سوتيكده
ديروز رفته بودم كتابخونه ملي.يه جاي خلوت كه همه ميشينن و درس مي خونن و كافيه كوچيكترين صدايي از كسي در بياد تا همه برگردن و يارو رو چپ چپ نگاه كنن...
منم ييهويي هوس كردم راه بيفتم و برم.در حالت قاطي و عصباني يه كتاب رو كه مال طبقه ي بالا بود پس دادم.اون يكي كتاب تو دستم بود و مي خواستم رفتم پايين پس بدم.ولي به كل يادم رفت و همين جوري رفتم طرف در...با حالت شاكيانه به يكي كه جلوم بود زل زدم و ديدم چشماش 4 تا شد...چرا؟
چون تا از گيت خروجي رد شدم جيغ و ويغ دستگاه بلند شد كه آآآآآآآآي يكي داره كتاب دودر مي كنه
منم همين جوري تند تند كه داشتم مي رفتم تند تند برگشتم تو
خوبيش اينه كل عالم و آدم هم بر ميگردن نگاهت مي كنن
منم ييهويي هوس كردم راه بيفتم و برم.در حالت قاطي و عصباني يه كتاب رو كه مال طبقه ي بالا بود پس دادم.اون يكي كتاب تو دستم بود و مي خواستم رفتم پايين پس بدم.ولي به كل يادم رفت و همين جوري رفتم طرف در...با حالت شاكيانه به يكي كه جلوم بود زل زدم و ديدم چشماش 4 تا شد...چرا؟
چون تا از گيت خروجي رد شدم جيغ و ويغ دستگاه بلند شد كه آآآآآآآآي يكي داره كتاب دودر مي كنه
منم همين جوري تند تند كه داشتم مي رفتم تند تند برگشتم تو
خوبيش اينه كل عالم و آدم هم بر ميگردن نگاهت مي كنن
je pense à toi...
où est tu?
que fais tu?
est-que j'existe encore pour toi?
où est tu?
que fais tu?
est-que j'existe encore pour toi?
Moe نوشته شده:عباس و داداشش رفته بودن فروشگاه خريد كنن. وقتي خريدشون تموم ميشه اجناس را ميريزن رو ميز تا حسابگر (كاشر!) كه خيلي قيافش شبيه مصريا بوده حساب كنه. خلاصه اين دو برادر هي همديگه رو نيگا ميكرد و با صداي بلند ميگفتن: قيافشو نيگا كن شبيه ماشين حساب شده. اه اه صورتش چرا اين شكليه؟ مرديكه به جا كاشر بايد ميرفت موتور جوش ميشد اينقد صورتش پر جوشه! كلش چقد گندس!
القصه! آقاي حسابگر مصري فارسي نفهم كه كارش تموم شد با صداي بلند اعلام كرد: ثلاثه دنانير و اربعمائه فلس! و بعد بلندتر گفت: " ببينم شما ايراني نيستين؟!"
عباس و داداشش =>
به جاي 3 دينار، 4 دينار رو ميز گذاشتن و يواشكي از اونجا اومدن بيرون!
وقتی آدم یه جایی هست که می دونه کسی زبونشو نمی فهمه از این سوتیا زیاد میده
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
یکی از دوستانمون که رفته بودن جنوب تعریف می کرد که تو یه اتومبیل مدل بالا یه پسر خوشتیپ نشسته بود ما هم به خیال این که کسی زبونمونو نمی دونه به تورکی کلی قربون صدقه اش رفته بودن و ایناااااااااااااااا
بعدشم فهمیده بودن که طرف ترکه خودش .
حالا دوستم می گفت میدیدیم هر چی ما میگیم پسره می خنده
بعدشم فهمیده بودن که طرف ترکه خودش .
حالا دوستم می گفت میدیدیم هر چی ما میگیم پسره می خنده
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
هی دوروغکی سوتیای خودتی به یکی دیگه نبندhadi نوشته شده:سوتی از این و اون زیاد گرفتم .
ممممم
بزار چند تاشو بگم
1-یکی از فامیلا به پاپ ژان پل دوم گفت: ژاژ پاپ پل دوم
2- معلم قرآنمون به کریستف کلمب گفت: کریستم کلفت ( جالبیش اینه که با نهایت اعتماد به نفس جمله اشو ادامه داد)
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
ايران كه بودم رفتم مشهد
اولين روز كه رفتم حرم نمى دونستم كه دوربين ممنوعه خلاصه بازرسى خانومه دوربينمو گفت ببرم دفتر امانات
رفتيم اونجا اقاهه اسم و شماره شناشنامه و تاريخ تولدم رو خواست! من به جاى سال شمسى ميلادلى رو گفتم!!! كه 86 باشه!!!
تا گفتم 86...نگاهم كرد گفت: خانوم امسال متولد شدين؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!
ماتم برده بود...هل شدم گفتم شرمنده منظورم 65 بود!!
اولين روز كه رفتم حرم نمى دونستم كه دوربين ممنوعه خلاصه بازرسى خانومه دوربينمو گفت ببرم دفتر امانات
رفتيم اونجا اقاهه اسم و شماره شناشنامه و تاريخ تولدم رو خواست! من به جاى سال شمسى ميلادلى رو گفتم!!! كه 86 باشه!!!
تا گفتم 86...نگاهم كرد گفت: خانوم امسال متولد شدين؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!
ماتم برده بود...هل شدم گفتم شرمنده منظورم 65 بود!!
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...
abri نوشته شده:ايران كه بودم رفتم مشهد
اولين روز كه رفتم حرم نمى دونستم كه دوربين ممنوعه خلاصه بازرسى خانومه دوربينمو گفت ببرم دفتر امانات
رفتيم اونجا اقاهه اسم و شماره شناشنامه و تاريخ تولدم رو خواست! من به جاى سال شمسى ميلادلى رو گفتم!!! كه 86 باشه!!!
تا گفتم 86...نگاهم كرد گفت: خانوم امسال متولد شدين؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!
ماتم برده بود...هل شدم گفتم شرمنده منظورم 65 بود!!
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
من چند بار سوتی خیلی بد فجیع دادم
با یکی قهر بودیم به جای اینکه برا یکی از دوستام آف بزارم رفتم به اونی که قهر بودیم پی ام گذاشتم( آی دی شون پهلوی هم بود )
وقتی فهمیدم خیلی حالم بد شد
با یکی قهر بودیم به جای اینکه برا یکی از دوستام آف بزارم رفتم به اونی که قهر بودیم پی ام گذاشتم( آی دی شون پهلوی هم بود )
وقتی فهمیدم خیلی حالم بد شد
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
TNZ نوشته شده:من چند بار سوتی خیلی بد فجیع دادم
با یکی قهر بودیم به جای اینکه برا یکی از دوستام آف بزارم رفتم به اونی که قهر بودیم پی ام گذاشتم( آی دی شون پهلوی هم بود )
وقتی فهمیدم خیلی حالم بد شد
خوبه که کینه ها از بین می ره عزیزم
عشقها میمیرند رنگها رنگ دگر می گیرند و فقط خاطره هاست که چه شیرین و چه تلخ دست نخورده بجا می مانند ...
چه کسی حاضر است؟
کاربران حاضر در این انجمن: کاربر جدیدی وجود ندارد. و 1 مهمان