قصه سازي

گفتگو در مورد ادبیات فارسی ، مشاعره و موضوعات مرتبط
نمایه کاربر
Ahmaad
آخرشه !
آخرشه !
پست: 1669
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 7:05 pm
محل اقامت: Kuwait
تماس:

Re:

پست توسط Ahmaad » چهار شنبه 3 مهر 1387, 10:35 pm

یه ته نُه بار گفته بود عجب شوتی تو. مگه مخ میزنی.پس چرا نمیزنی؟ بزن مخمو بیار پایین بپاش رو دیوار بعد جارو کن یا پارو کن ببر بده ننه نقلی تا باهاش بره قربون هر کی خواست یا نخواست. جمینی رفت و حدیث گفت ، نرسی آمد و حدیث شِنُفت ولی عجب خر اسپرتی تقویت موتور شده ای؟ نه والا،این خر بلا با ابری بلا با هادی ناقلا و جمینی طلا رفت تا كربلا ، به مقصد مدار مشتری و زحل چرخید تا ترکید! حالا دیگه نرسی به سمت عشقش با ناز و ملق بازی جفتک زنان یورتمه به دست می خرامید!
حالا هادی با بیلش شناور در جا خفه شد! اما امان از این احمدِ خسته که رفته اونجا نشسته هاج و واج مونده روی زمین و هوا و به معشوق زل زده چنان مبهوت و خرم،شیفته و از خود بی خود شده بسه بابا مرد! خلاصه این احمدِ عاشقِ خسته ، گوشه ی جزایر هاوایی به درختی تکیه کرده و عاشق وار با چشمانی خمار با دلی پر درد به فکر اون آبجیمون که چادریه بود که ناگهان آبجیمون با چماق احمد را نوازش کرد. احمد بیچاره هادی را سرزنش فرمود.اما هادی همچنان با میثم قدم زنان رفتن سراغ عروسکهاشون و با ذوق موهاشونو شینیون کردند.احمد گفت: اه ه ه ه ه هادی!!!! چرا موهای من شینیون نمیشه!!! اینو گفت و موهای هادی رو به شدت شینیون کرد!
ای احمد نامرد چرا گیر نمی دی عجب روزگاری شده همه مردا فقط بلدن شینیون کنن و کُردی های رنگارنگ بپوشن زنا هم فقط کچل می کنن و بصورت سفيداب و سُرخاب میزنن به سر و صورت مردا!و اما زنها عجیب ترین و بهترین موجودات نیستند. بلکه ضایع ترین هم میتوانند مردان باشند. مرد جماعت داااااغان جماعت یهو نرسی با نهنگ کوفید به احمد هادی با هواپیما
تصویر

نمایه کاربر
hadi
كارش درسته
كارش درسته
پست: 4070
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
تماس:

Re:

پست توسط hadi » پنج شنبه 4 مهر 1387, 11:15 am

یه ته نُه بار گفته بود عجب شوتی تو. مگه مخ میزنی.پس چرا نمیزنی؟ بزن مخمو بیار پایین بپاش رو دیوار بعد جارو کن یا پارو کن ببر بده ننه نقلی تا باهاش بره قربون هر کی خواست یا نخواست. جمینی رفت و حدیث گفت ، نرسی آمد و حدیث شِنُفت ولی عجب خر اسپرتی تقویت موتور شده ای؟ نه والا،این خر بلا با ابری بلا با هادی ناقلا و جمینی طلا رفت تا كربلا ، به مقصد مدار مشتری و زحل چرخید تا ترکید! حالا دیگه نرسی به سمت عشقش با ناز و ملق بازی جفتک زنان یورتمه به دست می خرامید!
حالا هادی با بیلش شناور در جا خفه شد! اما امان از این احمدِ خسته که رفته اونجا نشسته هاج و واج مونده روی زمین و هوا و به معشوق زل زده چنان مبهوت و خرم،شیفته و از خود بی خود شده بسه بابا مرد! خلاصه این احمدِ عاشقِ خسته ، گوشه ی جزایر هاوایی به درختی تکیه کرده و عاشق وار با چشمانی خمار با دلی پر درد به فکر اون آبجیمون که چادریه بود که ناگهان آبجیمون با چماق احمد را نوازش کرد. احمد بیچاره هادی را سرزنش فرمود.اما هادی همچنان با میثم قدم زنان رفتن سراغ عروسکهاشون و با ذوق موهاشونو شینیون کردند.احمد گفت: اه ه ه ه ه هادی!!!! چرا موهای من شینیون نمیشه!!! اینو گفت و موهای هادی رو به شدت شینیون کرد!
ای احمد نامرد چرا گیر نمی دی عجب روزگاری شده همه مردا فقط بلدن شینیون کنن و کُردی های رنگارنگ بپوشن زنا هم فقط کچل می کنن و بصورت سفيداب و سُرخاب میزنن به سر و صورت مردا!و اما زنها عجیب ترین و بهترین موجودات نیستند. بلکه ضایع ترین هم میتوانند مردان باشند. مرد جماعت داااااغان جماعت یهو نرسی با نهنگ کوفید به احمد هادی با هواپیما و سیبیل


بابا واضح باشه داستانتون :lol: :lol: :lol: :lol: این چیه؟ :lol:

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد

نمایه کاربر
abri
آخرشه !
آخرشه !
پست: 3773
تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 12:09 pm

Re:

پست توسط abri » پنج شنبه 4 مهر 1387, 4:50 pm

یه ته نُه بار گفته بود عجب شوتی تو. مگه مخ میزنی.پس چرا نمیزنی؟ بزن مخمو بیار پایین بپاش رو دیوار بعد جارو کن یا پارو کن ببر بده ننه نقلی تا باهاش بره قربون هر کی خواست یا نخواست. جمینی رفت و حدیث گفت ، نرسی آمد و حدیث شِنُفت ولی عجب خر اسپرتی تقویت موتور شده ای؟ نه والا،این خر بلا با ابری بلا با هادی ناقلا و جمینی طلا رفت تا كربلا ، به مقصد مدار مشتری و زحل چرخید تا ترکید! حالا دیگه نرسی به سمت عشقش با ناز و ملق بازی جفتک زنان یورتمه به دست می خرامید!
حالا هادی با بیلش شناور در جا خفه شد! اما امان از این احمدِ خسته که رفته اونجا نشسته هاج و واج مونده روی زمین و هوا و به معشوق زل زده چنان مبهوت و خرم،شیفته و از خود بی خود شده بسه بابا مرد! خلاصه این احمدِ عاشقِ خسته ، گوشه ی جزایر هاوایی به درختی تکیه کرده و عاشق وار با چشمانی خمار با دلی پر درد به فکر اون آبجیمون که چادریه بود که ناگهان آبجیمون با چماق احمد را نوازش کرد. احمد بیچاره هادی را سرزنش فرمود.اما هادی همچنان با میثم قدم زنان رفتن سراغ عروسکهاشون و با ذوق موهاشونو شینیون کردند.احمد گفت: اه ه ه ه ه هادی!!!! چرا موهای من شینیون نمیشه!!! اینو گفت و موهای هادی رو به شدت شینیون کرد!
ای احمد نامرد چرا گیر نمی دی عجب روزگاری شده همه مردا فقط بلدن شینیون کنن و کُردی های رنگارنگ بپوشن زنا هم فقط کچل می کنن و بصورت سفيداب و سُرخاب میزنن به سر و صورت مردا!و اما زنها عجیب ترین و بهترین موجودات نیستند. بلکه ضایع ترین هم میتوانند مردان باشند. مرد جماعت داااااغان جماعت یهو نرسی با نهنگ کوفید به احمد هادی با هواپیما و سیبیل!!! خلاصه :D
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...

Nersi
آخرشه !
آخرشه !
پست: 2493
تاریخ عضویت: شنبه 5 آبان 1386, 11:40 am
محل اقامت: تهران

Re:

پست توسط Nersi » پنج شنبه 4 مهر 1387, 5:16 pm

یه ته نُه بار گفته بود عجب شوتی تو. مگه مخ میزنی.پس چرا نمیزنی؟ بزن مخمو بیار پایین بپاش رو دیوار بعد جارو کن یا پارو کن ببر بده ننه نقلی تا باهاش بره قربون هر کی خواست یا نخواست. جمینی رفت و حدیث گفت ، نرسی آمد و حدیث شِنُفت ولی عجب خر اسپرتی تقویت موتور شده ای؟ نه والا،این خر بلا با ابری بلا با هادی ناقلا و جمینی طلا رفت تا كربلا ، به مقصد مدار مشتری و زحل چرخید تا ترکید! حالا دیگه نرسی به سمت عشقش با ناز و ملق بازی جفتک زنان یورتمه به دست می خرامید!
حالا هادی با بیلش شناور در جا خفه شد! اما امان از این احمدِ خسته که رفته اونجا نشسته هاج و واج مونده روی زمین و هوا و به معشوق زل زده چنان مبهوت و خرم،شیفته و از خود بی خود شده بسه بابا مرد! خلاصه این احمدِ عاشقِ خسته ، گوشه ی جزایر هاوایی به درختی تکیه کرده و عاشق وار با چشمانی خمار با دلی پر درد به فکر اون آبجیمون که چادریه بود که ناگهان آبجیمون با چماق احمد را نوازش کرد. احمد بیچاره هادی را سرزنش فرمود.اما هادی همچنان با میثم قدم زنان رفتن سراغ عروسکهاشون و با ذوق موهاشونو شینیون کردند.احمد گفت: اه ه ه ه ه هادی!!!! چرا موهای من شینیون نمیشه!!! اینو گفت و موهای هادی رو به شدت شینیون کرد!
ای احمد نامرد چرا گیر نمی دی عجب روزگاری شده همه مردا فقط بلدن شینیون کنن و کُردی های رنگارنگ بپوشن زنا هم فقط کچل می کنن و بصورت سفيداب و سُرخاب میزنن به سر و صورت مردا!و اما زنها عجیب ترین و بهترین موجودات نیستند. بلکه ضایع ترین هم میتوانند مردان باشند. مرد جماعت داااااغان جماعت یهو نرسی با نهنگ کوفید به احمد هادی با هواپیما و سیبیل!!! خلاصه،کاسه :D
-----> :)

نمایه کاربر
Ahmaad
آخرشه !
آخرشه !
پست: 1669
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 7:05 pm
محل اقامت: Kuwait
تماس:

Re:

پست توسط Ahmaad » پنج شنبه 4 مهر 1387, 5:27 pm

یه ته نُه بار گفته بود عجب شوتی تو. مگه مخ میزنی.پس چرا نمیزنی؟ بزن مخمو بیار پایین بپاش رو دیوار بعد جارو کن یا پارو کن ببر بده ننه نقلی تا باهاش بره قربون هر کی خواست یا نخواست. جمینی رفت و حدیث گفت ، نرسی آمد و حدیث شِنُفت ولی عجب خر اسپرتی تقویت موتور شده ای؟ نه والا،این خر بلا با ابری بلا با هادی ناقلا و جمینی طلا رفت تا كربلا ، به مقصد مدار مشتری و زحل چرخید تا ترکید! حالا دیگه نرسی به سمت عشقش با ناز و ملق بازی جفتک زنان یورتمه به دست می خرامید!
حالا هادی با بیلش شناور در جا خفه شد! اما امان از این احمدِ خسته که رفته اونجا نشسته هاج و واج مونده روی زمین و هوا و به معشوق زل زده چنان مبهوت و خرم،شیفته و از خود بی خود شده بسه بابا مرد! خلاصه این احمدِ عاشقِ خسته ، گوشه ی جزایر هاوایی به درختی تکیه کرده و عاشق وار با چشمانی خمار با دلی پر درد به فکر اون آبجیمون که چادریه بود که ناگهان آبجیمون با چماق احمد را نوازش کرد. احمد بیچاره هادی را سرزنش فرمود.اما هادی همچنان با میثم قدم زنان رفتن سراغ عروسکهاشون و با ذوق موهاشونو شینیون کردند.احمد گفت: اه ه ه ه ه هادی!!!! چرا موهای من شینیون نمیشه!!! اینو گفت و موهای هادی رو به شدت شینیون کرد!
ای احمد نامرد چرا گیر نمی دی عجب روزگاری شده همه مردا فقط بلدن شینیون کنن و کُردی های رنگارنگ بپوشن زنا هم فقط کچل می کنن و بصورت سفيداب و سُرخاب میزنن به سر و صورت مردا!و اما زنها عجیب ترین و بهترین موجودات نیستند. بلکه ضایع ترین هم میتوانند مردان باشند. مرد جماعت داااااغان جماعت یهو نرسی با نهنگ کوفید به احمد هادی با هواپیما و سیبیل!!! خلاصه،کاسه ماسه
تصویر

Nersi
آخرشه !
آخرشه !
پست: 2493
تاریخ عضویت: شنبه 5 آبان 1386, 11:40 am
محل اقامت: تهران

Re:

پست توسط Nersi » پنج شنبه 4 مهر 1387, 5:37 pm

یه ته نُه بار گفته بود عجب شوتی تو. مگه مخ میزنی.پس چرا نمیزنی؟ بزن مخمو بیار پایین بپاش رو دیوار بعد جارو کن یا پارو کن ببر بده ننه نقلی تا باهاش بره قربون هر کی خواست یا نخواست. جمینی رفت و حدیث گفت ، نرسی آمد و حدیث شِنُفت ولی عجب خر اسپرتی تقویت موتور شده ای؟ نه والا،این خر بلا با ابری بلا با هادی ناقلا و جمینی طلا رفت تا كربلا ، به مقصد مدار مشتری و زحل چرخید تا ترکید! حالا دیگه نرسی به سمت عشقش با ناز و ملق بازی جفتک زنان یورتمه به دست می خرامید!
حالا هادی با بیلش شناور در جا خفه شد! اما امان از این احمدِ خسته که رفته اونجا نشسته هاج و واج مونده روی زمین و هوا و به معشوق زل زده چنان مبهوت و خرم،شیفته و از خود بی خود شده بسه بابا مرد! خلاصه این احمدِ عاشقِ خسته ، گوشه ی جزایر هاوایی به درختی تکیه کرده و عاشق وار با چشمانی خمار با دلی پر درد به فکر اون آبجیمون که چادریه بود که ناگهان آبجیمون با چماق احمد را نوازش کرد. احمد بیچاره هادی را سرزنش فرمود.اما هادی همچنان با میثم قدم زنان رفتن سراغ عروسکهاشون و با ذوق موهاشونو شینیون کردند.احمد گفت: اه ه ه ه ه هادی!!!! چرا موهای من شینیون نمیشه!!! اینو گفت و موهای هادی رو به شدت شینیون کرد!
ای احمد نامرد چرا گیر نمی دی عجب روزگاری شده همه مردا فقط بلدن شینیون کنن و کُردی های رنگارنگ بپوشن زنا هم فقط کچل می کنن و بصورت سفيداب و سُرخاب میزنن به سر و صورت مردا!و اما زنها عجیب ترین و بهترین موجودات نیستند. بلکه ضایع ترین هم میتوانند مردان باشند. مرد جماعت داااااغان جماعت یهو نرسی با نهنگ کوفید به احمد هادی با هواپیما و سیبیل!!! خلاصه،کاسه ماسه راسته!
-----> :)

نمایه کاربر
hadi
كارش درسته
كارش درسته
پست: 4070
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
تماس:

Re:

پست توسط hadi » پنج شنبه 4 مهر 1387, 7:14 pm

یه ته نُه بار گفته بود عجب شوتی تو. مگه مخ میزنی.پس چرا نمیزنی؟ بزن مخمو بیار پایین بپاش رو دیوار بعد جارو کن یا پارو کن ببر بده ننه نقلی تا باهاش بره قربون هر کی خواست یا نخواست. جمینی رفت و حدیث گفت ، نرسی آمد و حدیث شِنُفت ولی عجب خر اسپرتی تقویت موتور شده ای؟ نه والا،این خر بلا با ابری بلا با هادی ناقلا و جمینی طلا رفت تا كربلا ، به مقصد مدار مشتری و زحل چرخید تا ترکید! حالا دیگه نرسی به سمت عشقش با ناز و ملق بازی جفتک زنان یورتمه به دست می خرامید!
حالا هادی با بیلش شناور در جا خفه شد! اما امان از این احمدِ خسته که رفته اونجا نشسته هاج و واج مونده روی زمین و هوا و به معشوق زل زده چنان مبهوت و خرم،شیفته و از خود بی خود شده بسه بابا مرد! خلاصه این احمدِ عاشقِ خسته ، گوشه ی جزایر هاوایی به درختی تکیه کرده و عاشق وار با چشمانی خمار با دلی پر درد به فکر اون آبجیمون که چادریه بود که ناگهان آبجیمون با چماق احمد را نوازش کرد. احمد بیچاره هادی را سرزنش فرمود.اما هادی همچنان با میثم قدم زنان رفتن سراغ عروسکهاشون و با ذوق موهاشونو شینیون کردند.احمد گفت: اه ه ه ه ه هادی!!!! چرا موهای من شینیون نمیشه!!! اینو گفت و موهای هادی رو به شدت شینیون کرد!
ای احمد نامرد چرا گیر نمی دی عجب روزگاری شده همه مردا فقط بلدن شینیون کنن و کُردی های رنگارنگ بپوشن زنا هم فقط کچل می کنن و بصورت سفيداب و سُرخاب میزنن به سر و صورت مردا!و اما زنها عجیب ترین و بهترین موجودات نیستند. بلکه ضایع ترین هم میتوانند مردان باشند. مرد جماعت داااااغان جماعت یهو نرسی با نهنگ کوفید به احمد هادی با هواپیما و سیبیل!!! خلاصه،کاسه ماسه راسته آیا؟!

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد

نمایه کاربر
abri
آخرشه !
آخرشه !
پست: 3773
تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 12:09 pm

Re:

پست توسط abri » پنج شنبه 4 مهر 1387, 8:39 pm

یه ته نُه بار گفته بود عجب شوتی تو. مگه مخ میزنی.پس چرا نمیزنی؟ بزن مخمو بیار پایین بپاش رو دیوار بعد جارو کن یا پارو کن ببر بده ننه نقلی تا باهاش بره قربون هر کی خواست یا نخواست. جمینی رفت و حدیث گفت ، نرسی آمد و حدیث شِنُفت ولی عجب خر اسپرتی تقویت موتور شده ای؟ نه والا،این خر بلا با ابری بلا با هادی ناقلا و جمینی طلا رفت تا كربلا ، به مقصد مدار مشتری و زحل چرخید تا ترکید! حالا دیگه نرسی به سمت عشقش با ناز و ملق بازی جفتک زنان یورتمه به دست می خرامید!
حالا هادی با بیلش شناور در جا خفه شد! اما امان از این احمدِ خسته که رفته اونجا نشسته هاج و واج مونده روی زمین و هوا و به معشوق زل زده چنان مبهوت و خرم،شیفته و از خود بی خود شده بسه بابا مرد! خلاصه این احمدِ عاشقِ خسته ، گوشه ی جزایر هاوایی به درختی تکیه کرده و عاشق وار با چشمانی خمار با دلی پر درد به فکر اون آبجیمون که چادریه بود که ناگهان آبجیمون با چماق احمد را نوازش کرد. احمد بیچاره هادی را سرزنش فرمود.اما هادی همچنان با میثم قدم زنان رفتن سراغ عروسکهاشون و با ذوق موهاشونو شینیون کردند.احمد گفت: اه ه ه ه ه هادی!!!! چرا موهای من شینیون نمیشه!!! اینو گفت و موهای هادی رو به شدت شینیون کرد!
ای احمد نامرد چرا گیر نمی دی عجب روزگاری شده همه مردا فقط بلدن شینیون کنن و کُردی های رنگارنگ بپوشن زنا هم فقط کچل می کنن و بصورت سفيداب و سُرخاب میزنن به سر و صورت مردا!و اما زنها عجیب ترین و بهترین موجودات نیستند. بلکه ضایع ترین هم میتوانند مردان باشند. مرد جماعت داااااغان جماعت یهو نرسی با نهنگ کوفید به احمد هادی با هواپیما و سیبیل!!! خلاصه،کاسه ماسه راسته آیا؟!نـــــــــه بابا!!
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...

نمایه کاربر
hadi
كارش درسته
كارش درسته
پست: 4070
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
تماس:

Re:

پست توسط hadi » سه شنبه 9 مهر 1387, 7:44 pm

یه ته نُه بار گفته بود عجب شوتی تو. مگه مخ میزنی.پس چرا نمیزنی؟ بزن مخمو بیار پایین بپاش رو دیوار بعد جارو کن یا پارو کن ببر بده ننه نقلی تا باهاش بره قربون هر کی خواست یا نخواست. جمینی رفت و حدیث گفت ، نرسی آمد و حدیث شِنُفت ولی عجب خر اسپرتی تقویت موتور شده ای؟ نه والا،این خر بلا با ابری بلا با هادی ناقلا و جمینی طلا رفت تا كربلا ، به مقصد مدار مشتری و زحل چرخید تا ترکید! حالا دیگه نرسی به سمت عشقش با ناز و ملق بازی جفتک زنان یورتمه به دست می خرامید!
حالا هادی با بیلش شناور در جا خفه شد! اما امان از این احمدِ خسته که رفته اونجا نشسته هاج و واج مونده روی زمین و هوا و به معشوق زل زده چنان مبهوت و خرم،شیفته و از خود بی خود شده بسه بابا مرد! خلاصه این احمدِ عاشقِ خسته ، گوشه ی جزایر هاوایی به درختی تکیه کرده و عاشق وار با چشمانی خمار با دلی پر درد به فکر اون آبجیمون که چادریه بود که ناگهان آبجیمون با چماق احمد را نوازش کرد. احمد بیچاره هادی را سرزنش فرمود.اما هادی همچنان با میثم قدم زنان رفتن سراغ عروسکهاشون و با ذوق موهاشونو شینیون کردند.احمد گفت: اه ه ه ه ه هادی!!!! چرا موهای من شینیون نمیشه!!! اینو گفت و موهای هادی رو به شدت شینیون کرد!
ای احمد نامرد چرا گیر نمی دی عجب روزگاری شده همه مردا فقط بلدن شینیون کنن و کُردی های رنگارنگ بپوشن زنا هم فقط کچل می کنن و بصورت سفيداب و سُرخاب میزنن به سر و صورت مردا!و اما زنها عجیب ترین و بهترین موجودات نیستند. بلکه ضایع ترین هم میتوانند مردان باشند. مرد جماعت داااااغان جماعت یهو نرسی با نهنگ کوفید به احمد هادی با هواپیما و سیبیل!!! خلاصه،کاسه ماسه راسته آیا؟!نـــــــــه بابا!! زن بابا


خداییش قدیما خیلی بهتر میشد داستانامون ، دشمن نفوذ کرده فکر کنم ، هی خرابش میکنه ، داستان اولو ببینین :D

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد

نمایه کاربر
Beti
1% To End
1% To End
پست: 182
تاریخ عضویت: جمعه 13 اردیبهشت 1387, 10:57 am

Re:

پست توسط Beti » پنج شنبه 11 مهر 1387, 6:06 pm

یعنی یه داستان دیگه شروع کنیم؟ :roll:
به نور نگاه کن،سایه ها پشت سرت خواهند بود

نمایه کاربر
abri
آخرشه !
آخرشه !
پست: 3773
تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 12:09 pm

Re:

پست توسط abri » جمعه 12 مهر 1387, 8:37 pm

:D


یکی بود
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...

نمایه کاربر
Beti
1% To End
1% To End
پست: 182
تاریخ عضویت: جمعه 13 اردیبهشت 1387, 10:57 am

Re:

پست توسط Beti » یک شنبه 14 مهر 1387, 4:12 pm

یکی بود دو تا نبود
به نور نگاه کن،سایه ها پشت سرت خواهند بود

نمایه کاربر
hadi
كارش درسته
كارش درسته
پست: 4070
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
تماس:

Re:

پست توسط hadi » سه شنبه 16 مهر 1387, 6:34 pm

یکی بود دو تا نبود سه چارتا

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد

نمایه کاربر
gemini
آخرشه !
آخرشه !
پست: 590
تاریخ عضویت: شنبه 5 آبان 1386, 11:41 am

Re:

پست توسط gemini » پنج شنبه 18 مهر 1387, 3:50 pm

یکی بود دو تا نبود سه چارتا هم زیادی بود
ولی من سر بر آسمان خواهم داشت
تا چشم بر نور بگشایم.

نمایه کاربر
hadi
كارش درسته
كارش درسته
پست: 4070
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
تماس:

Re:

پست توسط hadi » جمعه 19 مهر 1387, 3:35 pm

یکی بود دو تا نبود سه چارتا هم زیادی بود تا اینکه

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد

نمایه کاربر
gemini
آخرشه !
آخرشه !
پست: 590
تاریخ عضویت: شنبه 5 آبان 1386, 11:41 am

Re:

پست توسط gemini » سه شنبه 23 مهر 1387, 12:19 pm

یکی بود دو تا نبود سه چارتا هم زیادی بود تا اینکه با نقشه ی قبلی
ولی من سر بر آسمان خواهم داشت
تا چشم بر نور بگشایم.

نمایه کاربر
hadi
كارش درسته
كارش درسته
پست: 4070
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
تماس:

Re:

پست توسط hadi » سه شنبه 23 مهر 1387, 3:25 pm

یکی بود دو تا نبود سه چارتا هم زیادی بود تا اینکه با نقشه ی قبلی و هماهنگی

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد

نمایه کاربر
abri
آخرشه !
آخرشه !
پست: 3773
تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 12:09 pm

Re:

پست توسط abri » چهار شنبه 24 مهر 1387, 2:22 am

یکی بود دو تا نبود سه چارتا هم زیادی بود تا اینکه با نقشه ی قبلی و هماهنگی و برنامه ریزی :P
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...

Nersi
آخرشه !
آخرشه !
پست: 2493
تاریخ عضویت: شنبه 5 آبان 1386, 11:40 am
محل اقامت: تهران

Re:

پست توسط Nersi » چهار شنبه 24 مهر 1387, 12:09 pm

یکی بود دو تا نبود سه چارتا هم زیادی بود تا اینکه با نقشه ی قبلی و هماهنگی و برنامه ریزی و سازماندهی
-----> :)

نمایه کاربر
gemini
آخرشه !
آخرشه !
پست: 590
تاریخ عضویت: شنبه 5 آبان 1386, 11:41 am

Re:

پست توسط gemini » پنج شنبه 25 مهر 1387, 11:23 am

یکی بود دو تا نبود سه چارتا هم زیادی بود تا اینکه با نقشه ی قبلی و هماهنگی و برنامه ریزی و سازماندهی پِی بردم عجب
ولی من سر بر آسمان خواهم داشت
تا چشم بر نور بگشایم.

ارسال پست

چه کسی حاضر است؟

کاربران حاضر در این انجمن: کاربر جدیدی وجود ندارد. و 1 مهمان