18 خرداد 1386, 9:07 pm

به پايان فكر نكن .... انديشيدن به پايان هر چيز شيريني حضورش را تلخ مي كند...... بگذار كه پايان تو را غافلگير كند....... درست مانند آغاز
آشنا هستم با سرنوشت تر آب ، عادت سبز درخت.

نمایه کاربر
Ahmaad
آخرشه !
آخرشه !
پست: 1669
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 7:05 pm
محل اقامت: Kuwait
تماس:

پست توسط Ahmaad » شنبه 19 خرداد 1386, 3:07 pm

در کویر دل من ... تو تنها شتری :oops:
تصویر

نمایه کاربر
TNZ
پادشاه
پادشاه
پست: 6111
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
تماس:

پست توسط TNZ » یک شنبه 20 خرداد 1386, 3:23 pm

گر چه مي شود يک بار بي پوشش پرده ي باران تماشايت کنم ، چه مي شود؟
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.

VeRnuS

پست توسط VeRnuS » یک شنبه 20 خرداد 1386, 7:31 pm

سه روش بهره گیری از لحظات حال تان

در حال حضور داشته باش
وقتی می خواهی خشنود و موفق باشی ،
بر آن چه اکنون درست و خوب است تمرکز کن.
مقصودت را به کار بند تا به آن چه در حال هم است پاسخ دهی.
بودن در زمان حال یعنی ، بی توجهی به عوامل مزاحم
و توجه به چیزیی که الان مهم است.

تو خود زمان حال خودت را می سازی ،
از طریق چیزی که توجه ات را معصوف آن می کنی

از گذشته درس بیاموز
وقتی می خواهی زمان حال ات را از گذشته ها بهتر سازی
به آن چه در گذشته اتفاق افتاده بنگر ،
هر چه با ارزش است ، از آن بیاموز
در زمان حال کارها را متفاوت انجام بده
سخت است که گذشته را رها کنی
اگر از گذشته نیاموخته باشی
به محض این که آموختی و رهایش کردی
زمان حال را بهبود می بخشی


برای آینده برنامه ریزی کن
وقتی می خواهی آینده ات را بهتر از زمان حال بسازی
تصور کن آینده ی عالی به چه شکل خواهد بود
برنامه ریزی کن تا آن آینده ی عالی تحقق یابد
به برنامه هایت ، درزمان حال ، عمل کن.

هدیه نه گذشته است و نه آینده
هدیه
لحظه اکنون است
هدیه همان هم اکنون است


بر گرفته از کتاب هدیه از دکتر اسپنسر جانسون

VeRnuS

پست توسط VeRnuS » یک شنبه 20 خرداد 1386, 7:34 pm

اين دنيا پر است از صداي پاي شياطيني كه در حالي كه تو را مي بوسند در ذهن طناب دار تو را به گردنت مي بافند

نمایه کاربر
hamideht
گروه وب سايت
گروه وب سايت
پست: 5034
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am

پست توسط hamideht » سه شنبه 22 خرداد 1386, 8:41 pm

VeRnuS نوشته شده:سه روش بهره گیری از لحظات حال تان

در حال حضور داشته باش
وقتی می خواهی خشنود و موفق باشی ،
بر آن چه اکنون درست و خوب است تمرکز کن.
مقصودت را به کار بند تا به آن چه در حال هم است پاسخ دهی.
بودن در زمان حال یعنی ، بی توجهی به عوامل مزاحم
و توجه به چیزیی که الان مهم است.

تو خود زمان حال خودت را می سازی ،
از طریق چیزی که توجه ات را معصوف آن می کنی

از گذشته درس بیاموز
وقتی می خواهی زمان حال ات را از گذشته ها بهتر سازی
به آن چه در گذشته اتفاق افتاده بنگر ،
هر چه با ارزش است ، از آن بیاموز
در زمان حال کارها را متفاوت انجام بده
سخت است که گذشته را رها کنی
اگر از گذشته نیاموخته باشی
به محض این که آموختی و رهایش کردی
زمان حال را بهبود می بخشی


برای آینده برنامه ریزی کن
وقتی می خواهی آینده ات را بهتر از زمان حال بسازی
تصور کن آینده ی عالی به چه شکل خواهد بود
برنامه ریزی کن تا آن آینده ی عالی تحقق یابد
به برنامه هایت ، درزمان حال ، عمل کن.

هدیه نه گذشته است و نه آینده
هدیه
لحظه اکنون است
هدیه همان هم اکنون است


بر گرفته از کتاب هدیه از دکتر اسپنسر جانسون


خیلی زیبا بود و عالی
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است

VeRnuS

پست توسط VeRnuS » سه شنبه 22 خرداد 1386, 10:09 pm

جيگر عروسمون رو

VeRnuS

پست توسط VeRnuS » چهار شنبه 23 خرداد 1386, 12:26 am

اگر روزي دشمن پيدا كردي، بدان در رسيدن به هدفت موفق بودي!



اگر روزي تهديدت كردند، بدان در برابرت ناتوانند!



اگر روزي خيانت ديدي، بدان قيمتت بالاست!



اگر روزي تركت كردند، بدان با تو بودن لياقت مي خواهد!



اگر دیدی جوانی بر درختی تکیه کرده، بدان عاشق شد است و گریه کرده!!!! D:

نمایه کاربر
TNZ
پادشاه
پادشاه
پست: 6111
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
تماس:

پست توسط TNZ » شنبه 2 تیر 1386, 6:43 pm

بهار افسرده
آسمان امشب بحا لم گريه كن ،روح تبدار مرا پاشويه كن
آتش افكند عاشقي بر حاصلم ، گريه كن بر مجلس ختم دلم
گريه كن بر من كه روحم تير خورد ، سايه احساس من شمشير خورد
بايد امشب را عزاداري كنم ، تا سحر بر نعش دل زاري كنم
چشمم افسون خانه ناز كسي است ، سينه ام آئينه راز كسي است
بايد امشب بشكنم آئينه را ، وا كنم اين عقده ديرينه را
شوخ چشمي بي شكيبم كرده است ، با خودم حتي غريبم كرده است
شوخ چشم است و دلم در چنگ اوست ، هر چه هست در چشم پر نيرنگ اوست
او كه خويشاوند نزديك گل است ، شرح احساس ظريف بلبل است
آن بلا آن درد سينه سوز ، از كجا آمد نمي دانم هنوز
شايد از اعماق جنگل هاي راز ، شايد از پشت كپرهاي نياز
آمدو بر بام روحم پر كشيد از سر پر چين قلبم سر كشيد
آمدو من پيش پايش گم شدم ، از جنون ورد لب مردم شدم
آمدو از دردش پرم كرد و گذشت ، بي وفا سيلي خورم كردو گذشت
شمع بزمش بودم آبم كردو رفت ، خنده اي كرد و خرابم كرد و رفت
رفت و كوه طاقتم را باد برد ، يوسف اميد من در چاه مرد
رفت و طاق عشق من آوار شد ، اي بخشكي شانس اين هم يار شد
عاشقان آئينه روح همند ، مرهم دلهاي مجروح همند
عشق هم خوابي آب و آتش است ، موج خرمن بر ساحل آرامش است
عشق راه عقل را گل مي كند ، هر چه با ما مي كند دل مي كند
آتش شوخي كه گم شد در دلم ، سر زد از خاكستر سرد دلم
اي دل شوريده مستي ميكني ، باز هم شبنم پرستي مي كني
بعد از اين زهر جدايي را بخور ، چوب عمري با وفائي را بخور
اين هم از يك عمر مستي كردنم ، باز هم شبنم پرستي كردنم
رام هر كس كي شود آهوي دشت ، اي دل بيچاره ديدي برنگشت
من كه گفتم اين بهار فرسودنيست ، من كه گفتم اين پرستو رفتنيست
من كه گفتم اي دل بي بند و بار ، عشق يعني رنج يعني انتظار
عشق خونت را دواتت مي كند ، شاه باشي عشق ماتت مي كند
آه عجب كاري بدستم داد دل ، هم شكستو هم شكستم داد دل
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.

نمایه کاربر
hadi
كارش درسته
كارش درسته
پست: 4070
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
تماس:

پست توسط hadi » شنبه 2 تیر 1386, 9:02 pm

شما به روحم اعتقاد داری؟

اگه داری بده روح افسردتو پاشویه کنم :lol:

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد

نمایه کاربر
fateme
آخرشه !
آخرشه !
پست: 242
تاریخ عضویت: دو شنبه 3 اردیبهشت 1386, 6:59 pm
محل اقامت: kuwait
تماس:

پست توسط fateme » یک شنبه 3 تیر 1386, 12:14 am

********************لطف خدا بيشتر از جرم ماست*******************
madaram migoft:
barani beposh,zire chatre asheghi tar mishavi....

نمایه کاربر
TNZ
پادشاه
پادشاه
پست: 6111
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
تماس:

پست توسط TNZ » یک شنبه 3 تیر 1386, 6:28 pm

اينگونه باش : شاد اما دلسوز ... ساده اما زيبا ... مصمم اما بي خيال ... متواضع اما سربلند ... مهربان اما جدي ... سبز اما بي ريا ... عاشق اما عاقل...!!!!؟؟؟؟
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.

نمایه کاربر
TNZ
پادشاه
پادشاه
پست: 6111
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
تماس:

پست توسط TNZ » یک شنبه 3 تیر 1386, 6:30 pm

hadi نوشته شده:شما به روحم اعتقاد داری؟

اگه داری بده روح افسردتو پاشویه کنم :lol:

آره خدا خیرت بده خیلی تب داره طفلی :?
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.

نمایه کاربر
TNZ
پادشاه
پادشاه
پست: 6111
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
تماس:

پست توسط TNZ » یک شنبه 3 تیر 1386, 6:32 pm

چهار چيز است که نمي‌توان آن‌ها را بازگرداند... سنگ ... پس از رها کردن! حرف ... پس از گفتن! موقعيت... پس از پايان يافتن! و زمان ... پس از گذشتن
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.

نمایه کاربر
hamideht
گروه وب سايت
گروه وب سايت
پست: 5034
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am

پست توسط hamideht » شنبه 9 تیر 1386, 1:06 pm

فرشته تصميمش را گرفته بود . پيش خدا رفت و گفت :

خدايا مي خوام زمين رو از نزديك ببينم . اجازه ميخواهم و مهلتي كوتاه . دلم بي تاب تجربه اي زميني است .

خداوند درخواست فرشته را پذيرفت .

فرشته گفت : تا باز گردم بالهايم را به شما مي سپارم .

اين بالها در زمين چندان به كار من نمي ايد .

خداوند بالهاي فرشته را بر روي پشته اي از بالهاي ديگر گذاشت و گفت : بال هايت را به امانت نگاه ميدارم .

اما بترس كه زمين اسيرت نكند زيرا كه خاك زمينم دامن گير است .

فرشته گفت : باز مي گردم . حتما باز ميگردم .

اين قولي است كه فرشته اي به خداوند ميدهد .

فرشته به زمين امد و از ديدن آن همه فرشته بي بال تعجب كرد .

او هر كه را كه مي ديد به ياد مي آورد . زيرا او را قبلا در بهشت ديده بود .

اما نفهميد چرا اين فرشته ها براي پس گرفتن بال هايشان به بهشت بر نمي گردند .

روزها گذشت و با گذشت هر روز فرشته چيزي را از ياد برد . و روزي رسيد كه فرشته ديگر چيزي از ان گذشته دور و زيبا به ياد نمي آورد .

نه بالش را و نه قولش را .

فرشته فراموش كرد . فرشته در زمين ماند . فرشته هرگز به بهشت باز نگشت
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است

نمایه کاربر
hadi
كارش درسته
كارش درسته
پست: 4070
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
تماس:

پست توسط hadi » شنبه 9 تیر 1386, 7:21 pm

بسیار بسیار بسیار زیبا بود :)

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد

نمایه کاربر
abri
آخرشه !
آخرشه !
پست: 3773
تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 12:09 pm

پست توسط abri » شنبه 9 تیر 1386, 11:19 pm

قشنگ بود حميده
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...

نمایه کاربر
hadi
كارش درسته
كارش درسته
پست: 4070
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
تماس:

پست توسط hadi » یک شنبه 10 تیر 1386, 8:14 am

یک کلمه هم از مادر عروس :lol:

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد

ارسال پست

چه کسی حاضر است؟

کاربران حاضر در این انجمن: کاربر جدیدی وجود ندارد. و 0 مهمان