
قصه سازي
یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود یه پادشاهی بود توی یه شهر دور میخواست برای بچه های سایت زوج مناسب پیدا کنه ولی خودشم نمیدونست چی کار میخواد بکنه؟
تصمیم گرفت یه وزیر لایق مثل حمیده استخدام کنه
قابل توجه بچه هایی که در جریان نیستند این قصه جدید هرکس یه جمله کامل اضافه کنه
تصمیم گرفت یه وزیر لایق مثل حمیده استخدام کنه
قابل توجه بچه هایی که در جریان نیستند این قصه جدید هرکس یه جمله کامل اضافه کنه
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است
که یک اشاره بس است
یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود یه پادشاهی بود توی یه شهر دور میخواست برای بچه های سایت زوج مناسب پیدا کنه ولی خودشم نمیدونست چی کار میخواد بکنه؟
تصمیم گرفت یه وزیر لایق مثل حمیده استخدام کنه كه به شاهزاده ی لایقش احمد کمک کنه
خلاصه یه روز که احمد از قصر بیرون رفته بود
تصمیم گرفت یه وزیر لایق مثل حمیده استخدام کنه كه به شاهزاده ی لایقش احمد کمک کنه
خلاصه یه روز که احمد از قصر بیرون رفته بود

بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است
که یک اشاره بس است
یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود یه پادشاهی بود توی یه شهر دور میخواست برای بچه های سایت زوج مناسب پیدا کنه ولی خودشم نمیدونست چی کار میخواد بکنه؟
تصمیم گرفت یه وزیر لایق مثل حمیده استخدام کنه كه به شاهزاده ی لایقش احمد کمک کنه
خلاصه یه روز که احمد از قصر بیرون رفته بود یه دختر خوب و نجیب و مناسب واسه هادی دید
تصمیم گرفت یه وزیر لایق مثل حمیده استخدام کنه كه به شاهزاده ی لایقش احمد کمک کنه
خلاصه یه روز که احمد از قصر بیرون رفته بود یه دختر خوب و نجیب و مناسب واسه هادی دید


یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود یه پادشاهی بود توی یه شهر دور میخواست برای بچه های سایت زوج مناسب پیدا کنه ولی خودشم نمیدونست چی کار میخواد بکنه؟
تصمیم گرفت یه وزیر لایق مثل حمیده استخدام کنه كه به شاهزاده ی لایقش احمد کمک کنه
خلاصه یه روز که احمد از قصر بیرون رفته بود یه دختر خوب و نجیب و مناسب واسه هادی دید اون دختر خیلی زیبا و از خانواده اشراف بود
تصمیم گرفت یه وزیر لایق مثل حمیده استخدام کنه كه به شاهزاده ی لایقش احمد کمک کنه
خلاصه یه روز که احمد از قصر بیرون رفته بود یه دختر خوب و نجیب و مناسب واسه هادی دید اون دختر خیلی زیبا و از خانواده اشراف بود


بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است
که یک اشاره بس است
یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود یه پادشاهی بود توی یه شهر دور میخواست برای بچه های سایت زوج مناسب پیدا کنه ولی خودشم نمیدونست چی کار میخواد بکنه؟
تصمیم گرفت یه وزیر لایق مثل حمیده استخدام کنه كه به شاهزاده ی لایقش احمد کمک کنه
خلاصه یه روز که احمد از قصر بیرون رفته بود یه دختر خوب و نجیب و مناسب واسه هادی دید اون دختر خیلی زیبا و از خانواده اشراف بود... یهو نظر احمد عوض شد
تصمیم گرفت یه وزیر لایق مثل حمیده استخدام کنه كه به شاهزاده ی لایقش احمد کمک کنه
خلاصه یه روز که احمد از قصر بیرون رفته بود یه دختر خوب و نجیب و مناسب واسه هادی دید اون دختر خیلی زیبا و از خانواده اشراف بود... یهو نظر احمد عوض شد


یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود یه پادشاهی بود توی یه شهر دور میخواست برای بچه های سایت زوج مناسب پیدا کنه ولی خودشم نمیدونست چی کار میخواد بکنه؟
تصمیم گرفت یه وزیر لایق مثل حمیده استخدام کنه كه به شاهزاده ی لایقش احمد کمک کنه
خلاصه یه روز که احمد از قصر بیرون رفته بود یه دختر خوب و نجیب و مناسب واسه هادی دید اون دختر خیلی زیبا و از خانواده اشراف بود... یهو نظر احمد عوض شد گفت حالا که این دختر مناسبیه چرا برای خودم در نظر نگیرمش؟
تصمیم گرفت یه وزیر لایق مثل حمیده استخدام کنه كه به شاهزاده ی لایقش احمد کمک کنه
خلاصه یه روز که احمد از قصر بیرون رفته بود یه دختر خوب و نجیب و مناسب واسه هادی دید اون دختر خیلی زیبا و از خانواده اشراف بود... یهو نظر احمد عوض شد گفت حالا که این دختر مناسبیه چرا برای خودم در نظر نگیرمش؟

بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است
که یک اشاره بس است
یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود یه پادشاهی بود توی یه شهر دور میخواست برای بچه های سایت زوج مناسب پیدا کنه ولی خودشم نمیدونست چی کار میخواد بکنه؟
تصمیم گرفت یه وزیر لایق مثل حمیده استخدام کنه كه به شاهزاده ی لایقش احمد کمک کنه
خلاصه یه روز که احمد از قصر بیرون رفته بود یه دختر خوب و نجیب و مناسب واسه هادی دید اون دختر خیلی زیبا و از خانواده اشراف بود... یهو نظر احمد عوض شد گفت حالا که این دختر مناسبیه چرا برای خودم در نظر نگیرمش؟ اما گفت نـــه هادی دوستمه
تصمیم گرفت یه وزیر لایق مثل حمیده استخدام کنه كه به شاهزاده ی لایقش احمد کمک کنه
خلاصه یه روز که احمد از قصر بیرون رفته بود یه دختر خوب و نجیب و مناسب واسه هادی دید اون دختر خیلی زیبا و از خانواده اشراف بود... یهو نظر احمد عوض شد گفت حالا که این دختر مناسبیه چرا برای خودم در نظر نگیرمش؟ اما گفت نـــه هادی دوستمه

یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود یه پادشاهی بود توی یه شهر دور میخواست برای بچه های سایت زوج مناسب پیدا کنه ولی خودشم نمیدونست چی کار میخواد بکنه؟
تصمیم گرفت یه وزیر لایق مثل حمیده استخدام کنه كه به شاهزاده ی لایقش احمد کمک کنه
خلاصه یه روز که احمد از قصر بیرون رفته بود یه دختر خوب و نجیب و مناسب واسه هادی دید اون دختر خیلی زیبا و از خانواده اشراف بود... یهو نظر احمد عوض شد گفت حالا که این دختر مناسبیه چرا برای خودم در نظر نگیرمش؟ اما گفت نـــه هادی دوستمه
همین طور که دودل بود
تصمیم گرفت یه وزیر لایق مثل حمیده استخدام کنه كه به شاهزاده ی لایقش احمد کمک کنه
خلاصه یه روز که احمد از قصر بیرون رفته بود یه دختر خوب و نجیب و مناسب واسه هادی دید اون دختر خیلی زیبا و از خانواده اشراف بود... یهو نظر احمد عوض شد گفت حالا که این دختر مناسبیه چرا برای خودم در نظر نگیرمش؟ اما گفت نـــه هادی دوستمه
همین طور که دودل بود
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است
که یک اشاره بس است
- Lord Vernus
- آخرشه !
- پست: 523
- تاریخ عضویت: سه شنبه 1 خرداد 1386, 10:07 pm
- تماس:
یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود یه پادشاهی بود توی یه شهر دور میخواست برای بچه های سایت زوج مناسب پیدا کنه ولی خودشم نمیدونست چی کار میخواد بکنه؟
تصمیم گرفت یه وزیر لایق مثل حمیده استخدام کنه كه به شاهزاده ی لایقش احمد کمک کنه
خلاصه یه روز که احمد از قصر بیرون رفته بود یه دختر خوب و نجیب و مناسب واسه هادی دید اون دختر خیلی زیبا و از خانواده اشراف بود... یهو نظر احمد عوض شد گفت حالا که این دختر مناسبیه چرا برای خودم در نظر نگیرمش؟ اما گفت نـــه هادی دوستمه
همین طور که دودل بود ورنوس از راه رسيد و احمد رو كشت
تصمیم گرفت یه وزیر لایق مثل حمیده استخدام کنه كه به شاهزاده ی لایقش احمد کمک کنه
خلاصه یه روز که احمد از قصر بیرون رفته بود یه دختر خوب و نجیب و مناسب واسه هادی دید اون دختر خیلی زیبا و از خانواده اشراف بود... یهو نظر احمد عوض شد گفت حالا که این دختر مناسبیه چرا برای خودم در نظر نگیرمش؟ اما گفت نـــه هادی دوستمه
همین طور که دودل بود ورنوس از راه رسيد و احمد رو كشت
Delam tange ahaaaaaaay gharibeeeee
یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود یه پادشاهی بود توی یه شهر دور میخواست برای بچه های سایت زوج مناسب پیدا کنه ولی خودشم نمیدونست چی کار میخواد بکنه؟
تصمیم گرفت یه وزیر لایق مثل حمیده استخدام کنه كه به شاهزاده ی لایقش احمد کمک کنه
خلاصه یه روز که احمد از قصر بیرون رفته بود یه دختر خوب و نجیب و مناسب واسه هادی دید اون دختر خیلی زیبا و از خانواده اشراف بود... یهو نظر احمد عوض شد گفت حالا که این دختر مناسبیه چرا برای خودم در نظر نگیرمش؟ اما گفت نـــه هادی دوستمه
همین طور که دودل بود ورنوس از راه رسيد و احمد رو كشت ولی ورنوس بی معرفت نمی دونست که تو این داستانها کسی نمی میره!
تصمیم گرفت یه وزیر لایق مثل حمیده استخدام کنه كه به شاهزاده ی لایقش احمد کمک کنه
خلاصه یه روز که احمد از قصر بیرون رفته بود یه دختر خوب و نجیب و مناسب واسه هادی دید اون دختر خیلی زیبا و از خانواده اشراف بود... یهو نظر احمد عوض شد گفت حالا که این دختر مناسبیه چرا برای خودم در نظر نگیرمش؟ اما گفت نـــه هادی دوستمه
همین طور که دودل بود ورنوس از راه رسيد و احمد رو كشت ولی ورنوس بی معرفت نمی دونست که تو این داستانها کسی نمی میره!

یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود یه پادشاهی بود توی یه شهر دور میخواست برای بچه های سایت زوج مناسب پیدا کنه ولی خودشم نمیدونست چی کار میخواد بکنه؟
تصمیم گرفت یه وزیر لایق مثل حمیده استخدام کنه كه به شاهزاده ی لایقش احمد کمک کنه
خلاصه یه روز که احمد از قصر بیرون رفته بود یه دختر خوب و نجیب و مناسب واسه هادی دید اون دختر خیلی زیبا و از خانواده اشراف بود... یهو نظر احمد عوض شد گفت حالا که این دختر مناسبیه چرا برای خودم در نظر نگیرمش؟ اما گفت نـــه هادی دوستمه
همین طور که دودل بود ورنوس از راه رسيد و احمد رو كشت ولی ورنوس بی معرفت نمی دونست که تو این داستانها کسی نمی میره!
احمد برگشت و چند تا فحش [...] به ورنوس که تازه وارد سایت شده داد.
تصمیم گرفت یه وزیر لایق مثل حمیده استخدام کنه كه به شاهزاده ی لایقش احمد کمک کنه
خلاصه یه روز که احمد از قصر بیرون رفته بود یه دختر خوب و نجیب و مناسب واسه هادی دید اون دختر خیلی زیبا و از خانواده اشراف بود... یهو نظر احمد عوض شد گفت حالا که این دختر مناسبیه چرا برای خودم در نظر نگیرمش؟ اما گفت نـــه هادی دوستمه
همین طور که دودل بود ورنوس از راه رسيد و احمد رو كشت ولی ورنوس بی معرفت نمی دونست که تو این داستانها کسی نمی میره!
احمد برگشت و چند تا فحش [...] به ورنوس که تازه وارد سایت شده داد.

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد
یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود یه پادشاهی بود توی یه شهر دور میخواست برای بچه های سایت زوج مناسب پیدا کنه ولی خودشم نمیدونست چی کار میخواد بکنه؟
تصمیم گرفت یه وزیر لایق مثل حمیده استخدام کنه كه به شاهزاده ی لایقش احمد کمک کنه
خلاصه یه روز که احمد از قصر بیرون رفته بود یه دختر خوب و نجیب و مناسب واسه هادی دید اون دختر خیلی زیبا و از خانواده اشراف بود... یهو نظر احمد عوض شد گفت حالا که این دختر مناسبیه چرا برای خودم در نظر نگیرمش؟ اما گفت نـــه هادی دوستمه
همین طور که دودل بود ورنوس از راه رسيد و احمد رو كشت ولی ورنوس بی معرفت نمی دونست که تو این داستانها کسی نمی میره!
احمد برگشت و چند تا فحش [...] به ورنوس که تازه وارد سایت شده داد.
بعد گفت بی معرفت پارسال دوست امسال آشنا ؟؟؟؟
تصمیم گرفت یه وزیر لایق مثل حمیده استخدام کنه كه به شاهزاده ی لایقش احمد کمک کنه
خلاصه یه روز که احمد از قصر بیرون رفته بود یه دختر خوب و نجیب و مناسب واسه هادی دید اون دختر خیلی زیبا و از خانواده اشراف بود... یهو نظر احمد عوض شد گفت حالا که این دختر مناسبیه چرا برای خودم در نظر نگیرمش؟ اما گفت نـــه هادی دوستمه
همین طور که دودل بود ورنوس از راه رسيد و احمد رو كشت ولی ورنوس بی معرفت نمی دونست که تو این داستانها کسی نمی میره!
احمد برگشت و چند تا فحش [...] به ورنوس که تازه وارد سایت شده داد.
بعد گفت بی معرفت پارسال دوست امسال آشنا ؟؟؟؟

یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود یه پادشاهی بود توی یه شهر دور میخواست برای بچه های سایت زوج مناسب پیدا کنه ولی خودشم نمیدونست چی کار میخواد بکنه؟
تصمیم گرفت یه وزیر لایق مثل حمیده استخدام کنه كه به شاهزاده ی لایقش احمد کمک کنه
خلاصه یه روز که احمد از قصر بیرون رفته بود یه دختر خوب و نجیب و مناسب واسه هادی دید اون دختر خیلی زیبا و از خانواده اشراف بود... یهو نظر احمد عوض شد گفت حالا که این دختر مناسبیه چرا برای خودم در نظر نگیرمش؟ اما گفت نـــه هادی دوستمه
همین طور که دودل بود ورنوس از راه رسيد و احمد رو كشت ولی ورنوس بی معرفت نمی دونست که تو این داستانها کسی نمی میره!
احمد برگشت و چند تا فحش [...] به ورنوس که تازه وارد سایت شده داد
بعد گفت بی معرفت پارسال دوست امسال آشنا ؟؟؟؟
ناگهان وزیر لایق که حمیده بود سررسید و گفت دعوا بده دهه
تصمیم گرفت یه وزیر لایق مثل حمیده استخدام کنه كه به شاهزاده ی لایقش احمد کمک کنه
خلاصه یه روز که احمد از قصر بیرون رفته بود یه دختر خوب و نجیب و مناسب واسه هادی دید اون دختر خیلی زیبا و از خانواده اشراف بود... یهو نظر احمد عوض شد گفت حالا که این دختر مناسبیه چرا برای خودم در نظر نگیرمش؟ اما گفت نـــه هادی دوستمه
همین طور که دودل بود ورنوس از راه رسيد و احمد رو كشت ولی ورنوس بی معرفت نمی دونست که تو این داستانها کسی نمی میره!
احمد برگشت و چند تا فحش [...] به ورنوس که تازه وارد سایت شده داد
بعد گفت بی معرفت پارسال دوست امسال آشنا ؟؟؟؟
ناگهان وزیر لایق که حمیده بود سررسید و گفت دعوا بده دهه

بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است
که یک اشاره بس است
- Lord Vernus
- آخرشه !
- پست: 523
- تاریخ عضویت: سه شنبه 1 خرداد 1386, 10:07 pm
- تماس:
یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود یه پادشاهی بود توی یه شهر دور میخواست برای بچه های سایت زوج مناسب پیدا کنه ولی خودشم نمیدونست چی کار میخواد بکنه؟
تصمیم گرفت یه وزیر لایق مثل حمیده استخدام کنه كه به شاهزاده ی لایقش احمد کمک کنه
خلاصه یه روز که احمد از قصر بیرون رفته بود یه دختر خوب و نجیب و مناسب واسه هادی دید اون دختر خیلی زیبا و از خانواده اشراف بود... یهو نظر احمد عوض شد گفت حالا که این دختر مناسبیه چرا برای خودم در نظر نگیرمش؟ اما گفت نـــه هادی دوستمه
همین طور که دودل بود ورنوس از راه رسيد و احمد رو كشت ولی ورنوس بی معرفت نمی دونست که تو این داستانها کسی نمی میره!
احمد برگشت و چند تا فحش [...] به ورنوس که تازه وارد سایت شده داد... ورنوس ناراحت شد و با صورتي خيس از اشك رفت بالا كوه كه
تصمیم گرفت یه وزیر لایق مثل حمیده استخدام کنه كه به شاهزاده ی لایقش احمد کمک کنه
خلاصه یه روز که احمد از قصر بیرون رفته بود یه دختر خوب و نجیب و مناسب واسه هادی دید اون دختر خیلی زیبا و از خانواده اشراف بود... یهو نظر احمد عوض شد گفت حالا که این دختر مناسبیه چرا برای خودم در نظر نگیرمش؟ اما گفت نـــه هادی دوستمه
همین طور که دودل بود ورنوس از راه رسيد و احمد رو كشت ولی ورنوس بی معرفت نمی دونست که تو این داستانها کسی نمی میره!
احمد برگشت و چند تا فحش [...] به ورنوس که تازه وارد سایت شده داد... ورنوس ناراحت شد و با صورتي خيس از اشك رفت بالا كوه كه
Delam tange ahaaaaaaay gharibeeeee
یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود یه پادشاهی بود توی یه شهر دور میخواست برای بچه های سایت زوج مناسب پیدا کنه ولی خودشم نمیدونست چی کار میخواد بکنه؟
تصمیم گرفت یه وزیر لایق مثل حمیده استخدام کنه كه به شاهزاده ی لایقش احمد کمک کنه
خلاصه یه روز که احمد از قصر بیرون رفته بود یه دختر خوب و نجیب و مناسب واسه هادی دید اون دختر خیلی زیبا و از خانواده اشراف بود... یهو نظر احمد عوض شد گفت حالا که این دختر مناسبیه چرا برای خودم در نظر نگیرمش؟ اما گفت نـــه هادی دوستمه
همین طور که دودل بود ورنوس از راه رسيد و احمد رو كشت ولی ورنوس بی معرفت نمی دونست که تو این داستانها کسی نمی میره!
احمد برگشت و چند تا فحش [...] به ورنوس که تازه وارد سایت شده داد... ورنوس ناراحت شد و با صورتي خيس از اشك رفت بالا كوه كه یه افغانی یه پاره آجر ول کرد تو سرش
تصمیم گرفت یه وزیر لایق مثل حمیده استخدام کنه كه به شاهزاده ی لایقش احمد کمک کنه
خلاصه یه روز که احمد از قصر بیرون رفته بود یه دختر خوب و نجیب و مناسب واسه هادی دید اون دختر خیلی زیبا و از خانواده اشراف بود... یهو نظر احمد عوض شد گفت حالا که این دختر مناسبیه چرا برای خودم در نظر نگیرمش؟ اما گفت نـــه هادی دوستمه
همین طور که دودل بود ورنوس از راه رسيد و احمد رو كشت ولی ورنوس بی معرفت نمی دونست که تو این داستانها کسی نمی میره!
احمد برگشت و چند تا فحش [...] به ورنوس که تازه وارد سایت شده داد... ورنوس ناراحت شد و با صورتي خيس از اشك رفت بالا كوه كه یه افغانی یه پاره آجر ول کرد تو سرش

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد
یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود یه پادشاهی بود توی یه شهر دور میخواست برای بچه های سایت زوج مناسب پیدا کنه ولی خودشم نمیدونست چی کار میخواد بکنه؟
تصمیم گرفت یه وزیر لایق مثل حمیده استخدام کنه كه به شاهزاده ی لایقش احمد کمک کنه
خلاصه یه روز که احمد از قصر بیرون رفته بود یه دختر خوب و نجیب و مناسب واسه هادی دید اون دختر خیلی زیبا و از خانواده اشراف بود... یهو نظر احمد عوض شد گفت حالا که این دختر مناسبیه چرا برای خودم در نظر نگیرمش؟ اما گفت نـــه هادی دوستمه
همین طور که دودل بود ورنوس از راه رسيد و احمد رو كشت ولی ورنوس بی معرفت نمی دونست که تو این داستانها کسی نمی میره!
احمد برگشت و چند تا فحش [...] به ورنوس که تازه وارد سایت شده داد
بعد گفت بی معرفت پارسال دوست امسال آشنا ؟؟؟؟
ناگهان وزیر لایق که حمیده بود سررسید و گفت دعوا بده دهه
ورنوس ناراحت شد و با صورتي خيس از اشك رفت بالا كوه كه یه افغانی یه پاره آجر ول کرد تو سرش وزیر لایق غش کرد
تصمیم گرفت یه وزیر لایق مثل حمیده استخدام کنه كه به شاهزاده ی لایقش احمد کمک کنه
خلاصه یه روز که احمد از قصر بیرون رفته بود یه دختر خوب و نجیب و مناسب واسه هادی دید اون دختر خیلی زیبا و از خانواده اشراف بود... یهو نظر احمد عوض شد گفت حالا که این دختر مناسبیه چرا برای خودم در نظر نگیرمش؟ اما گفت نـــه هادی دوستمه
همین طور که دودل بود ورنوس از راه رسيد و احمد رو كشت ولی ورنوس بی معرفت نمی دونست که تو این داستانها کسی نمی میره!
احمد برگشت و چند تا فحش [...] به ورنوس که تازه وارد سایت شده داد
بعد گفت بی معرفت پارسال دوست امسال آشنا ؟؟؟؟
ناگهان وزیر لایق که حمیده بود سررسید و گفت دعوا بده دهه
ورنوس ناراحت شد و با صورتي خيس از اشك رفت بالا كوه كه یه افغانی یه پاره آجر ول کرد تو سرش وزیر لایق غش کرد

بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است
که یک اشاره بس است
بابا قر و قاطی کردین که
یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود یه پادشاهی بود توی یه شهر دور میخواست برای بچه های سایت زوج مناسب پیدا کنه ولی خودشم نمیدونست چی کار میخواد بکنه؟
تصمیم گرفت یه وزیر لایق مثل حمیده استخدام کنه كه به شاهزاده ی لایقش احمد کمک کنه
خلاصه یه روز که احمد از قصر بیرون رفته بود یه دختر خوب و نجیب و مناسب واسه هادی دید اون دختر خیلی زیبا و از خانواده اشراف بود... یهو نظر احمد عوض شد گفت حالا که این دختر مناسبیه چرا برای خودم در نظر نگیرمش؟ اما گفت نـــه هادی دوستمه
همین طور که دودل بود ورنوس از راه رسيد و احمد رو كشت ولی ورنوس بی معرفت نمی دونست که تو این داستانها کسی نمی میره!
احمد برگشت و چند تا فحش [...] به ورنوس که تازه وارد سایت شده داد... ورنوس ناراحت شد و با صورتي خيس از اشك رفت بالا كوه كه یه افغانی یه پاره آجر ول کرد تو سرش ورنوس گفت آخخخخخخ شست پام شیکست

یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود یه پادشاهی بود توی یه شهر دور میخواست برای بچه های سایت زوج مناسب پیدا کنه ولی خودشم نمیدونست چی کار میخواد بکنه؟
تصمیم گرفت یه وزیر لایق مثل حمیده استخدام کنه كه به شاهزاده ی لایقش احمد کمک کنه
خلاصه یه روز که احمد از قصر بیرون رفته بود یه دختر خوب و نجیب و مناسب واسه هادی دید اون دختر خیلی زیبا و از خانواده اشراف بود... یهو نظر احمد عوض شد گفت حالا که این دختر مناسبیه چرا برای خودم در نظر نگیرمش؟ اما گفت نـــه هادی دوستمه
همین طور که دودل بود ورنوس از راه رسيد و احمد رو كشت ولی ورنوس بی معرفت نمی دونست که تو این داستانها کسی نمی میره!
احمد برگشت و چند تا فحش [...] به ورنوس که تازه وارد سایت شده داد... ورنوس ناراحت شد و با صورتي خيس از اشك رفت بالا كوه كه یه افغانی یه پاره آجر ول کرد تو سرش ورنوس گفت آخخخخخخ شست پام شیکست

یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود یه پادشاهی بود توی یه شهر دور میخواست برای بچه های سایت زوج مناسب پیدا کنه ولی خودشم نمیدونست چی کار میخواد بکنه؟
تصمیم گرفت یه وزیر لایق مثل حمیده استخدام کنه كه به شاهزاده ی لایقش احمد کمک کنه
خلاصه یه روز که احمد از قصر بیرون رفته بود یه دختر خوب و نجیب و مناسب واسه هادی دید اون دختر خیلی زیبا و از خانواده اشراف بود... یهو نظر احمد عوض شد گفت حالا که این دختر مناسبیه چرا برای خودم در نظر نگیرمش؟ اما گفت نـــه هادی دوستمه
همین طور که دودل بود ورنوس از راه رسيد و احمد رو كشت ولی ورنوس بی معرفت نمی دونست که تو این داستانها کسی نمی میره!
احمد برگشت و چند تا فحش [...] به ورنوس که تازه وارد سایت شده داد
بعد گفت بی معرفت پارسال دوست امسال آشنا ؟؟؟؟
ناگهان وزیر لایق که حمیده بود سررسید و گفت دعوا بده دهه
ورنوس ناراحت شد و با صورتي خيس از اشك رفت بالا كوه كه یه افغانی یه پاره آجر ول کرد تو سرش وزیر لایق غش کرد ورنوس گفت آخخخخخخ شست پام شیکست ناگهان hnz سررسید
تصمیم گرفت یه وزیر لایق مثل حمیده استخدام کنه كه به شاهزاده ی لایقش احمد کمک کنه
خلاصه یه روز که احمد از قصر بیرون رفته بود یه دختر خوب و نجیب و مناسب واسه هادی دید اون دختر خیلی زیبا و از خانواده اشراف بود... یهو نظر احمد عوض شد گفت حالا که این دختر مناسبیه چرا برای خودم در نظر نگیرمش؟ اما گفت نـــه هادی دوستمه
همین طور که دودل بود ورنوس از راه رسيد و احمد رو كشت ولی ورنوس بی معرفت نمی دونست که تو این داستانها کسی نمی میره!
احمد برگشت و چند تا فحش [...] به ورنوس که تازه وارد سایت شده داد
بعد گفت بی معرفت پارسال دوست امسال آشنا ؟؟؟؟
ناگهان وزیر لایق که حمیده بود سررسید و گفت دعوا بده دهه
ورنوس ناراحت شد و با صورتي خيس از اشك رفت بالا كوه كه یه افغانی یه پاره آجر ول کرد تو سرش وزیر لایق غش کرد ورنوس گفت آخخخخخخ شست پام شیکست ناگهان hnz سررسید
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است
که یک اشاره بس است
چه کسی حاضر است؟
کاربران حاضر در این انجمن: کاربر جدیدی وجود ندارد. و 0 مهمان