Lost - گمشدگان

[hadi]

بابا فارسی صحبت کنین ما هم بفهمیم

[Nersi]

حالا فعلا خسته مه بعدا میام بیشتر بحث وکنیم

انگار خیلی خسته ته خسته نباشی حاجی!
میگم واقعا حیف شد دیدن لاست تموم شد؛نیســــــــــــــــــت احمد؟؟؟ یعنی دیگه چیکار کنم تا بقیه اش بیاد؟ دلم برای هارلی تنگ میشه! کــُپُـــلَـــک مهربونِ گرد! یادته به من می گفتی خوش به حالت داری تازه می بینی!حالا منم به کسایی که دارن تازه می بینن میگم خوش به حالتون. راستی عصر یخبندان 3 رو دیدی؟جالبه، اگه ندیدی ببین کارتونم بعد نیستاااااا.واست خوبه!
می گم احمد تا لاست بیاد،بشین سریال مسخره جومونگ رو ببین! توش سوسانو داره همون کیت خودمونه! تی وی ایران سه بار سه بار پخش میکنه! انقــــــــــــــــذه خوبه

[Nersi]

بابا فارسی صحبت کنین ما هم بفهمیم

can you speak farsi haa?

این haa همون هاء هستش!

[Ahmaad]

حالا فعلا خسته مه بعدا میام بیشتر بحث وکنیم

انگار خیلی خسته ته خسته نباشی حاجی!
میگم واقعا حیف شد دیدن لاست تموم شد؛نیســــــــــــــــــت احمد؟؟؟ یعنی دیگه چیکار کنم تا بقیه اش بیاد؟ دلم برای هارلی تنگ میشه! کــُپُـــلَـــک مهربونِ گرد! یادته به من می گفتی خوش به حالت داری تازه می بینی!حالا منم به کسایی که دارن تازه می بینن میگم خوش به حالتون. راستی عصر یخبندان 3 رو دیدی؟جالبه، اگه ندیدی ببین کارتونم بعد نیستاااااا.واست خوبه!
می گم احمد تا لاست بیاد،بشین سریال مسخره جومونگ رو ببین! توش سوسانو داره همون کیت خودمونه! تی وی ایران سه بار سه بار پخش میکنه! انقــــــــــــــــذه خوبه

مسئله همینجاست که چطور باید تحمل کرد جدایی از لاست رو ؟ نگران نباش تا یکی دو ماه دیگه تحمل می کنی تا february که دوباره شروع شه! اما می گما بیا و ایندفعه همین که اومد بیرون ببین حالش بیشتر

عصر یخبندان 3 رو هم احتمالا فردا بریم سینما ببینیم! به این نمی شه گفت کارتون که دیوونه

واسه جومونگ هم شرمنده! تلویزیون ایران رو ندارم

[Ahmaad]

و اما درباره لاست:
حواست شد که همه لاستی ها رو یه جوری لمس کرد ؟ یکی دست داد یکی شونه اش رو گرفت و ...
تنها کسی که لمسش نکرد جولییت بود که اونم احتمالا مرده.

و آهان همه رو قبل از اومدن به جزیره دید به جز هرلی و سعید!

در مورد مثبت و منفی هم که البته هست اما یکی از ویژگی های خفن لاست همینه که سیاه و سفید نیست خوب و بد نداره! همه یه مقدار مثبت اند و یه مقدار منفی!
اهان اون یارو هم که می گی با جکوب صحبت کرد که خیلی اسم ها براش گذاشتن تا الان یکیش هم easu هست. و این هم معلوم بود که آخر کار این جان لاک نبود بلکه اون بود.

نظرت در مورد این گروه جدید چیه ؟ نظرت در مورد ریچارد و جکوب رو هم بگو
فکر می کنی وقتی سیزن شروع شد چی می شه ؟؟ منظورم اینه که فکر می کنی از کجا شروع می شه ؟ اگه یه وقت اومد و از فرودگاه JFL کالیفرنیا شروع شد جالب می شه هااا

[Ahmaad]

اوه راستی نظرت در مورد کریستیان شپرد چیه ؟ حضورش تو جزیره و ... ؟ به نظر می یاد همون مرد سیاه پوش باشه نه ؟ دشمن جکوب؟
و انگاری تا جسد کسی رو نداشته باشه نمی تونه به شکل اونا دربیاد! توجه کردی وقتی جکوب رو هم کشت اون رو انداخت تو آتش ؟ احتمالا واسه اینکه حالا به شکل اون دربیاد و بقیه رو سرکار بذاره!

آهان اینم دفعه قبلی نمی تونستم بهت بگم که اون جمله ی "and as soon as he asks he gets marched out here as if he was moses" هم خیلی مهمه به نظرم!
وهمچنین اون صحبت های جکوب و دشمنش اول اپیسود! اونجا رو چندبار ببین و با دقت گوش کن!


راســـــــــــی اگه اینترنتت سرعتش بهت چندتا لینک می دم که اپیسود های لاسته ولی خیلی کوتاه بهشون می گن mobisodes برای مبایل و اینا ریلیس می کردند!

[Nersi]

عصر یخبندان 3 رو هم احتمالا فردا بریم سینما ببینیم! به این نمی شه گفت کارتون که دیوونه

هااا پس چی میگن ؟؟! نکنه بهش میگن فیلم یواش!

و اما درباره لاست:
حواست شد که همه لاستی ها رو یه جوری لمس کرد ؟ یکی دست داد یکی شونه اش رو گرفت و ...
تنها کسی که لمسش نکرد جولییت بود که اونم احتمالا مرده.

و آهان همه رو قبل از اومدن به جزیره دید به جز هرلی و سعید!

در مورد مثبت و منفی هم که البته هست اما یکی از ویژگی های خفن لاست همینه که سیاه و سفید نیست خوب و بد نداره! همه یه مقدار مثبت اند و یه مقدار منفی!
اهان اون یارو هم که می گی با جکوب صحبت کرد که خیلی اسم ها براش گذاشتن تا الان یکیش هم easu هست. و این هم معلوم بود که آخر کار این جان لاک نبود بلکه اون بود.

نظرت در مورد این گروه جدید چیه ؟ نظرت در مورد ریچارد و جکوب رو هم بگو
فکر می کنی وقتی سیزن شروع شد چی می شه ؟؟ منظورم اینه که فکر می کنی از کجا شروع می شه ؟ اگه یه وقت اومد و از فرودگاه JFL کالیفرنیا شروع شد جالب می شه هااا

حواست شد نه،حواست بود.هول میشی چرا با لهجه می حرفی!
آره دیدم... ولی هارلی رو هم دید جیکوب؛ اگه یادت باشه اونجا که از زندان آزادش کردن بعد میگفت که من چند تا آدم کشتم واسه چی منو ول می کنین... خلاصه اومد دم در زندان سوار تاکسی شه توی ماشین جیکوب بود،یه گیتارم بهش داد که با خودش اورد جزیره.یااااادت اومــــــــــــــــد؟؟؟ یا تا ته سیزن 5 رو برات تعریف کنم!
سعیدم دید جیکوب رو؛ اونجا که داشت با نادیا از خیابون رد میشدن،جیکوب ازش یه آدرس پرسید و بعد نادیا وسط خیابون داشت دنبال عینکش میگشت که یکدفعه ماشین زد بهش.....
در مورد مثبت و منفی هم که منظورم آدما نبود که .... منظورم نیرویی که توی جزیره هستش رو میگم.یعنی همون جیکوب و اون مرده سیاه پوش که لب ساحل نشسته بودن.اینا دو نیروی متضاد هستن که توی جزیره فعالیت میکنن.اگه دقت کرده باشی سمبلی که جیکوب هم توش زندگی میکرد مهم بود.منظورم مجسمه ای که سال های بعد فقط یه پا ازش مونده بود.دیدی نمادی که دست مجسمه بود همون گردنبندی بود که گردن شوهر اون زنه بود که توی ابتکار دارما کار میکرد و سویر نجاتش داد از دست گروه ریچارد.خلاصه به نظرم جنگ بین خوب و بد یعنی دو تا نیرویی که با هم مبارزه میکنن. همونطور که گفتی چیزایی که لب ساحل مرده سیاه پوش به جیکوب میگفت مهم بود.راستی قیافه جیکوب چه خندست.چه کمرنگه! نمی دونم ولی اونجور که من فهمیدم اینه که جیکوب یه سری آدما رو به سمت جزیره می کشوند در واقع یه چیز تو مایه های دعوت اجباری.بعد این باعث یه سری وقایع و جنگ و حوادثی میشد که از نظر اون مرد سیاه پوش ناخوشایند بود. این وقایع شامل تکمیل هویت و شخصیت آدما و بازگشت به خود واقعی شون بود که توی جزیره همه اعمال و گمشده های شخصیت خودشون رو می دیدن و پیدا میکردن.اگر دقت کرده باشی هرکسی که برای یکبار پا به جزیره میذاشت بدون هیچ شکی دوباره به سمت اون کشیده میشد یعنی حتی کسایی که جزیره رو ترک میکردن بهرحال دوباره روزی به جزیره بر میگشتن بدون اینکه خودشون بخوان یا خبر داشته باشن.مثه شارلوت یا فارادی یا مایلز و ....
ریچاردم شخصیت جالبی داره مخصوصا مژه هاش خیلی جالبه،به نظر خشن نمیاد.فکر میکنم نیروش مثبته.اونجایی که جیکوب داشت می مُرد دیدی به بن گفت حق انتخاب با خودته! جیکوب اصلا هیچ مقاومتی نکرد و می دونست می خواد چیکار کنه بن.بعدم که داشت می مُرد به جان لاک گفت دارن میان یعنی دوس نداشت که چیزی که بین اینا پیش اومده بقیه افرادش ببینن و بفهمن! این برام جای سوال بود....؟؟؟!!! همونطور که گفتی کریستین شپرد هم همون مرد سیاه پوش توش حلول کرده یعنی از کالبد آدم هایی که مُردن استفاده میکرد مثه جان لاک که خوب بود ولی به محض اینکه مُرد از جسمش برای کاراش استفاده کرد.چرا کلر رو با خودش بُرد اینم برای من سوال بود؟؟؟
در مورد اینکه فیلم از کجا شروع میشه رو هم به نظرم خیلی استادانه طوری شروع میکنن که به فرودگاه ربطی نداشته باشه ولی همشون انگاری می میرن چون ریچارد به جان لاک وقتی که عکس اعضای ابتکار دارما رو نشون می داد و هارلی و کیت توش بودن،گفت اینا سی سال پیش مُردن. بعدم فارادی می گفت اگه ما بمیریم برامون زمان حاله .خلاصه اونجا شاید بمیرن ولی چون نیتشون پاکه توی اپیزود های بعدی زنده میشن!

[Ahmaad]

اولا که لهجه خودت داری! حالا یه اشتباه گرامری گیر آوردی برو همه جا جار بزن!

بعدشم پست های من رو درست بخون شاسکووووووووول آباااد!
گفتم که جکوب سعید و هرلی رو بعد از اومدنشون به جزیره ملاقات کرد !! درست فکر کن ببین! جک و کیت و ساویر و لاک رو قبل از اینکه هواپیماشون بیفته تو جزیره ملاقات کرده بود اما سعید و هرلی رو بعد از اینکه اومدن و دراومدن از جزیره!

اون نشانی هم که دست مجسمه بود و گردن اون مرده هم بود نشان fertilityه! به فارسی نمی دونم دقیق چی می شه! همم بارداری ؟ آره فکر کنم همین. خلاصه اینجاش می فهمیم که این موضوع هم مهمه رو جزیره همونطور که می دونم بن هم این موضوع براش مهم بود که جولییت رو آورد.

بعدشم من یه نظریه دارم که چرا آرون رو جزیره به دنیا اومد و کلیر هم نمرد. دلیلش هم داروهایی که بهش تزرییق می کردن نبود بلکه اون اواایل همون اپیسود اول یا دوم سیزن یک اگه یادت باشه جین یه چیزی از دریا گرفته بود به همه تعارف می کرد خلاصه به کلیر هم داد به زور! به نظرم اون راه حل مشکل مردن زنهای باردار رو جزیره ست! البته تا حالا کسی این رو ندیدم جای دیگه بگه یه جا هم که گفتم به نظرشون خنده دار بود

خلاصه اینطوریاست! داستان جکوب و مرد سیاه پوش هم همونطور که گقتی یه چیز خیلی عمیقیه که نمی خوان بقیه بدونین!
خلاصه اگه همونطور که گفتم بری lostpedia.com رو بخونی خیلی چیزا رو بهتر می فهمی مثلا اینکه انگاری یه سری rules و Book Of Rules هست که the others خیلی قبولش دارن و چندبار هم حرفش شده! مثلا وقتی اون زیبا رو دختر بن رو کشتند بن قاطی کرد و این رو گفت. و بعد هم رفت سراغ چارلز و بهش گفت که قوانین رو شکستی. در ضمن اینکه اونجا هم نکشتش.
و همچنین وقتی که چارلز رو از جزیره می ندازن بیرون هم بازهم حرف braking the rules می شه!

آهاان یادته گفتم که به من می گن lost family affairs expert . این لقب سر درست حدس زدن اینکه مایلز پسر اون دانشمندست و اینکه دانییل پسر اون زنه و چارلز و همچنین برادر پنی هست بود.

به نظرم داستان مادر دانییل هم باید خیلی جالب باشه! اینکه چطور زودتر از چارلز از جزیره در اومده! اخه در اصل اون لییدر بود قبل از چارلز.

[Ahmaad]

نـــــرسی کجایـــــــی بی تو اینجا سوت و کوره

می گما یه نظریه جدید از اون نظریه های خفن ام دارم الان!
دارم اپیسود های سیزن 5 رو دوباره نیگا می کنم و حاضرم سر هر چی بگی شرط بزنم که اون pendulum رو که زیر کلیسا بود و باهاش جزیره رو دوباره پیدا کردن دانییل فارادای درست کرده!
حالا ببین

[hamideht]

کم خالی ببند ناز محمود ایششششششششششش

[Nersi]

بعدشم پست های من رو درست بخون شاسکووووووووول آباااد!

حرف بد؟! باز از بچه های تو خیابون حرف بد یاد گرفتی؟! ایندفعه اگه حرف بد بزنی تو دهنت فلفل می ریزمو یه هفته هم از کارتون های زیبارو خبری نیست! نخــــــــــــــند دِهه!

[Nersi]

نـــــرسی کجایـــــــی بی تو اینجا سوت و کوره

می گما یه نظریه جدید از اون نظریه های خفن ام دارم الان!
دارم اپیسود های سیزن 5 رو دوباره نیگا می کنم و حاضرم سر هر چی بگی شرط بزنم که اون pendulum رو که زیر کلیسا بود و باهاش جزیره رو دوباره پیدا کردن دانییل فارادای درست کرده!
حالا ببین

منم دارم فصل پنج رو دوباره می بینم،بعید نیست فارادی درست کرده باشه ولی مامانشم به فرمولا و کارش خیلی وارده.

آهاان یادته گفتم که به من می گن lost family affairs expert . این لقب سر درست حدس زدن اینکه مایلز پسر اون دانشمندست و اینکه دانییل پسر اون زنه و چارلز و همچنین برادر پنی هست بود.

خب منم اینو حدسیده بودم. خیلی چیزارو جلو جلو می حدسیدم ولی به روشون نمی اوردم

بعدشم من یه نظریه دارم که چرا آرون رو جزیره به دنیا اومد و کلیر هم نمرد. دلیلش هم داروهایی که بهش تزرییق می کردن نبود بلکه اون اواایل همون اپیسود اول یا دوم سیزن یک اگه یادت باشه جین یه چیزی از دریا گرفته بود به همه تعارف می کرد خلاصه به کلیر هم داد به زور! به نظرم اون راه حل مشکل مردن زنهای باردار رو جزیره ست! البته تا حالا کسی این رو ندیدم جای دیگه بگه یه جا هم که گفتم به نظرشون خنده دار بود

سیییییییییییییییییییییییییییح! میگم احمد نظریه هاتو جایی نگی ییهو استفاده میکنن! آفرین پسر،نظریه هاتو بزار فریز شه خرابم نمیشه تا موقعی که لاست ادامش بیاد تازه می مونه!

[Ahmaad]

نـــــــرســــــی ببین چی پیدا کردم

http://www.imdb.com/title/tt1453335/

[Nersi]

نـــــــرســــــی ببین چی پیدا کردم

http://www.imdb.com/title/tt1453335/

موتور جستجوی لاستیت منو کشته!

به جون احمد حس خوندن ندارم،زحمت میکشی اینارو می ذاری ولی حال ندارم.شبا موقع خواب میرم سراغ معماهای لاست،تا کی ها با خودم کلنجار میرم تا بین اونا رابطه منطقی پیدا کنم و جواب سوالامو بگیرم ولی ..... انقده سوال دارم ولی حال ندارم حتی بنویسم!میگم احمد تو اینارو بخون بیا برا من بگو.
با تشکر نرسی!

[Ahmaad]

بابا شاسکول آباد نمی خواد بخونی!
اسم رو ببین!

اسم اپیسود اول سیزن 6!!! LA X

اسم فرودگاه لوس آنجلس! اما حرف اکس رو دور نوشته از la احتمالا یه تریکی باشه

[Nersi]

بابا شاسکول آباد نمی خواد بخونی!

مگه نگفتم اگه یه دفعه دیگه حرف بد بزنی فلفلیت می کنم! آدم با یه خانم متشخص اینطوری صحبت نمیکنه!

[Ahmaad]

حرف بد نیست بابا! قشنگه

ببخشید اگه ناراحت شدید خانوم متخصص!!

[gemini]

می گم، این تب لاست واگیر هم داره؟!

[Ahmaad]

بدجـــــــــــــــــور!!

[Nersi]

می گم، این تب لاست واگیر هم داره؟!

5 شنبه معلوم میشه داره یا نه!!
هر کاری فکر می کنی لازمه انجام بده،آمپول،قرص و .... چون من دارم میااام ممد!

*********************************************************************
خـُـــــــــــــــــــــــــــــب احمدک بزار سوالامو بپرسم....
به نظرت جیکوب نیروش مثبته یا منفی،مرد سیاه پوش چطور؟ بن و ریچارد رو چی فکر میکنی؟ بن پیروی از کی میکنه،درسته که اینجور نشون داده شده که رهبر بن،جکوب بود و از اون دستور میگرفت ولی چرا یه سری کاراش منفیه،به نظرت میتونیم بگیم که جیکوب منفیه؟ یه آدم منفی هم میتونه گاهی اوقات به آدما کمک کنه تا توجه واطمینان اونا رو جلب کنه.(طبق چیزی که در مورد کودکی و برخورد های جکوب با لاستی ها داشت) در مورد اینکه که چرا بن رهبرشو(جیکوب)رو کشت،من فکر میکنم انگاری بن گول خورد.اونجایی که نشون می داد رفت توی معبد و دخترش که مُرده بود بهش گفت که باید از جان پیروی کنی،فکر کنم گولش زدن. از جسم دخترش استفاده شد و بهش گفتن که باید از جان پیروی کنی،چون جان میخواست که بهش بگه که جکوب رو بکشه. اونم که یه مقدار از جیکوب کینه کرده بود ... بالاخره جیکوب رو کشت.
توی فیلم اینطور نشون داده میشه که مادر فارادی و ریچارد و بن و ویدمور مربوط به دهه ی هم هستن و با هم کار می کردن و می کنن البته درسته که ویدمور از گروه اونا خارج شده ولی چرا همه ی این آدما اهداف مشترکی رو دنبال میکنن.چون به هر حال وقتی دو گروه در مقابل هم هستن اهدافشون با هم فرق میکنه دیگه! ویدمور درسته که جزیره رو میخواد ولی چیزی رو می گه که بن میگفت و می خواست که جان گروهشو برگردونه به جزیره.شایدم داره اینو وانمود میکنه ولی به هر حال اهدافشون یکیه.همونجور که قبلا هم گفتم،کسایی که بیرون جزیره می مُردن و جسمشون به جزیره وارد میشد،توی جسمشون حلول میشد و ازشون استفاده میشد مثل کریستین و جان لاک.و طوری که حدس زدم کسی که وارد جسم ِجان شد و حلول کرد،مرد سیاه پوش بود پس طبق گفته ی مادر فارادی(اگه یادت باشه جایی که مادر فارادی داشت با جک زیر کلیسا صحبت میکرد،به جک گفت که وسایل پدرتو به جان لاک بده چون از این به بعد اون جای باباتو میگیره و رهبره؛جک هم از حرفش تعجب کرد) پس کسی که قبلا از جسم کریستین استفاده میکرد به جسم جان رفت و به کاراش ادامه داد.راستی بن می دونست که اگه جنازه جان رو بیاره تو جزیره اینطوری میشه نیست؟ وگرنه چه لزومی داشت ازش نگهداری کنه و دوباره بیارتش؟! در ضمن اگه جکوب با اون مرده سیاه پوش دشمن هم هستن پس چرا بن و مادر فارادی و ریچارد و ... از اون پیروی کردن و در نهایت جکوب رو که رهبر خودشون بود رو کشتن؟؟! چرا کریستین به جان خودشو از طرف جیکوب معرفی کرد و بهش کمک کرد که از جزیره خارج بشه و گروهشو برگردونه،در صورتی که اون کسی بود که دشمن جیکوبه .من نفهمیدم بالاخره کی با کی هستش.معلوم نشد که کیا در مقابل هم هستن! در کل دو سوال دارم : به نظرت نیروی مثبت کدومه منفی کدومه؟ این آدما بالاخره باید دسته بندی بشن،معلوم بشه کی طرفدار کیه و کی مقابل کی؟!( ریچارد و چارلز و مادر فارادی و بن و جکوب و جان و کریستین و مرد سیاه پوش).در نهایت اهداف اونا بررسی بشه که اینم برای من جای سوال بود که چرا همه یه هدف رو دنبال می کنن با اینکه دشمن هم هستن؟

در مورد تحول زمانی هم،به نظرم،طبق گفته ی فارادی هر چیزی که اتفاق افتاده،اتفاق می افته و نمی شه جلوش رو گرفت. (اگه دقت کرده باشی اونجایی که فارادی داشت با شارلوت صحبت میکردو شارلوت داشت می مُرد و برگشته بود به حالت دوران کودکی اش و به فارادی گفت که وقتی که من بچه بودم تو به من گفتی که از جزیره خارج بشم) با اینکه این اتفاق مربوط به گذشته بود و الان آینده بود و تو اپیزود های بعدی نشون داد که وارد گذشته شدن،وقتی که برگشتن همگی به سال 1977 بازم اون صحنه که شارلوت روی تاب نشسته بود و فارادی بهش گفت،تکرار شد و خیلی از این صحنه ها که ریچارد وجان یا مادر فارادی وفارادی و بقیه که همدیگرو توی گذشته دیده بودن توی سال های بعد یادشون میومد که دیدن همو. بهر حال هر کاری که اینا بکنن همونی که اتفاق افتاده، افتاده بید.زور الکی میزنن ممد! خودشون رو رها کنن باباااااا،من اگه جای اینا بودم،خودمو می زدم بخواب چرا انقده خودشونو اذیت میکنن؟!