
محکمه الهی
یه شب که من حسابی خسته بودم همینجوری چشامو بسته بودم
سیاهیه چشام یه لحظه سر خورد یه دفعه مثل مرده ها خوابم برد
تو خواب دیدم محشر کبری شده محکمه الهی بر پا شده
خدا نشسته مردم از مرد و زن ردیف ردیف مقابلش وایستادن
چرتکه گذاشته و حساب میکنه به بنده هاش عتاب خطاب میکنه
میگه چرا اینهمه لج میکنید راهتونو بیخودی کج میکنید
آیه فرستادم که آدم بشید با دلخوشی کنار هم جمع بشید
دلای غم گرفته رو شاد کنید با فکرتون دنیا رو آباد کنید
عقل دادم برید تدبر کنید نه اینکه جای عقلو کاه پر کنید
من بهتون چقدر ماشاءالله گفتم نیافریده بارک الله گفتم
من که هواتونو همیشه داشتم حتی یه لحظه گشنتون نذاشتم
اما شما بازی نکرده باختید نشستید و خدای جعلی ساختید
هر کدوم از شما خودش خدا شد از ما و آیه های ما جدا شد
یه جو زمینو اینهمه شلوغی اینهمه دینو منسب دروغی
حقیقتا شما ها خیلی پستید خر نباشید گاوو نمی پرستید
از توی جمع یکی بلند شد ایستاد بلند بلند هی صلوات فرستاد
از اون قیافه های حق به جانب هم از خودی شاکی هم از اجانب
گفت چرا هیشکی روسری سرش نیست؟ پس چرا هیشکی پیش همسرش نیست؟
چر زنا اینجوری بد لباسن؟ مردای غیرتی کجا پلاسن؟
خدا بهش گفت بتمرگ حرف نزن اینجا که فرقی ندارن مرد و زن
یارو کنف شد ولی از رو نرفت حرف خدا از تو گوشاش تو نرفت
چشاش میچرخه نمیدونم چشه آهان..میخواد یواشکی جیم بشه
دید یه کمی سرش شلوغه خدا یواش یواش شد از جماعت جدا
با شکمی شبیه بشکه نفت! یهو سرش رو پایین انداخت و رفت
قراولا چند تا بهش ایست دادن یارو وانیستاد تا جلوش وایستادن
فوری درآورد واسشون چک کشید گفت ببرید وصول کنید خوش بشید
دلم برای حوریا لک زده دیر برسم یکی دیگه تک زده
اگه نرم حوریه دلگیر میشه توروخدا بذار برم دیر میشه
قراول حضرت حق دمش گرم با رشوه خیلی کلون نشد نرم
گوشای یارو رو گرفت تو دستش کشون کشون بردو یه جایی بستش
رشوه حاجی رو ضمیمه کردن توی جهنم اونو بیمه کردن
حاجیه داشت بلند بلند غر می زد داشت روی اعصابا تلنگر می زد
خدا بهش گفت دیگه بس کن حاجی یه خورده هم حبس نفس کن حاجی
اینهمه آدمو معطل نکن بگیر بشین اینقده کل کل نکن
یه عالمه نامه داریم نخونده تازه! هنوز کرات دیگه مونده
نامه تو پر از کارای زشته کی به تو گفته جات توی بهشته
بهشت جای آدمای باحاله ولت کنم بری بهشت؟..محاله
یادته که چقدر ریا می کردی بنده های مارو سیا می کردی
تا یه نفر دورو برت میدیدی چقدر ولا ضالین و میکشیدی
اینهمه که روضه و نوحه خوندی یه لقمه نون دست کسی رسوندی
خیال می کردی ما حواسمون نیست نظم و نظام هستی کشکی کشکی ست
هر کاری کردی بچه ها نوشتن می خوای برو خودت ببین تو زونکن!
خلاصه..وقتی یارو فهمید اینه بازم درست نمیتونست بشینه
کاسه صبرش یه دفعه سر می رفت تا فرصتی گیر میاورد در میرفت
قیامته اینجا عجب جائیه جون شما خیلی تماشائیه
از یه طرف کلی کشیش آوردن کشون کشون همه رو پیش آوردن
گفتم اینا رو که قطار کردن بیچاره ها مگه چیکار کردن
مأموره گفت میگم بهت من الان مفسد فی الارض که میگن همینهان
گفت اینا بهشت فروشی کردن بی پدرا خدا رو جوشی کردن!
به نام دین حسابی خوردن اینها کفر خدا رو درآوردن اینها
بدجوری ژاندارکو اینا چزوندن زنده توی آتیش اونو سوزوندن
روی زمین خدایی پیشه کردن خون گالیله رو تو شیشه کردن
اگه بهش بگی کلاتو صاف کن بهت میگه بشینو اعتراف کن
همیشه در حال نظاره بودن شما بگو..اینا چیکاره بودن؟!
خیام اومد یه بطری هم تو دستش! رفتو یه گوشه ای گرفت نشستش
حاجی بلند شد با صدای محکم گفت: این آقا باید بره جهنم
خدا بهش گفت تو دخالت نکن به اهل معرفت جسارت نکن
بگو چرا به خون این هلاکی؟ این که نه مدعی داره نه شاکی
نه گردو خاک کرده و نه هیاهو نه عربده کشیده و نه چاقو
نه مال این نه مال اونو برده فقط عرق خریده رفته خورده!
آدم خوبیه هواشو داشتم اینجا خودم براش شراب گذاشتم
یهو شنیدم ایست خبردار دادن نشسته ها بلند شدن وایستادن
حضرت اصرافیل از اونور اومد رفت روی چارپایه و چند تا صور زد
دیدم دارن تخت روون میارن فرشته ها رو دوششون میارن
مونده بودم که این کیه خدایا؟ تو محشر این کارا چیه خدایا؟
فکر میکنید داخل اون تخت کی بود الان میگم یه لحظه..اسمش چی بود؟
اونی که تو دنیا مثل توپپ صدا کرد همون که این لامپا رو اختراع کرد
همون که کاراش عالی بود اون دیگه بگید بابا توماس ادیسون دیگه!
خدا بهش گفت دیگه پایین نیا یراست برو بهشت پیش انبیا
وقتو تلف نکن توماس زود برو به هر وسیله ای اگر بود برو
از روی پل نری یه وقت میوفتی میگم هوایی ببرند و مفتی!!
باز حاجی ساکت نتونست بشینه گفت که مفهوم عدالت اینه؟!
توماس ادیسون که مسلمون نبود این بابا اهل دین و ایمون نبود
نه روضه رفته بود نه پای منبر نه شمر میدونست چیه نه خنجر
یه رکعتم نماز شب نخونده با سیم میما شب رو به صبح رسونده
حرفای یارو که به اینجا رسید خدا یه آهی از ته دل کشید
حضرت حق خودش رو جا به جا کرد یکم به این حاجی نیگا نیگا کرد
از اون نگاهای عاقل اندر سفیهشو باید بیارم اینور!!
با این که خیلی خیلی خسته هم بود خطاب به بنده هاش دوباره فرمود:
شما عجب کله خرایی هستید! بابا عجب جونورایی هستید!
شمر اگه بود آدلف هیتلرم بود خنجر اگر بود روولور هم بود
حیفه که آدم خودشو پیر کنه و سوزنش فقط یه جا گیر کنه
میگید توماس من مسلمون نبود اهل نماز و دین و ایمون نبود
اولا از کجا میگید این حرفو در بیارید کله زیر برفو
اون منو بهتر از شما شناخته دلیلشم این چیزایی که ساخته
درسته گفته ام عبادت کنید نگفته ام به خلق خدمت کنید؟
توماس نه بمب ساخته نه جنگ کرده دنیا رو هم کلی قشنگ کرده
من یه چراغ که بیشتر نداشتم اونم تو آسمونا کار گذاشتم
توماس تو هر اتاق چراغ روشن کرد نمیدونید چقدر کمک به من کرد
تو دنیا هیشکی بی چراغ نبوده و اگرم بوده تو باغ نبوده!
خدا برای حاجی آتش افروخت دروغ چرا یکم براش دلم سوخت
طفلی تو باورش چه قصرا ساخته اما به اینجا که رسده باخته
یکی میاد یه هاله ای باهاشه چقدر بهش میاد فرشته باشه
اومد رسیدو دست گذاشت رو دوشم دهانشو آورد کنار گوشم
گفت تو که کلت پر قرمه سبزی ست وقتی نمی فهمی بپرسی بد نیست!
این که نشسته یک مقام والاست مترجمه! رفیقه حق تعالی ست
خود خدا نیست، نمایندشه مورد اعتمادشه، بندشه
خدای یم یلد که دیدنی نیست صداش با این گوشا شنیدنی نیست
شما زمینیا همش همینید اونور میزی رو خدا می بینید!
همینجوری می خواست بلند شه نم نم گفت که پاشو باید بری جهنم
وقتی دیدم منم گرفتار شدم داد کشیدم یه دفعه بیدار شدم