گفتگو در مورد ادبیات فارسی ، مشاعره و موضوعات مرتبط
-
abri
- آخرشه !

- پست: 3773
- تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 12:09 pm
پست
توسط abri » شنبه 24 شهریور 1386, 8:17 pm
نه مهر فسون نه ماه جادو کرد
نفرين به سفر که هرچه کرد او کرد
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...
-
hadi
- كارش درسته

- پست: 4070
- تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
-
تماس:
پست
توسط hadi » شنبه 24 شهریور 1386, 8:30 pm
دل بردی از من به یغما ای ترک غارتگر من
دیدی چه آوردی ای دوست، از دست دل بر سر من
معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد
-
TNZ
- پادشاه

- پست: 6111
- تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
-
تماس:
پست
توسط TNZ » یک شنبه 25 شهریور 1386, 9:15 am
نازنينا ما به ناز تو جواني داده ايم ... اينک ام با جوانان ناز مي کن با ما چرا؟
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
-
abri
- آخرشه !

- پست: 3773
- تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 12:09 pm
پست
توسط abri » سه شنبه 27 شهریور 1386, 8:07 pm
آنها که به سر در طلب کعبه دویدند
چون عاقبت الامر به مقصود رسیدند
رفتند در آن خانه که بینند خدا را
بسیار بجستند خدا را ندیدند
چون معتکف خانه شدند از سر تکلیف
ناگاه خطابی هم از آن خانه شنیدند
کی خانه پرستان چه پرستید گل و سنگ
آن خانه پرستید که پاکان طلبیدند
د
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...
-
TNZ
- پادشاه

- پست: 6111
- تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
-
تماس:
پست
توسط TNZ » سه شنبه 27 شهریور 1386, 11:29 pm
دلا خو کن به تنهایی که از تنها بلا خیزد ...
بقیه شو بلد نیستم

°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
-
hadi
- كارش درسته

- پست: 4070
- تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
-
تماس:
پست
توسط hadi » چهار شنبه 28 شهریور 1386, 2:15 am
دل من دیگه خطا نکم با غریبه ها وفا نکن
زندگیرو باختی دل من، مردمو شناختی دل من

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد
-
TNZ
- پادشاه

- پست: 6111
- تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
-
تماس:
پست
توسط TNZ » چهار شنبه 28 شهریور 1386, 8:23 am
نسيم عشق ز كوي هوس نمي آيد
چرا كه بوي گل از خار و خس نمي آيد
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
-
abri
- آخرشه !

- پست: 3773
- تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 12:09 pm
پست
توسط abri » جمعه 30 شهریور 1386, 12:41 am
دیده دریا کنم و سر به صحرا فکنم
و اندر این کار دل خویش به دریا فکنم
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...
-
hadi
- كارش درسته

- پست: 4070
- تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
-
تماس:
پست
توسط hadi » جمعه 30 شهریور 1386, 1:56 am
مرا چشمیست خون افشان زدست آن کمان ابرو
جهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابرو

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد
-
abri
- آخرشه !

- پست: 3773
- تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 12:09 pm
پست
توسط abri » جمعه 30 شهریور 1386, 2:29 am
والله که شهر بی تو مرا حبس میشود
آوارگی کوه و بیابانم آرزوست
یک دست جام باده و یک دست زلف یار
رقصی چنین میانه ی میدانم آرزوست
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...
-
TNZ
- پادشاه

- پست: 6111
- تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
-
تماس:
پست
توسط TNZ » شنبه 31 شهریور 1386, 5:52 am
تو را از بين صدها گل جدا کردم
تو سينه جشن عشقت رو بر پا کردم
براي نقطه پايان تنهايي
تو تنها اسمي بودي بودي که صدا کردم عشق من عشق من
بگو از پاکي چشمه
منو لبريز خواستن کن
با دستات حلقه اي از گل بساز وگردن من کن
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
-
abri
- آخرشه !

- پست: 3773
- تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 12:09 pm
پست
توسط abri » دو شنبه 2 مهر 1386, 9:41 pm
akhey iin ahange ro doost daram
bebakhshid farsi neminevisam!!!
nabaste am be kas del
nabaste kas be man del
cho takhte pare bar moj
raha raha raha man
N
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...
-
TNZ
- پادشاه

- پست: 6111
- تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
-
تماس:
پست
توسط TNZ » پنج شنبه 5 مهر 1386, 6:07 am
ناز چندين ساله ي چشم خمارت مي کشم ... تا نفس باقيست اينجا انتظارت مي کشم
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
-
abri
- آخرشه !

- پست: 3773
- تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 12:09 pm
پست
توسط abri » دو شنبه 9 مهر 1386, 5:16 pm
مکن حافظ از جور دوران شکایت چه دانی تو ای بنده کار خدایی
(taghalob kardam

)
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...
-
abri
- آخرشه !

- پست: 3773
- تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 12:09 pm
پست
توسط abri » یک شنبه 15 مهر 1386, 2:56 am
Ye bedin azizan
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...
-
TNZ
- پادشاه

- پست: 6111
- تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
-
تماس:
پست
توسط TNZ » دو شنبه 16 مهر 1386, 5:47 am
يادم مياد وقتي يه روز ....... گفتم چقدر دوستم داري
دستاتو بردي رو هوا ........ آسمون و نشون دادي
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
-
saviola
- !
- پست: 2260
- تاریخ عضویت: دو شنبه 16 مهر 1386, 8:46 am
-
تماس:
پست
توسط saviola » سه شنبه 17 مهر 1386, 10:26 am
یاد از آن روز که در صفحه شطرنج دلم --- شاه عشق بودی و با کیش رخت مات شدم!!!
میم بدین!!
-
abri
- آخرشه !

- پست: 3773
- تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 12:09 pm
پست
توسط abri » سه شنبه 17 مهر 1386, 2:56 pm
من بی دل به چه جرمی
از تو هی شکنجه می شم
من که با تمام زجرت
خاکتم، مثل همیشم
زیر ضربه ضربه تو
بی سپرترینم از عشق
بسه نازنین روا نیست
بزنی تیشه به ریشم
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...
-
saviola
- !
- پست: 2260
- تاریخ عضویت: دو شنبه 16 مهر 1386, 8:46 am
-
تماس:
پست
توسط saviola » سه شنبه 17 مهر 1386, 4:35 pm
من نگويم كه مرا از قفس آزاد كنيد!
قفسم برده به باغي و دلم شاد كنيد!!!
دال!
-
abri
- آخرشه !

- پست: 3773
- تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 12:09 pm
پست
توسط abri » سه شنبه 17 مهر 1386, 5:15 pm
در اين حريم شبانه ی ستم گرفته
در اين شب خوف و خاكستر كه غم گرفته
رفيق روزان روشن رهايي من
ستاره ها را صدا بزن دلم گرفته
هه!!
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...
چه کسی حاضر است؟
کاربران حاضر در این انجمن: کاربر جدیدی وجود ندارد. و 1 مهمان