ایران باستان
مدیر انجمن: بخش فيزيك
ایران باستان
فَرَوَهَر چیست؟
پژوهش و تنظیم: آرت - هیستوری
فروهر(فره وشی) چیست؟
نم درباره معنی مفهوم و سمبلهای بکار رفته در فروهر.
فروهر= فره + وهر(ورتی)
جلو،پیش + برنده، کشنده =پیش برنده
شاید بتوان گفت از نظر زندگی، فروهر با ارزشترین جزء وجود انسان است چون این جزء ذره ایست از هستی بی پایان اهورا مزدا که هنگام زایش برای راهنمایی روان و رهبری آن به صورت کمال در وجود یک انسان جایگزین شده و پس از مرگ هم با همان پاکی و درستی به اصل خود(اهورا مزدا )میپیوندد.
شکل فروهر:
تصویر پیرمرد بالداری نمایانگر شکل فروهر است و در حال حاضر به عنوان نشانواره دین زرتشت بکار میرود.اما این شکل سابقه ای چندین ساله داشته ، و نظایر آن در کتیبه اقوام گوناگون ایرانی وجود دارد.ولی شکلی دقیقا به ضورت موجود، در کتیبه های هخامنشی بالای سر پادشاهان دیده میشود.
محققان و خاورشناسان بسیاری در مورد این شکل به تحقیق پرداختند و نظرهای گوناگونی نسبت به آن ابراز داشتند.در ابتدای تحقیق عده ای از پژوهشگران آنرا تصویری از اهورا مزدا خواندند.ولی چون به عقیده زرتشتیان اهورامزدا بی تن و پیکر (اَیوی تن وُ ) است و هیچگاه یک زرتشتی برای اهورامزدا شکلی قایل نیست، این نظر مورد مخالفت پارسیان هندوستان قرار گرفت.آنرا رد کردند و آنرا به عنوان سمبل فروهر معرفی نمودند و از قسمتهای مختلف آن برای شناساندن فروهر کمک گرفتند.اولین کسی که این طرح را نماد فروهر دانست شخصی بود به اسم "رستم جی کاما".این شخص با استفاده از یک تصویر باستانی ، وظیفه یکی از مهمترین اجزای وجود انسان را مد نظر قرار داد.
شرح اجزای مختلف سمبل فروهر :
این شکل از 6 قسمت به وجود آمده که بر طبق شماره آنها را توضیح میدهم:
1- سر:
كه به شكل پیر سالخورده و جهاندیده و گرم و سردروزگار چشیده كه در حلقه یا چنبره زمان تجربه آموخته و با بدیها و ناپاكیها بستیزند و مراحل ترقی و كمال را با متانت و صبر وشكیبایی طی کنند. نگاره فروهر از سر تا به کمر به صورت پیرمردی جهان دیده با کمال و تجربه و دانایی است تردیدی نیست که نورانیت انسانها به خاطر نزول نور ایزدی بر دل آنهاست و هر که این نور را همراه داشته باشد انسان کامل است پیر موجود در نگاره فروهر تمثیل و نماد انسان کامل است
2- دستها:
دستهای به سمت بالاست به خاطر آنکه همیشه به اهورامزدا توجه داشته باشیم.در نگرش زرتشتی خداوند دارای جای خاصی نیست اما از انجا که فمر بشر همواره نیروهای برتر از خود را در طبقه ی بالاتر می انگارد، از اینرو شکل، اهورا مزدا را در بالا نشان میدهد.حلقه ای که در دست فروهر است نشاندهنده احترام به عهد و پیمان است.در بین دختران و پسران ایرانی پیمان زناشویی با دادن حلقه ای انجام میشده که همانند شکل فروهر در دست چپ قرار میگرفته.این رسم هم اکنون هم پابرجاست.
3- بال ها:
بال های فروهر باز است .چون با دیدن بالهای باز ذهن انسان متوجه پرواز و پیشرفت شده، و از این حکایت دارد که انسان همواره باید به سمت پیشرفت و بلندی و سرافرازی حرکت کند.هر بال از 3 بخش تشکیل شده که نشاندهنده سه پند زرتشت، اندیشه نیک ، گفتار نیک و کردار نیک است و از مشاهده این سه بخش متوجه میشویم که پیشرفت و ترقی باید از راه درست یعنی اندیشه، گفتار و کردار نیک اتفاق بیفتد تا انسان را به سوی سربلندی و سرافرازی هدایت کند.
4- دایره میان شکل:
منظور از مشخص کردن این دایره در میان فروهر نشان دادن روزگار بی پایان است.و نشاندهنده بازگشت کردار انسان به وی میباشد .
5- دامن:
دامن فروهر از 3 بخش به وجود آمده که نماینده اندیشه بد، گفتار بد و کردار بد است.از مشاهده این سه قسمت در می یابیم که همواره باید اندیشه و گفتار و کردار بد را به زمین انداخته، پست و زبون سازیم.همانگونه که دامن در زیر قرار دارد.
6- دو رشته آویخته:
این دو رشته نماینده سپنتا مینو(خوی خوبی) و اَنگره مینو (خوی بدی) است که همیشه ممکن است در اندیشه هرفرد ظاهر شوند.
این شکل در برخی اساطیر به شاهین یا علامت سلطنت تعبیر شده و در برخی جاها به سمبل فر ایزدی یعنی نیرویی که سبب برتری و حمایت از شهریار میشود و به همین سبب در بالای سر شاهان هخامنشی دیده میش
پژوهش و تنظیم: آرت - هیستوری
فروهر(فره وشی) چیست؟
نم درباره معنی مفهوم و سمبلهای بکار رفته در فروهر.
فروهر= فره + وهر(ورتی)
جلو،پیش + برنده، کشنده =پیش برنده
شاید بتوان گفت از نظر زندگی، فروهر با ارزشترین جزء وجود انسان است چون این جزء ذره ایست از هستی بی پایان اهورا مزدا که هنگام زایش برای راهنمایی روان و رهبری آن به صورت کمال در وجود یک انسان جایگزین شده و پس از مرگ هم با همان پاکی و درستی به اصل خود(اهورا مزدا )میپیوندد.
شکل فروهر:
تصویر پیرمرد بالداری نمایانگر شکل فروهر است و در حال حاضر به عنوان نشانواره دین زرتشت بکار میرود.اما این شکل سابقه ای چندین ساله داشته ، و نظایر آن در کتیبه اقوام گوناگون ایرانی وجود دارد.ولی شکلی دقیقا به ضورت موجود، در کتیبه های هخامنشی بالای سر پادشاهان دیده میشود.
محققان و خاورشناسان بسیاری در مورد این شکل به تحقیق پرداختند و نظرهای گوناگونی نسبت به آن ابراز داشتند.در ابتدای تحقیق عده ای از پژوهشگران آنرا تصویری از اهورا مزدا خواندند.ولی چون به عقیده زرتشتیان اهورامزدا بی تن و پیکر (اَیوی تن وُ ) است و هیچگاه یک زرتشتی برای اهورامزدا شکلی قایل نیست، این نظر مورد مخالفت پارسیان هندوستان قرار گرفت.آنرا رد کردند و آنرا به عنوان سمبل فروهر معرفی نمودند و از قسمتهای مختلف آن برای شناساندن فروهر کمک گرفتند.اولین کسی که این طرح را نماد فروهر دانست شخصی بود به اسم "رستم جی کاما".این شخص با استفاده از یک تصویر باستانی ، وظیفه یکی از مهمترین اجزای وجود انسان را مد نظر قرار داد.
شرح اجزای مختلف سمبل فروهر :
این شکل از 6 قسمت به وجود آمده که بر طبق شماره آنها را توضیح میدهم:
1- سر:
كه به شكل پیر سالخورده و جهاندیده و گرم و سردروزگار چشیده كه در حلقه یا چنبره زمان تجربه آموخته و با بدیها و ناپاكیها بستیزند و مراحل ترقی و كمال را با متانت و صبر وشكیبایی طی کنند. نگاره فروهر از سر تا به کمر به صورت پیرمردی جهان دیده با کمال و تجربه و دانایی است تردیدی نیست که نورانیت انسانها به خاطر نزول نور ایزدی بر دل آنهاست و هر که این نور را همراه داشته باشد انسان کامل است پیر موجود در نگاره فروهر تمثیل و نماد انسان کامل است
2- دستها:
دستهای به سمت بالاست به خاطر آنکه همیشه به اهورامزدا توجه داشته باشیم.در نگرش زرتشتی خداوند دارای جای خاصی نیست اما از انجا که فمر بشر همواره نیروهای برتر از خود را در طبقه ی بالاتر می انگارد، از اینرو شکل، اهورا مزدا را در بالا نشان میدهد.حلقه ای که در دست فروهر است نشاندهنده احترام به عهد و پیمان است.در بین دختران و پسران ایرانی پیمان زناشویی با دادن حلقه ای انجام میشده که همانند شکل فروهر در دست چپ قرار میگرفته.این رسم هم اکنون هم پابرجاست.
3- بال ها:
بال های فروهر باز است .چون با دیدن بالهای باز ذهن انسان متوجه پرواز و پیشرفت شده، و از این حکایت دارد که انسان همواره باید به سمت پیشرفت و بلندی و سرافرازی حرکت کند.هر بال از 3 بخش تشکیل شده که نشاندهنده سه پند زرتشت، اندیشه نیک ، گفتار نیک و کردار نیک است و از مشاهده این سه بخش متوجه میشویم که پیشرفت و ترقی باید از راه درست یعنی اندیشه، گفتار و کردار نیک اتفاق بیفتد تا انسان را به سوی سربلندی و سرافرازی هدایت کند.
4- دایره میان شکل:
منظور از مشخص کردن این دایره در میان فروهر نشان دادن روزگار بی پایان است.و نشاندهنده بازگشت کردار انسان به وی میباشد .
5- دامن:
دامن فروهر از 3 بخش به وجود آمده که نماینده اندیشه بد، گفتار بد و کردار بد است.از مشاهده این سه قسمت در می یابیم که همواره باید اندیشه و گفتار و کردار بد را به زمین انداخته، پست و زبون سازیم.همانگونه که دامن در زیر قرار دارد.
6- دو رشته آویخته:
این دو رشته نماینده سپنتا مینو(خوی خوبی) و اَنگره مینو (خوی بدی) است که همیشه ممکن است در اندیشه هرفرد ظاهر شوند.
این شکل در برخی اساطیر به شاهین یا علامت سلطنت تعبیر شده و در برخی جاها به سمبل فر ایزدی یعنی نیرویی که سبب برتری و حمایت از شهریار میشود و به همین سبب در بالای سر شاهان هخامنشی دیده میش
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
Re: ایران باستان
ممنون سمیه جان
راستی این نشانه دین زرتشت دیگه!
من یه سر رسید ازش دارم جملات خیلی زیبایی توش داره واقعا قشنگه.
پیامبرشونم اشو زرتشت هستش.
شعار دین زرتشت هم اینه که واقعا زیباست:
به کار بستن اندیشه نیک-گفتار نیک-کردار نیک
راستی این نشانه دین زرتشت دیگه!
من یه سر رسید ازش دارم جملات خیلی زیبایی توش داره واقعا قشنگه.
پیامبرشونم اشو زرتشت هستش.
شعار دین زرتشت هم اینه که واقعا زیباست:
به کار بستن اندیشه نیک-گفتار نیک-کردار نیک
----->
Re: ایران باستان
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
Re: ایران باستان
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
Re: ایران باستان
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
Re: ایران باستان
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
Re: ایران باستان
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
Re: ایران باستان
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
Re: ایران باستان
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
Re: ایران باستان
مرسی سمیه جون واقعا مرسی
از این پست من خیلی خیلی خوشحال شدم
اینم اشک شوقه
خداییش بد جور تو چشام اشک جمع شده
خیلی باحالی سمیه جون
از بابت این پست قشنگت هم یه دنیا ممنون
از این پست من خیلی خیلی خوشحال شدم
اینم اشک شوقه
خداییش بد جور تو چشام اشک جمع شده
خیلی باحالی سمیه جون
از بابت این پست قشنگت هم یه دنیا ممنون
دست هایی که کمک میکنند مقدس تر از لبهایی هستند که دعا می خوانند(کوروش کبیر)
Re: ایران باستان
کوروش کبیر...
كورش بزرگ میگوید:
ای آنكه بر خاك من قدم میگذری بدان و آگاه باش كه پای بر خاك كسی نهادهایی كه در تمام زندگی نگاهبان نیكی بوده و جز به اندیشه و گفتار و كردار نیك با كسی رفتار نكرده.
بدان شهریاری من موجب آزار هیچ انسان بیگناهی نشده.
بدان كه سرزمین پارس بسیار گسترده بوده و در تمام این گستره هیچكس توان زورگویی بر ناتوانی را نداشته.
بدان كه ارتش من ، ارتش رهاییبخش همهانسانهای ستمدیده بوده و من بدون چشمداشت به تاج و تخت و دارایی آنها همواره یار و پشتیبانشان بودم.
پس به پاس نیكوییهای من این یك وجب خاك را بر من ببخش
پس از مرگم بدنم را مومیایی نكنید و در طلا و زیور آلات و یا امثال آن نپوشانید . زودتر آنرا در آغوش خاك پاك ایران قرار دهید ، تا ذره ذره های بدنم خاك ایران را تشكیل دهد .
چه افتخاری برای انسان بالاتر از اینكه بدنش در خاكی مثل ایران دفن شود . (قسمتی از وصیت نامه كورش بزرگ)
كورش بزرگ میگوید:
ای آنكه بر خاك من قدم میگذری بدان و آگاه باش كه پای بر خاك كسی نهادهایی كه در تمام زندگی نگاهبان نیكی بوده و جز به اندیشه و گفتار و كردار نیك با كسی رفتار نكرده.
بدان شهریاری من موجب آزار هیچ انسان بیگناهی نشده.
بدان كه سرزمین پارس بسیار گسترده بوده و در تمام این گستره هیچكس توان زورگویی بر ناتوانی را نداشته.
بدان كه ارتش من ، ارتش رهاییبخش همهانسانهای ستمدیده بوده و من بدون چشمداشت به تاج و تخت و دارایی آنها همواره یار و پشتیبانشان بودم.
پس به پاس نیكوییهای من این یك وجب خاك را بر من ببخش
پس از مرگم بدنم را مومیایی نكنید و در طلا و زیور آلات و یا امثال آن نپوشانید . زودتر آنرا در آغوش خاك پاك ایران قرار دهید ، تا ذره ذره های بدنم خاك ایران را تشكیل دهد .
چه افتخاری برای انسان بالاتر از اینكه بدنش در خاكی مثل ایران دفن شود . (قسمتی از وصیت نامه كورش بزرگ)
دست هایی که کمک میکنند مقدس تر از لبهایی هستند که دعا می خوانند(کوروش کبیر)
Re: ایران باستان
کوروش(Cyrus the great) را می توان براستی نخستین و یکی از بزرگترین فرمانرواهای آشتی خواه جهان دانست. چرا که تا آن زمان در هیچ جای جهان چنین اندیشه ی بشر دوستانه ای وجود نداشت .
تولد و کودکی : کوروش از دو سو شاهزاده بود. هم از سوی مادر (ماندانا دختر آشتیاگ شاه ماد ) و هم از سوی پدر (کمبوجبه شاه پارس). این که او هم خون ماد و هم خون پارس در رگهایش جاری بود سرانجام به یکپارچه شدن دو تیره ی بزرگ آریایی منجر شد که سالها به یک یکپارچگی نرسیده بودند.با روی کار آمدن کوروش ، دیگر نه مادیها و نه پارسیها با فرمانروایی او مخالفتی نداشتند ، چرا که فرمانروایی هخامنشی را یک فرمانروایی یکپارچه و برابر میان خود می دانستند.
بر پایه ی روایت هرودوت(Herodotus): در زمان تولد کوروش، پادشاهی پارس(Persia) خراجگذار ماد(Median) بود . فرمانروای ظالم ماد ، آشتیاگ خوابی درباره ی دخترش ماندانا می بیند که او را سخت وحشت زده می کند. موبدان خواب را اینگونه تفسیر کردند که ماندانا پسری بدنیا خواهد آورد که تخت را از او خواهد گرفت. در اینجا بود که آشتیاگ به محض به دنیا آمدن نوزاد ، او را به وزیرش می سپرد که او را بکشد. وزیر به گاودار شاه دستور می دهد که کودک را در کوهستان رها کند تا بمیرد. به حکم تقدیر زن گاوبان در همان روزها بچه ای مرده می زاید و مرد گاوبان کوروش را نزد خود نگاه داشته و جسد کودک خود را به جای جسد کوروش به وزیر می دهد. پس از آنکه کوروش به ده سالگی می رسد طی یک سری رویدادها ، آشتیاگ درمی یابد که کوروش زنده است اما این بار با مشورت مغان می پندارد که دیگر خطری از سوی وی متوجه او نیست. گرچه این روایت هرودوت بیشتر به افسانه می ماند تا واقعیت ، اما میتوان آن را به اسطورهای کهن ایرانی پیوند داد.
فرمانروایی ایران : بالاخره جنگهایی میان ماد و پارس درگرفت که سه سال به طول انجامید و کوروش که با پارتها و هیرکانیا(قبائل دیگر آریایی) یکپارچه شده بود توانست آشتیاگ را شکست دهد و اکباتان( هگمتانه یا همدان ) به دست کوروش تصرف شد. پس از آن پدر بزرگ خود آشتیاگ را بخشید و و او را به شوش فرستاد و در همدان اعلان بخشش همگانی کرد و بیشتر بزرگان مادی را بر سر کار خود نگاه داشت. همچنین لشکر توانمند ماد نیز که کوروش را برادر و همخون آریایی خود می دانستند به خدمت او در آمدند تا با همکاری آریایی ها یکی از بزرگترین و شاید بزرگترین فرمانروایی جهان که بر پایه ی دفاع از حقوق بشر بود بوجود آید.
دفاع در برابر لیدیا : اندکی پس از متحد شدن آریایی های ایران ، پادشاهی هخامنشی با تجاوز لیدیایی ها(قومی در منطقه ترکیه امروزی) روبرو شد . پادشاه لیدیا به تحریک کاهن معبد دِلفی در یونان به ایران تاخت ، اما شکست سختی خورد و سپاه هخامنشی به رهبری کوروش ، سارد پایتخت لیدیا را تصرف کرد و در سلسله جنگهایی بخشی از سرزمینهای آسیای میانه را که برخی قبائل آریایی دیگر در آن سکونت داشتند را نیز ضمیمه ی سرزمین ایران کرد .هرودوت گواهی می دهد که کوروش با کراسوس پادشاه لیدیا با مهربانی رفتار کرد و او را بخشایید.
فتح بابل و آزاد کردن قوم بنی اسرائیل : شاید یکی مهمترین پیروزی های کوروش ، فتح بابل باشد. حدود سده ششم قبل از میلاد مسیح ، گستره ی فروانروایی بابل به حداکثر رسیده بود و فروانروای خونخوار بابل را بزرگترین حاکم آن زمان کرده خوانده اند. حاکم بابل پس از لشکرکشی به سرزمین کنعان (فلسطین) ، شهرها و معابد آنان را ویران ساخت و گروه بیشماری از بنی اسرائیلیان را به اسارت گرفت و به بابل کوچ داد تا برای او برده گی کنند. اسناد بر جای مانده از آن زمان حاکی از بیدادگری او بر مردمان زیر دست است. در این گیر و دار بود که دانیال نبی در میان بنی اسرائیلیان دربند ظهور می کند و به آنان رهایی توسط پادشاه ایران را بشارت می دهد. در زمان ظهور کوروش این بردگی به هفتاد سال رسیده بود و فشارها از سوی پادشاه بابل بر یهودیان اسیر به حداکثر رسیده بود. زمانی که آوازه ی کوروش و منش و کردار نیک او به گوش مردم بابل رسید ، روحانیون بین النهرین در نامه ای صراحتا از کوروش خواستند برای آنها به عنوان یک رهایی بخش عمل کند و به بابل لشکر کشی نماید.
چیرگی کوروش بر بابل که مهد تمدن و دانش آنروز جهان بود ، بدون اینکه حتی خونی از بینی کسی بریزد انجام شد. زمانی که لشکر ایران به پشت دیوارهای بابل رسید مردم بابل خود بر ضد پادشاه شوریدند و دروازه ها را بر روی آنها گشودند. به گواه تورات کوروش بزرگ چهل هزار برده یهودی را آزاد کرد و با خرج خود آنها را به اورشلیم بازگرداند و برای آنها معابد مجلل ساخت. اینجا بود که یهودیان او را مسیح و رهاننده ی خود دانستند و بارها و بارها نام کوروش و کارهای نیک او در تورات آمده است. در هنگام ورود سپاه ایران به بابل کوروش کبیر دستور داد تا بر روی استوانه ای سفالین فرمانی( نخستین فرمان حقوق بشر جهان ) را حک کنند ، که امروز باعث بالندگی ما ایرانیان است. همینجاست که تاریخ نگاران و فسیلسوفان یونانی که با ایرانیان دشمنی دیرینه داشتند ، لب به ستایش کوروش کبیر می گشاییند. در این زمان بود که گزینفون(شاگرد سقراط ، دوست و هم اندیش افلاطون) یک ستایش نامه با نام کوروشنامه در مدح او مینویسد. به گفته ی گزینوفون کوروش بزرگترین فرمانروایی جهان را با خِرَد خود اداره میکرد و به گونه ای از تَک تَک مردمانش نگهبانی میکرد که گویی فرزندان اویند. مردم این سرزمینها نیز به نوبه ی خود او را پدر و سرپرست خود میشمردند. کوروش با نیروی مدیریتش و مَنش اهوراییش توانست بزرگترین فرمانروایی جهان که مرزهایش در شرق از دریای عمان و رود سند و رود جیحون آغاز میشد و در غرب به دریای مدیترانه و دریای اژه میرسید و در شمال سراسر کرانه های شرقی و جنوبی دریای سیاه را شامل میشد و در جنوب غرب به مصر میرسید.که بعدها سایر پادشاهان هخامنشی این فرمانروایی را آنقدر گسترش دادند تا تقریبا تمام جهان شناخته شده آن روزگار را شامل شد.
تولد و کودکی : کوروش از دو سو شاهزاده بود. هم از سوی مادر (ماندانا دختر آشتیاگ شاه ماد ) و هم از سوی پدر (کمبوجبه شاه پارس). این که او هم خون ماد و هم خون پارس در رگهایش جاری بود سرانجام به یکپارچه شدن دو تیره ی بزرگ آریایی منجر شد که سالها به یک یکپارچگی نرسیده بودند.با روی کار آمدن کوروش ، دیگر نه مادیها و نه پارسیها با فرمانروایی او مخالفتی نداشتند ، چرا که فرمانروایی هخامنشی را یک فرمانروایی یکپارچه و برابر میان خود می دانستند.
بر پایه ی روایت هرودوت(Herodotus): در زمان تولد کوروش، پادشاهی پارس(Persia) خراجگذار ماد(Median) بود . فرمانروای ظالم ماد ، آشتیاگ خوابی درباره ی دخترش ماندانا می بیند که او را سخت وحشت زده می کند. موبدان خواب را اینگونه تفسیر کردند که ماندانا پسری بدنیا خواهد آورد که تخت را از او خواهد گرفت. در اینجا بود که آشتیاگ به محض به دنیا آمدن نوزاد ، او را به وزیرش می سپرد که او را بکشد. وزیر به گاودار شاه دستور می دهد که کودک را در کوهستان رها کند تا بمیرد. به حکم تقدیر زن گاوبان در همان روزها بچه ای مرده می زاید و مرد گاوبان کوروش را نزد خود نگاه داشته و جسد کودک خود را به جای جسد کوروش به وزیر می دهد. پس از آنکه کوروش به ده سالگی می رسد طی یک سری رویدادها ، آشتیاگ درمی یابد که کوروش زنده است اما این بار با مشورت مغان می پندارد که دیگر خطری از سوی وی متوجه او نیست. گرچه این روایت هرودوت بیشتر به افسانه می ماند تا واقعیت ، اما میتوان آن را به اسطورهای کهن ایرانی پیوند داد.
فرمانروایی ایران : بالاخره جنگهایی میان ماد و پارس درگرفت که سه سال به طول انجامید و کوروش که با پارتها و هیرکانیا(قبائل دیگر آریایی) یکپارچه شده بود توانست آشتیاگ را شکست دهد و اکباتان( هگمتانه یا همدان ) به دست کوروش تصرف شد. پس از آن پدر بزرگ خود آشتیاگ را بخشید و و او را به شوش فرستاد و در همدان اعلان بخشش همگانی کرد و بیشتر بزرگان مادی را بر سر کار خود نگاه داشت. همچنین لشکر توانمند ماد نیز که کوروش را برادر و همخون آریایی خود می دانستند به خدمت او در آمدند تا با همکاری آریایی ها یکی از بزرگترین و شاید بزرگترین فرمانروایی جهان که بر پایه ی دفاع از حقوق بشر بود بوجود آید.
دفاع در برابر لیدیا : اندکی پس از متحد شدن آریایی های ایران ، پادشاهی هخامنشی با تجاوز لیدیایی ها(قومی در منطقه ترکیه امروزی) روبرو شد . پادشاه لیدیا به تحریک کاهن معبد دِلفی در یونان به ایران تاخت ، اما شکست سختی خورد و سپاه هخامنشی به رهبری کوروش ، سارد پایتخت لیدیا را تصرف کرد و در سلسله جنگهایی بخشی از سرزمینهای آسیای میانه را که برخی قبائل آریایی دیگر در آن سکونت داشتند را نیز ضمیمه ی سرزمین ایران کرد .هرودوت گواهی می دهد که کوروش با کراسوس پادشاه لیدیا با مهربانی رفتار کرد و او را بخشایید.
فتح بابل و آزاد کردن قوم بنی اسرائیل : شاید یکی مهمترین پیروزی های کوروش ، فتح بابل باشد. حدود سده ششم قبل از میلاد مسیح ، گستره ی فروانروایی بابل به حداکثر رسیده بود و فروانروای خونخوار بابل را بزرگترین حاکم آن زمان کرده خوانده اند. حاکم بابل پس از لشکرکشی به سرزمین کنعان (فلسطین) ، شهرها و معابد آنان را ویران ساخت و گروه بیشماری از بنی اسرائیلیان را به اسارت گرفت و به بابل کوچ داد تا برای او برده گی کنند. اسناد بر جای مانده از آن زمان حاکی از بیدادگری او بر مردمان زیر دست است. در این گیر و دار بود که دانیال نبی در میان بنی اسرائیلیان دربند ظهور می کند و به آنان رهایی توسط پادشاه ایران را بشارت می دهد. در زمان ظهور کوروش این بردگی به هفتاد سال رسیده بود و فشارها از سوی پادشاه بابل بر یهودیان اسیر به حداکثر رسیده بود. زمانی که آوازه ی کوروش و منش و کردار نیک او به گوش مردم بابل رسید ، روحانیون بین النهرین در نامه ای صراحتا از کوروش خواستند برای آنها به عنوان یک رهایی بخش عمل کند و به بابل لشکر کشی نماید.
چیرگی کوروش بر بابل که مهد تمدن و دانش آنروز جهان بود ، بدون اینکه حتی خونی از بینی کسی بریزد انجام شد. زمانی که لشکر ایران به پشت دیوارهای بابل رسید مردم بابل خود بر ضد پادشاه شوریدند و دروازه ها را بر روی آنها گشودند. به گواه تورات کوروش بزرگ چهل هزار برده یهودی را آزاد کرد و با خرج خود آنها را به اورشلیم بازگرداند و برای آنها معابد مجلل ساخت. اینجا بود که یهودیان او را مسیح و رهاننده ی خود دانستند و بارها و بارها نام کوروش و کارهای نیک او در تورات آمده است. در هنگام ورود سپاه ایران به بابل کوروش کبیر دستور داد تا بر روی استوانه ای سفالین فرمانی( نخستین فرمان حقوق بشر جهان ) را حک کنند ، که امروز باعث بالندگی ما ایرانیان است. همینجاست که تاریخ نگاران و فسیلسوفان یونانی که با ایرانیان دشمنی دیرینه داشتند ، لب به ستایش کوروش کبیر می گشاییند. در این زمان بود که گزینفون(شاگرد سقراط ، دوست و هم اندیش افلاطون) یک ستایش نامه با نام کوروشنامه در مدح او مینویسد. به گفته ی گزینوفون کوروش بزرگترین فرمانروایی جهان را با خِرَد خود اداره میکرد و به گونه ای از تَک تَک مردمانش نگهبانی میکرد که گویی فرزندان اویند. مردم این سرزمینها نیز به نوبه ی خود او را پدر و سرپرست خود میشمردند. کوروش با نیروی مدیریتش و مَنش اهوراییش توانست بزرگترین فرمانروایی جهان که مرزهایش در شرق از دریای عمان و رود سند و رود جیحون آغاز میشد و در غرب به دریای مدیترانه و دریای اژه میرسید و در شمال سراسر کرانه های شرقی و جنوبی دریای سیاه را شامل میشد و در جنوب غرب به مصر میرسید.که بعدها سایر پادشاهان هخامنشی این فرمانروایی را آنقدر گسترش دادند تا تقریبا تمام جهان شناخته شده آن روزگار را شامل شد.
دست هایی که کمک میکنند مقدس تر از لبهایی هستند که دعا می خوانند(کوروش کبیر)
Re: ایران باستان
کوروش کبیر به روایت کتب مقدس
تورات:در تورات ، کتاب مقدس یهودیان ، کوروش به عنوان ناجی قوم یهود به دفعات ذکر شده است . و این افتخاری برای ما ایرانیان است.
در تورات فصلی است که به دانیال نبی(Daniel )( که مرقد مطهرشان در شوش است ) نسبت داده شده و آن را سفر دانیال می نامند. در ایام اسارت بنی اسرائیل ٬ بلا و بیچارگی در آنها افتاده بود ٬ شهرهایشان خراب و قومیت آنان متزلزل گردید و معبد مقدسی که مورد تکریم آنها بود بدست بابلیان افتاد . یهود از این واقعه بی اندازه غمگین و نا امید شده و نمی دانستند چه وقت ٬ چگونه و به دست چه کسی از این شب سیاه اسارت رها می شود. چنین بر می آید که در آن روزهای سیاه ٬ دانیال پیغمبر ظهور می نماید و با پیش بینی ها ٬ تعبیر خواب و غیبگویی های عجیب خود به پادشاهان بابل نزدیک می شود . سلاطین او را به دربار خود راه داده گرامی داشتند و بالا دست غیبگویان و ساحران نشاندند .
رویای دانیال که حاوی خبر آزادی یهود است بدین صورت است که:در سال سوم از جلوس پادشاه "بیلش فر" من در شهر "سوس هیرا" از نواحی عیلام در کنار رود" اولائی" بودم برای بار دوم رویایی به نظر من رسید . در این رویا دیدم که قوچی در کنار رود ایستاده و دو شاخ بلند دارد ٬ این دو شاخ یکی بطرف پشت او خم شده بود ٬ قوچ با دو شاخ خود غرب و شرق و جنوب را شخم می کرد و می کند . هیچ حیوانی نبود که در برابر او ایستادگی کند . بنابراین هرچه می خواست می کرد . در همین حال که من در فکر انجام کار این قوچ بودم متوجه شدم که یک بز کوهی از طرف مغرب در حالی که زمین را با شاخ خود می کند پیش می آید ٬ میان پیشانی این بز یک شاخ بزرگ و عجیب کاملا پیدا بود . کم کم بز کوهی به قوچ دو شاخ نزدیک شد و سپس خشمناک بر او تاخت و در این حمله دو شاخ او را شکست و قوچ دو شاخ در برابر او از مقاومت عاجز ماند . کسی هم نبود که قوچ را از چنگالش رهایی دهد . (( سفر دانیال ۸-۱ ))
آنگاه همین کتاب از قول دانیال می گوید : جبرئیل بر او نازل شد و رویای دانیال را بدین نحو تفسیر کرد که : قوچ ذوالقرنین نماینده اتحاد دو گروه ماد و پارس است . یک نفر پادشاه قوی بر این دو کشور حکمرانی می کند . بطوری که هیچ دولتی قادر به مقاومت در برابر او نخواهد بود . اما بز کوهی یک شاخ که بعد از قوچ پیدا شده مقصود از آن ممکلت یونان است و شاخ برجسته میان پیشانی او دلالت بر اولین پادشاه آن سرزمین می کند . (( ۱۹-۲۲ ))
به روایت تورات ٬ این پیش گوئی دو کشور ماد و پارس را با دو شاخ مجسم می کند و وقتی که این دو یکی و متحد شدند شخصیت آن دو کشور به یک قوچ دو شاخ( قوچ ذوالقرنین )نماینده شده است . آن بز کوهی تک شاخ که این قوچ را مقهور خواهد کرد به اسکندر تعبیر شده و اوست که بالاخره توانست سالها پس از کوروش آخرین پادشاه هخامنشی را شکست دهد. چیزی که لازم به تذکر است این است که کلمه قرن در زبان عربی و عبری هر دو یکی است و وصف این قوچ که به زبان عربی ذوالقرنین(صاحب دو شاخ) می شود در زبان عبری به لوقرانیم آمده که همان معنای ذوالقرنین را می دهد. در رویای دانیال به یهود بشارت داده شده که پایان دوره اسارت و بردگی و آغاز زندگی آزاد و آبرومند آنان روزی خواهد بود که شخصیت ذوالقرنین پدیدار شود یعنی دو کشور ماد و پارس با هم متحد شده با بابل به دشمنی برخاسته و یهودیان را آزادی بخشد . چند سال پس از پیشگوئی دانیال ٬ این پادشاه که ایرانیان او را کوروش ٬ یونانیان سایرس و یهودیان خوروش می نامند ظهور کرد . دو کشور ماد و پارس را متحد ساخت و بعد به بابل هجوم برد و بدون زد و خورد به آن شهر وارد شد ٬ آنان را به کنعان (فلسطین امروزی) باز گرداند و معبد مقدس را بنا کرد.
در تورات باز غیر از سفر دانیال در دو سفر دیگر( یشعاه ٬ یرمیاه ) نیز پیشگوئی هایی هست که در سفر اول نام کوروش عینا آ مده است (در صورت عبری "خوروش" ). داستانهای دیگری غیر از داستان فتح بابل در مورد کوروش در تورات آمده است که در متن آنها به قوم وحشی "گوگ و ماگوگ"(در عربی یاجوج و ماجوج) اشاره شده است ٬ که علاقمندان می توانند برای مطالعه آنها به تورات مراجعه کنند. از کوروش در کتب آسمانی و تاریخی همواره به نیکی یادشده است .ضمنا یادآور می شویم که یادی از اسکندر مقدونی در تورات نیست.
حکاکی انسان بالدار در پاسارگاد(Pasargade) که حدود یک و نیم قرن پیش توسط باستانشناسان غربی کشف شد ظاهرا وجه تقدس کوروش را در نظر مردم آن زمان یادآور می شود. در بالای این اثر به سه زبان زنده آن دوران نوشته شده بود " من کوروش پادشاه ایرانم ..." که امروز کاملا از بین رفته اما اسنادِ آن موجود است . سبک هنری خاص این اثر مربوط به دوره قبل از تخت جمشید است . به شاخها( قرن ) دقت کنید که نمادهای عجیبی را در بر گرفته اند.
قرآن کریم:
بسم الله الرحمن الرحیم
و یسئلونك عن ذى القرنین قل ساتلوا علیكم منه ذكرا.
اگرچه نام کوروش در قرآن(Qur'an) صراحتا برده نشده اما شواهد و قرائن تاریخی و مذهبی و منطقی بسیاری نشان از این حقیقت دارد که ذوالقرنین قرآن همان کوروش کبیر است و این افتخاری دیگر برای ما ایرانیان رقم می زند. البته مسکوت ماندن این مسئله ریشه های تاریخی و سیاسی فراوان دارد. در قرون اولیه پس از اسلام ٬ بسیاری از دانشمندان ایرانی به اشتباه ذوالقرنین را " اسکندر" تفسیر کرده اند ٬ اما بعدها ثابت شد که ذوالقرنین قرآن ٬ بنا بر آیات خود قرآن ٬ قطعا اسکندر نیست. در قرن معاصر ٬ در زمان حکومت پهلوی ٬ به لحاظ اسلام ستیزی ٬ و پس از انقلاب اسلامی به دلیل آریایی گریزی این مسئله پوشیده ماند! (بالاخره از ماست که بر ماست!)
مفسران عصر جدید از جمله مولانا ابوالکلام محیی الدین احمد آزاد ( ۱۹۵۸-۱۸۸۸) وزیر فرهنگ سابق کشور هند و از نزدیکان گاندی در تفسیر معروفش به اردو بنام « ترجمان قرآن » ( که استاد باستانی پاریزی رساله او را با شرح و بسط لازم به فارسی ترجمه کرده : « ذوالقرنین یا کوروش کبیر» ) ٬ مفسر بزرگ حضرت علامه طباطبائی صاحب المیزان و آیت الله مکارم شیرازی صاحب تفسیر نمونه ، و بعضی از قرآن پژوهان از جمله شادروان خزائمی صاحب « اعلام القرآن » و زبانشناس بزرگ معاصر آقای دکتر فریدون بدره ای در کتاب « کوروش کبیر در قرآن مجید و عهد عتیق » و بسیاری دیگر ٬ هر یک به نوعی درباره ذوالقرنین تحقیقات علمی به انجام رسانیده اند که یکی بودن ذوالقرنین قرآن کریم و کوروش از آنها نتیجه گیری می شود.
در سوره کهف آیات ۸۳ تا ۹۸ به نام و بعضی اعمال ذوالقرنین و ویژگیهای شخصیت وی اشاره شده است . سبب نزول سوره كهف این بود كه مخالفان حضرت محمد(ص) از قبیله قریش ٬ سه نفر را نزد قبیله یهودی نجران فرستادند تا از یهودیان آن دیار مسائلى را بیاموزند و با آن رسول خداصلى الله علیه وآله را بیازمایند. این سه نفر به سوى "نجران" حركت كرده و جریان را با علماى یهود در میان گذاشتند.
یهودیان گفتند: سه مساله از او بپرسید، اگر آن طور كه ما مىدانیم پاسخ داد، در ادعایش راستگوست. گفتند: آن مسائل چیست؟ جواب دادند كه اول از او از احوال جوانانى بپرسید كه در قدیم الایام بودند و از میان مردم خود بیرون شده و غایب گشتند و در غیبتگاه خود خوابیدند. از او بپرسید چقدر خوابیدند؟ نفراتشان چند بود؟ چه چیز از غیر جنس خود همراهشان بود؟ و داستانشان چه بود؟ دوم از او بپرسید داستان موسى كه خدایش دستور داد از یك عالم پیروى كن و از او تعلم گیر چه بود؟ آن عالم كه بود؟ موسى چگونه از او پیروى كرد؟ و سرگذشت موسى با او چه بود؟ سوم اینكه از او از سرگذشتشخصى بپرسید كه میان مشرق و مغرب عالم گردید تا به سد یاجوج و ماجوج رسید. او كه بوده؟ و داستانش چگونه بوده است؟
فرستادگان قریش به مكه بازگشتند و نزد ابوطالب جمع شدند و گفتند: پسر برادرت ادعا مىكند كه اخبار آسمانها برایش مىآید ، ما از او چند پرسش مىكنیم ، اگر جواب داد ، مىدانیم كه راستگو است، وگرنه مىفهمیم كه دروغ مىگوید! ابوطالب گفت: هر چه دلتان مىخواهد بپرسید! خداوند در پاسخ به سوالاتی که یهودیان از کتاب مقدس خود به قریش آموخته بودند ، سوره کهف را بر خاتم انبیا حضرت محمد(ص) نازل کرد که شامل سه داستان اصحاب کهف ، همراهی موسی و خضر ، و داستان ذوالقرنین است. در قرآن از ذوالقرنین به نیکی یاد شده است و داستان او در قرآن شامل چند بخش اصلی است:
مُلک حق در روی زمین به حکم خدا: و از تو اى پیامبر درباره ذو القرنین سؤال مىكنند، در پاسخ ایشان بگو به زودى بخشى از سرگذشت او را براى شما بازگو مىكنم. ما او را در روى زمین قدرت و حكومت دادیم و اسباب هر چیز را در اختیارش گذاشتیم. ذو القرنین از این امکانات استفاده كرد و راه سفر را در پیش گرفت.
سفر به غرب دنیا: تا به غروبگاه آفتاب رسید. در آنجا چنین در نظرش مجسم شد كه خورشید در چشمه یا دریایى تیره و گلآلود فرو مىرود و در آنجا مردمى را دید كه ترکیبی از انسانهاى نیك و بد بودند. گفتیم اى ذو القرنین، آیا مىخواهى مردمان بدشان را مجازات كنى ، یا روش نیكویى در مورد آنها انتخاب مىنمایى؟ ذو القرنین گفت: ما كسى را كه ستم ورزیده مجازات خواهیم كرد; سپس او به سوى پروردگارش باز مىگردد و خداوند او را مجازاتى شدیدتر خواهد نمود. و اما كسى كه ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد، پاداشى نیكوتر از استحقاقش خواهد داشت و ما به فرمان خود، او را به كارى آسان واخواهیم داشت.
سفر به شرق دنیا: سپس بار دیگر از وسایلى كه در اختیار داشت به درستی استفاده كرد و به طرف مشرق حركت نمود. همچنان به راه خود به طرف مشرق ادامه داد تا به صحرایى نزدیك به محل طلوع خورشید رسید. در آنجا دید كه خورشید بر جمعیتى طلوع مىكند كه برایشان در برابر تابش آفتاب، هیچگونه پوشش و سایبانى قرار نداده بودیم.(ظاهرا این قوم ابتدایی صحرانشین فن ساخت لباس و خانه نداشتند)آرى، ذو القرنین این چنین بود! و ما به خوبى از امكانات و فعالیتهاى او آگاه بودیم.
سفر به طرف كوههاى یاجوج و ماجوج: باز از وسایل مهمى كه در اختیار داشت استفاده كرد و به قصد سفر حركت نمود. همچنان راه خود را ادامه داد تا به میان دو كوه رسید و در كنار آن دو كوه ، قومى را یافت كه هیچ سخنى را نمىفهمیدند(خیلى ساده لوح بودند)آن گروه - وقتى ذو القرنین را با آن شوکت و توانایى دیدند - به او گفتند: اى ذو القرنین، طایفه یاجوج و ماجوج در این سرزمین فساد مىكنند، آیا حاضرى خراجی از ما بگیرى و میان ما و آنها سدى ایجاد نمایى؟! ذو القرنین در پاسخ آنان گفت: اموال و امكاناتى كه پروردگارم در اختیارم گذاشته ، از آنچه شما پیشنهاد مىكنید بهتر است. بنابراین من از شما اجر و مزد نمىخواهم! فقط مرا با نیروى انسانى كمك كنید تا میان شما و آنها سد محكمى ایجاد نمایم!
ساختن سد : در ابتداى كار سدسازى، ذو القرنین چنین دستور داد: قطعات بزرگ آهن برایم بیاورید و آنها را روى هم بچینید تا اینكه كاملا میان دو كوه را بپوشانند. بعد گفت: در اطراف آن آتش بیفروزید و در آن بدمید.آنان چنین كردند تا قطعات آهن سرخ و گداخته گردید. اكنون مس مذاب برایم بیاورید تا روى این بریزم!(ساخت چنین سدی در آن زمان از فن آوری بسیار بالایی برخوردار بوده است) و به این ترتیب، سدى آهنین در مقابل یاجوج و ماجوج ایجاد كرد،پس از آن دیگر آن گروه مفسد قادر نبودند از روى آن عبور كرده یا راه نفوذ و حفرهاى در آن ایجاد كنند. ذو القرنین در پایان كار سد گفت: این سد خود نعمت و رحمتى از پروردگار من است! گمان نكنید این یك سد جاودانى و ابدى است، بلكه آن زمان كه وعده پروردگارم فرارسد، آن را در هم مىكوبد و به یك سرزمین صاف و هموار مبدل مىسازد و وعده پروردگارم حق است و تحقق خواهد یافت.
با توجه به تفاسیر این آیات توسط دانشمندان برجسته علوم قرآنی ، علت نزول آیات در جدال قریش و پیامبر(ص) و در نظر داشتن روایات توراتی و آشنایی یهود با کوروش ، و قیاس تاریخی شخصیت کوروش با دیگر فرمانروایان(مثلا اسکندر مقدونی)چنین بر می آید که ذوالقرنین قرآن همان ذوالقرنین تورات یعنی کوروش کبیر شاهنشاه ایران می باشد. که در زیر اختصارا به این مقایسه ها می پردازیم:
از آیات قوق چنین برداشت میشود که اول ذی القرنین مردى مؤمن به خداوند و روز قیامت و متدین به دین حق بوده است. در قرآن مستقیما به نبوت او اشاره نشده است پس در نبوت او شک است. اما احادیثی در دست است که به نوعی ختی تایید نبوت ذوالقرنین نیز هست. از امام محمد باقر(ع) روایت است که خداوند هیچ پیامبری را به سلطنت مبعوث نگردانید به جز چهارکس پس از زمان نوح:
اول: ایشان ذوالقرنین است و دیگر داوود و سلیمان و یوسف. از تاریخ نیز چنین بر می آید که کوروش فردی موحد و خداپرست و انسان دوست بوده است. ذوالقرنین قرآن اگر بر قومی مسلط می شد به عدالت با آنان رفتار می کرد و کوروش هم همینطور . بنا به قول هرودوت مورخ شهیر یونانی « کوروش فرمان داد تا سپاهیانش جز به روی جنگجویان شمشیر نکشند و هر سرباز دشمن که نیزه خود را خم کند نکشند ، طوریکه توده ملت ، مصائب جنگ را احساس نکردند » و حتی بر پادشاهان اسیر از جمله کروزوس پادشاه تجاوزگر لیدیه رحم اورد و او را بخشید و از ملتزمان رکاب خویش قرار داد . کوروش پادشاهی سخی و کریم و ملایم بود و حرص مال اندوزی نداشت.اما این موارد از نظر تاریخی در مورد اسکندر صدق نمی کند و غیرممکن است که در قرآن کریم از فردی خورشیدپرست و خونریز به نیکی یاد شود.
دوم: به تصریح قرآن شروع لشکر کشی ذوالقرنین به سمت غرب بوده است. و حال آنکه مسیر لشکر کشی اسکندر از غرب به شرق بوده است.
سوم: ذوالقرنین پس از لشکر کشی به مغرب ، متوجه سمت مشرق شده و به سمت مشرق لشکر کشی کرده است که از نقطه نظر تاریخی با لشکر کشی کوروش به مکران و سیستان و حدود و حوالی بلخ انطباق دارد و ظن قوی این است که کوروش در این سفر ، بلاد سند را هم فتح کرده است و ایرانیان ، سند را هند می نامیده اند و از این جهت در کتیبه داریوش ، نام هند نیز در میان نامهای ممالک بیست و هشت گانه مفتوحه ذکر شده است.
چهارم: ذوالقرنین قرآن با قومی وحشی یاجوج و ماجوج مواجه شده است و این با رفتن کوروش به سمت شمال و کوههای قفقاز و نبرد با اقوام وحشی « سکا » انطباق دارد. در اینجا کوروش اقوام وحشی را عقب راند و در معبر « داریال » ( تنگه داریول ) که معبری بوده است که از آن راه به اقوام مجاور تعدی و تجاوز می کردند ، سدی با آهن و مس می سازد و شک نیست که این دیوار همان سدی است که کوروش بنا نهاده است.
این سد در منابع قدیمی ارمنی "بهاک گورائی" (Վահակ Գորայի) یا "کابان گورائی" خوانده شده است که به معنای "دربند کوروش" یا "گذرگاه کوروش" هستند که این دلیلی است بر اینکه کوروش آن سد را ساخته است. در منابع گرجی به آن سد، دروازه آهنین می گویند. رود کورا (Kura) که در نزدیکی این سد جریان دارد نیز از قدیم با نام کورا شناخته می شد که از نام کوروش اقتباس شده است. یونانیان به این رود سایرس (Cyrus) می گفتند، که یونانی شده نام کوروش است. این دلایل برای اثبات اینکه این سد را کوروش ساخته است کافی به نظر می رسند.
تورات:در تورات ، کتاب مقدس یهودیان ، کوروش به عنوان ناجی قوم یهود به دفعات ذکر شده است . و این افتخاری برای ما ایرانیان است.
در تورات فصلی است که به دانیال نبی(Daniel )( که مرقد مطهرشان در شوش است ) نسبت داده شده و آن را سفر دانیال می نامند. در ایام اسارت بنی اسرائیل ٬ بلا و بیچارگی در آنها افتاده بود ٬ شهرهایشان خراب و قومیت آنان متزلزل گردید و معبد مقدسی که مورد تکریم آنها بود بدست بابلیان افتاد . یهود از این واقعه بی اندازه غمگین و نا امید شده و نمی دانستند چه وقت ٬ چگونه و به دست چه کسی از این شب سیاه اسارت رها می شود. چنین بر می آید که در آن روزهای سیاه ٬ دانیال پیغمبر ظهور می نماید و با پیش بینی ها ٬ تعبیر خواب و غیبگویی های عجیب خود به پادشاهان بابل نزدیک می شود . سلاطین او را به دربار خود راه داده گرامی داشتند و بالا دست غیبگویان و ساحران نشاندند .
رویای دانیال که حاوی خبر آزادی یهود است بدین صورت است که:در سال سوم از جلوس پادشاه "بیلش فر" من در شهر "سوس هیرا" از نواحی عیلام در کنار رود" اولائی" بودم برای بار دوم رویایی به نظر من رسید . در این رویا دیدم که قوچی در کنار رود ایستاده و دو شاخ بلند دارد ٬ این دو شاخ یکی بطرف پشت او خم شده بود ٬ قوچ با دو شاخ خود غرب و شرق و جنوب را شخم می کرد و می کند . هیچ حیوانی نبود که در برابر او ایستادگی کند . بنابراین هرچه می خواست می کرد . در همین حال که من در فکر انجام کار این قوچ بودم متوجه شدم که یک بز کوهی از طرف مغرب در حالی که زمین را با شاخ خود می کند پیش می آید ٬ میان پیشانی این بز یک شاخ بزرگ و عجیب کاملا پیدا بود . کم کم بز کوهی به قوچ دو شاخ نزدیک شد و سپس خشمناک بر او تاخت و در این حمله دو شاخ او را شکست و قوچ دو شاخ در برابر او از مقاومت عاجز ماند . کسی هم نبود که قوچ را از چنگالش رهایی دهد . (( سفر دانیال ۸-۱ ))
آنگاه همین کتاب از قول دانیال می گوید : جبرئیل بر او نازل شد و رویای دانیال را بدین نحو تفسیر کرد که : قوچ ذوالقرنین نماینده اتحاد دو گروه ماد و پارس است . یک نفر پادشاه قوی بر این دو کشور حکمرانی می کند . بطوری که هیچ دولتی قادر به مقاومت در برابر او نخواهد بود . اما بز کوهی یک شاخ که بعد از قوچ پیدا شده مقصود از آن ممکلت یونان است و شاخ برجسته میان پیشانی او دلالت بر اولین پادشاه آن سرزمین می کند . (( ۱۹-۲۲ ))
به روایت تورات ٬ این پیش گوئی دو کشور ماد و پارس را با دو شاخ مجسم می کند و وقتی که این دو یکی و متحد شدند شخصیت آن دو کشور به یک قوچ دو شاخ( قوچ ذوالقرنین )نماینده شده است . آن بز کوهی تک شاخ که این قوچ را مقهور خواهد کرد به اسکندر تعبیر شده و اوست که بالاخره توانست سالها پس از کوروش آخرین پادشاه هخامنشی را شکست دهد. چیزی که لازم به تذکر است این است که کلمه قرن در زبان عربی و عبری هر دو یکی است و وصف این قوچ که به زبان عربی ذوالقرنین(صاحب دو شاخ) می شود در زبان عبری به لوقرانیم آمده که همان معنای ذوالقرنین را می دهد. در رویای دانیال به یهود بشارت داده شده که پایان دوره اسارت و بردگی و آغاز زندگی آزاد و آبرومند آنان روزی خواهد بود که شخصیت ذوالقرنین پدیدار شود یعنی دو کشور ماد و پارس با هم متحد شده با بابل به دشمنی برخاسته و یهودیان را آزادی بخشد . چند سال پس از پیشگوئی دانیال ٬ این پادشاه که ایرانیان او را کوروش ٬ یونانیان سایرس و یهودیان خوروش می نامند ظهور کرد . دو کشور ماد و پارس را متحد ساخت و بعد به بابل هجوم برد و بدون زد و خورد به آن شهر وارد شد ٬ آنان را به کنعان (فلسطین امروزی) باز گرداند و معبد مقدس را بنا کرد.
در تورات باز غیر از سفر دانیال در دو سفر دیگر( یشعاه ٬ یرمیاه ) نیز پیشگوئی هایی هست که در سفر اول نام کوروش عینا آ مده است (در صورت عبری "خوروش" ). داستانهای دیگری غیر از داستان فتح بابل در مورد کوروش در تورات آمده است که در متن آنها به قوم وحشی "گوگ و ماگوگ"(در عربی یاجوج و ماجوج) اشاره شده است ٬ که علاقمندان می توانند برای مطالعه آنها به تورات مراجعه کنند. از کوروش در کتب آسمانی و تاریخی همواره به نیکی یادشده است .ضمنا یادآور می شویم که یادی از اسکندر مقدونی در تورات نیست.
حکاکی انسان بالدار در پاسارگاد(Pasargade) که حدود یک و نیم قرن پیش توسط باستانشناسان غربی کشف شد ظاهرا وجه تقدس کوروش را در نظر مردم آن زمان یادآور می شود. در بالای این اثر به سه زبان زنده آن دوران نوشته شده بود " من کوروش پادشاه ایرانم ..." که امروز کاملا از بین رفته اما اسنادِ آن موجود است . سبک هنری خاص این اثر مربوط به دوره قبل از تخت جمشید است . به شاخها( قرن ) دقت کنید که نمادهای عجیبی را در بر گرفته اند.
قرآن کریم:
بسم الله الرحمن الرحیم
و یسئلونك عن ذى القرنین قل ساتلوا علیكم منه ذكرا.
اگرچه نام کوروش در قرآن(Qur'an) صراحتا برده نشده اما شواهد و قرائن تاریخی و مذهبی و منطقی بسیاری نشان از این حقیقت دارد که ذوالقرنین قرآن همان کوروش کبیر است و این افتخاری دیگر برای ما ایرانیان رقم می زند. البته مسکوت ماندن این مسئله ریشه های تاریخی و سیاسی فراوان دارد. در قرون اولیه پس از اسلام ٬ بسیاری از دانشمندان ایرانی به اشتباه ذوالقرنین را " اسکندر" تفسیر کرده اند ٬ اما بعدها ثابت شد که ذوالقرنین قرآن ٬ بنا بر آیات خود قرآن ٬ قطعا اسکندر نیست. در قرن معاصر ٬ در زمان حکومت پهلوی ٬ به لحاظ اسلام ستیزی ٬ و پس از انقلاب اسلامی به دلیل آریایی گریزی این مسئله پوشیده ماند! (بالاخره از ماست که بر ماست!)
مفسران عصر جدید از جمله مولانا ابوالکلام محیی الدین احمد آزاد ( ۱۹۵۸-۱۸۸۸) وزیر فرهنگ سابق کشور هند و از نزدیکان گاندی در تفسیر معروفش به اردو بنام « ترجمان قرآن » ( که استاد باستانی پاریزی رساله او را با شرح و بسط لازم به فارسی ترجمه کرده : « ذوالقرنین یا کوروش کبیر» ) ٬ مفسر بزرگ حضرت علامه طباطبائی صاحب المیزان و آیت الله مکارم شیرازی صاحب تفسیر نمونه ، و بعضی از قرآن پژوهان از جمله شادروان خزائمی صاحب « اعلام القرآن » و زبانشناس بزرگ معاصر آقای دکتر فریدون بدره ای در کتاب « کوروش کبیر در قرآن مجید و عهد عتیق » و بسیاری دیگر ٬ هر یک به نوعی درباره ذوالقرنین تحقیقات علمی به انجام رسانیده اند که یکی بودن ذوالقرنین قرآن کریم و کوروش از آنها نتیجه گیری می شود.
در سوره کهف آیات ۸۳ تا ۹۸ به نام و بعضی اعمال ذوالقرنین و ویژگیهای شخصیت وی اشاره شده است . سبب نزول سوره كهف این بود كه مخالفان حضرت محمد(ص) از قبیله قریش ٬ سه نفر را نزد قبیله یهودی نجران فرستادند تا از یهودیان آن دیار مسائلى را بیاموزند و با آن رسول خداصلى الله علیه وآله را بیازمایند. این سه نفر به سوى "نجران" حركت كرده و جریان را با علماى یهود در میان گذاشتند.
یهودیان گفتند: سه مساله از او بپرسید، اگر آن طور كه ما مىدانیم پاسخ داد، در ادعایش راستگوست. گفتند: آن مسائل چیست؟ جواب دادند كه اول از او از احوال جوانانى بپرسید كه در قدیم الایام بودند و از میان مردم خود بیرون شده و غایب گشتند و در غیبتگاه خود خوابیدند. از او بپرسید چقدر خوابیدند؟ نفراتشان چند بود؟ چه چیز از غیر جنس خود همراهشان بود؟ و داستانشان چه بود؟ دوم از او بپرسید داستان موسى كه خدایش دستور داد از یك عالم پیروى كن و از او تعلم گیر چه بود؟ آن عالم كه بود؟ موسى چگونه از او پیروى كرد؟ و سرگذشت موسى با او چه بود؟ سوم اینكه از او از سرگذشتشخصى بپرسید كه میان مشرق و مغرب عالم گردید تا به سد یاجوج و ماجوج رسید. او كه بوده؟ و داستانش چگونه بوده است؟
فرستادگان قریش به مكه بازگشتند و نزد ابوطالب جمع شدند و گفتند: پسر برادرت ادعا مىكند كه اخبار آسمانها برایش مىآید ، ما از او چند پرسش مىكنیم ، اگر جواب داد ، مىدانیم كه راستگو است، وگرنه مىفهمیم كه دروغ مىگوید! ابوطالب گفت: هر چه دلتان مىخواهد بپرسید! خداوند در پاسخ به سوالاتی که یهودیان از کتاب مقدس خود به قریش آموخته بودند ، سوره کهف را بر خاتم انبیا حضرت محمد(ص) نازل کرد که شامل سه داستان اصحاب کهف ، همراهی موسی و خضر ، و داستان ذوالقرنین است. در قرآن از ذوالقرنین به نیکی یاد شده است و داستان او در قرآن شامل چند بخش اصلی است:
مُلک حق در روی زمین به حکم خدا: و از تو اى پیامبر درباره ذو القرنین سؤال مىكنند، در پاسخ ایشان بگو به زودى بخشى از سرگذشت او را براى شما بازگو مىكنم. ما او را در روى زمین قدرت و حكومت دادیم و اسباب هر چیز را در اختیارش گذاشتیم. ذو القرنین از این امکانات استفاده كرد و راه سفر را در پیش گرفت.
سفر به غرب دنیا: تا به غروبگاه آفتاب رسید. در آنجا چنین در نظرش مجسم شد كه خورشید در چشمه یا دریایى تیره و گلآلود فرو مىرود و در آنجا مردمى را دید كه ترکیبی از انسانهاى نیك و بد بودند. گفتیم اى ذو القرنین، آیا مىخواهى مردمان بدشان را مجازات كنى ، یا روش نیكویى در مورد آنها انتخاب مىنمایى؟ ذو القرنین گفت: ما كسى را كه ستم ورزیده مجازات خواهیم كرد; سپس او به سوى پروردگارش باز مىگردد و خداوند او را مجازاتى شدیدتر خواهد نمود. و اما كسى كه ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد، پاداشى نیكوتر از استحقاقش خواهد داشت و ما به فرمان خود، او را به كارى آسان واخواهیم داشت.
سفر به شرق دنیا: سپس بار دیگر از وسایلى كه در اختیار داشت به درستی استفاده كرد و به طرف مشرق حركت نمود. همچنان به راه خود به طرف مشرق ادامه داد تا به صحرایى نزدیك به محل طلوع خورشید رسید. در آنجا دید كه خورشید بر جمعیتى طلوع مىكند كه برایشان در برابر تابش آفتاب، هیچگونه پوشش و سایبانى قرار نداده بودیم.(ظاهرا این قوم ابتدایی صحرانشین فن ساخت لباس و خانه نداشتند)آرى، ذو القرنین این چنین بود! و ما به خوبى از امكانات و فعالیتهاى او آگاه بودیم.
سفر به طرف كوههاى یاجوج و ماجوج: باز از وسایل مهمى كه در اختیار داشت استفاده كرد و به قصد سفر حركت نمود. همچنان راه خود را ادامه داد تا به میان دو كوه رسید و در كنار آن دو كوه ، قومى را یافت كه هیچ سخنى را نمىفهمیدند(خیلى ساده لوح بودند)آن گروه - وقتى ذو القرنین را با آن شوکت و توانایى دیدند - به او گفتند: اى ذو القرنین، طایفه یاجوج و ماجوج در این سرزمین فساد مىكنند، آیا حاضرى خراجی از ما بگیرى و میان ما و آنها سدى ایجاد نمایى؟! ذو القرنین در پاسخ آنان گفت: اموال و امكاناتى كه پروردگارم در اختیارم گذاشته ، از آنچه شما پیشنهاد مىكنید بهتر است. بنابراین من از شما اجر و مزد نمىخواهم! فقط مرا با نیروى انسانى كمك كنید تا میان شما و آنها سد محكمى ایجاد نمایم!
ساختن سد : در ابتداى كار سدسازى، ذو القرنین چنین دستور داد: قطعات بزرگ آهن برایم بیاورید و آنها را روى هم بچینید تا اینكه كاملا میان دو كوه را بپوشانند. بعد گفت: در اطراف آن آتش بیفروزید و در آن بدمید.آنان چنین كردند تا قطعات آهن سرخ و گداخته گردید. اكنون مس مذاب برایم بیاورید تا روى این بریزم!(ساخت چنین سدی در آن زمان از فن آوری بسیار بالایی برخوردار بوده است) و به این ترتیب، سدى آهنین در مقابل یاجوج و ماجوج ایجاد كرد،پس از آن دیگر آن گروه مفسد قادر نبودند از روى آن عبور كرده یا راه نفوذ و حفرهاى در آن ایجاد كنند. ذو القرنین در پایان كار سد گفت: این سد خود نعمت و رحمتى از پروردگار من است! گمان نكنید این یك سد جاودانى و ابدى است، بلكه آن زمان كه وعده پروردگارم فرارسد، آن را در هم مىكوبد و به یك سرزمین صاف و هموار مبدل مىسازد و وعده پروردگارم حق است و تحقق خواهد یافت.
با توجه به تفاسیر این آیات توسط دانشمندان برجسته علوم قرآنی ، علت نزول آیات در جدال قریش و پیامبر(ص) و در نظر داشتن روایات توراتی و آشنایی یهود با کوروش ، و قیاس تاریخی شخصیت کوروش با دیگر فرمانروایان(مثلا اسکندر مقدونی)چنین بر می آید که ذوالقرنین قرآن همان ذوالقرنین تورات یعنی کوروش کبیر شاهنشاه ایران می باشد. که در زیر اختصارا به این مقایسه ها می پردازیم:
از آیات قوق چنین برداشت میشود که اول ذی القرنین مردى مؤمن به خداوند و روز قیامت و متدین به دین حق بوده است. در قرآن مستقیما به نبوت او اشاره نشده است پس در نبوت او شک است. اما احادیثی در دست است که به نوعی ختی تایید نبوت ذوالقرنین نیز هست. از امام محمد باقر(ع) روایت است که خداوند هیچ پیامبری را به سلطنت مبعوث نگردانید به جز چهارکس پس از زمان نوح:
اول: ایشان ذوالقرنین است و دیگر داوود و سلیمان و یوسف. از تاریخ نیز چنین بر می آید که کوروش فردی موحد و خداپرست و انسان دوست بوده است. ذوالقرنین قرآن اگر بر قومی مسلط می شد به عدالت با آنان رفتار می کرد و کوروش هم همینطور . بنا به قول هرودوت مورخ شهیر یونانی « کوروش فرمان داد تا سپاهیانش جز به روی جنگجویان شمشیر نکشند و هر سرباز دشمن که نیزه خود را خم کند نکشند ، طوریکه توده ملت ، مصائب جنگ را احساس نکردند » و حتی بر پادشاهان اسیر از جمله کروزوس پادشاه تجاوزگر لیدیه رحم اورد و او را بخشید و از ملتزمان رکاب خویش قرار داد . کوروش پادشاهی سخی و کریم و ملایم بود و حرص مال اندوزی نداشت.اما این موارد از نظر تاریخی در مورد اسکندر صدق نمی کند و غیرممکن است که در قرآن کریم از فردی خورشیدپرست و خونریز به نیکی یاد شود.
دوم: به تصریح قرآن شروع لشکر کشی ذوالقرنین به سمت غرب بوده است. و حال آنکه مسیر لشکر کشی اسکندر از غرب به شرق بوده است.
سوم: ذوالقرنین پس از لشکر کشی به مغرب ، متوجه سمت مشرق شده و به سمت مشرق لشکر کشی کرده است که از نقطه نظر تاریخی با لشکر کشی کوروش به مکران و سیستان و حدود و حوالی بلخ انطباق دارد و ظن قوی این است که کوروش در این سفر ، بلاد سند را هم فتح کرده است و ایرانیان ، سند را هند می نامیده اند و از این جهت در کتیبه داریوش ، نام هند نیز در میان نامهای ممالک بیست و هشت گانه مفتوحه ذکر شده است.
چهارم: ذوالقرنین قرآن با قومی وحشی یاجوج و ماجوج مواجه شده است و این با رفتن کوروش به سمت شمال و کوههای قفقاز و نبرد با اقوام وحشی « سکا » انطباق دارد. در اینجا کوروش اقوام وحشی را عقب راند و در معبر « داریال » ( تنگه داریول ) که معبری بوده است که از آن راه به اقوام مجاور تعدی و تجاوز می کردند ، سدی با آهن و مس می سازد و شک نیست که این دیوار همان سدی است که کوروش بنا نهاده است.
این سد در منابع قدیمی ارمنی "بهاک گورائی" (Վահակ Գորայի) یا "کابان گورائی" خوانده شده است که به معنای "دربند کوروش" یا "گذرگاه کوروش" هستند که این دلیلی است بر اینکه کوروش آن سد را ساخته است. در منابع گرجی به آن سد، دروازه آهنین می گویند. رود کورا (Kura) که در نزدیکی این سد جریان دارد نیز از قدیم با نام کورا شناخته می شد که از نام کوروش اقتباس شده است. یونانیان به این رود سایرس (Cyrus) می گفتند، که یونانی شده نام کوروش است. این دلایل برای اثبات اینکه این سد را کوروش ساخته است کافی به نظر می رسند.
دست هایی که کمک میکنند مقدس تر از لبهایی هستند که دعا می خوانند(کوروش کبیر)
Re: ایران باستان
آرامگاه کوروش در پاسارگاد: اولین بنایی كه در بدو ورود به محوطه تاریخی حفاظت شده پاسارگاد با آن مواجه می شویم بنایی موسوم به آرامگاه(tomb) كوروش كبیر میباشد ، این بنا ساخته شده از قطعات سنگهای بزرگ سفید آهكی است كه روی هم قرار داده شده اند و صفه آرامگاه را كه متشكل از شش ردیف پلكان مرتفع است و همچون هرم خودنمایی می كند را ایجاد می كنند.قطعات سنگها را با بست های آهنی دم چلچله ای ( خاص هنر هخامنشی ) وصل كرده اند و از هیچ گونه ملاتی جهت اتصال سنگها به هم استفاده نكرده اند .
مردمان قدیم ایران بسیاری از ساختمان های مهم و عظیم سنگی كه ساختن آنرا از عهده بشر خارج می دانسته اند و از زمان ساختمان و بانی آن نیز اطلاعی نداشتند بحضرت سلیمان پیغمبر نسبت داده اند باین تصور که چون دیوان در بند حضرت سلیمان بوده اند برای او این كاخهای عظیم سنگی را ساخته اند ، کما اینكه در همین پاسارگاد بنای مرتفعی سنگی روی تپه را بنام "تخت سلیمان" می نامند و آثار سنگی مشرق شیراز را بهیمن نام می خوانند و در آذربایجان نیز خرابه قصر اشكانیان را به "تخت سلیمان" نامیده اند و در نتیجه بنای مقبره سنگی كوروش در سالیان گذشته به "قبر مادر سلیمان" یا "مشهد ام البنی" شهرت داشت و عقایدی مثل "در آن خانه نتواند نگریدن ، گویند كه طلسمی ساخته اند كه هر كه در آن خانه نگرد كور شود" . شاید از روی همین اشتهار قدیمی تصور "دیولافوا" سرچشمه گرفته باشد كه مقبره كوروش را از آن ماندانا( مادر كوروش) دانسته است. اما امروزه با توجه به قرائن تاریخی و همچنین سایر آثار باستانی کشف شده در اطراف این مقبره ، این بنا را مقبره کوروش می دانند.
مردمان قدیم ایران بسیاری از ساختمان های مهم و عظیم سنگی كه ساختن آنرا از عهده بشر خارج می دانسته اند و از زمان ساختمان و بانی آن نیز اطلاعی نداشتند بحضرت سلیمان پیغمبر نسبت داده اند باین تصور که چون دیوان در بند حضرت سلیمان بوده اند برای او این كاخهای عظیم سنگی را ساخته اند ، کما اینكه در همین پاسارگاد بنای مرتفعی سنگی روی تپه را بنام "تخت سلیمان" می نامند و آثار سنگی مشرق شیراز را بهیمن نام می خوانند و در آذربایجان نیز خرابه قصر اشكانیان را به "تخت سلیمان" نامیده اند و در نتیجه بنای مقبره سنگی كوروش در سالیان گذشته به "قبر مادر سلیمان" یا "مشهد ام البنی" شهرت داشت و عقایدی مثل "در آن خانه نتواند نگریدن ، گویند كه طلسمی ساخته اند كه هر كه در آن خانه نگرد كور شود" . شاید از روی همین اشتهار قدیمی تصور "دیولافوا" سرچشمه گرفته باشد كه مقبره كوروش را از آن ماندانا( مادر كوروش) دانسته است. اما امروزه با توجه به قرائن تاریخی و همچنین سایر آثار باستانی کشف شده در اطراف این مقبره ، این بنا را مقبره کوروش می دانند.
- پیوست ها
-
- kourosh.jpg (93.16 کیلو بایت) مشاهده 115980 مرتبه
دست هایی که کمک میکنند مقدس تر از لبهایی هستند که دعا می خوانند(کوروش کبیر)
Re: ایران باستان
دربازه واژه آریا
«تنها مورد استعمال مجاز اصطلاح آريايي درباره اقوامي است كه در ازمنه باستاني خود، خويشتن را آريا مي ناميدند. هنديان[12] و ايرانيان (پارسيان)[13] و مادها[14] و اسكيت ها[15] و آلان ها[16] و اقوام ايراني زبان آسياي[17] ميانه خود را آريا مي خواندند»
(ا. م. دياكونوف: «تاريخ ماد»، ترجمه كريم كشاورز، انتشارات علمي و فرهنگي، 1380، ص 142، سطرهاي 5 تا 9).
(اسناد در ص 481-482 حاشیه فصل دوم)
[12] عادته ً در ودا و غیره.
[13] داریوش اول در کتیبه نقش رستم «a» می گوید که او «هخامنشی است و پارسی و فرزند پارسی و آریایی و از خاندان آریاییهاست».
[14] هردوت ، VII، 62: «در عهد باستان همه ایشان را آریایی می خواندند». سپس چنانکه رسم یونانیان بوده افسانه ای در منشأ این اصطلاح می آورد و مادیها را (mēdoi همان mādoi است منتهی به لهجه یونی) از زنی که قهرمان یکی از افسانه های یونانی بوده یعنی مدیه (medei) می داند.
[15] و. ای. آبایف، زبان و فرهنگ عامیانه آستی (آسی) ، I ، مسکو- لنینگراد، 1949 ص 156: - arya - «قبیله اسکیتی». در نام های خاص:
Ariantas < arya – vanta
Ariapeiths < arya – paiυa
Ariaramnēs < arya – rāmna
(نامی که در خاندان هخامنشی وجود داشته و پارسیان نیز از ان اطلاع داشته اند)
Ariapharnes< arya – farna
و در اسم خاص متأخرتری:
Alexsarthos<alyexšarν < arya – xšarνa
a la (1) ā n < alyan < aryana – A. A. Friedman, Ossetica, [16]
Rocznyk Orientalistyczny, III, صفحه 159 ، (3);
(و. ای. آبایف. تالیف مذکور صفحه 246)
[17]
اسامی خاص فراوان اقوام مذکور که با Arya (آریا- آریایی) تشکیل شده شاهد این مدعی است. مثلا در زبان پارتها (اسناد نسا نزدیک اشک آباد – عشق آباد) آریا برزن (aryabarzān) و آریانی یستک (Aryaniyastak) آمده است. (ای. م. دیاکونوف و م. م. دیاکونوف و و. آ. لیوشیتس. بایگانی پارتها در نسا VDI ، سال 1953 شماره 4 ص 116) و بسیاری اسامی دیکر.
«تنها مورد استعمال مجاز اصطلاح آريايي درباره اقوامي است كه در ازمنه باستاني خود، خويشتن را آريا مي ناميدند. هنديان[12] و ايرانيان (پارسيان)[13] و مادها[14] و اسكيت ها[15] و آلان ها[16] و اقوام ايراني زبان آسياي[17] ميانه خود را آريا مي خواندند»
(ا. م. دياكونوف: «تاريخ ماد»، ترجمه كريم كشاورز، انتشارات علمي و فرهنگي، 1380، ص 142، سطرهاي 5 تا 9).
(اسناد در ص 481-482 حاشیه فصل دوم)
[12] عادته ً در ودا و غیره.
[13] داریوش اول در کتیبه نقش رستم «a» می گوید که او «هخامنشی است و پارسی و فرزند پارسی و آریایی و از خاندان آریاییهاست».
[14] هردوت ، VII، 62: «در عهد باستان همه ایشان را آریایی می خواندند». سپس چنانکه رسم یونانیان بوده افسانه ای در منشأ این اصطلاح می آورد و مادیها را (mēdoi همان mādoi است منتهی به لهجه یونی) از زنی که قهرمان یکی از افسانه های یونانی بوده یعنی مدیه (medei) می داند.
[15] و. ای. آبایف، زبان و فرهنگ عامیانه آستی (آسی) ، I ، مسکو- لنینگراد، 1949 ص 156: - arya - «قبیله اسکیتی». در نام های خاص:
Ariantas < arya – vanta
Ariapeiths < arya – paiυa
Ariaramnēs < arya – rāmna
(نامی که در خاندان هخامنشی وجود داشته و پارسیان نیز از ان اطلاع داشته اند)
Ariapharnes< arya – farna
و در اسم خاص متأخرتری:
Alexsarthos<alyexšarν < arya – xšarνa
a la (1) ā n < alyan < aryana – A. A. Friedman, Ossetica, [16]
Rocznyk Orientalistyczny, III, صفحه 159 ، (3);
(و. ای. آبایف. تالیف مذکور صفحه 246)
[17]
اسامی خاص فراوان اقوام مذکور که با Arya (آریا- آریایی) تشکیل شده شاهد این مدعی است. مثلا در زبان پارتها (اسناد نسا نزدیک اشک آباد – عشق آباد) آریا برزن (aryabarzān) و آریانی یستک (Aryaniyastak) آمده است. (ای. م. دیاکونوف و م. م. دیاکونوف و و. آ. لیوشیتس. بایگانی پارتها در نسا VDI ، سال 1953 شماره 4 ص 116) و بسیاری اسامی دیکر.
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
چه کسی حاضر است؟
کاربران حاضر در این انجمن: کاربر جدیدی وجود ندارد. و 1 مهمان