قصه سازي
یک روز گرم پاییزی ... سرمای شدیدی صحرای بیابانیِ آسمان آبي خلاصه خر تو خر فرا گرفته بود!!!
ابری و حمیده پشت تپه داشتن با بیل هادیرو میزدن که احمد قسم خورد بیشتر بزنتش و تا هادی اومد كه بلند شه صدايي شنيد ولی چیزی گرم و نرم ندید که ندید!
يهويي محمود به کمک
ابری و حمیده پشت تپه داشتن با بیل هادیرو میزدن که احمد قسم خورد بیشتر بزنتش و تا هادی اومد كه بلند شه صدايي شنيد ولی چیزی گرم و نرم ندید که ندید!
يهويي محمود به کمک
معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد
یک روز گرم پاییزی ... سرمای شدیدی صحرای بیابانیِ آسمان آبي خلاصه خر تو خر فرا گرفته بود!!!
ابری و حمیده پشت تپه داشتن با بیل هادیرو میزدن که احمد قسم خورد بیشتر بزنتش و تا هادی اومد كه بلند شه صدايي شنيد ولی چیزی گرم و نرم ندید که ندید!
يهويي محمود به کمک هادی اومد
ابری و حمیده پشت تپه داشتن با بیل هادیرو میزدن که احمد قسم خورد بیشتر بزنتش و تا هادی اومد كه بلند شه صدايي شنيد ولی چیزی گرم و نرم ندید که ندید!
يهويي محمود به کمک هادی اومد
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...
یک روز گرم پاییزی ... سرمای شدیدی صحرای بیابانیِ آسمان آبي خلاصه خر تو خر فرا گرفته بود!!!
ابری و حمیده پشت تپه داشتن با بیل هادیرو میزدن که احمد قسم خورد بیشتر بزنتش و تا هادی اومد كه بلند شه صدايي شنيد ولی چیزی گرم و نرم ندید که ندید!
يهويي محمود به کمک هادی اومد و با کلنگ ورنوس
ابری و حمیده پشت تپه داشتن با بیل هادیرو میزدن که احمد قسم خورد بیشتر بزنتش و تا هادی اومد كه بلند شه صدايي شنيد ولی چیزی گرم و نرم ندید که ندید!
يهويي محمود به کمک هادی اومد و با کلنگ ورنوس
معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد
یک روز گرم پاییزی ... سرمای شدیدی صحرای بیابانیِ آسمان آبي خلاصه خر تو خر فرا گرفته بود!!!
ابری و حمیده پشت تپه داشتن با بیل هادیرو میزدن که احمد قسم خورد بیشتر بزنتش و تا هادی اومد كه بلند شه صدايي شنيد ولی چیزی گرم و نرم ندید که ندید!
يهويي محمود به کمک هادی اومد و با کلنگ ورنوس زد تو
ابری و حمیده پشت تپه داشتن با بیل هادیرو میزدن که احمد قسم خورد بیشتر بزنتش و تا هادی اومد كه بلند شه صدايي شنيد ولی چیزی گرم و نرم ندید که ندید!
يهويي محمود به کمک هادی اومد و با کلنگ ورنوس زد تو
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...
یک روز گرم پاییزی ... سرمای شدیدی صحرای بیابانیِ آسمان آبي خلاصه خر تو خر فرا گرفته بود!!!
ابری و حمیده پشت تپه داشتن با بیل هادیرو میزدن که احمد قسم خورد بیشتر بزنتش و تا هادی اومد كه بلند شه صدايي شنيد ولی چیزی گرم و نرم ندید که ندید!
يهويي محمود به کمک هادی اومد و با کلنگ ورنوس زد تو مخ عربی که
احمد بیا
ابری و حمیده پشت تپه داشتن با بیل هادیرو میزدن که احمد قسم خورد بیشتر بزنتش و تا هادی اومد كه بلند شه صدايي شنيد ولی چیزی گرم و نرم ندید که ندید!
يهويي محمود به کمک هادی اومد و با کلنگ ورنوس زد تو مخ عربی که
احمد بیا
معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد
یک روز گرم پاییزی ... سرمای شدیدی صحرای بیابانیِ آسمان آبي خلاصه خر تو خر فرا گرفته بود!!!
ابری و حمیده پشت تپه داشتن با بیل هادیرو میزدن که احمد قسم خورد بیشتر بزنتش و تا هادی اومد كه بلند شه صدايي شنيد ولی چیزی گرم و نرم ندید که ندید!
يهويي محمود به کمک هادی اومد و با کلنگ ورنوس زد تو مخ عربی که در بیابان ملخ
ابری و حمیده پشت تپه داشتن با بیل هادیرو میزدن که احمد قسم خورد بیشتر بزنتش و تا هادی اومد كه بلند شه صدايي شنيد ولی چیزی گرم و نرم ندید که ندید!
يهويي محمود به کمک هادی اومد و با کلنگ ورنوس زد تو مخ عربی که در بیابان ملخ
یک روز گرم پاییزی ... سرمای شدیدی صحرای بیابانیِ آسمان آبي خلاصه خر تو خر فرا گرفته بود!!!
ابری و حمیده پشت تپه داشتن با بیل هادیرو میزدن که احمد قسم خورد بیشتر بزنتش و تا هادی اومد كه بلند شه صدايي شنيد ولی چیزی گرم و نرم ندید که ندید!
يهويي محمود به کمک هادی اومد و با کلنگ ورنوس زد تو مخ عربی که در بیابان ملخ رو به ابری و
ابری و حمیده پشت تپه داشتن با بیل هادیرو میزدن که احمد قسم خورد بیشتر بزنتش و تا هادی اومد كه بلند شه صدايي شنيد ولی چیزی گرم و نرم ندید که ندید!
يهويي محمود به کمک هادی اومد و با کلنگ ورنوس زد تو مخ عربی که در بیابان ملخ رو به ابری و
معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد
یک روز گرم پاییزی ... سرمای شدیدی صحرای بیابانیِ آسمان آبي خلاصه خر تو خر فرا گرفته بود!!!
ابری و حمیده پشت تپه داشتن با بیل هادیرو میزدن که احمد قسم خورد بیشتر بزنتش و تا هادی اومد كه بلند شه صدايي شنيد ولی چیزی گرم و نرم ندید که ندید!
يهويي محمود به کمک هادی اومد و با کلنگ ورنوس زد تو مخ عربی که در بیابان ملخ رو به ابری و حمیده داده
ابری و حمیده پشت تپه داشتن با بیل هادیرو میزدن که احمد قسم خورد بیشتر بزنتش و تا هادی اومد كه بلند شه صدايي شنيد ولی چیزی گرم و نرم ندید که ندید!
يهويي محمود به کمک هادی اومد و با کلنگ ورنوس زد تو مخ عربی که در بیابان ملخ رو به ابری و حمیده داده
یک روز گرم پاییزی ... سرمای شدیدی صحرای بیابانیِ آسمان آبي خلاصه خر تو خر فرا گرفته بود!!!
ابری و حمیده پشت تپه داشتن با بیل هادیرو میزدن که احمد قسم خورد بیشتر بزنتش و تا هادی اومد كه بلند شه صدايي شنيد ولی چیزی گرم و نرم ندید که ندید!
يهويي محمود به کمک هادی اومد و با کلنگ ورنوس زد تو مخ عربی که در بیابان ملخ رو به ابری و حمیده داده بود و اونا
ابری و حمیده پشت تپه داشتن با بیل هادیرو میزدن که احمد قسم خورد بیشتر بزنتش و تا هادی اومد كه بلند شه صدايي شنيد ولی چیزی گرم و نرم ندید که ندید!
يهويي محمود به کمک هادی اومد و با کلنگ ورنوس زد تو مخ عربی که در بیابان ملخ رو به ابری و حمیده داده بود و اونا
معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد
یک روز گرم پاییزی ... سرمای شدیدی صحرای بیابانیِ آسمان آبي خلاصه خر تو خر فرا گرفته بود!!!
ابری و حمیده پشت تپه داشتن با بیل هادیرو میزدن که احمد قسم خورد بیشتر بزنتش و تا هادی اومد كه بلند شه صدايي شنيد ولی چیزی گرم و نرم ندید که ندید!
يهويي محمود به کمک هادی اومد و با کلنگ ورنوس زد تو مخ عربی که در بیابان ملخ رو به ابری و حمیده داده بود و اونا رو اغفال کرده
ابری و حمیده پشت تپه داشتن با بیل هادیرو میزدن که احمد قسم خورد بیشتر بزنتش و تا هادی اومد كه بلند شه صدايي شنيد ولی چیزی گرم و نرم ندید که ندید!
يهويي محمود به کمک هادی اومد و با کلنگ ورنوس زد تو مخ عربی که در بیابان ملخ رو به ابری و حمیده داده بود و اونا رو اغفال کرده
یک روز گرم پاییزی ... سرمای شدیدی صحرای بیابانیِ آسمان آبي خلاصه خر تو خر فرا گرفته بود!!!
ابری و حمیده پشت تپه داشتن با بیل هادیرو میزدن که احمد قسم خورد بیشتر بزنتش و تا هادی اومد كه بلند شه صدايي شنيد ولی چیزی گرم و نرم ندید که ندید!
يهويي محمود به کمک هادی اومد و با کلنگ ورنوس زد تو مخ عربی که در بیابان ملخ رو به ابری و حمیده داده بود و اونا رو اغفال کرده بود. و اون
ابری و حمیده پشت تپه داشتن با بیل هادیرو میزدن که احمد قسم خورد بیشتر بزنتش و تا هادی اومد كه بلند شه صدايي شنيد ولی چیزی گرم و نرم ندید که ندید!
يهويي محمود به کمک هادی اومد و با کلنگ ورنوس زد تو مخ عربی که در بیابان ملخ رو به ابری و حمیده داده بود و اونا رو اغفال کرده بود. و اون
معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد
یک روز گرم پاییزی ... سرمای شدیدی صحرای بیابانیِ آسمان آبي خلاصه خر تو خر فرا گرفته بود!!!
ابری و حمیده پشت تپه داشتن با بیل هادیرو میزدن که احمد قسم خورد بیشتر بزنتش و تا هادی اومد كه بلند شه صدايي شنيد ولی چیزی گرم و نرم ندید که ندید!
يهويي محمود به کمک هادی اومد و با کلنگ ورنوس زد تو مخ عربی که در بیابان ملخ رو به ابری و حمیده داده بود و اونا رو اغفال کرده بود. و اون هادی رو
ابری و حمیده پشت تپه داشتن با بیل هادیرو میزدن که احمد قسم خورد بیشتر بزنتش و تا هادی اومد كه بلند شه صدايي شنيد ولی چیزی گرم و نرم ندید که ندید!
يهويي محمود به کمک هادی اومد و با کلنگ ورنوس زد تو مخ عربی که در بیابان ملخ رو به ابری و حمیده داده بود و اونا رو اغفال کرده بود. و اون هادی رو
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
یک روز گرم پاییزی ... سرمای شدیدی صحرای بیابانیِ آسمان آبي خلاصه خر تو خر فرا گرفته بود!!!
ابری و حمیده پشت تپه داشتن با بیل هادیرو میزدن که احمد قسم خورد بیشتر بزنتش و تا هادی اومد كه بلند شه صدايي شنيد ولی چیزی گرم و نرم ندید که ندید!
يهويي محمود به کمک هادی اومد و با کلنگ ورنوس زد تو مخ عربی که در بیابان ملخ رو به ابری و حمیده داده بود و اونا رو اغفال کرده بود. و اون نهنگی که
ابری و حمیده پشت تپه داشتن با بیل هادیرو میزدن که احمد قسم خورد بیشتر بزنتش و تا هادی اومد كه بلند شه صدايي شنيد ولی چیزی گرم و نرم ندید که ندید!
يهويي محمود به کمک هادی اومد و با کلنگ ورنوس زد تو مخ عربی که در بیابان ملخ رو به ابری و حمیده داده بود و اونا رو اغفال کرده بود. و اون نهنگی که
یک روز گرم پاییزی ... سرمای شدیدی صحرای بیابانیِ آسمان آبي خلاصه خر تو خر فرا گرفته بود!!!
ابری و حمیده پشت تپه داشتن با بیل هادیرو میزدن که احمد قسم خورد بیشتر بزنتش و تا هادی اومد كه بلند شه صدايي شنيد ولی چیزی گرم و نرم ندید که ندید!
يهويي محمود به کمک هادی اومد و با کلنگ ورنوس زد تو مخ عربی که در بیابان ملخ رو به ابری و حمیده داده بود و اونا رو اغفال کرده بود. و اون نهنگی که تو صحرا خودشو برونزه مي كرد
ابری و حمیده پشت تپه داشتن با بیل هادیرو میزدن که احمد قسم خورد بیشتر بزنتش و تا هادی اومد كه بلند شه صدايي شنيد ولی چیزی گرم و نرم ندید که ندید!
يهويي محمود به کمک هادی اومد و با کلنگ ورنوس زد تو مخ عربی که در بیابان ملخ رو به ابری و حمیده داده بود و اونا رو اغفال کرده بود. و اون نهنگی که تو صحرا خودشو برونزه مي كرد
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...
یک روز گرم پاییزی ... سرمای شدیدی صحرای بیابانیِ آسمان آبي خلاصه خر تو خر فرا گرفته بود!!!
ابری و حمیده پشت تپه داشتن با بیل هادیرو میزدن که احمد قسم خورد بیشتر بزنتش و تا هادی اومد كه بلند شه صدايي شنيد ولی چیزی گرم و نرم ندید که ندید!
يهويي محمود به کمک هادی اومد و با کلنگ ورنوس زد تو مخ عربی که در بیابان ملخ رو به ابری و حمیده داده بود و اونا رو اغفال کرده بود. و اون نهنگی که تو صحرا خودشو برونزه مي كرد و سوخته بود،
ابری و حمیده پشت تپه داشتن با بیل هادیرو میزدن که احمد قسم خورد بیشتر بزنتش و تا هادی اومد كه بلند شه صدايي شنيد ولی چیزی گرم و نرم ندید که ندید!
يهويي محمود به کمک هادی اومد و با کلنگ ورنوس زد تو مخ عربی که در بیابان ملخ رو به ابری و حمیده داده بود و اونا رو اغفال کرده بود. و اون نهنگی که تو صحرا خودشو برونزه مي كرد و سوخته بود،
معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد
یک روز گرم پاییزی ... سرمای شدیدی صحرای بیابانیِ آسمان آبي خلاصه خر تو خر فرا گرفته بود!!!
ابری و حمیده پشت تپه داشتن با بیل هادیرو میزدن که احمد قسم خورد بیشتر بزنتش و تا هادی اومد كه بلند شه صدايي شنيد ولی چیزی گرم و نرم ندید که ندید!
يهويي محمود به کمک هادی اومد و با کلنگ ورنوس زد تو مخ عربی که در بیابان ملخ رو به ابری و حمیده داده بود و اونا رو اغفال کرده بود. و اون نهنگی که تو صحرا خودشو برونزه مي كرد و سوخته بود، اومد سراغ
ابری و حمیده پشت تپه داشتن با بیل هادیرو میزدن که احمد قسم خورد بیشتر بزنتش و تا هادی اومد كه بلند شه صدايي شنيد ولی چیزی گرم و نرم ندید که ندید!
يهويي محمود به کمک هادی اومد و با کلنگ ورنوس زد تو مخ عربی که در بیابان ملخ رو به ابری و حمیده داده بود و اونا رو اغفال کرده بود. و اون نهنگی که تو صحرا خودشو برونزه مي كرد و سوخته بود، اومد سراغ
یک روز گرم پاییزی ... سرمای شدیدی صحرای بیابانیِ آسمان آبي خلاصه خر تو خر فرا گرفته بود!!!
ابری و حمیده پشت تپه داشتن با بیل هادیرو میزدن که احمد قسم خورد بیشتر بزنتش و تا هادی اومد كه بلند شه صدايي شنيد ولی چیزی گرم و نرم ندید که ندید!
يهويي محمود به کمک هادی اومد و با کلنگ ورنوس زد تو مخ عربی که در بیابان ملخ رو به ابری و حمیده داده بود و اونا رو اغفال کرده بود. و اون نهنگی که تو صحرا خودشو برونزه مي كرد و سوخته بود، اومد سراغ راگبی که شروع
ابری و حمیده پشت تپه داشتن با بیل هادیرو میزدن که احمد قسم خورد بیشتر بزنتش و تا هادی اومد كه بلند شه صدايي شنيد ولی چیزی گرم و نرم ندید که ندید!
يهويي محمود به کمک هادی اومد و با کلنگ ورنوس زد تو مخ عربی که در بیابان ملخ رو به ابری و حمیده داده بود و اونا رو اغفال کرده بود. و اون نهنگی که تو صحرا خودشو برونزه مي كرد و سوخته بود، اومد سراغ راگبی که شروع
معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد
یک روز گرم پاییزی ... سرمای شدیدی صحرای بیابانیِ آسمان آبي خلاصه خر تو خر فرا گرفته بود!!!
ابری و حمیده پشت تپه داشتن با بیل هادیرو میزدن که احمد قسم خورد بیشتر بزنتش و تا هادی اومد كه بلند شه صدايي شنيد ولی چیزی گرم و نرم ندید که ندید!
يهويي محمود به کمک هادی اومد و با کلنگ ورنوس زد تو مخ عربی که در بیابان ملخ رو به ابری و حمیده داده بود و اونا رو اغفال کرده بود. و اون نهنگی که تو صحرا خودشو برونزه مي كرد و سوخته بود، اومد سراغ راگبی که شروع زرشک
ابری و حمیده پشت تپه داشتن با بیل هادیرو میزدن که احمد قسم خورد بیشتر بزنتش و تا هادی اومد كه بلند شه صدايي شنيد ولی چیزی گرم و نرم ندید که ندید!
يهويي محمود به کمک هادی اومد و با کلنگ ورنوس زد تو مخ عربی که در بیابان ملخ رو به ابری و حمیده داده بود و اونا رو اغفال کرده بود. و اون نهنگی که تو صحرا خودشو برونزه مي كرد و سوخته بود، اومد سراغ راگبی که شروع زرشک
معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد
یک روز گرم پاییزی ... سرمای شدیدی صحرای بیابانیِ آسمان آبي خلاصه خر تو خر فرا گرفته بود!!!
ابری و حمیده پشت تپه داشتن با بیل هادیرو میزدن که احمد قسم خورد بیشتر بزنتش و تا هادی اومد كه بلند شه صدايي شنيد ولی چیزی گرم و نرم ندید که ندید!
يهويي محمود به کمک هادی اومد و با کلنگ ورنوس زد تو مخ عربی که در بیابان ملخ رو به ابری و حمیده داده بود و اونا رو اغفال کرده بود. و اون نهنگی که تو صحرا خودشو برونزه مي كرد و سوخته بود، اومد سراغ راگبی که شروع زرشک قاطی پاتی
من نفهمیدم این راگبی چیه ؟؟
ابری و حمیده پشت تپه داشتن با بیل هادیرو میزدن که احمد قسم خورد بیشتر بزنتش و تا هادی اومد كه بلند شه صدايي شنيد ولی چیزی گرم و نرم ندید که ندید!
يهويي محمود به کمک هادی اومد و با کلنگ ورنوس زد تو مخ عربی که در بیابان ملخ رو به ابری و حمیده داده بود و اونا رو اغفال کرده بود. و اون نهنگی که تو صحرا خودشو برونزه مي كرد و سوخته بود، اومد سراغ راگبی که شروع زرشک قاطی پاتی
من نفهمیدم این راگبی چیه ؟؟
چه کسی حاضر است؟
کاربران حاضر در این انجمن: کاربر جدیدی وجود ندارد. و 1 مهمان