قصه سازي

گفتگو در مورد ادبیات فارسی ، مشاعره و موضوعات مرتبط
نمایه کاربر
Ahmaad
آخرشه !
آخرشه !
پست: 1669
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 7:05 pm
محل اقامت: Kuwait
تماس:

Re: قصه سازي

پست توسط Ahmaad » چهار شنبه 31 تیر 1388, 7:12 pm

بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که با نگاهی به آینه بغل ِ موتور بغلی حاجي يه وري قربون مری رفتند ولي مري و احمد با این هادی و جمینای به سمت اونطرف حمیده رفتند و از طرف ديگه ابری ِ بی طرف گل گلاب اونارو کشت و با ساتور تیکه تیکشون کرد
اما نونو دوباره بلند شد و به آغوش طبيعت پشت کرد و دستش کنده شد افتاد تو دریا و دریا خونی به پا شد و ماهی ها مردند ابری هم با مردِ دلخواهش ازدواج کرد و پله های ترقی را طی نکرد ولی حمیده با دوچرخه پله ها را تا شوهر ابری شست و شو داد شوهر ابری همیشه کتکش میزند. نامرد کچل دستش درد نکنه خوب هادی رو تحویل گرفت ولی هادی بود که همیشه از مردک نامرد مهمود اهمدی نجاد كاشتن سبزي رو همراه با تربچه بر نمی تابید و اینگونه بود که ور شکست شد.

ابری غمگین حمیده تنها هادی مزخرف،چونان سه مُهره ی سوخته در آتش عشق در پس ابرهای تیره ی شک ، به دنبال شلوارکِ گُل گُلیه یکی از اعضای بعد ( به نام ... ) برای رفتم به سینما گشتن ولی از شانس بد نرسی اومد و شلوارکِ محمود رو
تصویر

Nersi
آخرشه !
آخرشه !
پست: 2493
تاریخ عضویت: شنبه 5 آبان 1386, 11:40 am
محل اقامت: تهران

Re: قصه سازي

پست توسط Nersi » چهار شنبه 31 تیر 1388, 7:12 pm

hamideht نوشته شده:
Nersi نوشته شده:
hamideht نوشته شده:بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که با نگاهی به آینه بغل ِ موتور بغلی حاجي يه وري قربون مری رفتند ولي مري و احمد با این هادی و جمینای به سمت اونطرف حمیده رفتند و از طرف ديگه ابری ِ بی طرف گل گلاب اونارو کشت و با ساتور تیکه تیکشون کرد
اما نونو دوباره بلند شد و به آغوش طبيعت پشت کرد و دستش کنده شد افتاد تو دریا و دریا خونی به پا شد و ماهی ها مردند ابری هم با مردِ دلخواهش ازدواج کرد و پله های ترقی را طی نکرد ولی حمیده با دوچرخه پله ها را تا شوهر ابری شست و شو داد شوهر ابری همیشه کتکش میزند. نامرد کچل دستش درد نکنه خوب هادی رو تحویل گرفت ولی هادی بود که همیشه از مردک نامرد مهمود اهمدی نجاد كاشتن سبزي رو همراه با تربچه بر نمی تابید و اینگونه بود که ور شکست شد.

ابری غمگین حمیده تنها هادی مزخرف،چونان سه مُهره ی سوخته در آتش عشق در پس ابرهای تیره ی شک ، به دنبال شلوارکِ گُل گُلیه یکی از اعضای بعد برای رفتم به سینما
حمیده چرا خراب کردی؟!! :lol: :lol:
تو بعد من جواب دادی تو خراب کردی که
:D
اعضای ِ بعد که معنی نمی ده که منظورش اعضای بُعد بوده! :P حالا که دیده شلوارکه افتاد به خودش داره متن رو عوض میکنه :lol:
-----> :)

Nersi
آخرشه !
آخرشه !
پست: 2493
تاریخ عضویت: شنبه 5 آبان 1386, 11:40 am
محل اقامت: تهران

Re: قصه سازي

پست توسط Nersi » چهار شنبه 31 تیر 1388, 7:14 pm

بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که با نگاهی به آینه بغل ِ موتور بغلی حاجي يه وري قربون مری رفتند ولي مري و احمد با این هادی و جمینای به سمت اونطرف حمیده رفتند و از طرف ديگه ابری ِ بی طرف گل گلاب اونارو کشت و با ساتور تیکه تیکشون کرد
اما نونو دوباره بلند شد و به آغوش طبيعت پشت کرد و دستش کنده شد افتاد تو دریا و دریا خونی به پا شد و ماهی ها مردند ابری هم با مردِ دلخواهش ازدواج کرد و پله های ترقی را طی نکرد ولی حمیده با دوچرخه پله ها را تا شوهر ابری شست و شو داد شوهر ابری همیشه کتکش میزند. نامرد کچل دستش درد نکنه خوب هادی رو تحویل گرفت ولی هادی بود که همیشه از مردک نامرد مهمود اهمدی نجاد كاشتن سبزي رو همراه با تربچه بر نمی تابید و اینگونه بود که ور شکست شد.

ابری غمگین حمیده تنها هادی مزخرف،چونان سه مُهره ی سوخته در آتش عشق در پس ابرهای تیره ی شک ، به دنبال شلوارکِ گُل گُلیه یکی از اعضای بعد ( به نام ... ) برای رفتم به سینما گشتن ولی از شانس بد نرسی اومد و شلوارکِ محمود رو داد به احمد
-----> :)

نمایه کاربر
Ahmaad
آخرشه !
آخرشه !
پست: 1669
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 7:05 pm
محل اقامت: Kuwait
تماس:

Re: قصه سازي

پست توسط Ahmaad » چهار شنبه 31 تیر 1388, 7:15 pm

بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که با نگاهی به آینه بغل ِ موتور بغلی حاجي يه وري قربون مری رفتند ولي مري و احمد با این هادی و جمینای به سمت اونطرف حمیده رفتند و از طرف ديگه ابری ِ بی طرف گل گلاب اونارو کشت و با ساتور تیکه تیکشون کرد
اما نونو دوباره بلند شد و به آغوش طبيعت پشت کرد و دستش کنده شد افتاد تو دریا و دریا خونی به پا شد و ماهی ها مردند ابری هم با مردِ دلخواهش ازدواج کرد و پله های ترقی را طی نکرد ولی حمیده با دوچرخه پله ها را تا شوهر ابری شست و شو داد شوهر ابری همیشه کتکش میزند. نامرد کچل دستش درد نکنه خوب هادی رو تحویل گرفت ولی هادی بود که همیشه از مردک نامرد مهمود اهمدی نجاد كاشتن سبزي رو همراه با تربچه بر نمی تابید و اینگونه بود که ور شکست شد.

ابری غمگین حمیده تنها هادی مزخرف،چونان سه مُهره ی سوخته در آتش عشق در پس ابرهای تیره ی شک ، به دنبال شلوارکِ گُل گُلیه یکی از اعضای بعد ( به نام ... ) برای رفتم به سینما گشتن ولی از شانس بد نرسی اومد و شلوارکِ محمود رو داد به احمد که احمد نگرفت
تصویر

نمایه کاربر
hamideht
گروه وب سايت
گروه وب سايت
پست: 5034
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am

Re: قصه سازي

پست توسط hamideht » چهار شنبه 31 تیر 1388, 7:16 pm

بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که با نگاهی به آینه بغل ِ موتور بغلی حاجي يه وري قربون مری رفتند ولي مري و احمد با این هادی و جمینای به سمت اونطرف حمیده رفتند و از طرف ديگه ابری ِ بی طرف گل گلاب اونارو کشت و با ساتور تیکه تیکشون کرد
اما نونو دوباره بلند شد و به آغوش طبيعت پشت کرد و دستش کنده شد افتاد تو دریا و دریا خونی به پا شد و ماهی ها مردند ابری هم با مردِ دلخواهش ازدواج کرد و پله های ترقی را طی نکرد ولی حمیده با دوچرخه پله ها را تا شوهر ابری شست و شو داد شوهر ابری همیشه کتکش میزند. نامرد کچل دستش درد نکنه خوب هادی رو تحویل گرفت ولی هادی بود که همیشه از مردک نامرد مهمود اهمدی نجاد كاشتن سبزي رو همراه با تربچه بر نمی تابید و اینگونه بود که ور شکست شد.

ابری غمگین حمیده تنها هادی مزخرف،چونان سه مُهره ی سوخته در آتش عشق در پس ابرهای تیره ی شک ، به دنبال شلوارکِ گُل گُلیه یکی از اعضای بعد ( به نام ... ) برای رفتم به سینما گشتن ولی از شانس بد نرسی اومد و شلوارکِ محمود رو داد به احمد که احمد نگرفت اما دوستش داشت :D
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است

نمایه کاربر
محمود
آخرشه !
آخرشه !
پست: 1312
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 4:42 pm

Re: قصه سازي

پست توسط محمود » چهار شنبه 31 تیر 1388, 7:17 pm

بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که با نگاهی به آینه بغل ِ موتور بغلی حاجي يه وري قربون مری رفتند ولي مري و احمد با این هادی و جمینای به سمت اونطرف حمیده رفتند و از طرف ديگه ابری ِ بی طرف گل گلاب اونارو کشت و با ساتور تیکه تیکشون کرد
اما نونو دوباره بلند شد و به آغوش طبيعت پشت کرد و دستش کنده شد افتاد تو دریا و دریا خونی به پا شد و ماهی ها مردند ابری هم با مردِ دلخواهش ازدواج کرد و پله های ترقی را طی نکرد ولی حمیده با دوچرخه پله ها را تا شوهر ابری شست و شو داد شوهر ابری همیشه کتکش میزند. نامرد کچل دستش درد نکنه خوب هادی رو تحویل گرفت ولی هادی بود که همیشه از مردک نامرد مهمود اهمدی نجاد كاشتن سبزي رو همراه با تربچه بر نمی تابید و اینگونه بود که ور شکست شد.

ابری غمگین حمیده تنها هادی مزخرف،چونان سه مُهره ی سوخته در آتش عشق در پس ابرهای تیره ی شک ، به دنبال شلوارکِ گُل گُلیه یکی از اعضای بعد ( به نام ... ) برای رفتم به سینما گشتن ولی از شانس بد نرسی اومد و شلوارکِ محمود رو داد به احمد که احمد نگرفت اما دوستش داشت ولی محمود گفت
آخرین ويرايش توسط 1 on محمود, ويرايش شده در 0.

Nersi
آخرشه !
آخرشه !
پست: 2493
تاریخ عضویت: شنبه 5 آبان 1386, 11:40 am
محل اقامت: تهران

Re: قصه سازي

پست توسط Nersi » چهار شنبه 31 تیر 1388, 7:20 pm

مـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی گم راحت باشید! هر کی واسه خودش هر چی دوس داره می نویسه!
اصلاً نخواستیم شلوارک گل گلی بدید می خوام از این تاپیک در آم. شلوغ بازی کردید آخر سر معلوم نشد این شلوارک رو کی برداشت من میخوامش! :? :lol: :lol: :lol: :lol: احمد دست توئه؟ :D
-----> :)

نمایه کاربر
hadi
كارش درسته
كارش درسته
پست: 4070
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
تماس:

Re: قصه سازي

پست توسط hadi » چهار شنبه 31 تیر 1388, 7:22 pm

بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که با نگاهی به آینه بغل ِ موتور بغلی حاجي يه وري قربون مری رفتند ولي مري و احمد با این هادی و جمینای به سمت اونطرف حمیده رفتند و از طرف ديگه ابری ِ بی طرف گل گلاب اونارو کشت و با ساتور تیکه تیکشون کرد
اما نونو دوباره بلند شد و به آغوش طبيعت پشت کرد و دستش کنده شد افتاد تو دریا و دریا خونی به پا شد و ماهی ها مردند ابری هم با مردِ دلخواهش ازدواج کرد و پله های ترقی را طی نکرد ولی حمیده با دوچرخه پله ها را تا شوهر ابری شست و شو داد شوهر ابری همیشه کتکش میزند. نامرد کچل دستش درد نکنه خوب هادی رو تحویل گرفت ولی هادی بود که همیشه از مردک نامرد مهمود اهمدی نجاد كاشتن سبزي رو همراه با تربچه بر نمی تابید و اینگونه بود که ور شکست شد.

ابری غمگین حمیده تنها هادی مزخرف،چونان سه مُهره ی سوخته در آتش عشق در پس ابرهای تیره ی شک ، به دنبال شلوارکِ گُل گُلیه یکی از اعضای بعد ( به نام ... ) برای رفتم به سینما گشتن ولی از شانس بد نرسی اومد و شلوارکِ محمود رو داد به احمد که احمد نگرفت اما دوستش داشت ولی محمود گفت دستتو از رو

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد

نمایه کاربر
محمود
آخرشه !
آخرشه !
پست: 1312
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 4:42 pm

Re: قصه سازي

پست توسط محمود » چهار شنبه 31 تیر 1388, 7:24 pm

بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که با نگاهی به آینه بغل ِ موتور بغلی حاجي يه وري قربون مری رفتند ولي مري و احمد با این هادی و جمینای به سمت اونطرف حمیده رفتند و از طرف ديگه ابری ِ بی طرف گل گلاب اونارو کشت و با ساتور تیکه تیکشون کرد
اما نونو دوباره بلند شد و به آغوش طبيعت پشت کرد و دستش کنده شد افتاد تو دریا و دریا خونی به پا شد و ماهی ها مردند ابری هم با مردِ دلخواهش ازدواج کرد و پله های ترقی را طی نکرد ولی حمیده با دوچرخه پله ها را تا شوهر ابری شست و شو داد شوهر ابری همیشه کتکش میزند. نامرد کچل دستش درد نکنه خوب هادی رو تحویل گرفت ولی هادی بود که همیشه از مردک نامرد مهمود اهمدی نجاد كاشتن سبزي رو همراه با تربچه بر نمی تابید و اینگونه بود که ور شکست شد.

ابری غمگین حمیده تنها هادی مزخرف،چونان سه مُهره ی سوخته در آتش عشق در پس ابرهای تیره ی شک ، به دنبال شلوارکِ گُل گُلیه یکی از اعضای بعد ( به نام ... ) برای رفتم به سینما گشتن ولی از شانس بد نرسی اومد و شلوارکِ محمود رو داد به احمد که احمد نگرفت اما دوستش داشت ولی محمود گفت دستتو از رو شلوارکم بر میداری یا

نمایه کاربر
hamideht
گروه وب سايت
گروه وب سايت
پست: 5034
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am

Re: قصه سازي

پست توسط hamideht » چهار شنبه 31 تیر 1388, 7:24 pm

بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که با نگاهی به آینه بغل ِ موتور بغلی حاجي يه وري قربون مری رفتند ولي مري و احمد با این هادی و جمینای به سمت اونطرف حمیده رفتند و از طرف ديگه ابری ِ بی طرف گل گلاب اونارو کشت و با ساتور تیکه تیکشون کرد
اما نونو دوباره بلند شد و به آغوش طبيعت پشت کرد و دستش کنده شد افتاد تو دریا و دریا خونی به پا شد و ماهی ها مردند ابری هم با مردِ دلخواهش ازدواج کرد و پله های ترقی را طی نکرد ولی حمیده با دوچرخه پله ها را تا شوهر ابری شست و شو داد شوهر ابری همیشه کتکش میزند. نامرد کچل دستش درد نکنه خوب هادی رو تحویل گرفت ولی هادی بود که همیشه از مردک نامرد مهمود اهمدی نجاد كاشتن سبزي رو همراه با تربچه بر نمی تابید و اینگونه بود که ور شکست شد.

ابری غمگین حمیده تنها هادی مزخرف،چونان سه مُهره ی سوخته در آتش عشق در پس ابرهای تیره ی شک ، به دنبال شلوارکِ گُل گُلیه یکی از اعضای بعد ( به نام ... ) برای رفتم به سینما گشتن ولی از شانس بد نرسی اومد و شلوارکِ محمود رو داد به احمد که احمد نگرفت اما دوستش داشت ولی محمود گفت دستتو از رو شلوارکم برمیداری یا برش دارم؟ :lol:
آخرین ويرايش توسط 1 on hamideht, ويرايش شده در 0.
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است

نمایه کاربر
Ahmaad
آخرشه !
آخرشه !
پست: 1669
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 7:05 pm
محل اقامت: Kuwait
تماس:

Re: قصه سازي

پست توسط Ahmaad » چهار شنبه 31 تیر 1388, 7:25 pm

بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که با نگاهی به آینه بغل ِ موتور بغلی حاجي يه وري قربون مری رفتند ولي مري و احمد با این هادی و جمینای به سمت اونطرف حمیده رفتند و از طرف ديگه ابری ِ بی طرف گل گلاب اونارو کشت و با ساتور تیکه تیکشون کرد
اما نونو دوباره بلند شد و به آغوش طبيعت پشت کرد و دستش کنده شد افتاد تو دریا و دریا خونی به پا شد و ماهی ها مردند ابری هم با مردِ دلخواهش ازدواج کرد و پله های ترقی را طی نکرد ولی حمیده با دوچرخه پله ها را تا شوهر ابری شست و شو داد شوهر ابری همیشه کتکش میزند. نامرد کچل دستش درد نکنه خوب هادی رو تحویل گرفت ولی هادی بود که همیشه از مردک نامرد مهمود اهمدی نجاد كاشتن سبزي رو همراه با تربچه بر نمی تابید و اینگونه بود که ور شکست شد.

ابری غمگین حمیده تنها هادی مزخرف،چونان سه مُهره ی سوخته در آتش عشق در پس ابرهای تیره ی شک ، به دنبال شلوارکِ گُل گُلیه یکی از اعضای بعد ( به نام ... ) برای رفتم به سینما گشتن ولی از شانس بد نرسی اومد و شلوارکِ محمود رو داد به احمد که احمد نگرفت اما دوستش داشت ولی محمود گفت دستتو از رو شلوارکم بر میداری یا برت دارم ؟؟ :lol:
تصویر

نمایه کاربر
hadi
كارش درسته
كارش درسته
پست: 4070
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
تماس:

Re: قصه سازي

پست توسط hadi » چهار شنبه 31 تیر 1388, 7:25 pm

بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که با نگاهی به آینه بغل ِ موتور بغلی حاجي يه وري قربون مری رفتند ولي مري و احمد با این هادی و جمینای به سمت اونطرف حمیده رفتند و از طرف ديگه ابری ِ بی طرف گل گلاب اونارو کشت و با ساتور تیکه تیکشون کرد
اما نونو دوباره بلند شد و به آغوش طبيعت پشت کرد و دستش کنده شد افتاد تو دریا و دریا خونی به پا شد و ماهی ها مردند ابری هم با مردِ دلخواهش ازدواج کرد و پله های ترقی را طی نکرد ولی حمیده با دوچرخه پله ها را تا شوهر ابری شست و شو داد شوهر ابری همیشه کتکش میزند. نامرد کچل دستش درد نکنه خوب هادی رو تحویل گرفت ولی هادی بود که همیشه از مردک نامرد مهمود اهمدی نجاد كاشتن سبزي رو همراه با تربچه بر نمی تابید و اینگونه بود که ور شکست شد.

ابری غمگین حمیده تنها هادی مزخرف،چونان سه مُهره ی سوخته در آتش عشق در پس ابرهای تیره ی شک ، به دنبال شلوارکِ گُل گُلیه یکی از اعضای بعد ( به نام ... ) برای رفتم به سینما گشتن ولی از شانس بد نرسی اومد و شلوارکِ محمود رو داد به احمد که احمد نگرفت اما دوستش داشت ولی محمود گفت دستتو از رو شلوارکم بکش تا کشش

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد

نمایه کاربر
hamideht
گروه وب سايت
گروه وب سايت
پست: 5034
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am

Re: قصه سازي

پست توسط hamideht » چهار شنبه 31 تیر 1388, 7:27 pm

:lol: :lol: :lol: بابا مهلت بدین :D
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است

Nersi
آخرشه !
آخرشه !
پست: 2493
تاریخ عضویت: شنبه 5 آبان 1386, 11:40 am
محل اقامت: تهران

Re: قصه سازي

پست توسط Nersi » چهار شنبه 31 تیر 1388, 7:29 pm

می گم آرامشتونو حفظ کنین! :lol: :lol: :lol: دست از سر شلوارک بردارین! :D
-----> :)

Nersi
آخرشه !
آخرشه !
پست: 2493
تاریخ عضویت: شنبه 5 آبان 1386, 11:40 am
محل اقامت: تهران

Re: قصه سازي

پست توسط Nersi » چهار شنبه 31 تیر 1388, 7:30 pm

بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که با نگاهی به آینه بغل ِ موتور بغلی حاجي يه وري قربون مری رفتند ولي مري و احمد با این هادی و جمینای به سمت اونطرف حمیده رفتند و از طرف ديگه ابری ِ بی طرف گل گلاب اونارو کشت و با ساتور تیکه تیکشون کرد
اما نونو دوباره بلند شد و به آغوش طبيعت پشت کرد و دستش کنده شد افتاد تو دریا و دریا خونی به پا شد و ماهی ها مردند ابری هم با مردِ دلخواهش ازدواج کرد و پله های ترقی را طی نکرد ولی حمیده با دوچرخه پله ها را تا شوهر ابری شست و شو داد شوهر ابری همیشه کتکش میزند. نامرد کچل دستش درد نکنه خوب هادی رو تحویل گرفت ولی هادی بود که همیشه از مردک نامرد مهمود اهمدی نجاد كاشتن سبزي رو همراه با تربچه بر نمی تابید و اینگونه بود که ور شکست شد.

ابری غمگین حمیده تنها هادی مزخرف،چونان سه مُهره ی سوخته در آتش عشق در پس ابرهای تیره ی شک ، به دنبال شلوارکِ گُل گُلیه یکی از اعضای بعد ( به نام ... ) برای رفتم به سینما گشتن ولی از شانس بد نرسی اومد و شلوارکِ محمود رو داد به احمد که احمد نگرفت اما دوستش داشت ولی محمود گفت دستتو از رو شلوارکم بکش تا کشش رو بکنم گردنبند :lol:
-----> :)

نمایه کاربر
hadi
كارش درسته
كارش درسته
پست: 4070
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
تماس:

Re: قصه سازي

پست توسط hadi » چهار شنبه 31 تیر 1388, 7:31 pm

بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که با نگاهی به آینه بغل ِ موتور بغلی حاجي يه وري قربون مری رفتند ولي مري و احمد با این هادی و جمینای به سمت اونطرف حمیده رفتند و از طرف ديگه ابری ِ بی طرف گل گلاب اونارو کشت و با ساتور تیکه تیکشون کرد
اما نونو دوباره بلند شد و به آغوش طبيعت پشت کرد و دستش کنده شد افتاد تو دریا و دریا خونی به پا شد و ماهی ها مردند ابری هم با مردِ دلخواهش ازدواج کرد و پله های ترقی را طی نکرد ولی حمیده با دوچرخه پله ها را تا شوهر ابری شست و شو داد شوهر ابری همیشه کتکش میزند. نامرد کچل دستش درد نکنه خوب هادی رو تحویل گرفت ولی هادی بود که همیشه از مردک نامرد مهمود اهمدی نجاد كاشتن سبزي رو همراه با تربچه بر نمی تابید و اینگونه بود که ور شکست شد.

ابری غمگین حمیده تنها هادی مزخرف،چونان سه مُهره ی سوخته در آتش عشق در پس ابرهای تیره ی شک ، به دنبال شلوارکِ گُل گُلیه یکی از اعضای بعد ( به نام ... ) برای رفتم به سینما گشتن ولی از شانس بد نرسی اومد و شلوارکِ محمود رو داد به احمد که احمد نگرفت اما دوستش داشت ولی محمود گفت دستتو از رو شلوارکم بکش تا کشش رو بکنم گردنبند بزنم به تاق

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد

نمایه کاربر
محمود
آخرشه !
آخرشه !
پست: 1312
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 4:42 pm

Re: قصه سازي

پست توسط محمود » چهار شنبه 31 تیر 1388, 7:32 pm

بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که با نگاهی به آینه بغل ِ موتور بغلی حاجي يه وري قربون مری رفتند ولي مري و احمد با این هادی و جمینای به سمت اونطرف حمیده رفتند و از طرف ديگه ابری ِ بی طرف گل گلاب اونارو کشت و با ساتور تیکه تیکشون کرد
اما نونو دوباره بلند شد و به آغوش طبيعت پشت کرد و دستش کنده شد افتاد تو دریا و دریا خونی به پا شد و ماهی ها مردند ابری هم با مردِ دلخواهش ازدواج کرد و پله های ترقی را طی نکرد ولی حمیده با دوچرخه پله ها را تا شوهر ابری شست و شو داد شوهر ابری همیشه کتکش میزند. نامرد کچل دستش درد نکنه خوب هادی رو تحویل گرفت ولی هادی بود که همیشه از مردک نامرد مهمود اهمدی نجاد كاشتن سبزي رو همراه با تربچه بر نمی تابید و اینگونه بود که ور شکست شد.

ابری غمگین حمیده تنها هادی مزخرف،چونان سه مُهره ی سوخته در آتش عشق در پس ابرهای تیره ی شک ، به دنبال شلوارکِ گُل گُلیه یکی از اعضای بعد ( به نام ... ) برای رفتم به سینما گشتن ولی از شانس بد نرسی اومد و شلوارکِ محمود رو داد به احمد که احمد نگرفت اما دوستش داشت ولی محمود گفت دستتو از رو شلوارکم بکش تا کشش رو بکنم گردنبند بزنم به تاق. احمد به رگ غیرتش

نمایه کاربر
hadi
كارش درسته
كارش درسته
پست: 4070
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
تماس:

Re: قصه سازي

پست توسط hadi » چهار شنبه 31 تیر 1388, 7:33 pm

بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که با نگاهی به آینه بغل ِ موتور بغلی حاجي يه وري قربون مری رفتند ولي مري و احمد با این هادی و جمینای به سمت اونطرف حمیده رفتند و از طرف ديگه ابری ِ بی طرف گل گلاب اونارو کشت و با ساتور تیکه تیکشون کرد
اما نونو دوباره بلند شد و به آغوش طبيعت پشت کرد و دستش کنده شد افتاد تو دریا و دریا خونی به پا شد و ماهی ها مردند ابری هم با مردِ دلخواهش ازدواج کرد و پله های ترقی را طی نکرد ولی حمیده با دوچرخه پله ها را تا شوهر ابری شست و شو داد شوهر ابری همیشه کتکش میزند. نامرد کچل دستش درد نکنه خوب هادی رو تحویل گرفت ولی هادی بود که همیشه از مردک نامرد مهمود اهمدی نجاد كاشتن سبزي رو همراه با تربچه بر نمی تابید و اینگونه بود که ور شکست شد.

ابری غمگین حمیده تنها هادی مزخرف،چونان سه مُهره ی سوخته در آتش عشق در پس ابرهای تیره ی شک ، به دنبال شلوارکِ گُل گُلیه یکی از اعضای بعد ( به نام ... ) برای رفتم به سینما گشتن ولی از شانس بد نرسی اومد و شلوارکِ محمود رو داد به احمد که احمد نگرفت اما دوستش داشت ولی محمود گفت دستتو از رو شلوارکم بکش تا کشش رو بکنم گردنبند بزنم به تاق. احمد به رگ غیرتش دستی کشید و

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد

نمایه کاربر
Ahmaad
آخرشه !
آخرشه !
پست: 1669
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 7:05 pm
محل اقامت: Kuwait
تماس:

Re: قصه سازي

پست توسط Ahmaad » چهار شنبه 31 تیر 1388, 7:33 pm

بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که با نگاهی به آینه بغل ِ موتور بغلی حاجي يه وري قربون مری رفتند ولي مري و احمد با این هادی و جمینای به سمت اونطرف حمیده رفتند و از طرف ديگه ابری ِ بی طرف گل گلاب اونارو کشت و با ساتور تیکه تیکشون کرد
اما نونو دوباره بلند شد و به آغوش طبيعت پشت کرد و دستش کنده شد افتاد تو دریا و دریا خونی به پا شد و ماهی ها مردند ابری هم با مردِ دلخواهش ازدواج کرد و پله های ترقی را طی نکرد ولی حمیده با دوچرخه پله ها را تا شوهر ابری شست و شو داد شوهر ابری همیشه کتکش میزند. نامرد کچل دستش درد نکنه خوب هادی رو تحویل گرفت ولی هادی بود که همیشه از مردک نامرد مهمود اهمدی نجاد كاشتن سبزي رو همراه با تربچه بر نمی تابید و اینگونه بود که ور شکست شد.

ابری غمگین حمیده تنها هادی مزخرف،چونان سه مُهره ی سوخته در آتش عشق در پس ابرهای تیره ی شک ، به دنبال شلوارکِ گُل گُلیه یکی از اعضای بعد ( به نام ... ) برای رفتم به سینما گشتن ولی از شانس بد نرسی اومد و شلوارکِ محمود رو داد به احمد که احمد نگرفت اما دوستش داشت ولی محمود گفت دستتو از رو شلوارکم بکش تا کشش رو بکنم گردنبند بزنم به تاق. احمد به رگ غیرتش سلام کرد :lol: :lol: :lol:
تصویر

نمایه کاربر
hadi
كارش درسته
كارش درسته
پست: 4070
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
تماس:

Re: قصه سازي

پست توسط hadi » چهار شنبه 31 تیر 1388, 7:34 pm

هو
مگه کوری؟ :lol: :lol: :lol:

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد

ارسال پست

چه کسی حاضر است؟

کاربران حاضر در این انجمن: کاربر جدیدی وجود ندارد. و 1 مهمان