گفتگو در مورد ادبیات فارسی ، مشاعره و موضوعات مرتبط
-
saviola
- !
- پست: 2260
- تاریخ عضویت: دو شنبه 16 مهر 1386, 8:46 am
-
تماس:
پست
توسط saviola » سه شنبه 17 مهر 1386, 5:29 pm
هان اي دل عبرت بين از ديده نظر كن هان
ايوان مدائن را آيينه عبرت دان!
نون!
-
TNZ
- پادشاه

- پست: 6111
- تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
-
تماس:
پست
توسط TNZ » سه شنبه 17 مهر 1386, 8:55 pm
نه پری در کار بود ...
نه آسمانی ...
و با خود گفتم
آیا با لب های دوخته
روزی خواهیم خندید ... ؟؟؟
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
-
پيلاپيلا
- خيلي پيشرفت كرده

- پست: 128
- تاریخ عضویت: پنج شنبه 5 مهر 1386, 2:26 pm
-
تماس:
پست
توسط پيلاپيلا » چهار شنبه 18 مهر 1386, 8:02 pm
دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خوا هد شد اشکارا
من خاكي كه ازين در نتوانم برخاست ...
ازكجا بوسه زنم برلب آن قصر بلند
-
saviola
- !
- پست: 2260
- تاریخ عضویت: دو شنبه 16 مهر 1386, 8:46 am
-
تماس:
پست
توسط saviola » پنج شنبه 19 مهر 1386, 7:08 am
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها!!!
بازم الف!
-
TNZ
- پادشاه

- پست: 6111
- تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
-
تماس:
پست
توسط TNZ » پنج شنبه 19 مهر 1386, 10:21 am
از تو مي خواهم به سازي بر زني
آنچه را كز دشت چشمم ديده اي
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
-
abri
- آخرشه !

- پست: 3773
- تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 12:09 pm
پست
توسط abri » شنبه 21 مهر 1386, 4:38 am
یکی از ما داره باز به اون یکی دروغ می گه
یکی از ما رفته باز سراغ یک یار دیگه
یکی از ما داره باز تو عشق خیانت می کنه
داره دستاش به یه دست دیگه عادت می کنه

ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...
-
TNZ
- پادشاه

- پست: 6111
- تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
-
تماس:
پست
توسط TNZ » شنبه 21 مهر 1386, 4:35 pm
هر شبي با اشك و با آهي دگر
ني لبك بيدار بودم تا سحر
با نسيم هر شب دويدم تا به دشت
تا مگر بويي رساند يا خبر!
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
-
abri
- آخرشه !

- پست: 3773
- تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 12:09 pm
پست
توسط abri » یک شنبه 22 مهر 1386, 1:42 am
رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن
ترک من خراب شبگرد مبتلا کن
ماييم و موج سودا شب تا به روز تنها
خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...
-
saviola
- !
- پست: 2260
- تاریخ عضویت: دو شنبه 16 مهر 1386, 8:46 am
-
تماس:
پست
توسط saviola » یک شنبه 22 مهر 1386, 8:51 am
نابرده رنج گنج میسر نمیشود!
مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد!!!
دال!

-
TNZ
- پادشاه

- پست: 6111
- تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
-
تماس:
پست
توسط TNZ » یک شنبه 22 مهر 1386, 1:40 pm
دل ربودي و به زير قدمت افکندي
ديده دريا کردي
عقل شيدا کردي
طرح جاويد سکوت , توبه جاي لبخند , برلبم افکندي
دل به اميد دوا آمده بود
به جفا درد برآن زخم کهن افکندي
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
-
hadi
- كارش درسته

- پست: 4070
- تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
-
تماس:
پست
توسط hadi » یک شنبه 22 مهر 1386, 2:42 pm
یاری اندر کس نمیبینیم یاران را چه شدآب حیوان تیره گون شد خضر فرخ پی کجاست
معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد
-
TNZ
- پادشاه

- پست: 6111
- تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
-
تماس:
پست
توسط TNZ » دو شنبه 23 مهر 1386, 4:23 pm
تو را مي خواهم و هر دم به دنبال تو مي گردم
چه اوردي ز راه عشق که من ديوانه تر گشتم
به اميد خيال خوش شبم را اتشي انداخت
به اميد هواي او شبي آواره تر گشتم
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
-
saviola
- !
- پست: 2260
- تاریخ عضویت: دو شنبه 16 مهر 1386, 8:46 am
-
تماس:
پست
توسط saviola » پنج شنبه 26 مهر 1386, 8:57 am
من در خیال خود
با قایقی زیبا
سوی تو می آیم
سوی تو ای دریا
پس باز کن در خود
جایی برای من
دریای بی پایان
ای آبی روشن!
-
nono
- ReD RoSe

- پست: 2411
- تاریخ عضویت: دو شنبه 16 مهر 1386, 7:38 pm
-
تماس:
پست
توسط nono » پنج شنبه 26 مهر 1386, 1:25 pm
نابرده رنج گنج میسر نمی شود
مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد

زندگی قافیه باران است ، من اگر پاییزم و درختان امیدم همه بی برگ شدند تو بهاری و به اندازه باران خدا زیبایی . . . !
-
TNZ
- پادشاه

- پست: 6111
- تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
-
تماس:
پست
توسط TNZ » پنج شنبه 26 مهر 1386, 5:27 pm
دلم گرفته اي دوست
هواي گريه با من
هواي گريه با من
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
-
abri
- آخرشه !

- پست: 3773
- تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 12:09 pm
پست
توسط abri » سه شنبه 1 آبان 1386, 6:19 pm
نسیم وصل به افسردگان چه خواهد کرد
بهار تازه به برگ خزان چه خواهد کرد
به من که سوختم از داغ مهربانی خویش
فراق و وصل تو نامهربان چه خواهد کرد
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...
-
TNZ
- پادشاه

- پست: 6111
- تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
-
تماس:
پست
توسط TNZ » جمعه 4 آبان 1386, 4:47 pm
داغ ماتم شد و بر سینه نشست
اشک حسرت شد و بر خک چکید
آن همه عهد فراموشت شد
چشم من روشن روی تو سپید
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
-
hadi
- كارش درسته

- پست: 4070
- تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
-
تماس:
پست
توسط hadi » جمعه 4 آبان 1386, 7:23 pm
دل خرابی میکند دلدار را آگه کنيد
زينهار ای دوستان جان من و جان شما
کی دهد دست اين غرض يا رب که همدستان شوند
خاطر مجموع ما زلف پريشان شما
الف بده

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد
-
saviola
- !
- پست: 2260
- تاریخ عضویت: دو شنبه 16 مهر 1386, 8:46 am
-
تماس:
پست
توسط saviola » شنبه 5 آبان 1386, 2:48 pm
آن که با آغاز من مانوس بود
لحظه پايانيم را حس نکرد
در ميان خنده هاي تلخ من
گريه پنهانيم را حس نکرد

-
abri
- آخرشه !

- پست: 3773
- تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 12:09 pm
پست
توسط abri » شنبه 5 آبان 1386, 6:36 pm
دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا نگویند رقیبان که تو منظور منی
دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی

ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...
چه کسی حاضر است؟
کاربران حاضر در این انجمن: کاربر جدیدی وجود ندارد. و 1 مهمان