سوتيكده

نمایه کاربر
abri
آخرشه !
آخرشه !
پست: 3773
تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 12:09 pm

پست توسط abri » پنج شنبه 22 آذر 1386, 4:07 am

:lol: :lol:

احساس می کنم این سوتی مو گفتم اما انگار نگفتم! :roll:

این تابستون گذشته...شیراز بودم...خواستم زنگ بزنم 118 شماره مطب یه دکتر رو بگیرم...خلاصه زنگ زدم گفتم: خسته نباشید شماره مطب دکتر....لطفا
یهو آقاهه گفت: خانوم اینجا 110 ه ها!!!!!!!!!!
:o

اشتباهی زده بودم 110
:lol:
:D
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...

نمایه کاربر
saviola
!
پست: 2260
تاریخ عضویت: دو شنبه 16 مهر 1386, 8:46 am
تماس:

پست توسط saviola » شنبه 24 آذر 1386, 1:53 pm

Nersi نوشته شده:با دوستام همیشه عادت دارم ضرب المثل ها رو یه نیمه یه چیز می گیم بقیشو یه ضرب المثل دیگه میگیم یا از توی تعارف ها همش بی ربط می گیم.شده عادتم. :D

یه دفعه از بیرون میومدم دم خونه یکی از همسایه ها رو دیدم بهم تعارف کرد گفت بفرما منزل منم که عادتمه یهو به جای اینکه بگم ممنون گفتم نوش جان.خیلی ضایع بود :lol: یه لحظه فکر کردم با دوستامم.خلاصه خودمو زدم به علی چپ و گرنه............ :lol: :lol: :lol:
من که دیگه عادت کردم!! :oops:
کلا تعارف ها رو قاطی میکنم همش! :lol:


یه بار کویت بودیم!
یکی از اشناهای دور فوت کرده بود!
رفتیم اووووف باید دست 50 نفرو میگرفتم!


آخراش دیگه همرو قاطی پاتی میگفتم!
به یکی رسیدم
میخواستم بگم عظم الله اجرکم!
گفتم عساکم من عواده!

:oops:

نمایه کاربر
Ahmaad
آخرشه !
آخرشه !
پست: 1669
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 7:05 pm
محل اقامت: Kuwait
تماس:

پست توسط Ahmaad » شنبه 24 آذر 1386, 1:54 pm

saviola نوشته شده:
Nersi نوشته شده:با دوستام همیشه عادت دارم ضرب المثل ها رو یه نیمه یه چیز می گیم بقیشو یه ضرب المثل دیگه میگیم یا از توی تعارف ها همش بی ربط می گیم.شده عادتم. :D

یه دفعه از بیرون میومدم دم خونه یکی از همسایه ها رو دیدم بهم تعارف کرد گفت بفرما منزل منم که عادتمه یهو به جای اینکه بگم ممنون گفتم نوش جان.خیلی ضایع بود :lol: یه لحظه فکر کردم با دوستامم.خلاصه خودمو زدم به علی چپ و گرنه............ :lol: :lol: :lol:
من که دیگه عادت کردم!! :oops:
کلا تعارف ها رو قاطی میکنم همش! :lol:


یه بار کویت بودیم!
یکی از اشناهای دور فوت کرده بود!
رفتیم اووووف باید دست 50 نفرو میگرفتم!


آخراش دیگه همرو قاطی پاتی میگفتم!
به یکی رسیدم
میخواستم بگم عظم الله اجرکم!
گفتم عساکم من عواده!

:oops:

:lol: :lol: :lol: :lol:
تصویر

نمایه کاربر
abri
آخرشه !
آخرشه !
پست: 3773
تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 12:09 pm

پست توسط abri » یک شنبه 25 آذر 1386, 1:41 am

saviola نوشته شده:
Nersi نوشته شده:با دوستام همیشه عادت دارم ضرب المثل ها رو یه نیمه یه چیز می گیم بقیشو یه ضرب المثل دیگه میگیم یا از توی تعارف ها همش بی ربط می گیم.شده عادتم. :D

یه دفعه از بیرون میومدم دم خونه یکی از همسایه ها رو دیدم بهم تعارف کرد گفت بفرما منزل منم که عادتمه یهو به جای اینکه بگم ممنون گفتم نوش جان.خیلی ضایع بود :lol: یه لحظه فکر کردم با دوستامم.خلاصه خودمو زدم به علی چپ و گرنه............ :lol: :lol: :lol:
من که دیگه عادت کردم!! :oops:
کلا تعارف ها رو قاطی میکنم همش! :lol:


یه بار کویت بودیم!
یکی از اشناهای دور فوت کرده بود!
رفتیم اووووف باید دست 50 نفرو میگرفتم!


آخراش دیگه همرو قاطی پاتی میگفتم!
به یکی رسیدم
میخواستم بگم عظم الله اجرکم!
گفتم عساکم من عواده!

:oops:
ترجمه کن!!
قشنگ برعکس گفتی!!
:lol:
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...

نمایه کاربر
saviola
!
پست: 2260
تاریخ عضویت: دو شنبه 16 مهر 1386, 8:46 am
تماس:

پست توسط saviola » یک شنبه 25 آذر 1386, 2:48 pm

ترجمه ؟!؟ :P


مثلا بری تو مراسم ختم!
به جا اینکه بگی غم آخرتون باشه :D
بگی سلام!!!!! صد سال به این سال ها!! :D :P


:oops:

نمایه کاربر
TNZ
پادشاه
پادشاه
پست: 6111
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
تماس:

پست توسط TNZ » یک شنبه 25 آذر 1386, 7:30 pm

:lol:
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.

Nersi
آخرشه !
آخرشه !
پست: 2493
تاریخ عضویت: شنبه 5 آبان 1386, 11:40 am
محل اقامت: تهران

پست توسط Nersi » چهار شنبه 10 بهمن 1386, 8:25 pm

الان یه هفت هشت تا سوتی یادم اومده،یه دو سه تاشو می گم :D

یه دفعه با یکی از دوستام رفتیم عروسیه یکی دیگه از دوستام،وارد مجلس که شدیم،به رسم احترام رفتیم پیش عروس و داماد که تبریک بگیم،وقتی رسیدیم دوستم به جای اینکه تبریک بگه هول شد برگشت گفت: خوش آمدید :lol: :lol: :lol: آقا منو می گی،دیگه منو نمی گی!!!!! تصویر تصویر
-----> :)

Nersi
آخرشه !
آخرشه !
پست: 2493
تاریخ عضویت: شنبه 5 آبان 1386, 11:40 am
محل اقامت: تهران

پست توسط Nersi » چهار شنبه 10 بهمن 1386, 8:30 pm

اینا البته سوتیای دوستامه،گفتم خالی از لطف نیست بزار بگم

با دوستم کنار خیابون راه می اومدیم و منتظر تاکسی بودیم،دوستم داشت در مورد تلفن و صحبت کردن تلفنی با دوستش رو برام میگفت،در همین گیر و دار بودیم که یه ماشین اومد جلو پامون وایساد،دوستم سرش رو کرد توی ماشین که مسیر رو بگه،به جای مسیر به راننده گفت: الو!!!!!!!! یعنی من از خجالت مُردم :oops: از یه طرف هم از خنده مُردم تصویر


همین دوست داااغونم تعریف می کرد می گفت: توی خونه داشتم نماز می خوندم،بین نمازم یهو تلفن زنگ زد گوشی رو برداشتم به جای اینکه بگم: بله بفرمایید،گفتم: بسم الله الرحمن الرحیم. تصور کن تازه اون ور خط کی بوده می گفت دوست داداشم بود فکر کرد زده مسجد!!!!! می گفت به داداشم گفت این خواهرت خیلی مومن هااااااا گوشی رو برم می داره اول بسم الله میگه حتما آخرشم میگه صدق الله !!! :D :lol: :lol:
-----> :)

Nersi
آخرشه !
آخرشه !
پست: 2493
تاریخ عضویت: شنبه 5 آبان 1386, 11:40 am
محل اقامت: تهران

پست توسط Nersi » چهار شنبه 10 بهمن 1386, 8:42 pm

حالا یه دونه هم سوتی خودم!!! البته سوتی های من سوتی نیست،سوت سوتیه!!! :D :lol: :lol:


دوران دبیرستان سرم خیلی داغ بود،البته الان خیلی داااغ تره!!! :D از مدرسه که تعطیلی شدیم یکی از بچه ها یه دست باباش از امریکا براش اورده بود عین دست واقعی بود تا کتف بود. خلاصه جووونم واستون بگه دسته افتاد دست من،من افتادم رو دنده اذیت کردن مردم.از مسیر مدرسه تا خونه با بچه ها مردم رو اذیت می کردیم.مثلا آدرس از خانم های سوسول می پرسیدم هی این دست رو میاوردم بالا و پایین به علامت تایید تکون می دادم طرف تا می دید دست چرا یه طوریه!!! می ترسید در می رفت.آخه یه کم ترسناک بود دسته!!!! :P
خلاصه داشتم همینطوری مردم آزاری می کردم که توی یه پیادرو عقب عقب داشتم راه می اومدم با بچه ها صحبت می کردم خوردم به میله های وسط پیاده رو افتادم رو زمین،دسته از توی مانتوم در اومد افتاد کنارم،یه مردی که جلوی مغازه وایستاده بود تا دید منو هنوز قیافش یادم نمی ره :oops: دو دستی کوبوند تو سرش گفت یا حضرت ابولفضل دست دختر مردم در اومد، :D :lol: :lol: :lol: منم نمی دونستم بخندم یا با مرده همکاری کنم،دست نصفه مو برداشتم با دوستام در رفتم گفتم الان تلافی اون دو تا که تو سرش زده رو،سر من در میاره :D :P :lol: :lol:
-----> :)

نمایه کاربر
abri
آخرشه !
آخرشه !
پست: 3773
تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 12:09 pm

پست توسط abri » چهار شنبه 10 بهمن 1386, 9:44 pm

:lol: :lol: :lol: :lol: :lol: :lol: :lol: :lol: :lol: :lol:


خیلـــــــــــــی باحال بوووووووووووووووووووودن!!!
:D

بیچاره مرده... :P
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...

نمایه کاربر
محمود
آخرشه !
آخرشه !
پست: 1312
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 4:42 pm

پست توسط محمود » پنج شنبه 25 بهمن 1386, 8:33 pm

امروز یه سوتی دادم در حد تیم ملی :lol:
گوش شیطون کر سرما خورده بودم :P . از در خونه که اومدم بیرون هر کسی رو میدیدم بهش
میگفتم آقا شرمنده روبوسی نمیتونم بکنم ، سرما خوردم و از این صوبتا. تو حال خودم بودم که
از بد حادثه زن همسایمون روبروم سبزیده شد. منم بعد از سلام و احوال پرسی نمیدونم چی شد که از دهنم پرید که : ببخشید من سرما خوردم نمیتونم روووووو ... :o وای خدای من چه غلطی کردم . دیگه هیچی نگفتم . سرم رو انداختم پایین و رفتم. :?
آخرین ويرايش توسط 1 on محمود, ويرايش شده در 0.

نمایه کاربر
TNZ
پادشاه
پادشاه
پست: 6111
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
تماس:

پست توسط TNZ » پنج شنبه 25 بهمن 1386, 9:05 pm

چه بامزه
کاش من اونجا بودم کلی می خندیدم بهت [smilie=to funny.gif]
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.

نمایه کاربر
Ahmaad
آخرشه !
آخرشه !
پست: 1669
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 7:05 pm
محل اقامت: Kuwait
تماس:

Re:

پست توسط Ahmaad » شنبه 4 اسفند 1386, 12:28 am

:
محمود نوشته شده:امروز یه سوتی دادم در حد تیم ملی :lol:
گوش شیطون کر سرما خورده بودم :P . از در خونه که اومدم بیرون هر کسی رو میدیدم بهش
میگفتم آقا شرمنده روبوسی نمیتونم بکنم ، سرما خوردم و از این صوبتا. تو حال خودم بودم که
از بد حادثه زن همسایمون روبروم سبزیده شد. منم بعد از سلام و احوال پرسی نمیدونم چی شد که از دهنم پرید که : ببخشید من سرما خوردم نمیتونم روووووو ... :o وای خدای من چه غلطی کردم . دیگه هیچی نگفتم . سرم رو انداختم پایین و رفتم. :?
:lol: :lol: :lol:

کاشکی کامل می کردی حرفتو عکس العمل خانومه رو هم می فهمیدیم :lol:
آخرین ويرايش توسط 1 on Ahmaad, ويرايش شده در 0.
تصویر

نمایه کاربر
Ahmaad
آخرشه !
آخرشه !
پست: 1669
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 7:05 pm
محل اقامت: Kuwait
تماس:

Re:

پست توسط Ahmaad » شنبه 4 اسفند 1386, 12:32 am

Nersi نوشته شده:حالا یه دونه هم سوتی خودم!!! البته سوتی های من سوتی نیست،سوت سوتیه!!! :D :lol: :lol:


دوران دبیرستان سرم خیلی داغ بود،البته الان خیلی داااغ تره!!! :D از مدرسه که تعطیلی شدیم یکی از بچه ها یه دست باباش از امریکا براش اورده بود عین دست واقعی بود تا کتف بود. خلاصه جووونم واستون بگه دسته افتاد دست من،من افتادم رو دنده اذیت کردن مردم.از مسیر مدرسه تا خونه با بچه ها مردم رو اذیت می کردیم.مثلا آدرس از خانم های سوسول می پرسیدم هی این دست رو میاوردم بالا و پایین به علامت تایید تکون می دادم طرف تا می دید دست چرا یه طوریه!!! می ترسید در می رفت.آخه یه کم ترسناک بود دسته!!!! :P
خلاصه داشتم همینطوری مردم آزاری می کردم که توی یه پیادرو عقب عقب داشتم راه می اومدم با بچه ها صحبت می کردم خوردم به میله های وسط پیاده رو افتادم رو زمین،دسته از توی مانتوم در اومد افتاد کنارم،یه مردی که جلوی مغازه وایستاده بود تا دید منو هنوز قیافش یادم نمی ره :oops: دو دستی کوبوند تو سرش گفت یا حضرت ابولفضل دست دختر مردم در اومد، :D :lol: :lol: :lol: منم نمی دونستم بخندم یا با مرده همکاری کنم،دست نصفه مو برداشتم با دوستام در رفتم گفتم الان تلافی اون دو تا که تو سرش زده رو،سر من در میاره :D :P :lol: :lol:

ایول سوتی هات اندش بودن !! :lol: :lol:
من جات بودم دست الکیه رو با اون یکی دستم ور می داشتم و هی می زدم سرم و می گفتم: یا حضرت ابولفضل دستم در اومد، یا حضرت ابولفضل دستم در اومد!!! :lol: :lol:
تصویر

نمایه کاربر
Ahmaad
آخرشه !
آخرشه !
پست: 1669
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 7:05 pm
محل اقامت: Kuwait
تماس:

Re:

پست توسط Ahmaad » شنبه 4 اسفند 1386, 12:39 am

مال خودم رو نمی گم که بعدش باید بساطم رو جمع کنم و از این جا برم :lol: :lol:

همین دو شب پیش یکی از دوستام تعریف می کرد:
این رفیق ما خیلی لاغره! یعنی خیلــــی و دراز هم هست!! بعد تعریف می کرد که یه بار خسوف بوده و این دوستمون هم می ره مسجد نماز آیات رو بخونه! خلاصه می گه نزدیکای صبح بود و منم چیزی نخورده بودم! وسط های نماز که دراز هم بود چشام دو بار سیاهی رفت و هیچی نمی دیدم! اما روم هم نمی شد بشینم نماز جماعت بود! می گه خلاصه همینطوری به زور خودم رو گرفتم که یهو دیدم همه برعکس واستادن نماز می خونن :lol: :lol: یه 10 20 ثانیه یی گذشت تا فهمیدم غش کردم :lol: :lol:
ما گفتیم اااااااا! خوب بعد چی شد ؟؟؟
رفیقمون: هیچی.. دوباره پا شدم ایستادم سر نماز :lol: :lol: :lol:

حالا جالب ترش اینکه تصور کنین یارو نماز جماعت بوده افتاده غش کرده دور و وریاش انگار نه انگار :)))))) اصلا محلش ندادن تا اینکه خودش دوباره به هوش اومده و واستاده سر نماز :lol: :lol:
می گفت خوب شد پشت رو بقیه نیفتادم جلو افتادم!!! گفتیم بعید هم نیست پشت افتاده باشی هلت دادن انداختنت جلو که نمازشون خراب نشه :lol: :lol: :lol: :lol:
تصویر

نمایه کاربر
abri
آخرشه !
آخرشه !
پست: 3773
تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 12:09 pm

Re:

پست توسط abri » شنبه 4 اسفند 1386, 4:34 am

:lol: :lol: بابا چه آدمای با ایمانی...متوجه نشدن این غشیده! خودشو باش...که پا شده ادامه داده نمازو!! :lol:
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...

نمایه کاربر
hadi
كارش درسته
كارش درسته
پست: 4070
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
تماس:

Re:

پست توسط hadi » شنبه 4 اسفند 1386, 1:14 pm

نماز آیات انقدر رکوع و اینا داره که کسی وقت نمیکنه ببینه کی زنده است کی مرده :lol:

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد

نمایه کاربر
TNZ
پادشاه
پادشاه
پست: 6111
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
تماس:

Re:

پست توسط TNZ » سه شنبه 7 اسفند 1386, 4:42 pm

قضیه نماز آیاته چه ربطی به سوتی داشت :roll:
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.

نمایه کاربر
hadi
كارش درسته
كارش درسته
پست: 4070
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
تماس:

Re:

پست توسط hadi » سه شنبه 7 اسفند 1386, 8:18 pm

چشمات بی ربط میبینه :P

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد

نمایه کاربر
abri
آخرشه !
آخرشه !
پست: 3773
تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 12:09 pm

Re:

پست توسط abri » سه شنبه 7 اسفند 1386, 10:24 pm

TNZ نوشته شده:قضیه نماز آیاته چه ربطی به سوتی داشت :roll:
:o
یه چی میگیا سمیه!! با دقت بخون
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...

ارسال پست

چه کسی حاضر است؟

کاربران حاضر در این انجمن: کاربر جدیدی وجود ندارد. و 1 مهمان