قصه سازي
Re: قصه سازي
بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که با نگاهی به آینه بغل ِ موتور بغلی حاجي يه وري قربون مری رفتند ولي مري و احمد با این هادی و جمینای به سمت اونطرف حمیده رفتند و از طرف ديگه ابری ِ بی طرف گل گلاب اونارو کشت و با ساتور تیکه تیکشون کرد
اما نونو دوباره بلند شد و به آغوش طبيعت پشت کرد و دستش کنده شد افتاد تو دریا و دریا خونی به پا شد و ماهی ها مردند ابری هم با مردِ دلخواهش ازدواج کرد و پله های ترقی را طی نکرد ولی حمیده با دوچرخه پله ها را تا شوهر ابری شست و شو داد شوهر ابری همیشه کتکش میزند. نامرد کچل دستش درد نکنه خوب هادی رو تحویل گرفت ولی هادی بود که همیشه از مردک نامرد مهمود اهمدی نجاد كاشتن سبزي رو همراه با تربچه بر نمی تابید و اینگونه بود که ور شکست شد.
ابری غمگین حمیده تنها هادی مزخرف،چونان سه مُهره ی سوخته در آتش عشق در پس ابرهای تیره ی شک ، به دنبال شلوارکِ گُل گُلیه یکی از اعضای بعد ( به نام ... ) برای رفتم به سینما گشتن ولی از شانس بد نرسی اومد و شلوارکِ محمود رو داد به احمد که احمد نگرفت اما دوستش داشت ولی محمود گفت دستتو از رو شلوارکم بکش تا کشش رو بکنم گردنبند بزنم به تاق. احمد به رگ غیرتش سلام کرد . رگشم خیلی با تربیت بود و از پشت به طرف محمود رفت ولی نرسی با بیل زد تو سر محمود ولی کمونه کرد خورد تو سر هادی که اون ته داشت از خنده زندگی می کرد چشمتون روز بد نبینه، شب بود و این فرصت خوبی بود که محمود بره بخوابه تا من بیدارم باشم!
نرسی بیداره ولی خواب روزهای ازدواج رو میبینه، یعنی میشه یه خنگی؛ شلوارک گل گلی پوش نرسی رو بگیره؟ همین باعث شد محمود شلوار گل گلیش رو بسوزونه و بَره خاستگاری اون عروس رو دم در سر ببره بده احمد هم حسودیش شد افتاد و دندونش شکست عروس بیچاره هم از بی دندونی شوهرخوشحال شد. ولی نرسی که دوست نداشت عروسیش بهم بخوره برگشت به محمودگفت : قسمت میدم به پایان نیاندیش بیا از اول شروع کنیم و باز هم با هم زندگانی در وکنیم. و روزگار را
اما نونو دوباره بلند شد و به آغوش طبيعت پشت کرد و دستش کنده شد افتاد تو دریا و دریا خونی به پا شد و ماهی ها مردند ابری هم با مردِ دلخواهش ازدواج کرد و پله های ترقی را طی نکرد ولی حمیده با دوچرخه پله ها را تا شوهر ابری شست و شو داد شوهر ابری همیشه کتکش میزند. نامرد کچل دستش درد نکنه خوب هادی رو تحویل گرفت ولی هادی بود که همیشه از مردک نامرد مهمود اهمدی نجاد كاشتن سبزي رو همراه با تربچه بر نمی تابید و اینگونه بود که ور شکست شد.
ابری غمگین حمیده تنها هادی مزخرف،چونان سه مُهره ی سوخته در آتش عشق در پس ابرهای تیره ی شک ، به دنبال شلوارکِ گُل گُلیه یکی از اعضای بعد ( به نام ... ) برای رفتم به سینما گشتن ولی از شانس بد نرسی اومد و شلوارکِ محمود رو داد به احمد که احمد نگرفت اما دوستش داشت ولی محمود گفت دستتو از رو شلوارکم بکش تا کشش رو بکنم گردنبند بزنم به تاق. احمد به رگ غیرتش سلام کرد . رگشم خیلی با تربیت بود و از پشت به طرف محمود رفت ولی نرسی با بیل زد تو سر محمود ولی کمونه کرد خورد تو سر هادی که اون ته داشت از خنده زندگی می کرد چشمتون روز بد نبینه، شب بود و این فرصت خوبی بود که محمود بره بخوابه تا من بیدارم باشم!
نرسی بیداره ولی خواب روزهای ازدواج رو میبینه، یعنی میشه یه خنگی؛ شلوارک گل گلی پوش نرسی رو بگیره؟ همین باعث شد محمود شلوار گل گلیش رو بسوزونه و بَره خاستگاری اون عروس رو دم در سر ببره بده احمد هم حسودیش شد افتاد و دندونش شکست عروس بیچاره هم از بی دندونی شوهرخوشحال شد. ولی نرسی که دوست نداشت عروسیش بهم بخوره برگشت به محمودگفت : قسمت میدم به پایان نیاندیش بیا از اول شروع کنیم و باز هم با هم زندگانی در وکنیم. و روزگار را
زندگی قافیه باران است ، من اگر پاییزم و درختان امیدم همه بی برگ شدند تو بهاری و به اندازه باران خدا زیبایی . . . !
Re: قصه سازي
بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که با نگاهی به آینه بغل ِ موتور بغلی حاجي يه وري قربون مری رفتند ولي مري و احمد با این هادی و جمینای به سمت اونطرف حمیده رفتند و از طرف ديگه ابری ِ بی طرف گل گلاب اونارو کشت و با ساتور تیکه تیکشون کرد
اما نونو دوباره بلند شد و به آغوش طبيعت پشت کرد و دستش کنده شد افتاد تو دریا و دریا خونی به پا شد و ماهی ها مردند ابری هم با مردِ دلخواهش ازدواج کرد و پله های ترقی را طی نکرد ولی حمیده با دوچرخه پله ها را تا شوهر ابری شست و شو داد شوهر ابری همیشه کتکش میزند. نامرد کچل دستش درد نکنه خوب هادی رو تحویل گرفت ولی هادی بود که همیشه از مردک نامرد مهمود اهمدی نجاد كاشتن سبزي رو همراه با تربچه بر نمی تابید و اینگونه بود که ور شکست شد.
ابری غمگین حمیده تنها هادی مزخرف،چونان سه مُهره ی سوخته در آتش عشق در پس ابرهای تیره ی شک ، به دنبال شلوارکِ گُل گُلیه یکی از اعضای بعد ( به نام ... ) برای رفتم به سینما گشتن ولی از شانس بد نرسی اومد و شلوارکِ محمود رو داد به احمد که احمد نگرفت اما دوستش داشت ولی محمود گفت دستتو از رو شلوارکم بکش تا کشش رو بکنم گردنبند بزنم به تاق. احمد به رگ غیرتش سلام کرد . رگشم خیلی با تربیت بود و از پشت به طرف محمود رفت ولی نرسی با بیل زد تو سر محمود ولی کمونه کرد خورد تو سر هادی که اون ته داشت از خنده زندگی می کرد چشمتون روز بد نبینه، شب بود و این فرصت خوبی بود که محمود بره بخوابه تا من بیدارم باشم!
نرسی بیداره ولی خواب روزهای ازدواج رو میبینه، یعنی میشه یه خنگی؛ شلوارک گل گلی پوش نرسی رو بگیره؟ همین باعث شد محمود شلوار گل گلیش رو بسوزونه و بَره خاستگاری اون عروس رو دم در سر ببره بده احمد هم حسودیش شد افتاد و دندونش شکست عروس بیچاره هم از بی دندونی شوهرخوشحال شد. ولی نرسی که دوست نداشت عروسیش بهم بخوره برگشت به محمودگفت : قسمت میدم به پایان نیاندیش بیا از اول شروع کنیم و باز هم با هم زندگانی در وکنیم. و روزگار را
سپری کنیم
اما نونو دوباره بلند شد و به آغوش طبيعت پشت کرد و دستش کنده شد افتاد تو دریا و دریا خونی به پا شد و ماهی ها مردند ابری هم با مردِ دلخواهش ازدواج کرد و پله های ترقی را طی نکرد ولی حمیده با دوچرخه پله ها را تا شوهر ابری شست و شو داد شوهر ابری همیشه کتکش میزند. نامرد کچل دستش درد نکنه خوب هادی رو تحویل گرفت ولی هادی بود که همیشه از مردک نامرد مهمود اهمدی نجاد كاشتن سبزي رو همراه با تربچه بر نمی تابید و اینگونه بود که ور شکست شد.
ابری غمگین حمیده تنها هادی مزخرف،چونان سه مُهره ی سوخته در آتش عشق در پس ابرهای تیره ی شک ، به دنبال شلوارکِ گُل گُلیه یکی از اعضای بعد ( به نام ... ) برای رفتم به سینما گشتن ولی از شانس بد نرسی اومد و شلوارکِ محمود رو داد به احمد که احمد نگرفت اما دوستش داشت ولی محمود گفت دستتو از رو شلوارکم بکش تا کشش رو بکنم گردنبند بزنم به تاق. احمد به رگ غیرتش سلام کرد . رگشم خیلی با تربیت بود و از پشت به طرف محمود رفت ولی نرسی با بیل زد تو سر محمود ولی کمونه کرد خورد تو سر هادی که اون ته داشت از خنده زندگی می کرد چشمتون روز بد نبینه، شب بود و این فرصت خوبی بود که محمود بره بخوابه تا من بیدارم باشم!
نرسی بیداره ولی خواب روزهای ازدواج رو میبینه، یعنی میشه یه خنگی؛ شلوارک گل گلی پوش نرسی رو بگیره؟ همین باعث شد محمود شلوار گل گلیش رو بسوزونه و بَره خاستگاری اون عروس رو دم در سر ببره بده احمد هم حسودیش شد افتاد و دندونش شکست عروس بیچاره هم از بی دندونی شوهرخوشحال شد. ولی نرسی که دوست نداشت عروسیش بهم بخوره برگشت به محمودگفت : قسمت میدم به پایان نیاندیش بیا از اول شروع کنیم و باز هم با هم زندگانی در وکنیم. و روزگار را
سپری کنیم

بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است
که یک اشاره بس است
Re: قصه سازي
بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که با نگاهی به آینه بغل ِ موتور بغلی حاجي يه وري قربون مری رفتند ولي مري و احمد با این هادی و جمینای به سمت اونطرف حمیده رفتند و از طرف ديگه ابری ِ بی طرف گل گلاب اونارو کشت و با ساتور تیکه تیکشون کرد
اما نونو دوباره بلند شد و به آغوش طبيعت پشت کرد و دستش کنده شد افتاد تو دریا و دریا خونی به پا شد و ماهی ها مردند ابری هم با مردِ دلخواهش ازدواج کرد و پله های ترقی را طی نکرد ولی حمیده با دوچرخه پله ها را تا شوهر ابری شست و شو داد شوهر ابری همیشه کتکش میزند. نامرد کچل دستش درد نکنه خوب هادی رو تحویل گرفت ولی هادی بود که همیشه از مردک نامرد مهمود اهمدی نجاد كاشتن سبزي رو همراه با تربچه بر نمی تابید و اینگونه بود که ور شکست شد.
ابری غمگین حمیده تنها هادی مزخرف،چونان سه مُهره ی سوخته در آتش عشق در پس ابرهای تیره ی شک ، به دنبال شلوارکِ گُل گُلیه یکی از اعضای بعد ( به نام ... ) برای رفتم به سینما گشتن ولی از شانس بد نرسی اومد و شلوارکِ محمود رو داد به احمد که احمد نگرفت اما دوستش داشت ولی محمود گفت دستتو از رو شلوارکم بکش تا کشش رو بکنم گردنبند بزنم به تاق. احمد به رگ غیرتش سلام کرد . رگشم خیلی با تربیت بود و از پشت به طرف محمود رفت ولی نرسی با بیل زد تو سر محمود ولی کمونه کرد خورد تو سر هادی که اون ته داشت از خنده زندگی می کرد چشمتون روز بد نبینه، شب بود و این فرصت خوبی بود که محمود بره بخوابه تا من بیدارم باشم!
نرسی بیداره ولی خواب روزهای ازدواج رو میبینه، یعنی میشه یه خنگی؛ شلوارک گل گلی پوش نرسی رو بگیره؟ همین باعث شد محمود شلوار گل گلیش رو بسوزونه و بَره خاستگاری اون عروس رو دم در سر ببره بده احمد هم حسودیش شد افتاد و دندونش شکست عروس بیچاره هم از بی دندونی شوهرخوشحال شد. ولی نرسی که دوست نداشت عروسیش بهم بخوره برگشت به محمودگفت : قسمت میدم به پایان نیاندیش بیا از اول شروع کنیم و باز هم با هم زندگانی در وکنیم. و روزگار را سپری کنیم ابری رو هم با
اما نونو دوباره بلند شد و به آغوش طبيعت پشت کرد و دستش کنده شد افتاد تو دریا و دریا خونی به پا شد و ماهی ها مردند ابری هم با مردِ دلخواهش ازدواج کرد و پله های ترقی را طی نکرد ولی حمیده با دوچرخه پله ها را تا شوهر ابری شست و شو داد شوهر ابری همیشه کتکش میزند. نامرد کچل دستش درد نکنه خوب هادی رو تحویل گرفت ولی هادی بود که همیشه از مردک نامرد مهمود اهمدی نجاد كاشتن سبزي رو همراه با تربچه بر نمی تابید و اینگونه بود که ور شکست شد.
ابری غمگین حمیده تنها هادی مزخرف،چونان سه مُهره ی سوخته در آتش عشق در پس ابرهای تیره ی شک ، به دنبال شلوارکِ گُل گُلیه یکی از اعضای بعد ( به نام ... ) برای رفتم به سینما گشتن ولی از شانس بد نرسی اومد و شلوارکِ محمود رو داد به احمد که احمد نگرفت اما دوستش داشت ولی محمود گفت دستتو از رو شلوارکم بکش تا کشش رو بکنم گردنبند بزنم به تاق. احمد به رگ غیرتش سلام کرد . رگشم خیلی با تربیت بود و از پشت به طرف محمود رفت ولی نرسی با بیل زد تو سر محمود ولی کمونه کرد خورد تو سر هادی که اون ته داشت از خنده زندگی می کرد چشمتون روز بد نبینه، شب بود و این فرصت خوبی بود که محمود بره بخوابه تا من بیدارم باشم!
نرسی بیداره ولی خواب روزهای ازدواج رو میبینه، یعنی میشه یه خنگی؛ شلوارک گل گلی پوش نرسی رو بگیره؟ همین باعث شد محمود شلوار گل گلیش رو بسوزونه و بَره خاستگاری اون عروس رو دم در سر ببره بده احمد هم حسودیش شد افتاد و دندونش شکست عروس بیچاره هم از بی دندونی شوهرخوشحال شد. ولی نرسی که دوست نداشت عروسیش بهم بخوره برگشت به محمودگفت : قسمت میدم به پایان نیاندیش بیا از اول شروع کنیم و باز هم با هم زندگانی در وکنیم. و روزگار را سپری کنیم ابری رو هم با
معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد
Re: قصه سازي
چه داستان یخی شد
پا شین جای اینا این سریال های ترکی mbc4 رو ببینین شاید هیجان انگیزتر باشه


پا شین جای اینا این سریال های ترکی mbc4 رو ببینین شاید هیجان انگیزتر باشه


Re: قصه سازي
بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که با نگاهی به آینه بغل ِ موتور بغلی حاجي يه وري قربون مری رفتند ولي مري و احمد با این هادی و جمینای به سمت اونطرف حمیده رفتند و از طرف ديگه ابری ِ بی طرف گل گلاب اونارو کشت و با ساتور تیکه تیکشون کرد
اما نونو دوباره بلند شد و به آغوش طبيعت پشت کرد و دستش کنده شد افتاد تو دریا و دریا خونی به پا شد و ماهی ها مردند ابری هم با مردِ دلخواهش ازدواج کرد و پله های ترقی را طی نکرد ولی حمیده با دوچرخه پله ها را تا شوهر ابری شست و شو داد شوهر ابری همیشه کتکش میزند. نامرد کچل دستش درد نکنه خوب هادی رو تحویل گرفت ولی هادی بود که همیشه از مردک نامرد مهمود اهمدی نجاد كاشتن سبزي رو همراه با تربچه بر نمی تابید و اینگونه بود که ور شکست شد.
ابری غمگین حمیده تنها هادی مزخرف،چونان سه مُهره ی سوخته در آتش عشق در پس ابرهای تیره ی شک ، به دنبال شلوارکِ گُل گُلیه یکی از اعضای بعد ( به نام ... ) برای رفتم به سینما گشتن ولی از شانس بد نرسی اومد و شلوارکِ محمود رو داد به احمد که احمد نگرفت اما دوستش داشت ولی محمود گفت دستتو از رو شلوارکم بکش تا کشش رو بکنم گردنبند بزنم به تاق. احمد به رگ غیرتش سلام کرد . رگشم خیلی با تربیت بود و از پشت به طرف محمود رفت ولی نرسی با بیل زد تو سر محمود ولی کمونه کرد خورد تو سر هادی که اون ته داشت از خنده زندگی می کرد چشمتون روز بد نبینه، شب بود و این فرصت خوبی بود که محمود بره بخوابه تا من بیدارم باشم!
نرسی بیداره ولی خواب روزهای ازدواج رو میبینه، یعنی میشه یه خنگی؛ شلوارک گل گلی پوش نرسی رو بگیره؟ همین باعث شد محمود شلوار گل گلیش رو بسوزونه و بَره خاستگاری اون عروس رو دم در سر ببره بده احمد هم حسودیش شد افتاد و دندونش شکست عروس بیچاره هم از بی دندونی شوهرخوشحال شد. ولی نرسی که دوست نداشت عروسیش بهم بخوره برگشت به محمودگفت : قسمت میدم به پایان نیاندیش بیا از اول شروع کنیم و باز هم با هم زندگانی در وکنیم. و روزگار را سپری کنیم ابری رو هم با یه مرد خوشبخت گل گلی
اما نونو دوباره بلند شد و به آغوش طبيعت پشت کرد و دستش کنده شد افتاد تو دریا و دریا خونی به پا شد و ماهی ها مردند ابری هم با مردِ دلخواهش ازدواج کرد و پله های ترقی را طی نکرد ولی حمیده با دوچرخه پله ها را تا شوهر ابری شست و شو داد شوهر ابری همیشه کتکش میزند. نامرد کچل دستش درد نکنه خوب هادی رو تحویل گرفت ولی هادی بود که همیشه از مردک نامرد مهمود اهمدی نجاد كاشتن سبزي رو همراه با تربچه بر نمی تابید و اینگونه بود که ور شکست شد.
ابری غمگین حمیده تنها هادی مزخرف،چونان سه مُهره ی سوخته در آتش عشق در پس ابرهای تیره ی شک ، به دنبال شلوارکِ گُل گُلیه یکی از اعضای بعد ( به نام ... ) برای رفتم به سینما گشتن ولی از شانس بد نرسی اومد و شلوارکِ محمود رو داد به احمد که احمد نگرفت اما دوستش داشت ولی محمود گفت دستتو از رو شلوارکم بکش تا کشش رو بکنم گردنبند بزنم به تاق. احمد به رگ غیرتش سلام کرد . رگشم خیلی با تربیت بود و از پشت به طرف محمود رفت ولی نرسی با بیل زد تو سر محمود ولی کمونه کرد خورد تو سر هادی که اون ته داشت از خنده زندگی می کرد چشمتون روز بد نبینه، شب بود و این فرصت خوبی بود که محمود بره بخوابه تا من بیدارم باشم!
نرسی بیداره ولی خواب روزهای ازدواج رو میبینه، یعنی میشه یه خنگی؛ شلوارک گل گلی پوش نرسی رو بگیره؟ همین باعث شد محمود شلوار گل گلیش رو بسوزونه و بَره خاستگاری اون عروس رو دم در سر ببره بده احمد هم حسودیش شد افتاد و دندونش شکست عروس بیچاره هم از بی دندونی شوهرخوشحال شد. ولی نرسی که دوست نداشت عروسیش بهم بخوره برگشت به محمودگفت : قسمت میدم به پایان نیاندیش بیا از اول شروع کنیم و باز هم با هم زندگانی در وکنیم. و روزگار را سپری کنیم ابری رو هم با یه مرد خوشبخت گل گلی
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است
که یک اشاره بس است
Re: قصه سازي
بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که با نگاهی به آینه بغل ِ موتور بغلی حاجي يه وري قربون مری رفتند ولي مري و احمد با این هادی و جمینای به سمت اونطرف حمیده رفتند و از طرف ديگه ابری ِ بی طرف گل گلاب اونارو کشت و با ساتور تیکه تیکشون کرد
اما نونو دوباره بلند شد و به آغوش طبيعت پشت کرد و دستش کنده شد افتاد تو دریا و دریا خونی به پا شد و ماهی ها مردند ابری هم با مردِ دلخواهش ازدواج کرد و پله های ترقی را طی نکرد ولی حمیده با دوچرخه پله ها را تا شوهر ابری شست و شو داد شوهر ابری همیشه کتکش میزند. نامرد کچل دستش درد نکنه خوب هادی رو تحویل گرفت ولی هادی بود که همیشه از مردک نامرد مهمود اهمدی نجاد كاشتن سبزي رو همراه با تربچه بر نمی تابید و اینگونه بود که ور شکست شد.
ابری غمگین حمیده تنها هادی مزخرف،چونان سه مُهره ی سوخته در آتش عشق در پس ابرهای تیره ی شک ، به دنبال شلوارکِ گُل گُلیه یکی از اعضای بعد ( به نام ... ) برای رفتم به سینما گشتن ولی از شانس بد نرسی اومد و شلوارکِ محمود رو داد به احمد که احمد نگرفت اما دوستش داشت ولی محمود گفت دستتو از رو شلوارکم بکش تا کشش رو بکنم گردنبند بزنم به تاق. احمد به رگ غیرتش سلام کرد . رگشم خیلی با تربیت بود و از پشت به طرف محمود رفت ولی نرسی با بیل زد تو سر محمود ولی کمونه کرد خورد تو سر هادی که اون ته داشت از خنده زندگی می کرد چشمتون روز بد نبینه، شب بود و این فرصت خوبی بود که محمود بره بخوابه تا من بیدارم باشم!
نرسی بیداره ولی خواب روزهای ازدواج رو میبینه، یعنی میشه یه خنگی؛ شلوارک گل گلی پوش نرسی رو بگیره؟ همین باعث شد محمود شلوار گل گلیش رو بسوزونه و بَره خاستگاری اون عروس رو دم در سر ببره بده احمد هم حسودیش شد افتاد و دندونش شکست عروس بیچاره هم از بی دندونی شوهرخوشحال شد. ولی نرسی که دوست نداشت عروسیش بهم بخوره برگشت به محمودگفت : قسمت میدم به پایان نیاندیش بیا از اول شروع کنیم و باز هم با هم زندگانی در وکنیم. و روزگار را سپری کنیم ابری رو هم با یه مرد خوشبخت گل گلی مزدوج کردند تا
اما نونو دوباره بلند شد و به آغوش طبيعت پشت کرد و دستش کنده شد افتاد تو دریا و دریا خونی به پا شد و ماهی ها مردند ابری هم با مردِ دلخواهش ازدواج کرد و پله های ترقی را طی نکرد ولی حمیده با دوچرخه پله ها را تا شوهر ابری شست و شو داد شوهر ابری همیشه کتکش میزند. نامرد کچل دستش درد نکنه خوب هادی رو تحویل گرفت ولی هادی بود که همیشه از مردک نامرد مهمود اهمدی نجاد كاشتن سبزي رو همراه با تربچه بر نمی تابید و اینگونه بود که ور شکست شد.
ابری غمگین حمیده تنها هادی مزخرف،چونان سه مُهره ی سوخته در آتش عشق در پس ابرهای تیره ی شک ، به دنبال شلوارکِ گُل گُلیه یکی از اعضای بعد ( به نام ... ) برای رفتم به سینما گشتن ولی از شانس بد نرسی اومد و شلوارکِ محمود رو داد به احمد که احمد نگرفت اما دوستش داشت ولی محمود گفت دستتو از رو شلوارکم بکش تا کشش رو بکنم گردنبند بزنم به تاق. احمد به رگ غیرتش سلام کرد . رگشم خیلی با تربیت بود و از پشت به طرف محمود رفت ولی نرسی با بیل زد تو سر محمود ولی کمونه کرد خورد تو سر هادی که اون ته داشت از خنده زندگی می کرد چشمتون روز بد نبینه، شب بود و این فرصت خوبی بود که محمود بره بخوابه تا من بیدارم باشم!
نرسی بیداره ولی خواب روزهای ازدواج رو میبینه، یعنی میشه یه خنگی؛ شلوارک گل گلی پوش نرسی رو بگیره؟ همین باعث شد محمود شلوار گل گلیش رو بسوزونه و بَره خاستگاری اون عروس رو دم در سر ببره بده احمد هم حسودیش شد افتاد و دندونش شکست عروس بیچاره هم از بی دندونی شوهرخوشحال شد. ولی نرسی که دوست نداشت عروسیش بهم بخوره برگشت به محمودگفت : قسمت میدم به پایان نیاندیش بیا از اول شروع کنیم و باز هم با هم زندگانی در وکنیم. و روزگار را سپری کنیم ابری رو هم با یه مرد خوشبخت گل گلی مزدوج کردند تا
معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد
Re: قصه سازي
بحثو عوض نکن بیا شلوارک گل گلیتو جمع کنAhmaad نوشته شده:چه داستان یخی شد![]()
![]()
پا شین جای اینا این سریال های ترکی mbc4 رو ببینین شاید هیجان انگیزتر باشه

بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است
که یک اشاره بس است
Re: قصه سازي
بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که با نگاهی به آینه بغل ِ موتور بغلی حاجي يه وري قربون مری رفتند ولي مري و احمد با این هادی و جمینای به سمت اونطرف حمیده رفتند و از طرف ديگه ابری ِ بی طرف گل گلاب اونارو کشت و با ساتور تیکه تیکشون کرد
اما نونو دوباره بلند شد و به آغوش طبيعت پشت کرد و دستش کنده شد افتاد تو دریا و دریا خونی به پا شد و ماهی ها مردند ابری هم با مردِ دلخواهش ازدواج کرد و پله های ترقی را طی نکرد ولی حمیده با دوچرخه پله ها را تا شوهر ابری شست و شو داد شوهر ابری همیشه کتکش میزند. نامرد کچل دستش درد نکنه خوب هادی رو تحویل گرفت ولی هادی بود که همیشه از مردک نامرد مهمود اهمدی نجاد كاشتن سبزي رو همراه با تربچه بر نمی تابید و اینگونه بود که ور شکست شد.
ابری غمگین حمیده تنها هادی مزخرف،چونان سه مُهره ی سوخته در آتش عشق در پس ابرهای تیره ی شک ، به دنبال شلوارکِ گُل گُلیه یکی از اعضای بعد ( به نام ... ) برای رفتم به سینما گشتن ولی از شانس بد نرسی اومد و شلوارکِ محمود رو داد به احمد که احمد نگرفت اما دوستش داشت ولی محمود گفت دستتو از رو شلوارکم بکش تا کشش رو بکنم گردنبند بزنم به تاق. احمد به رگ غیرتش سلام کرد . رگشم خیلی با تربیت بود و از پشت به طرف محمود رفت ولی نرسی با بیل زد تو سر محمود ولی کمونه کرد خورد تو سر هادی که اون ته داشت از خنده زندگی می کرد چشمتون روز بد نبینه، شب بود و این فرصت خوبی بود که محمود بره بخوابه تا من بیدارم باشم!
نرسی بیداره ولی خواب روزهای ازدواج رو میبینه، یعنی میشه یه خنگی؛ شلوارک گل گلی پوش نرسی رو بگیره؟ همین باعث شد محمود شلوار گل گلیش رو بسوزونه و بَره خاستگاری اون عروس رو دم در سر ببره بده احمد هم حسودیش شد افتاد و دندونش شکست عروس بیچاره هم از بی دندونی شوهرخوشحال شد. ولی نرسی که دوست نداشت عروسیش بهم بخوره برگشت به محمودگفت : قسمت میدم به پایان نیاندیش بیا از اول شروع کنیم و باز هم با هم زندگانی در وکنیم. و روزگار را سپری کنیم ابری رو هم با یه مرد خوشبخت گل گلی مزدوج کردند تا براش الویه بپزه
اما نونو دوباره بلند شد و به آغوش طبيعت پشت کرد و دستش کنده شد افتاد تو دریا و دریا خونی به پا شد و ماهی ها مردند ابری هم با مردِ دلخواهش ازدواج کرد و پله های ترقی را طی نکرد ولی حمیده با دوچرخه پله ها را تا شوهر ابری شست و شو داد شوهر ابری همیشه کتکش میزند. نامرد کچل دستش درد نکنه خوب هادی رو تحویل گرفت ولی هادی بود که همیشه از مردک نامرد مهمود اهمدی نجاد كاشتن سبزي رو همراه با تربچه بر نمی تابید و اینگونه بود که ور شکست شد.
ابری غمگین حمیده تنها هادی مزخرف،چونان سه مُهره ی سوخته در آتش عشق در پس ابرهای تیره ی شک ، به دنبال شلوارکِ گُل گُلیه یکی از اعضای بعد ( به نام ... ) برای رفتم به سینما گشتن ولی از شانس بد نرسی اومد و شلوارکِ محمود رو داد به احمد که احمد نگرفت اما دوستش داشت ولی محمود گفت دستتو از رو شلوارکم بکش تا کشش رو بکنم گردنبند بزنم به تاق. احمد به رگ غیرتش سلام کرد . رگشم خیلی با تربیت بود و از پشت به طرف محمود رفت ولی نرسی با بیل زد تو سر محمود ولی کمونه کرد خورد تو سر هادی که اون ته داشت از خنده زندگی می کرد چشمتون روز بد نبینه، شب بود و این فرصت خوبی بود که محمود بره بخوابه تا من بیدارم باشم!
نرسی بیداره ولی خواب روزهای ازدواج رو میبینه، یعنی میشه یه خنگی؛ شلوارک گل گلی پوش نرسی رو بگیره؟ همین باعث شد محمود شلوار گل گلیش رو بسوزونه و بَره خاستگاری اون عروس رو دم در سر ببره بده احمد هم حسودیش شد افتاد و دندونش شکست عروس بیچاره هم از بی دندونی شوهرخوشحال شد. ولی نرسی که دوست نداشت عروسیش بهم بخوره برگشت به محمودگفت : قسمت میدم به پایان نیاندیش بیا از اول شروع کنیم و باز هم با هم زندگانی در وکنیم. و روزگار را سپری کنیم ابری رو هم با یه مرد خوشبخت گل گلی مزدوج کردند تا براش الویه بپزه
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است
که یک اشاره بس است
Re: قصه سازي
باور کن دیدن تو توی فروم از اون فیلم ترکی ها هم هیجان انگیز ترهAhmaad نوشته شده:چه داستان یخی شد![]()
![]()
پا شین جای اینا این سریال های ترکی mbc4 رو ببینین شاید هیجان انگیزتر باشه


بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است
که یک اشاره بس است
Re: قصه سازي
بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که با نگاهی به آینه بغل ِ موتور بغلی حاجي يه وري قربون مری رفتند ولي مري و احمد با این هادی و جمینای به سمت اونطرف حمیده رفتند و از طرف ديگه ابری ِ بی طرف گل گلاب اونارو کشت و با ساتور تیکه تیکشون کرد
اما نونو دوباره بلند شد و به آغوش طبيعت پشت کرد و دستش کنده شد افتاد تو دریا و دریا خونی به پا شد و ماهی ها مردند ابری هم با مردِ دلخواهش ازدواج کرد و پله های ترقی را طی نکرد ولی حمیده با دوچرخه پله ها را تا شوهر ابری شست و شو داد شوهر ابری همیشه کتکش میزند. نامرد کچل دستش درد نکنه خوب هادی رو تحویل گرفت ولی هادی بود که همیشه از مردک نامرد مهمود اهمدی نجاد كاشتن سبزي رو همراه با تربچه بر نمی تابید و اینگونه بود که ور شکست شد.
ابری غمگین حمیده تنها هادی مزخرف،چونان سه مُهره ی سوخته در آتش عشق در پس ابرهای تیره ی شک ، به دنبال شلوارکِ گُل گُلیه یکی از اعضای بعد ( به نام ... ) برای رفتم به سینما گشتن ولی از شانس بد نرسی اومد و شلوارکِ محمود رو داد به احمد که احمد نگرفت اما دوستش داشت ولی محمود گفت دستتو از رو شلوارکم بکش تا کشش رو بکنم گردنبند بزنم به تاق. احمد به رگ غیرتش سلام کرد . رگشم خیلی با تربیت بود و از پشت به طرف محمود رفت ولی نرسی با بیل زد تو سر محمود ولی کمونه کرد خورد تو سر هادی که اون ته داشت از خنده زندگی می کرد چشمتون روز بد نبینه، شب بود و این فرصت خوبی بود که محمود بره بخوابه تا من بیدارم باشم!
نرسی بیداره ولی خواب روزهای ازدواج رو میبینه، یعنی میشه یه خنگی؛ شلوارک گل گلی پوش نرسی رو بگیره؟ همین باعث شد محمود شلوار گل گلیش رو بسوزونه و بَره خاستگاری اون عروس رو دم در سر ببره بده احمد هم حسودیش شد افتاد و دندونش شکست عروس بیچاره هم از بی دندونی شوهرخوشحال شد. ولی نرسی که دوست نداشت عروسیش بهم بخوره برگشت به محمودگفت : قسمت میدم به پایان نیاندیش بیا از اول شروع کنیم و باز هم با هم زندگانی در وکنیم. و روزگار را سپری کنیم ابری رو هم با یه مرد خوشبخت گل گلی مزدوج کردند تا براش الویه بپزه بده به احمد
اما نونو دوباره بلند شد و به آغوش طبيعت پشت کرد و دستش کنده شد افتاد تو دریا و دریا خونی به پا شد و ماهی ها مردند ابری هم با مردِ دلخواهش ازدواج کرد و پله های ترقی را طی نکرد ولی حمیده با دوچرخه پله ها را تا شوهر ابری شست و شو داد شوهر ابری همیشه کتکش میزند. نامرد کچل دستش درد نکنه خوب هادی رو تحویل گرفت ولی هادی بود که همیشه از مردک نامرد مهمود اهمدی نجاد كاشتن سبزي رو همراه با تربچه بر نمی تابید و اینگونه بود که ور شکست شد.
ابری غمگین حمیده تنها هادی مزخرف،چونان سه مُهره ی سوخته در آتش عشق در پس ابرهای تیره ی شک ، به دنبال شلوارکِ گُل گُلیه یکی از اعضای بعد ( به نام ... ) برای رفتم به سینما گشتن ولی از شانس بد نرسی اومد و شلوارکِ محمود رو داد به احمد که احمد نگرفت اما دوستش داشت ولی محمود گفت دستتو از رو شلوارکم بکش تا کشش رو بکنم گردنبند بزنم به تاق. احمد به رگ غیرتش سلام کرد . رگشم خیلی با تربیت بود و از پشت به طرف محمود رفت ولی نرسی با بیل زد تو سر محمود ولی کمونه کرد خورد تو سر هادی که اون ته داشت از خنده زندگی می کرد چشمتون روز بد نبینه، شب بود و این فرصت خوبی بود که محمود بره بخوابه تا من بیدارم باشم!
نرسی بیداره ولی خواب روزهای ازدواج رو میبینه، یعنی میشه یه خنگی؛ شلوارک گل گلی پوش نرسی رو بگیره؟ همین باعث شد محمود شلوار گل گلیش رو بسوزونه و بَره خاستگاری اون عروس رو دم در سر ببره بده احمد هم حسودیش شد افتاد و دندونش شکست عروس بیچاره هم از بی دندونی شوهرخوشحال شد. ولی نرسی که دوست نداشت عروسیش بهم بخوره برگشت به محمودگفت : قسمت میدم به پایان نیاندیش بیا از اول شروع کنیم و باز هم با هم زندگانی در وکنیم. و روزگار را سپری کنیم ابری رو هم با یه مرد خوشبخت گل گلی مزدوج کردند تا براش الویه بپزه بده به احمد
معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد
Re: قصه سازي
بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که با نگاهی به آینه بغل ِ موتور بغلی حاجي يه وري قربون مری رفتند ولي مري و احمد با این هادی و جمینای به سمت اونطرف حمیده رفتند و از طرف ديگه ابری ِ بی طرف گل گلاب اونارو کشت و با ساتور تیکه تیکشون کرد
اما نونو دوباره بلند شد و به آغوش طبيعت پشت کرد و دستش کنده شد افتاد تو دریا و دریا خونی به پا شد و ماهی ها مردند ابری هم با مردِ دلخواهش ازدواج کرد و پله های ترقی را طی نکرد ولی حمیده با دوچرخه پله ها را تا شوهر ابری شست و شو داد شوهر ابری همیشه کتکش میزند. نامرد کچل دستش درد نکنه خوب هادی رو تحویل گرفت ولی هادی بود که همیشه از مردک نامرد مهمود اهمدی نجاد كاشتن سبزي رو همراه با تربچه بر نمی تابید و اینگونه بود که ور شکست شد.
ابری غمگین حمیده تنها هادی مزخرف،چونان سه مُهره ی سوخته در آتش عشق در پس ابرهای تیره ی شک ، به دنبال شلوارکِ گُل گُلیه یکی از اعضای بعد ( به نام ... ) برای رفتم به سینما گشتن ولی از شانس بد نرسی اومد و شلوارکِ محمود رو داد به احمد که احمد نگرفت اما دوستش داشت ولی محمود گفت دستتو از رو شلوارکم بکش تا کشش رو بکنم گردنبند بزنم به تاق. احمد به رگ غیرتش سلام کرد . رگشم خیلی با تربیت بود و از پشت به طرف محمود رفت ولی نرسی با بیل زد تو سر محمود ولی کمونه کرد خورد تو سر هادی که اون ته داشت از خنده زندگی می کرد چشمتون روز بد نبینه، شب بود و این فرصت خوبی بود که محمود بره بخوابه تا من بیدارم باشم!
نرسی بیداره ولی خواب روزهای ازدواج رو میبینه، یعنی میشه یه خنگی؛ شلوارک گل گلی پوش نرسی رو بگیره؟ همین باعث شد محمود شلوار گل گلیش رو بسوزونه و بَره خاستگاری اون عروس رو دم در سر ببره بده احمد هم حسودیش شد افتاد و دندونش شکست عروس بیچاره هم از بی دندونی شوهرخوشحال شد. ولی نرسی که دوست نداشت عروسیش بهم بخوره برگشت به محمودگفت : قسمت میدم به پایان نیاندیش بیا از اول شروع کنیم و باز هم با هم زندگانی در وکنیم. و روزگار را سپری کنیم ابری رو هم با یه مرد خوشبخت گل گلی مزدوج کردند تا براش الویه بپزه بده به احمد
قصه ما به سر رسید
کلاغه به خونش نرسید
اما نونو دوباره بلند شد و به آغوش طبيعت پشت کرد و دستش کنده شد افتاد تو دریا و دریا خونی به پا شد و ماهی ها مردند ابری هم با مردِ دلخواهش ازدواج کرد و پله های ترقی را طی نکرد ولی حمیده با دوچرخه پله ها را تا شوهر ابری شست و شو داد شوهر ابری همیشه کتکش میزند. نامرد کچل دستش درد نکنه خوب هادی رو تحویل گرفت ولی هادی بود که همیشه از مردک نامرد مهمود اهمدی نجاد كاشتن سبزي رو همراه با تربچه بر نمی تابید و اینگونه بود که ور شکست شد.
ابری غمگین حمیده تنها هادی مزخرف،چونان سه مُهره ی سوخته در آتش عشق در پس ابرهای تیره ی شک ، به دنبال شلوارکِ گُل گُلیه یکی از اعضای بعد ( به نام ... ) برای رفتم به سینما گشتن ولی از شانس بد نرسی اومد و شلوارکِ محمود رو داد به احمد که احمد نگرفت اما دوستش داشت ولی محمود گفت دستتو از رو شلوارکم بکش تا کشش رو بکنم گردنبند بزنم به تاق. احمد به رگ غیرتش سلام کرد . رگشم خیلی با تربیت بود و از پشت به طرف محمود رفت ولی نرسی با بیل زد تو سر محمود ولی کمونه کرد خورد تو سر هادی که اون ته داشت از خنده زندگی می کرد چشمتون روز بد نبینه، شب بود و این فرصت خوبی بود که محمود بره بخوابه تا من بیدارم باشم!
نرسی بیداره ولی خواب روزهای ازدواج رو میبینه، یعنی میشه یه خنگی؛ شلوارک گل گلی پوش نرسی رو بگیره؟ همین باعث شد محمود شلوار گل گلیش رو بسوزونه و بَره خاستگاری اون عروس رو دم در سر ببره بده احمد هم حسودیش شد افتاد و دندونش شکست عروس بیچاره هم از بی دندونی شوهرخوشحال شد. ولی نرسی که دوست نداشت عروسیش بهم بخوره برگشت به محمودگفت : قسمت میدم به پایان نیاندیش بیا از اول شروع کنیم و باز هم با هم زندگانی در وکنیم. و روزگار را سپری کنیم ابری رو هم با یه مرد خوشبخت گل گلی مزدوج کردند تا براش الویه بپزه بده به احمد
قصه ما به سر رسید
کلاغه به خونش نرسید
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است
که یک اشاره بس است
Re: قصه سازي
روزی روزگاری یه پسر ترسوی مزخرف به
معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد
Re: قصه سازي
روزی روزگاری یه پسر ترسوی مزخرف به دزدی مشغول بود
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است
که یک اشاره بس است
Re: قصه سازي
روزی روزگاری یه پسر ترسوی مزخرف به دزدی مشغول بود ساویولا بود يا نبود
ولی من سر بر آسمان خواهم داشت
تا چشم بر نور بگشایم.
تا چشم بر نور بگشایم.
Re: قصه سازي
روزی روزگاری یه پسر ترسوی مزخرف به دزدی مشغول بود ساویولا بود يا نبود بود دیگه!! بودن یا نبودن مسئله این است؟! 

----->

Re: قصه سازي
روزی روزگاری یه پسر ترسوی مزخرف به دزدی مشغول بود ساویولا بود يا نبود بود دیگه!! بودن یا نبودن مسئله این است؟!
تا اینکه پشیمون شد
تا اینکه پشیمون شد
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است
که یک اشاره بس است
Re: قصه سازي
روزی روزگاری یه پسر ترسوی مزخرف به دزدی مشغول بود ساویولا بود يا نبود بود دیگه!! بودن یا نبودن مسئله این است؟!
تا اینکه پشیمون شد و ساویلا نبود

تا اینکه پشیمون شد و ساویلا نبود



چه کسی حاضر است؟
کاربران حاضر در این انجمن: کاربر جدیدی وجود ندارد. و 1 مهمان