سوتيكده

نمایه کاربر
Elham
آخرشه !
آخرشه !
پست: 931
تاریخ عضویت: دو شنبه 16 مرداد 1385, 12:01 pm

پست توسط Elham » پنج شنبه 19 مرداد 1385, 12:30 pm

خوب بيايد سوتي هاي باحالي كه روزانه ميديد رو اينجا بنويسيم

:D :D :D :D :D :D :D :D :D

نمایه کاربر
Sepidar
تازه اولاشه
تازه اولاشه
پست: 10
تاریخ عضویت: سه شنبه 10 مرداد 1385, 7:27 am

پست توسط Sepidar » پنج شنبه 19 مرداد 1385, 3:19 pm

الهام تازگي رفتي سايت كلكده؟ :wink:

نمایه کاربر
TNZ
پادشاه
پادشاه
پست: 6111
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
تماس:

پست توسط TNZ » پنج شنبه 19 مرداد 1385, 9:29 pm

سیزده بدر که رفته بودیم خواهرم یکم حالش خوب نبود
منم که مهربوووووووووووووووون
بهش گفتم : بیا بغلم
دیدم همه خندیدن :shock:
پرسیدم چرا می خندین
عمه ام گفت آخه حامد ( پسر عموم ) گفت با اجازه من اومدم ... تو هم گفتی بیا بغلم :oops:
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.

نمایه کاربر
soheil
آخرشه !
آخرشه !
پست: 645
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:26 pm
محل اقامت: silver_unicorn2007@yahoo.com
تماس:

پست توسط soheil » پنج شنبه 19 مرداد 1385, 9:39 pm

in sootiye tnz kheili bahal bood...
kolli khandidam
پرستویی که مقصد را در کوچ می بیند از خرابی لانه اش نمی هراسد
<soheil>

نمایه کاربر
baran
نزديكاي آخره
نزديكاي آخره
پست: 177
تاریخ عضویت: جمعه 6 مرداد 1385, 6:45 am
تماس:

پست توسط baran » جمعه 20 مرداد 1385, 6:29 pm

:lol:
جاتون خالي هفته ي پيش که رفته بودم سفررفتم کنسرت رضا صادقي...
بعد سالني که توش کنسرت برگزار ميشد اصلا استاندارد نبود ، يه سوله بود تقريبا..
خلاصه خيلي گرم بود... بعد دووستم که بغلم نشسته بود گفت احساس ميکنم آب ريخت رو صورتم :lol: از بالا..
بعد اون يکي دوستم گفت : نه بابا خيالاتي شدي.. لابد خودت عرق کردي نفهميدي :lol: :lol: :lol:
اما بعد معلوم شد سقف اونجا چکه ميکرده از گرما.... :lol: :lol: :lol:

صحنه اش خيلي خنده بود.. اما الان نميدونم تونستم خوب تعريف کنم با نه ... :lol: :lol: :lol:

نمایه کاربر
TNZ
پادشاه
پادشاه
پست: 6111
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
تماس:

پست توسط TNZ » شنبه 21 مرداد 1385, 3:20 pm

یه سوتی که مال خودم نیست می نویسم :wink:

یه جایی نوشته بود یه نفری دعوت شده بود واسه شام خونه ی یکی از دوستاش ، دوستش هم خیلی مایه دار و با کلاس بودن . سر میز شام که رفت سفره خیلی مجللی چیده بودن
این آقای محترم هم وسط سفره یه سوپ گلبهی دید که خوشش اومد کمی ازش ریخت تو بشقاب بعد از خوردن دید که خیلی خوشمزه ست بازم از سوپ کشید تو بشقاب
بعد از خوردن سوپ از مادر دوستش تشکر کرد و گفت : خیلی سوپ خوشمزه ای بود
مادر دوستش گفت: نوش جان ولی این سوپ نبود سس بود :lol: :shock:
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.

نمایه کاربر
soheil
آخرشه !
آخرشه !
پست: 645
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:26 pm
محل اقامت: silver_unicorn2007@yahoo.com
تماس:

پست توسط soheil » شنبه 21 مرداد 1385, 5:05 pm

یه بار تو مدرسه به ما اون سوال کبوتر ها رو داده بودند که یکیشون می گفت ما و ما و نصف ما و ...
بعد... باورتون نمی شه ...
یکی از دوستام تعداد کبوتر ها رو در آورد مثبت منفی رادیکال 13
:lol:
پرستویی که مقصد را در کوچ می بیند از خرابی لانه اش نمی هراسد
<soheil>

نمایه کاربر
Elham
آخرشه !
آخرشه !
پست: 931
تاریخ عضویت: دو شنبه 16 مرداد 1385, 12:01 pm

پست توسط Elham » دو شنبه 23 مرداد 1385, 7:18 pm

رفته بودیم کافی شاپ امروز
بعد میز جلویی ما دو تا دختر بودن با یه پسر گویا تازه آشنا شده بودن
یکی از دخترا صورتی پوشیده بود یکیشونم قهوه ای
پسره همینجوری یه بند رفته بود رو مخ دخترا
خلاصه بالاخره راضی شد که یکی از دخترا را ببره یه میز دیگه یه کمی خصوصی تر صحبت کنن
من به نگار دوستم اشاره کرده که وهو چه می کنن این پسرا (با یه صدای نسبتا بلند)
یکی از دوستام که اصلا حواسش نبود برگشت گفت چی شده؟
داشتم قضیه رو واسه دوستم تعریف می کردم
که یهو دختر صورتیه که تنها نشسته بود برگشت و با تعجب منو نگاه کرد تو زندگیم انقد ضایع نشده بودم :roll: :cry:

نمایه کاربر
baran
نزديكاي آخره
نزديكاي آخره
پست: 177
تاریخ عضویت: جمعه 6 مرداد 1385, 6:45 am
تماس:

پست توسط baran » دو شنبه 23 مرداد 1385, 7:23 pm

.عصري رفتيم يه کافي شاپ تازه تاسيس :lol:
اسمش موگه بود... پيشنهاد مي کنم بريد حتما... :wink:
خلاصه من خيلي خسته بودم و گيج و اينا داشتم منو رو مي خوندم نوشته بود... " اسپرسو با طعم بادام...
بعد من فکر کردم نوشته با طعم دام... :oops: کلي بهم خنديدن همه... :lol: :lol:
past is non- existential, so is future. past is more,future is not yet,Only The Present is. it is always NOW- only The NOW exists.

نمایه کاربر
Elham
آخرشه !
آخرشه !
پست: 931
تاریخ عضویت: دو شنبه 16 مرداد 1385, 12:01 pm

پست توسط Elham » دو شنبه 23 مرداد 1385, 7:52 pm

:lol: :lol: :lol: :lol: :lol: :lol:
از این سوتیا که من دادم فت و فراووووووووووووووون

نمایه کاربر
soheil
آخرشه !
آخرشه !
پست: 645
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:26 pm
محل اقامت: silver_unicorn2007@yahoo.com
تماس:

پست توسط soheil » دو شنبه 23 مرداد 1385, 7:59 pm

:lol: :lol: :lol:
من سوتیام رو خجالت می کشم بگم
پرستویی که مقصد را در کوچ می بیند از خرابی لانه اش نمی هراسد
<soheil>

نمایه کاربر
Elham
آخرشه !
آخرشه !
پست: 931
تاریخ عضویت: دو شنبه 16 مرداد 1385, 12:01 pm

پست توسط Elham » دو شنبه 23 مرداد 1385, 8:18 pm

چرا سهیل جان
میخوایم با هم بخندیم عزیز

نمایه کاربر
hamideht
گروه وب سايت
گروه وب سايت
پست: 5034
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am

پست توسط hamideht » پنج شنبه 26 مرداد 1385, 1:47 pm

آره سهیل بگو قول میدیم تو روت بخندیم :wink: :wink:
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است

نمایه کاربر
TNZ
پادشاه
پادشاه
پست: 6111
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
تماس:

پست توسط TNZ » یک شنبه 29 مرداد 1385, 2:31 pm

یه بار رفته بودیم پارک همه دور هم نشسته بودیم که پسر عمه ام با پسر عموش اومدن
بعد ما داشتیم جابجا می شدیم که اونا هم بشینن
من به خواهرم که اسمش سعیده اس میگم سعید جان ، گفتم سعید جان پاشو بیا اینجا پیش من بشین :shock:
یهو یادم افتاد اسم پسر عموی پسر عمم سعید بود :cry:
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.

نمایه کاربر
hadi
كارش درسته
كارش درسته
پست: 4070
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
تماس:

پست توسط hadi » دو شنبه 30 مرداد 1385, 8:12 am

TNZ نوشته شده:یه بار رفته بودیم پارک همه دور هم نشسته بودیم که پسر عمه ام با پسر عموش اومدن
بعد ما داشتیم جابجا می شدیم که اونا هم بشینن
من به خواهرم که اسمش سعیده اس میگم سعید جان ، گفتم سعید جان پاشو بیا اینجا پیش من بشین :shock:
یهو یادم افتاد اسم پسر عموی پسر عمم سعید بود :cry:

عجب سوتي توپــــــــــــي

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد

نمایه کاربر
hadi
كارش درسته
كارش درسته
پست: 4070
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
تماس:

پست توسط hadi » دو شنبه 30 مرداد 1385, 8:15 am

من يه بار جلوي يكي از دوستاي بابام كه كلي باهاش رودروايسي داشتم كلي از تركا بد گفتم

بعد دو سه روز فهميدم كه طرف ترك بود
هر وقت ميديدمش آب ميشدم :wink: :wink:

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد

نمایه کاربر
TNZ
پادشاه
پادشاه
پست: 6111
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
تماس:

پست توسط TNZ » دو شنبه 30 مرداد 1385, 8:49 pm

خیلی کار بدی کردی ترکا خیلی آدمای محترمین :x
من که جای دوست بابات بودم حالتو میگرفتم حسااااااااااااااااااابی
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.

نمایه کاربر
hadi
كارش درسته
كارش درسته
پست: 4070
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
تماس:

پست توسط hadi » شنبه 4 شهریور 1385, 11:04 am

مگه من گفتم آدماي غير محترمين؟؟؟
خوب آدم بعضي وقتا از اين حرفا ميزنه ديگه
تازه
شما لازم نيس ترك باشي همينجوريم ميتوني حال ما رو بگيري
من در خدمتم
:oops:

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد

نمایه کاربر
Elham
آخرشه !
آخرشه !
پست: 931
تاریخ عضویت: دو شنبه 16 مرداد 1385, 12:01 pm

پست توسط Elham » دو شنبه 6 شهریور 1385, 11:27 am

عجیب دیرم شده بود منتظر تاکسی بودم ده دقیقه هم از زمان قرارم گذشته بود
می دونستم داییم الان به خونم تشنست
یکی از این تاکسی خطی ها هی می گفت خانم کجا می ری؟
گفتم آقا می رم پل زرگری :evil: :evil:
گفت خوب بفرمائید بالا

با عصبانیت گفتم آقا مگه من به حماقت مزمن مبتلا شدم که نیم ساعت و نیم بشینم تو ماشین شما و شمام جلو عقب کنی واسه من
:o :o :o :o :o :D :D :D :D

نمایه کاربر
TNZ
پادشاه
پادشاه
پست: 6111
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
تماس:

پست توسط TNZ » چهار شنبه 8 شهریور 1385, 8:56 pm

hadi نوشته شده:مگه من گفتم آدماي غير محترمين؟؟؟
خوب آدم بعضي وقتا از اين حرفا ميزنه ديگه
تازه
شما لازم نيس ترك باشي همينجوريم ميتوني حال ما رو بگيري
من در خدمتم
:oops:
دوستانه گفتم :oops:
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.

ارسال پست

چه کسی حاضر است؟

کاربران حاضر در این انجمن: کاربر جدیدی وجود ندارد. و 1 مهمان