مشاعره

گفتگو در مورد ادبیات فارسی ، مشاعره و موضوعات مرتبط
نمایه کاربر
TNZ
پادشاه
پادشاه
پست: 6111
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
تماس:

پست توسط TNZ » جمعه 7 مهر 1385, 7:17 pm

دل من ، باز مثل سابق باش
با همان شور و حال عاشق باش

مهر می ورزم و دم غنیمت دان
عشق می باز و با دقایق باش

بشکند تا که کاسه ات را عشق
از میان همه تو لایق باش

خواستی عقل هم اگر باشی
عقل سرخ شقایق باش

شور گرداب و کشتی سنگین؟
نه اگر تخته پاره قایق باش

بار پارو و لنگر و سکان
بفکن و دور از این علایق باش

هیچ باد مخالف اینجا نیست
با همه بادها موافق باش


استاد حسیت منزوی ( شاعر زنجانی )
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.

نمایه کاربر
TNZ
پادشاه
پادشاه
پست: 6111
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
تماس:

پست توسط TNZ » جمعه 7 مهر 1385, 7:21 pm

خیلی ممنون که اینهمه شعرای خوب نو نوشتید [smilie=heart fill with love.gif]
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.

نمایه کاربر
کراش
خيلي پيشرفت كرده
خيلي پيشرفت كرده
پست: 136
تاریخ عضویت: چهار شنبه 29 شهریور 1385, 6:54 am

پست توسط کراش » شنبه 8 مهر 1385, 12:07 pm

شب سردی است ،و من افسرده
راه دوری است، و پایی خسته
تیرگی هست چراغی مرده.

می کنم، تنها، از جاده عبور:
دور ماندند ز من ادمها.
سایه ای از سر دیوار گزشت

غمی افزود مرا بر غمها
فکر تاریکی و این ویرانی
بی خبر امد تا با دل من قصه ها ساز کند پنهانی


(چون از شعر نو خوشت می یاد، از سهراب سپهری شاگرد استاد نیما یوشیج پدر علم شعر نو)
البته مرحوم استاد حسین منزوی
به امید روزی که بتونیم بفهمیم کی هستیم

نمایه کاربر
hamideht
گروه وب سايت
گروه وب سايت
پست: 5034
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am

پست توسط hamideht » یک شنبه 9 مهر 1385, 9:41 am

یارب بر خلق تکیه گاهم نکنی----------محتاج گدا و پاذشاهم نکنی
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است

نمایه کاربر
TNZ
پادشاه
پادشاه
پست: 6111
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
تماس:

پست توسط TNZ » شنبه 15 مهر 1385, 9:46 pm

یار دلدار من ار قلب بدین سان شکند
ببرد زود بسر داری خود پادشهش
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.

نمایه کاربر
hamideht
گروه وب سايت
گروه وب سايت
پست: 5034
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am

پست توسط hamideht » یک شنبه 16 مهر 1385, 8:14 am

شد راستی خیانت و شد زیرکی سفه---------------- شد دوستی عداوت و شد مردمی جفا
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است

نمایه کاربر
TNZ
پادشاه
پادشاه
پست: 6111
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
تماس:

پست توسط TNZ » دو شنبه 24 مهر 1385, 7:23 pm

امتحان کن که بسی گنج مرادت بدهند
گر خرابی چو مرا لطف تو آباد کند
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.

نمایه کاربر
hamideht
گروه وب سايت
گروه وب سايت
پست: 5034
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am

پست توسط hamideht » سه شنبه 25 مهر 1385, 12:25 pm

در جستجوی مردم وارسته ایم لیک------- وارسته ای هنوز به عالم ندیده ایم
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است

نمایه کاربر
TNZ
پادشاه
پادشاه
پست: 6111
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
تماس:

پست توسط TNZ » سه شنبه 25 مهر 1385, 8:07 pm

مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد
قضای آسمان است این و دیگر گون نخواهد شد
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.

نمایه کاربر
hamideht
گروه وب سايت
گروه وب سايت
پست: 5034
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am

پست توسط hamideht » چهار شنبه 26 مهر 1385, 7:46 am

در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم--------لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است

نمایه کاربر
TNZ
پادشاه
پادشاه
پست: 6111
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
تماس:

پست توسط TNZ » جمعه 28 مهر 1385, 7:49 pm

یاران موافق همه از دست شدند
در پای عجل یکان یکان پست شدند
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.

نمایه کاربر
hamideht
گروه وب سايت
گروه وب سايت
پست: 5034
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am

پست توسط hamideht » جمعه 28 مهر 1385, 8:10 pm

دردم از یار است و درمان نیزهم------دل فدای اوشدو جان نیز هم
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است

نمایه کاربر
Babak Radfar
جغد پیر
جغد پیر
پست: 868
تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 8:36 am

پست توسط Babak Radfar » سه شنبه 28 آذر 1385, 6:20 am

من از بيگانگان هرگز ننالم
که با من هر چه کرد آن آشنا کرد

نمایه کاربر
hamideht
گروه وب سايت
گروه وب سايت
پست: 5034
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am

پست توسط hamideht » چهار شنبه 29 آذر 1385, 3:05 pm

ما را به مقام عشق راهی دادند----------در کوی خرابات پناهی دادند
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است

نمایه کاربر
Babak Radfar
جغد پیر
جغد پیر
پست: 868
تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 8:36 am

پست توسط Babak Radfar » شنبه 5 اسفند 1385, 8:19 pm

در همه دير مغان نيست چو من شيدايی
خرقه جايی گرو باده و دفتر جايی

دل که آيينه شاهيست غباری دارد
از خدا می‌طلبم صحبت روشن رايی

کرده‌ام توبه به دست صنم باده فروش
که دگر می نخورم بی رخ بزم آرايی

نرگس ار لاف زد از شيوه چشم تو مرنج
نروند اهل نظر از پی نابينايی

شرح اين قصه مگر شمع برآرد به زبان
ور نه پروانه ندارد به سخن پروايی

جوی‌ها بسته‌ام از ديده به دامان که مگر
در کنارم بنشانند سهی بالايی

کشتی باده بياور که مرا بی رخ دوست
گشت هر گوشه چشم از غم دل دريايی

سخن غير مگو با من معشوقه پرست
کز وی و جام می‌ام نيست به کس پروايی

اين حديثم چه خوش آمد که سحرگه می‌گفت
بر در ميکده‌ای با دف و نی ترسايی

گر مسلمانی از اين است که حافظ دارد
آه اگر از پی امروز بود فردايی

نمایه کاربر
hamideht
گروه وب سايت
گروه وب سايت
پست: 5034
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am

پست توسط hamideht » سه شنبه 8 اسفند 1385, 1:32 pm

یار شو ای مونس غمخوارگان-------------چاره کن ای چاره بیچارگان
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است

نمایه کاربر
Babak Radfar
جغد پیر
جغد پیر
پست: 868
تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 8:36 am

پست توسط Babak Radfar » شنبه 12 اسفند 1385, 9:02 pm

نازار دلي را که تو يارش باشي
معشوقه پيدا و نهانش باشي
زان مي ترسم که از دل آزردن تو
دل خون شود و تو در کنارش باشي

نمایه کاربر
Babak Radfar
جغد پیر
جغد پیر
پست: 868
تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 8:36 am

پست توسط Babak Radfar » دو شنبه 21 اسفند 1385, 9:04 pm

يا رب اين شمع دل افروز ز کاشانه کيست
جان ما سوخت بپرسيد که جانانه کيست

حاليا خانه برانداز دل و دين من است
تا در آغوش که می‌خسبد و همخانه کيست

باده لعل لبش کز لب من دور مباد
راح روح که و پيمان ده پيمانه کيست

دولت صحبت آن شمع سعادت پرتو
بازپرسيد خدا را که به پروانه کيست

می‌دهد هر کسش افسونی و معلوم نشد
که دل نازک او مايل افسانه کيست

يا رب آن شاهوش ماه رخ زهره جبين
در يکتای که و گوهر يک دانه کيست

گفتم آه از دل ديوانه حافظ بی تو
زير لب خنده زنان گفت که ديوانه کيست

نمایه کاربر
hamideht
گروه وب سايت
گروه وب سايت
پست: 5034
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am

پست توسط hamideht » جمعه 17 فروردین 1386, 8:23 pm

تو پای به راه در نه و هیچ مپرس----------------خود راه بگویدت که چون باید رفت
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است

نمایه کاربر
Babak Radfar
جغد پیر
جغد پیر
پست: 868
تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 8:36 am

پست توسط Babak Radfar » شنبه 18 فروردین 1386, 11:27 am

ترکيب پياله‌اي که درهم پيوست بشکستن آن روا نمیدارد مست
چندين سر و پاي نازنين از سر و دست از مهر که پيوست و به کين که شکست

ارسال پست

چه کسی حاضر است؟

کاربران حاضر در این انجمن: کاربر جدیدی وجود ندارد. و 0 مهمان