قصه سازي

گفتگو در مورد ادبیات فارسی ، مشاعره و موضوعات مرتبط
نمایه کاربر
hadi
كارش درسته
كارش درسته
پست: 4070
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
تماس:

Re: قصه سازي

پست توسط hadi » دو شنبه 16 شهریور 1388, 6:56 am

روزی روزگاری یه پسر ترسوی مزخرف به دزدی مشغول بود ساویولا بود يا نبود بود دیگه!! بودن یا نبودن مسئله این است؟!
تا اینکه پشیمون شد و ساویلا نبود . القصه عزیزای من جونم براتون بگه اون دزده رفت و رفت زیر ماشین، ترکید و پاشید. عاقبت دزدی همینه.بخواهی و نخواهی اینه، حالا به ساوی باید فهموند که شوت بازی هم حدی داره دیگه نباید پر رو هارو تحویل بگیره. آخه مگه دزد هم شد آدم؟نه والا!
خلاصه ناز محمود هی ناز کردُ حساب بچه ها رو گذاشت کف دست ابری که تازگیا بدجوری خشن شده و اعصاب نداره.
ابری هم با اعصاب خط خطی ناز محمود رو کُشت و جنازه اش رو کشید روی زمین و یه حال اساسی به جسد داد. پناه بر خدا ابری قاتل دیکتاتور آدمکش که نبود. اگه بود، که بود، که هادی رو با باتوم می کشتوند
خلاصه بچه های عقب مونده منِ درمونده علیل یه پام لب گوره بدن ناقصی دارم پیکان ناقصی دارم، رانندگی می کنم و پول در خرمن و ما گرد جوان میگردیم . میم بده مثل محمود که شلوارش رو بنده و فردا روز اگه بارون بباره نقش شلوار از پنجره ها پاک میشه واااای بر ماااا!
محمود بی شلوار رفت دنبال شلوار گُل گُلی اما هادی راضی نشد که شلوار گل گلی احمدو بگیره! آخه محمود به نرسی یه شلوار گل گلی بدهکار بود اما این گل کجا و اون گل کجا!؟ گل هم گل های قدیم مثل گل علی دایی به کره خر همسایه تو کوچه پس کوچه های اردبیل والّا ابری با غم عشق مرد شلوار گل گلی از مد افتاده حالا خال خالی عاشقش شده ولی خال پشت خر خوبه به شرطی که مثل خر ملانصرالدین نباشه. حمیده اینو گفت و قبول کرد.
خوب بچه های عقب مونده، بهتره که دیگه

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد

نمایه کاربر
hamideht
گروه وب سايت
گروه وب سايت
پست: 5034
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am

Re: قصه سازي

پست توسط hamideht » دو شنبه 16 شهریور 1388, 8:48 am

روزی روزگاری یه پسر ترسوی مزخرف به دزدی مشغول بود ساویولا بود يا نبود بود دیگه!! بودن یا نبودن مسئله این است؟!
تا اینکه پشیمون شد و ساویلا نبود . القصه عزیزای من جونم براتون بگه اون دزده رفت و رفت زیر ماشین، ترکید و پاشید. عاقبت دزدی همینه.بخواهی و نخواهی اینه، حالا به ساوی باید فهموند که شوت بازی هم حدی داره دیگه نباید پر رو هارو تحویل بگیره. آخه مگه دزد هم شد آدم؟نه والا!
خلاصه ناز محمود هی ناز کردُ حساب بچه ها رو گذاشت کف دست ابری که تازگیا بدجوری خشن شده و اعصاب نداره.
ابری هم با اعصاب خط خطی ناز محمود رو کُشت و جنازه اش رو کشید روی زمین و یه حال اساسی به جسد داد. پناه بر خدا ابری قاتل دیکتاتور آدمکش که نبود. اگه بود، که بود، که هادی رو با باتوم می کشتوند
خلاصه بچه های عقب مونده منِ درمونده علیل یه پام لب گوره بدن ناقصی دارم پیکان ناقصی دارم، رانندگی می کنم و پول در خرمن و ما گرد جوان میگردیم . میم بده مثل محمود که شلوارش رو بنده و فردا روز اگه بارون بباره نقش شلوار از پنجره ها پاک میشه واااای بر ماااا!
محمود بی شلوار رفت دنبال شلوار گُل گُلی اما هادی راضی نشد که شلوار گل گلی احمدو بگیره! آخه محمود به نرسی یه شلوار گل گلی بدهکار بود اما این گل کجا و اون گل کجا!؟ گل هم گل های قدیم مثل گل علی دایی به کره خر همسایه تو کوچه پس کوچه های اردبیل والّا ابری با غم عشق مرد شلوار گل گلی از مد افتاده حالا خال خالی عاشقش شده ولی خال پشت خر خوبه به شرطی که مثل خر ملانصرالدین نباشه. حمیده اینو گفت و قبول کرد.
خوب بچه های عقب مونده، بهتره که دیگه شلوار گل گلی نرسی رو
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است

نمایه کاربر
hadi
كارش درسته
كارش درسته
پست: 4070
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
تماس:

Re: قصه سازي

پست توسط hadi » چهار شنبه 18 شهریور 1388, 6:32 pm

روزی روزگاری یه پسر ترسوی مزخرف به دزدی مشغول بود ساویولا بود يا نبود بود دیگه!! بودن یا نبودن مسئله این است؟!
تا اینکه پشیمون شد و ساویلا نبود . القصه عزیزای من جونم براتون بگه اون دزده رفت و رفت زیر ماشین، ترکید و پاشید. عاقبت دزدی همینه.بخواهی و نخواهی اینه، حالا به ساوی باید فهموند که شوت بازی هم حدی داره دیگه نباید پر رو هارو تحویل بگیره. آخه مگه دزد هم شد آدم؟نه والا!
خلاصه ناز محمود هی ناز کردُ حساب بچه ها رو گذاشت کف دست ابری که تازگیا بدجوری خشن شده و اعصاب نداره.
ابری هم با اعصاب خط خطی ناز محمود رو کُشت و جنازه اش رو کشید روی زمین و یه حال اساسی به جسد داد. پناه بر خدا ابری قاتل دیکتاتور آدمکش که نبود. اگه بود، که بود، که هادی رو با باتوم می کشتوند
خلاصه بچه های عقب مونده منِ درمونده علیل یه پام لب گوره بدن ناقصی دارم پیکان ناقصی دارم، رانندگی می کنم و پول در خرمن و ما گرد جوان میگردیم . میم بده مثل محمود که شلوارش رو بنده و فردا روز اگه بارون بباره نقش شلوار از پنجره ها پاک میشه واااای بر ماااا!
محمود بی شلوار رفت دنبال شلوار گُل گُلی اما هادی راضی نشد که شلوار گل گلی احمدو بگیره! آخه محمود به نرسی یه شلوار گل گلی بدهکار بود اما این گل کجا و اون گل کجا!؟ گل هم گل های قدیم مثل گل علی دایی به کره خر همسایه تو کوچه پس کوچه های اردبیل والّا ابری با غم عشق مرد شلوار گل گلی از مد افتاده حالا خال خالی عاشقش شده ولی خال پشت خر خوبه به شرطی که مثل خر ملانصرالدین نباشه. حمیده اینو گفت و قبول کرد.
خوب بچه های عقب مونده، بهتره که دیگه شلوار گل گلی نرسی رو بزاریم اونور

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد

نمایه کاربر
hamideht
گروه وب سايت
گروه وب سايت
پست: 5034
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am

Re: قصه سازي

پست توسط hamideht » پنج شنبه 19 شهریور 1388, 5:59 am

روزی روزگاری یه پسر ترسوی مزخرف به دزدی مشغول بود ساویولا بود يا نبود بود دیگه!! بودن یا نبودن مسئله این است؟!
تا اینکه پشیمون شد و ساویلا نبود . القصه عزیزای من جونم براتون بگه اون دزده رفت و رفت زیر ماشین، ترکید و پاشید. عاقبت دزدی همینه.بخواهی و نخواهی اینه، حالا به ساوی باید فهموند که شوت بازی هم حدی داره دیگه نباید پر رو هارو تحویل بگیره. آخه مگه دزد هم شد آدم؟نه والا!
خلاصه ناز محمود هی ناز کردُ حساب بچه ها رو گذاشت کف دست ابری که تازگیا بدجوری خشن شده و اعصاب نداره.
ابری هم با اعصاب خط خطی ناز محمود رو کُشت و جنازه اش رو کشید روی زمین و یه حال اساسی به جسد داد. پناه بر خدا ابری قاتل دیکتاتور آدمکش که نبود. اگه بود، که بود، که هادی رو با باتوم می کشتوند
خلاصه بچه های عقب مونده منِ درمونده علیل یه پام لب گوره بدن ناقصی دارم پیکان ناقصی دارم، رانندگی می کنم و پول در خرمن و ما گرد جوان میگردیم . میم بده مثل محمود که شلوارش رو بنده و فردا روز اگه بارون بباره نقش شلوار از پنجره ها پاک میشه واااای بر ماااا!
محمود بی شلوار رفت دنبال شلوار گُل گُلی اما هادی راضی نشد که شلوار گل گلی احمدو بگیره! آخه محمود به نرسی یه شلوار گل گلی بدهکار بود اما این گل کجا و اون گل کجا!؟ گل هم گل های قدیم مثل گل علی دایی به کره خر همسایه تو کوچه پس کوچه های اردبیل والّا ابری با غم عشق مرد شلوار گل گلی از مد افتاده حالا خال خالی عاشقش شده ولی خال پشت خر خوبه به شرطی که مثل خر ملانصرالدین نباشه. حمیده اینو گفت و قبول کرد.
خوب بچه های عقب مونده، بهتره که دیگه شلوار گل گلی نرسی رو بزاریم اونور و از ابری
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است

نمایه کاربر
hadi
كارش درسته
كارش درسته
پست: 4070
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
تماس:

Re: قصه سازي

پست توسط hadi » پنج شنبه 19 شهریور 1388, 6:52 am

روزی روزگاری یه پسر ترسوی مزخرف به دزدی مشغول بود ساویولا بود يا نبود بود دیگه!! بودن یا نبودن مسئله این است؟!
تا اینکه پشیمون شد و ساویلا نبود . القصه عزیزای من جونم براتون بگه اون دزده رفت و رفت زیر ماشین، ترکید و پاشید. عاقبت دزدی همینه.بخواهی و نخواهی اینه، حالا به ساوی باید فهموند که شوت بازی هم حدی داره دیگه نباید پر رو هارو تحویل بگیره. آخه مگه دزد هم شد آدم؟نه والا!
خلاصه ناز محمود هی ناز کردُ حساب بچه ها رو گذاشت کف دست ابری که تازگیا بدجوری خشن شده و اعصاب نداره.
ابری هم با اعصاب خط خطی ناز محمود رو کُشت و جنازه اش رو کشید روی زمین و یه حال اساسی به جسد داد. پناه بر خدا ابری قاتل دیکتاتور آدمکش که نبود. اگه بود، که بود، که هادی رو با باتوم می کشتوند
خلاصه بچه های عقب مونده منِ درمونده علیل یه پام لب گوره بدن ناقصی دارم پیکان ناقصی دارم، رانندگی می کنم و پول در خرمن و ما گرد جوان میگردیم . میم بده مثل محمود که شلوارش رو بنده و فردا روز اگه بارون بباره نقش شلوار از پنجره ها پاک میشه واااای بر ماااا!
محمود بی شلوار رفت دنبال شلوار گُل گُلی اما هادی راضی نشد که شلوار گل گلی احمدو بگیره! آخه محمود به نرسی یه شلوار گل گلی بدهکار بود اما این گل کجا و اون گل کجا!؟ گل هم گل های قدیم مثل گل علی دایی به کره خر همسایه تو کوچه پس کوچه های اردبیل والّا ابری با غم عشق مرد شلوار گل گلی از مد افتاده حالا خال خالی عاشقش شده ولی خال پشت خر خوبه به شرطی که مثل خر ملانصرالدین نباشه. حمیده اینو گفت و قبول کرد.
خوب بچه های عقب مونده، بهتره که دیگه شلوار گل گلی نرسی رو بزاریم اونور و از ابری خداحافظی

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد

نمایه کاربر
hamideht
گروه وب سايت
گروه وب سايت
پست: 5034
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am

Re: قصه سازي

پست توسط hamideht » پنج شنبه 19 شهریور 1388, 5:39 pm

روزی روزگاری یه پسر ترسوی مزخرف به دزدی مشغول بود ساویولا بود يا نبود بود دیگه!! بودن یا نبودن مسئله این است؟!
تا اینکه پشیمون شد و ساویلا نبود . القصه عزیزای من جونم براتون بگه اون دزده رفت و رفت زیر ماشین، ترکید و پاشید. عاقبت دزدی همینه.بخواهی و نخواهی اینه، حالا به ساوی باید فهموند که شوت بازی هم حدی داره دیگه نباید پر رو هارو تحویل بگیره. آخه مگه دزد هم شد آدم؟نه والا!
خلاصه ناز محمود هی ناز کردُ حساب بچه ها رو گذاشت کف دست ابری که تازگیا بدجوری خشن شده و اعصاب نداره.
ابری هم با اعصاب خط خطی ناز محمود رو کُشت و جنازه اش رو کشید روی زمین و یه حال اساسی به جسد داد. پناه بر خدا ابری قاتل دیکتاتور آدمکش که نبود. اگه بود، که بود، که هادی رو با باتوم می کشتوند
خلاصه بچه های عقب مونده منِ درمونده علیل یه پام لب گوره بدن ناقصی دارم پیکان ناقصی دارم، رانندگی می کنم و پول در خرمن و ما گرد جوان میگردیم . میم بده مثل محمود که شلوارش رو بنده و فردا روز اگه بارون بباره نقش شلوار از پنجره ها پاک میشه واااای بر ماااا!
محمود بی شلوار رفت دنبال شلوار گُل گُلی اما هادی راضی نشد که شلوار گل گلی احمدو بگیره! آخه محمود به نرسی یه شلوار گل گلی بدهکار بود اما این گل کجا و اون گل کجا!؟ گل هم گل های قدیم مثل گل علی دایی به کره خر همسایه تو کوچه پس کوچه های اردبیل والّا ابری با غم عشق مرد شلوار گل گلی از مد افتاده حالا خال خالی عاشقش شده ولی خال پشت خر خوبه به شرطی که مثل خر ملانصرالدین نباشه. حمیده اینو گفت و قبول کرد.
خوب بچه های عقب مونده، بهتره که دیگه شلوار گل گلی نرسی رو بزاریم اونور و از ابری خداحافظی کنیم تا برنامه بعدی
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است

نمایه کاربر
hadi
كارش درسته
كارش درسته
پست: 4070
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
تماس:

Re: قصه سازي

پست توسط hadi » جمعه 20 شهریور 1388, 6:04 pm

روزی روزگاری یه پسر ترسوی مزخرف به دزدی مشغول بود ساویولا بود يا نبود بود دیگه!! بودن یا نبودن مسئله این است؟!
تا اینکه پشیمون شد و ساویلا نبود . القصه عزیزای من جونم براتون بگه اون دزده رفت و رفت زیر ماشین، ترکید و پاشید. عاقبت دزدی همینه.بخواهی و نخواهی اینه، حالا به ساوی باید فهموند که شوت بازی هم حدی داره دیگه نباید پر رو هارو تحویل بگیره. آخه مگه دزد هم شد آدم؟نه والا!
خلاصه ناز محمود هی ناز کردُ حساب بچه ها رو گذاشت کف دست ابری که تازگیا بدجوری خشن شده و اعصاب نداره.
ابری هم با اعصاب خط خطی ناز محمود رو کُشت و جنازه اش رو کشید روی زمین و یه حال اساسی به جسد داد. پناه بر خدا ابری قاتل دیکتاتور آدمکش که نبود. اگه بود، که بود، که هادی رو با باتوم می کشتوند
خلاصه بچه های عقب مونده منِ درمونده علیل یه پام لب گوره بدن ناقصی دارم پیکان ناقصی دارم، رانندگی می کنم و پول در خرمن و ما گرد جوان میگردیم . میم بده مثل محمود که شلوارش رو بنده و فردا روز اگه بارون بباره نقش شلوار از پنجره ها پاک میشه واااای بر ماااا!
محمود بی شلوار رفت دنبال شلوار گُل گُلی اما هادی راضی نشد که شلوار گل گلی احمدو بگیره! آخه محمود به نرسی یه شلوار گل گلی بدهکار بود اما این گل کجا و اون گل کجا!؟ گل هم گل های قدیم مثل گل علی دایی به کره خر همسایه تو کوچه پس کوچه های اردبیل والّا ابری با غم عشق مرد شلوار گل گلی از مد افتاده حالا خال خالی عاشقش شده ولی خال پشت خر خوبه به شرطی که مثل خر ملانصرالدین نباشه. حمیده اینو گفت و قبول کرد.
خوب بچه های عقب مونده، بهتره که دیگه شلوار گل گلی نرسی رو بزاریم اونور و از ابری خداحافظی کنیم تا برنامه بعدی شب بخیر

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد

نمایه کاربر
hamideht
گروه وب سايت
گروه وب سايت
پست: 5034
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am

Re: قصه سازي

پست توسط hamideht » جمعه 20 شهریور 1388, 6:32 pm

یکی بود یکی نبود :D
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است

نمایه کاربر
hadi
كارش درسته
كارش درسته
پست: 4070
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
تماس:

Re: قصه سازي

پست توسط hadi » چهار شنبه 25 شهریور 1388, 7:33 am

یکی بود یکی نبود تا ته این راه

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد

نمایه کاربر
gemini
آخرشه !
آخرشه !
پست: 590
تاریخ عضویت: شنبه 5 آبان 1386, 11:41 am

Re: قصه سازي

پست توسط gemini » چهار شنبه 25 شهریور 1388, 8:34 am

یکی بود یکی نبود تا ته این راه کنار یه چاه
ولی من سر بر آسمان خواهم داشت
تا چشم بر نور بگشایم.

نمایه کاربر
hamideht
گروه وب سايت
گروه وب سايت
پست: 5034
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am

Re: قصه سازي

پست توسط hamideht » چهار شنبه 25 شهریور 1388, 8:53 am

یکی بود یکی نبود تا ته این راه کنار یه چاه یه پسر
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است

نمایه کاربر
gemini
آخرشه !
آخرشه !
پست: 590
تاریخ عضویت: شنبه 5 آبان 1386, 11:41 am

Re: قصه سازي

پست توسط gemini » شنبه 28 شهریور 1388, 10:10 am

یکی بود یکی نبود تا ته این راه کنار یه چاه یه پسرِ کاکل به سر
ولی من سر بر آسمان خواهم داشت
تا چشم بر نور بگشایم.

نمایه کاربر
محمود
آخرشه !
آخرشه !
پست: 1312
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 4:42 pm

Re: قصه سازي

پست توسط محمود » شنبه 28 شهریور 1388, 10:33 am

یکی بود یکی نبود تا ته این راه کنار یه چاه یه پسرِ کاکل به سر همراه یه دختر :D

نمایه کاربر
hamideht
گروه وب سايت
گروه وب سايت
پست: 5034
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am

Re: قصه سازي

پست توسط hamideht » شنبه 28 شهریور 1388, 4:51 pm

یکی بود یکی نبود تا ته این راه کنار یه چاه یه پسرِ کاکل به سر همراه یه دختر کاکل زری :D
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است

نمایه کاربر
hadi
كارش درسته
كارش درسته
پست: 4070
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
تماس:

Re: قصه سازي

پست توسط hadi » یک شنبه 29 شهریور 1388, 6:29 pm

یکی بود یکی نبود تا ته این راه کنار یه چاه یه پسرِ کاکل به سر همراه یه دختر کاکل زری اما یه وری

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد

نمایه کاربر
hamideht
گروه وب سايت
گروه وب سايت
پست: 5034
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am

Re: قصه سازي

پست توسط hamideht » یک شنبه 29 شهریور 1388, 6:33 pm

یکی بود یکی نبود تا ته این راه کنار یه چاه یه پسرِ کاکل به سر همراه یه دختر کاکل زری اما یه وری نشسته بود
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است

نمایه کاربر
محمود
آخرشه !
آخرشه !
پست: 1312
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 4:42 pm

Re: قصه سازي

پست توسط محمود » یک شنبه 29 شهریور 1388, 7:56 pm

یکی بود یکی نبود تا ته این راه کنار یه چاه یه پسرِ کاکل به سر همراه یه دختر کاکل زری اما یه وری نشسته بود. پسر قصه ما

نمایه کاربر
hadi
كارش درسته
كارش درسته
پست: 4070
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
تماس:

Re: قصه سازي

پست توسط hadi » یک شنبه 29 شهریور 1388, 8:08 pm

یکی بود یکی نبود تا ته این راه کنار یه چاه یه پسرِ کاکل به سر همراه یه دختر کاکل زری اما یه وری نشسته بود. پسر قصه ما به اسم احمد

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد

نمایه کاربر
محمود
آخرشه !
آخرشه !
پست: 1312
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 4:42 pm

Re: قصه سازي

پست توسط محمود » دو شنبه 30 شهریور 1388, 2:01 am

یکی بود یکی نبود تا ته این راه کنار یه چاه یه پسرِ کاکل به سر همراه یه دختر کاکل زری اما یه وری نشسته بود. پسر قصه ما به اسم احمد تصمیم میگیره برای ادامه تحصیل :)

نمایه کاربر
abri
آخرشه !
آخرشه !
پست: 3773
تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 12:09 pm

Re: قصه سازي

پست توسط abri » دو شنبه 30 شهریور 1388, 2:43 am

یکی بود یکی نبود تا ته این راه کنار یه چاه یه پسرِ کاکل به سر همراه یه دختر کاکل زری اما یه وری نشسته بود. پسر قصه ما به اسم احمد تصمیم میگیره برای ادامه تحصیل با دخترک کاکل زری
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...

ارسال پست

چه کسی حاضر است؟

کاربران حاضر در این انجمن: کاربر جدیدی وجود ندارد. و 1 مهمان