مشاعره

[hamideht]

سرانجام ، در آخر کار می میری
در نهایت ، خواه ناخواه می میری
پس بهتره حالا که زنده هستی از زندگی لذت ببری
قبل از اینکه غزل خداحافظی رو بخونی
چون بالاخره ، در آخر کار می میری

[VeRnuS]

Ya Rab In Now gole Khandan Ke Sepordi Be Manash
(inja ro Dashte bashid)
Zeleh am Kardeh Bedin Harfe Faravan Zadanash

[hamideht]

شب بوی ترانه ببوییم ، چهرۀ خود گم کنیم
از روزن آن سوها بنگریم ، در به نوازش خطر بگشاییم
خود روی دلهره پرپر کنیم
نیاویزیم ، نه به بند گریز ، نه به دامان پناه
نشتابیم ، نه به سوی روشن نزدیک ، نه به سوی مبهم دور

[VeRnuS]

Rafteh bodam labe hoouz

Ta bebinam shayad

Akse TANHAYE khod ra dar ab

Ab dar hoouz nabod
D

[hamideht]

دیشب گله زلفش باباد همی کردم------گفتا غلطی بگذر زین فکرت سودایی

[abri]

یا رب به چه سنگی زنم از دست غریبی این کله پوک و سر و مغز پکرم را


الف

[hamideht]

اگر نمی توانی بلوطی بر فراز تپه ای باشی

بوته ای در دامنه باش

ولی بهترین بوته ای باش که در کناره راه می روید

[Ahmaad]

در کـــارگــه کـــوزه گری رفـــــتم دوش
دیــــدم دو هـــزار کـــوزه گویا و خموش

ناگاه یکـــی کوزه بـــر آورد خـــــــروش
کــو کوزه گر و کوزه خر و کوزه فروش

[hamideht]

شب بوی ترانه ببوییم ، چهرۀ خود گم کنیم
از روزن آن سوها بنگریم ، در به نوازش خطر بگشاییم
خود روی دلهره پرپر کنیم
نیاویزیم ، نه به بند گریز ، نه به دامان پناه

[Elham]

هر کس به تمنای کسی غرق نیاز است
هر کس به سوی قبله خود رو به نماز است

[hamideht]

تراوش آبیم ، و در انتظار سبوییم
در میوه چینی بی گاه ، رویا را نارس چیدند ، و تردید از رسیدگی پوسید
بیایید از شوره زار خوب و بد برویم
چون جویبار ، آیینۀ روان باشیم : به درخت ، درخت را پاسخ دهیم
و دو کران خود را هر لحظه بیافرینیم ، هر لحظه رها سازیم
برویم ، برویم ، و بیکرانی را زمزمه کنیم

[TNZ]

من ندانم که که ام من فقط مي دانم
که تويي شاه بيت غزل زندگي ام

[hamideht]

مرا بدان سو بر ، به صخرۀ برتر من رسان ، که جدا مانده ام
به سرچشمۀ "ناب" هایم بردی ، نگین آرامش گم کردم ، و گریه سر دادم

[Babak Radfar]

من اي صبا ره رفتن به کوي دوست ندانم
تو ميروي به سلامت سلام ما برساني

[hamideht]

یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم -------- دولت صحبت آن مونس جان مارا بس

[hadi]

سرو چمان من چرا میل چمن نمیکند
همدم گل نمیشود یاد سمن نمیکند

[hamideht]

در این بهار که هر نوگلی دلی ببرد-------نشد که این دل افسرده را گلی ببرد

[Ahmaad]

داني كه چنگ و عود چه تقرير مي كنند
پنهان خوريد باده كه تعزير مي كنند

ناموس عشق و رونق عشاق مي برند
عيب جوان و سرزنش پير مي كنند

[Babak Radfar]

دلا بسوز که سوز دل کارها بکند
که رحم اگر نکند مدعي خدا بکند

[TNZ]

دلربايانه دگربرسرنازآمده اي
ازدل ما چه بجا مانده كه بازآمده اي