-
Ahmaad
- آخرشه !

- پست: 1669
- تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 7:05 pm
- محل اقامت: Kuwait
-
تماس:
پست
توسط Ahmaad » پنج شنبه 26 مهر 1386, 6:28 pm
-
saviola
- !
- پست: 2260
- تاریخ عضویت: دو شنبه 16 مهر 1386, 8:46 am
-
تماس:
پست
توسط saviola » جمعه 11 آبان 1386, 9:54 pm
میدونین باقالی پلو با ماهیچه به انگلیش میشه چی؟!؟؟
'with carpet rice with fish what'

-
TNZ
- پادشاه

- پست: 6111
- تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
-
تماس:
پست
توسط TNZ » شنبه 12 آبان 1386, 7:56 am
شما از منچستر یا لندن تشریف آوردید آقای مهندس ؟

°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
-
saviola
- !
- پست: 2260
- تاریخ عضویت: دو شنبه 16 مهر 1386, 8:46 am
-
تماس:
پست
توسط saviola » شنبه 12 آبان 1386, 11:14 am
نه از خونمون اومدم!
منچستر دوس ندارم فقط بارسلون!

-
TNZ
- پادشاه

- پست: 6111
- تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
-
تماس:
پست
توسط TNZ » دو شنبه 14 آبان 1386, 8:45 am
تلويزيون داشته گل خداداد عزيزي رو به استراليا نشون ميداده، يارو تماشا ميكرده. دو سه بار كه صحنه آهسته گل رو نشون ميدن، يارو شاكي ميشه، ميگه: حالا اونقدر نشون بده تا يه دفعه اون دروازه بان بگيردش!!!
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
-
TNZ
- پادشاه

- پست: 6111
- تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
-
تماس:
پست
توسط TNZ » دو شنبه 14 آبان 1386, 8:45 am
يارو ميخواسته آتش نشان بشه. توي آزمون استخدامي ازش ميپرسند اگر جنگل آتش بگيره و اون اطراف آب نباشه چه كار ميكني؟ يارو ميگه: هيچي تيمّم ميكنيم
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
-
TNZ
- پادشاه

- پست: 6111
- تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
-
تماس:
پست
توسط TNZ » دو شنبه 14 آبان 1386, 8:46 am
يارو برف پاكن ماشين ميزنه هيپنوتيزم ميشه

°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
-
TNZ
- پادشاه

- پست: 6111
- تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
-
تماس:
پست
توسط TNZ » دو شنبه 14 آبان 1386, 8:47 am
يارو از باجه تلفن مياد بيرون يكي بهش ميگه سالمه ؟ يارو ميگه سالمه ولي آفتابه نداره
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
-
saviola
- !
- پست: 2260
- تاریخ عضویت: دو شنبه 16 مهر 1386, 8:46 am
-
تماس:
پست
توسط saviola » سه شنبه 15 آبان 1386, 1:02 am
معلمه به شاگردش میگه : به نظر تو جمله من رفته هستم درسته؟!
دانش آموزش میگه نه!
معلمه میگه آفرین!!!! خب چرا غلطه؟
میگه آخه شما هنوز نرفته هستید!

-
VeRnuS
- Invincible

- پست: 445
- تاریخ عضویت: یک شنبه 13 آبان 1386, 6:32 pm
پست
توسط VeRnuS » سه شنبه 15 آبان 1386, 2:06 am
مردى متوجه شد که گوش همسرش سنگين شده و شنوائيش کم شده است. به نظرش رسيد که همسرش بايد سمعک بگذارد ولى نميدانست اين موضوع را چگونه با او در ميان بگذارد. بدين خاطر، نزد دکتر خانوادگىشان رفت و مشکل را با او در ميان گذاشت.
دکتر گفت براى اين که بتوانى دقيقتر به من بگويى که ميزان ناشنوايى همسرت چقدر است آزمايش سادهاى وجود دارد. اين کار را انجام بده و جوابش را به من بگو:
«ابتدا در فاصله ٤ مترى او بايست و با صداى معمولى مطلبى را به او بگو. اگر نشنيد همين کار را در فاصله ٣ مترى تکرار کن. بعد در ٢ مترى و به همين ترتيب تا بالاخره جواب دهد.»
آن شب، همسر آن مرد در آشپزخانه سرگرم تهيه شام بود و خود او در اتاق تلويزيون نشسته بود. مرد به خودش گفت الان فاصله ما حدود ٤ متر است. بگذار امتحان کنم.
سپس با صداى معمولى از همسرش پرسيد: عزيزم شام چى داريم؟
جوابى نشنيد.
بعد بلند شد و يک متر جلوتر به سمت آشپزخانه رفت و دوباره پرسيد: عزيزم شام چى داريم؟
باز هم پاسخى نيامد.
باز هم جلوتر رفت و از وسط هال که تقريباً ٢ متر با آشپزخانه و همسرش فاصله داشت گفت: عزيزم شام چى داريم؟
باز هم جوابى نشنيد.
باز هم جلوتر رفت و به در آشپزخانه رسيد. سوالش راتکرار کرد و باز هم جوابى نيامد.
اين بار جلوتر رفت و درست از پشت سر همسرش گفت: عزيزم شام چى داريم؟
زنش گفت: مگه کرى؟ براى پنجمين بار ميگويم: خوراک مرغ!
گره افتاده در کارم به خود کرده گرفتارم.....
-
VeRnuS
- Invincible

- پست: 445
- تاریخ عضویت: یک شنبه 13 آبان 1386, 6:32 pm
پست
توسط VeRnuS » سه شنبه 15 آبان 1386, 3:53 am
ترکه صبح ميره خونه ي دوستش ، بعد از يه ساعت مياد که بره دوستش ميگه نهار بمون ، نهار ميمونه ، بعد نهار مياد بره دوستش ميگه : حالا بيا يه دست تخته بزنيم ، بازي تموم ميشه مياد بره ، دوستش ميگه : بدون شام که نميشه.شام ميخوره مياد بره ، دوستش ميگه دير وقته! بخواب فردا برو، ميخوابه. صبح مياد بره دوستش ميگه : با شيکم خالي؟ بمون بعد صبحونه برو ، يارو ميگه : نه ديگه..خانم بچه ها تو ماشين منتظرند .
گره افتاده در کارم به خود کرده گرفتارم.....
-
hadi
- كارش درسته

- پست: 4070
- تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
-
تماس:
پست
توسط hadi » چهار شنبه 23 آبان 1386, 7:46 pm
اصفهانيه سربازي ميره وقتي برميگرده بابا و داداشش رو ميبينه كه با كلي ريش جلوي در هستند ميزنه زير گريه وميگه من طاقت دارم بگين چي شده باباش ميگه كره خر چرا ريش تراشوبا خودت برده بودي
معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد
-
hadi
- كارش درسته

- پست: 4070
- تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
-
تماس:
پست
توسط hadi » چهار شنبه 23 آبان 1386, 7:48 pm
لرا لره میخواستن برن خواستگاری
میگه اگه برای مهریه ضرضر کردن هیچ کس حق نداره گه زیادی بخوره به جز آقام
معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد
-
TNZ
- پادشاه

- پست: 6111
- تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
-
تماس:
پست
توسط TNZ » جمعه 25 آبان 1386, 4:08 pm
اصفهانيه تيرآهن محكم ميخوره رو پاش داد ميزنه : آخ كفشم
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
-
TNZ
- پادشاه

- پست: 6111
- تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
-
تماس:
پست
توسط TNZ » جمعه 25 آبان 1386, 4:08 pm
لره ميره جلو ازمايشگاه داد ميزنه چرا جواب اين خون شهدا رو نميدين
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
-
TNZ
- پادشاه

- پست: 6111
- تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
-
تماس:
پست
توسط TNZ » جمعه 25 آبان 1386, 4:09 pm
يارو ميگوزه بچه هاش ميزنن زير خنده اشك تو چشماش حلقه ميزنه ميگه خدايا اين شاد يو از بچه هاي من نگير
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
-
TNZ
- پادشاه

- پست: 6111
- تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
-
تماس:
پست
توسط TNZ » جمعه 25 آبان 1386, 4:09 pm
اصفهانيه ميره بالاي اورست فتح ميكنه خبرنگارا با هيلي كوپتر ميان استقبالش ميگن اقا نظر شما چيه چه احساسي داري چي شد كه به فكر فتح اورست افتادي اصفهانيه ميگه لعنت بر پدرو مادر كسي كه گفت بالاي اين كوه نذري خيرات ميكنن
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
-
TNZ
- پادشاه

- پست: 6111
- تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
-
تماس:
پست
توسط TNZ » جمعه 25 آبان 1386, 4:10 pm
نازکترين کتاب دنيا منتشر شد
.
.
.
.
؟
؟
!
چيز هايي که آقايون در مورد خانم ها ميدانند.؟؟؟؟....
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
-
TNZ
- پادشاه

- پست: 6111
- تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
-
تماس:
پست
توسط TNZ » جمعه 25 آبان 1386, 4:11 pm
دعاي مرد مجرد: اللهم ارزقنا حورية نجيبة، تكدانة ولو كم توقعا، و والدينها رو به موتا، و جهيزيته كاملة، و كدبانوا في امور المنزل، و تسليما لخشمنا و خدمتنا
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
-
TNZ
- پادشاه

- پست: 6111
- تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
-
تماس:
پست
توسط TNZ » جمعه 25 آبان 1386, 4:11 pm
دعاي دختران دم بخت: ربنا آتنا فيالدنا زوجا جميلا، قدا طويلا، ثروتنا كثيرا، ماشينا پرشيانا، موبايلا نوكيانا، والدينا امواتا
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
چه کسی حاضر است؟
کاربران حاضر در این انجمن: کاربر جدیدی وجود ندارد. و 1 مهمان