حرف هاي قشنگ

مطالب جالب ادبي فارسي و انگليسي
نمایه کاربر
TNZ
پادشاه
پادشاه
پست: 6111
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
تماس:

پست توسط TNZ » یک شنبه 10 تیر 1386, 9:27 am

hamideht نوشته شده:فرشته تصميمش را گرفته بود . پيش خدا رفت و گفت :

خدايا مي خوام زمين رو از نزديك ببينم . اجازه ميخواهم و مهلتي كوتاه . دلم بي تاب تجربه اي زميني است .

خداوند درخواست فرشته را پذيرفت .

فرشته گفت : تا باز گردم بالهايم را به شما مي سپارم .

اين بالها در زمين چندان به كار من نمي ايد .

خداوند بالهاي فرشته را بر روي پشته اي از بالهاي ديگر گذاشت و گفت : بال هايت را به امانت نگاه ميدارم .

اما بترس كه زمين اسيرت نكند زيرا كه خاك زمينم دامن گير است .

فرشته گفت : باز مي گردم . حتما باز ميگردم .

اين قولي است كه فرشته اي به خداوند ميدهد .

فرشته به زمين امد و از ديدن آن همه فرشته بي بال تعجب كرد .

او هر كه را كه مي ديد به ياد مي آورد . زيرا او را قبلا در بهشت ديده بود .

اما نفهميد چرا اين فرشته ها براي پس گرفتن بال هايشان به بهشت بر نمي گردند .

روزها گذشت و با گذشت هر روز فرشته چيزي را از ياد برد . و روزي رسيد كه فرشته ديگر چيزي از ان گذشته دور و زيبا به ياد نمي آورد .

نه بالش را و نه قولش را .

فرشته فراموش كرد . فرشته در زمين ماند . فرشته هرگز به بهشت باز نگشت


ولی من برمی گردم :(
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.

نمایه کاربر
hadi
كارش درسته
كارش درسته
پست: 4070
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
تماس:

پست توسط hadi » یک شنبه 10 تیر 1386, 11:18 am

بودی حالا؟

سلام برسون :lol:

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد

نمایه کاربر
abri
آخرشه !
آخرشه !
پست: 3773
تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 12:09 pm

پست توسط abri » جمعه 15 تیر 1386, 3:51 am

:lol:
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...

نمایه کاربر
leila
تازه اولاشه
تازه اولاشه
پست: 17
تاریخ عضویت: یک شنبه 10 تیر 1386, 12:12 pm
تماس:

پست توسط leila » یک شنبه 17 تیر 1386, 1:55 pm

ارزش یک سال را دانش آموزی که مردود شده می داند.
ارزش یک ماه را مادری که فرزندی نارس به دنیا آورده می داند
. ارزش یک هفته را سردبیر یک هفته نامه می داند.
ارزش یک دقیقه را شخصی که از قطار جا مانده.
و ارزش یک ثانیه را آنکه از تصادفی مرگبار جان بدر برده می داند.
هر لحظه گنج بزرگی است، گنجتان را مفت از دست ندهید!
باز به خاطر بیاورید که زمان به خاطر هیچکس منتظر نمی ماند
مثل شقايق زندگي کن کوتاه اما زيبا

نمایه کاربر
leila
تازه اولاشه
تازه اولاشه
پست: 17
تاریخ عضویت: یک شنبه 10 تیر 1386, 12:12 pm
تماس:

پست توسط leila » یک شنبه 17 تیر 1386, 2:03 pm

دنيا اين جوريه ديگه: اگه گريه كني ميگن كم آوردي ، اگه بخندي ميگن ديوونست ، اگه دل ببندي تنهات ميزارن ، اگه عاشق بشي دلتو ميشكنن ، با اين حال بايد لحظه اي را گريست ، دمي را خنديد ، ساعتي را دل بست و عمري عاشقانه زيست
مثل شقايق زندگي کن کوتاه اما زيبا

نمایه کاربر
leila
تازه اولاشه
تازه اولاشه
پست: 17
تاریخ عضویت: یک شنبه 10 تیر 1386, 12:12 pm
تماس:

پست توسط leila » یک شنبه 17 تیر 1386, 2:15 pm

Gravitation can not be held responsible for people
falling in love - Albert Einstein
مثل شقايق زندگي کن کوتاه اما زيبا

نمایه کاربر
leila
تازه اولاشه
تازه اولاشه
پست: 17
تاریخ عضویت: یک شنبه 10 تیر 1386, 12:12 pm
تماس:

پست توسط leila » یک شنبه 17 تیر 1386, 2:17 pm

گفتم: لعنت بر شیطان!

لبخند زد.

پرسیدم: چرا می خندی؟

پاسخ داد: از حماقت تو خنده ام می گیرد

پرسیدم: مگر چه كرده ام؟

گفت: مرا لعنت می كنی در حالی كه هیچ بدی در حق تو نكرده ام

با تعجب پرسیدم: پس چرا زمین می خورم؟

جواب داد: نفس تو مانند اسبی است كه آن را رام نكرده ای. نفس تو هنوز وحشی است؛ تو را زمین می زند.

پرسیدم: پس تو چه كاره ای؟

پاسخ داد: هر وقت سواری آموختی، برای رم دادن اسب تو خواهم آمد؛ فعلاً برو سواری بیاموز. در ضمن این قدر مرا لعنت نكن!

گفتم: پس حداقل به من بگو چگونه اسب نفسم را رام كنم؟

در حالیكه دور می شد گفت: من پیامبر نیستم جوان ...!
مثل شقايق زندگي کن کوتاه اما زيبا

نمایه کاربر
hadi
كارش درسته
كارش درسته
پست: 4070
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
تماس:

پست توسط hadi » یک شنبه 17 تیر 1386, 2:54 pm

خیلی زیبا بود

لذت بردم :)

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد

نمایه کاربر
hamideht
گروه وب سايت
گروه وب سايت
پست: 5034
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am

پست توسط hamideht » سه شنبه 19 تیر 1386, 5:34 pm

leila نوشته شده:گفتم: لعنت بر شیطان!

لبخند زد.

پرسیدم: چرا می خندی؟

پاسخ داد: از حماقت تو خنده ام می گیرد

پرسیدم: مگر چه كرده ام؟

گفت: مرا لعنت می كنی در حالی كه هیچ بدی در حق تو نكرده ام

با تعجب پرسیدم: پس چرا زمین می خورم؟

جواب داد: نفس تو مانند اسبی است كه آن را رام نكرده ای. نفس تو هنوز وحشی است؛ تو را زمین می زند.

پرسیدم: پس تو چه كاره ای؟

پاسخ داد: هر وقت سواری آموختی، برای رم دادن اسب تو خواهم آمد؛ فعلاً برو سواری بیاموز. در ضمن این قدر مرا لعنت نكن!

گفتم: پس حداقل به من بگو چگونه اسب نفسم را رام كنم؟

در حالیكه دور می شد گفت: من پیامبر نیستم جوان ...!

عالی بود ممنون :)
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است

نمایه کاربر
leila
تازه اولاشه
تازه اولاشه
پست: 17
تاریخ عضویت: یک شنبه 10 تیر 1386, 12:12 pm
تماس:

پست توسط leila » چهار شنبه 20 تیر 1386, 12:43 pm

خدا
پدر ندارد!
مادر ندارد!
خواهر ندارد!
برادر ندارد!
چون اینها در شان خدا نیستند!
ولی خدا " دوست " دارد،
خدا انتخاب می کند
وتو انتخاب می شوی چون ...
دوست مقدس است
دوست پاک است
دوست .....
با خدا دوست باشید تا قطره قطره باران محبت آنچنان وجود شما را بنوازد که
هیچ آهنگی به طراوت آن نرسد.....
آنوقت است که می فهمی .....
خدا چند لحظه پیش در کنارت بود....
وتو نفهمیدی....
مثل شقايق زندگي کن کوتاه اما زيبا

نمایه کاربر
leila
تازه اولاشه
تازه اولاشه
پست: 17
تاریخ عضویت: یک شنبه 10 تیر 1386, 12:12 pm
تماس:

پست توسط leila » چهار شنبه 20 تیر 1386, 12:50 pm

Everyone hears what you say
Friends listen to what you say
Best friends listen what you don't say
مثل شقايق زندگي کن کوتاه اما زيبا

نمایه کاربر
leila
تازه اولاشه
تازه اولاشه
پست: 17
تاریخ عضویت: یک شنبه 10 تیر 1386, 12:12 pm
تماس:

پست توسط leila » چهار شنبه 20 تیر 1386, 1:34 pm

زندگی سخت نیست ما سختش میکنیم عشق قشنگ نیست ما قشنگش میکنیم دل ما تنگ نیست ما تنگش میکنیم دل هیچکس سنگ نیست ما سنگش میکنیم :wink:
مثل شقايق زندگي کن کوتاه اما زيبا

نمایه کاربر
leila
تازه اولاشه
تازه اولاشه
پست: 17
تاریخ عضویت: یک شنبه 10 تیر 1386, 12:12 pm
تماس:

پست توسط leila » چهار شنبه 20 تیر 1386, 2:08 pm

ادما برای هم مثل كتابند !وقتی به آخرش می رسند می روند سراغ یه كتاب دیگه. یادمون باشه جلوی هم تند تند ورق نخوریم.
مثل شقايق زندگي کن کوتاه اما زيبا

نمایه کاربر
abri
آخرشه !
آخرشه !
پست: 3773
تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 12:09 pm

پست توسط abri » چهار شنبه 20 تیر 1386, 6:06 pm

تصویر
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...

نمایه کاربر
leila
تازه اولاشه
تازه اولاشه
پست: 17
تاریخ عضویت: یک شنبه 10 تیر 1386, 12:12 pm
تماس:

پست توسط leila » چهار شنبه 20 تیر 1386, 7:40 pm

خیلی قشنگ بود
مثل شقايق زندگي کن کوتاه اما زيبا

نمایه کاربر
abri
آخرشه !
آخرشه !
پست: 3773
تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 12:09 pm

پست توسط abri » سه شنبه 26 تیر 1386, 2:09 pm

leila نوشته شده:گفتم: لعنت بر شیطان!

لبخند زد.

پرسیدم: چرا می خندی؟

پاسخ داد: از حماقت تو خنده ام می گیرد

پرسیدم: مگر چه كرده ام؟

گفت: مرا لعنت می كنی در حالی كه هیچ بدی در حق تو نكرده ام

با تعجب پرسیدم: پس چرا زمین می خورم؟

جواب داد: نفس تو مانند اسبی است كه آن را رام نكرده ای. نفس تو هنوز وحشی است؛ تو را زمین می زند.

پرسیدم: پس تو چه كاره ای؟

پاسخ داد: هر وقت سواری آموختی، برای رم دادن اسب تو خواهم آمد؛ فعلاً برو سواری بیاموز. در ضمن این قدر مرا لعنت نكن!

گفتم: پس حداقل به من بگو چگونه اسب نفسم را رام كنم؟

در حالیكه دور می شد گفت: من پیامبر نیستم جوان ...!
خيلى قشنگ بود
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...

نمایه کاربر
TNZ
پادشاه
پادشاه
پست: 6111
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
تماس:

پست توسط TNZ » یک شنبه 31 تیر 1386, 4:56 am

صبر بر دوري تو هرگز...!!!
سلام
اي مهربان پروردگار پاك بي همتا
خدايا جزتو آيا مهرباني هست؟
گرچه پيمان خودم را با تو بشكستم
نمي شد باورم اما چه زيبا باز من را سوي خود خواندي
عزيزا من گمان مي كردم كه ديگر راه برگشتي برايم نيست
خداوندا مر البته مي بخشي
گمان مي كردم به جرم غفلت از تو
مرا راندي و در را پشت سر بستي
حبيبا باورش سخت است
اما تو مرا اينك براي آشتي خواندي؟؟!!
به پاس آشتي باتو اينك
من خدايا عهد مي بندم
از اين پس بي شكايت دوست خواهم داشت
بي توقع مهر مي ورزم
خدايا سينه ام را رحمت پاك گشايش مرحمت فرما
به لب هايم تبسم را
به چشمم نور پاكت را
به قلبم مهرورزي را
خداوندا بلنداي دعايت را عطايم كن
تو معشوق همه عالم
از اين پس عاشقي را پيشه ام فرما
خدايا راستش من آدميزادم
گاه گاهي گر گناهي مي كنم
طغيان مپندارش
كريما من گناهي بنده اي دارم
و تو بخشايشي جنس خدا
آيا اميد بخششم بي جاست؟
خودت گفتي بخوان
مي خوانمت اينك مرا درياب
به چشماني كه مي جويد تو را نوري عنايت كن
و خالي دو دست كوچكم را
هديه اي اينك عطا فرما
خودت گفتي كسي را دست خالي برنگردانيد
كنون اي اولين و آخرينم
بارالها راست مي گويم
دگر من با خدايم آشتي هستم
ببخشا آن گناهاني كه دور از چشم مردم
در حضورت مرتكب گشتم
گناهاني كه نعمت هاي پاكت را مبدل كرد
خداوندا ببخشا آن گناهاني كه باعث شد دعايم بي اثر گردد
گناهاني كه اميد مرا از تو پريشان كرد
خدايا پيش آناني كه مي گويند من را تو نمي بخشي
تو رسوايم مكن
من گفته ام من مهربان پروردگار قادري دارم
كه مي بخشد مرا
آيا به جز اين است؟
خدايا بين من با آنكه نامت را نمي خواند
فرقي نيست؟
اگر من را به عدلت در ميان آتش اندازي
ميان آتشت باز مي گويم
هلا اي مردمان
من مهربان پروردگار قادري دارم
چه پيوندي ميان آتش و قلبي كه مهر تو در آن پيداست؟
و گيرم صبر بر آتش
وليكن صبر بر دوري تو هرگز
خدايا خوب مي دانم مرا تنها نمي خواهي
خدايا راست مي گويي
غريب اين زمين خاكيت
جز تو كه را دارد؟
مرا مهمان دنياي خودت كردي
كريما تو پذيرايي از مهمان خود را خوب مي داني
تو صاحبخانه خوبم
تو ظرف خالي مهمان خود را دوست مي داري؟
خداوندا مرا جز تو خدايي نيست
و مي دانم تو نوميدي ما اميدواران خودت رت بر نمي تابي
اگر برگردم از پيش تو با دستان خالي
منكرانت شاد مي گردند
خداوندا شهادت مي دهم هستي
شهادت مي دهم من مهربان پروردگار عادلي دارم
شهادت مي دهم من مهربان قلبي ز روح پاك او دارم
شهادت مي دهم من قطره اي از روح اويم
گرچه گاهي خود نمي دانم
شهادت مي دهم من قلب پاكي را براي مهرورزي دارم اما
خوب چه باك ار آن كه گاهي هم بگيرد او
گواهي مي دهم من جلوه اي از ذات پاك كبريا هستم
و من هستم كه او مي خواست من باشم
و مي خواهم كه من آن گونه اي باشم كه مي خواهد
بيا اي مهربان همراه خوب مهر آيينم
بخوان با من
بخوان زيرا اگر باهم بخوانيمش
جواب هردومان را زود خواهد داد
خداوندا تو را من دوست مي دارم
و مي دانم تو نور آسمانها و زمين
هر لحظه با من از خودم نزديك تر هستي
تو گرماي محبت را عنايت كن
زميني بنده ام اما يقيني آسماني را عطايم كن
خدايا مزه زيباي بخشش را به كام قلب ما بنشان
تو لبخند رضايت را عطامان كن
خدايا قلب ما را
منزل پاك خودت را از حسادت ها رهايي ده
خدايا قدرتم ده تا ببخشم آن كه من را سخت آزرده ست
خدايا من چه مي گويم
چنانم كن كه مي خواهي
مرا آن كن كه مي داني...!!
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.

نمایه کاربر
ATOSA
آخرشه !
آخرشه !
پست: 408
تاریخ عضویت: جمعه 21 اردیبهشت 1386, 3:03 pm
تماس:

پست توسط ATOSA » دو شنبه 1 مرداد 1386, 8:42 pm

بسی فیض بردیم حاج خانم :lol: :lol:

نمایه کاربر
hamideht
گروه وب سايت
گروه وب سايت
پست: 5034
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am

پست توسط hamideht » سه شنبه 2 مرداد 1386, 7:48 pm

abri نوشته شده:تصویر

عالی بود :)
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است

نمایه کاربر
abri
آخرشه !
آخرشه !
پست: 3773
تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 12:09 pm

پست توسط abri » سه شنبه 2 مرداد 1386, 7:49 pm

merci

manam oon roz ro entezaar mikesham

:roll:
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...

ارسال پست

چه کسی حاضر است؟

کاربران حاضر در این انجمن: کاربر جدیدی وجود ندارد. و 1 مهمان