قصه سازي

گفتگو در مورد ادبیات فارسی ، مشاعره و موضوعات مرتبط
نمایه کاربر
TNZ
پادشاه
پادشاه
پست: 6111
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
تماس:

پست توسط TNZ » یک شنبه 20 خرداد 1386, 4:44 pm

محمود نوشته شده:اعتراض وارد نیست ادامه میدهم *




داستان از اونجا رقم خورده شد که شروین داشت همراه با دوست







PS: اینجوری قصه سریعتر تموم میشه و ماهم به کارای دیگمون میرسیم
یه جمله یه جمله باشه که زودتر تموم میشه
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.

نمایه کاربر
hadi
كارش درسته
كارش درسته
پست: 4070
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
تماس:

پست توسط hadi » یک شنبه 20 خرداد 1386, 4:54 pm

داستان از اونجا رقم خورده شد که شروین داشت همراه با دوست دخترش مینو از خیابون

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد

نمایه کاربر
محمود
آخرشه !
آخرشه !
پست: 1312
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 4:42 pm

پست توسط محمود » یک شنبه 20 خرداد 1386, 4:57 pm

TNZ نوشته شده:
محمود نوشته شده:اعتراض وارد نیست ادامه میدهم *




داستان از اونجا رقم خورده شد که شروین داشت همراه با دوست







PS: اینجوری قصه سریعتر تموم میشه و ماهم به کارای دیگمون میرسیم
یه جمله یه جمله باشه که زودتر تموم میشه


:D :D :D

عجب هویجیم من :)

سوتی دادم جهانی


ببخشید حق با شماست :D :D :D :D :D

نمایه کاربر
hadi
كارش درسته
كارش درسته
پست: 4070
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
تماس:

پست توسط hadi » یک شنبه 20 خرداد 1386, 6:21 pm

داستان از اونجا رقم خورده شد که شروین داشت همراه با دوست دخترش مینو از خیابون رد

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد

نمایه کاربر
محمود
آخرشه !
آخرشه !
پست: 1312
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 4:42 pm

پست توسط محمود » یک شنبه 20 خرداد 1386, 6:56 pm

داستان از اونجا رقم خورده شد که شروین داشت همراه با دوست دخترش مینو از خیابون رد میشدند که





چرا غیر از ما چند نفر کس دیگری تو این تاپیک شرکت نمیکنه

نمایه کاربر
hadi
كارش درسته
كارش درسته
پست: 4070
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
تماس:

پست توسط hadi » یک شنبه 20 خرداد 1386, 7:26 pm

داستان از اونجا رقم خورده شد که شروین داشت همراه با دوست دخترش مینو از خیابون رد میشدند که گشت

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد

نمایه کاربر
محمود
آخرشه !
آخرشه !
پست: 1312
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 4:42 pm

پست توسط محمود » یک شنبه 20 خرداد 1386, 7:35 pm

داستان از اونجا رقم خورده شد که شروین داشت همراه با دوست دخترش مینو از خیابون رد میشدند که گشت ارشاد

نمایه کاربر
TNZ
پادشاه
پادشاه
پست: 6111
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
تماس:

پست توسط TNZ » دو شنبه 21 خرداد 1386, 10:38 am

داستان از اونجا رقم خورده شد که شروین داشت همراه با دوست دخترش مینو از خیابون رد میشدند که گشت ارشاد می بینتشون
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.

نمایه کاربر
hadi
كارش درسته
كارش درسته
پست: 4070
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
تماس:

پست توسط hadi » دو شنبه 21 خرداد 1386, 10:51 am

داستان از اونجا رقم خورده شد که شروین داشت همراه با دوست دخترش مینو از خیابون رد میشدند که گشت ارشاد می بینتشون ولی :D

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد

نمایه کاربر
TNZ
پادشاه
پادشاه
پست: 6111
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
تماس:

پست توسط TNZ » دو شنبه 21 خرداد 1386, 11:17 am

داستان از اونجا رقم خورده شد که شروین داشت همراه با دوست دخترش مینو از خیابون رد میشدند که گشت ارشاد می بینتشون ولی اهمیت نمی ده :P
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.

نمایه کاربر
hadi
كارش درسته
كارش درسته
پست: 4070
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
تماس:

پست توسط hadi » دو شنبه 21 خرداد 1386, 12:58 pm

داستان از اونجا رقم خورده شد که شروین داشت همراه با دوست دخترش مینو از خیابون رد میشدند که گشت ارشاد می بینتشون ولی اهمیت نمی ده ولی

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد

نمایه کاربر
محمود
آخرشه !
آخرشه !
پست: 1312
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 4:42 pm

پست توسط محمود » دو شنبه 21 خرداد 1386, 4:55 pm

داستان از اونجا رقم خورده شد که شروین داشت همراه با دوست دخترش مینو از خیابون رد میشدند که گشت ارشاد می بینتشون ولی اهمیت نمی ده ولی گشت ارشاد

نمایه کاربر
hamideht
گروه وب سايت
گروه وب سايت
پست: 5034
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am

پست توسط hamideht » سه شنبه 22 خرداد 1386, 8:20 am

داستان از اونجا رقم خورده شد که شروین داشت همراه با دوست دخترش مینو از خیابون رد میشدند که گشت ارشاد می بینتشون ولی اهمیت نمی ده ولی گشت ارشاد دور :D :D


هیشکی اینجارو دوست نداره آخه همه ذوق داستان نویسی ندارند که :P
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است

نمایه کاربر
hadi
كارش درسته
كارش درسته
پست: 4070
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
تماس:

پست توسط hadi » سه شنبه 22 خرداد 1386, 3:13 pm

داستان از اونجا رقم خورده شد که شروین داشت همراه با دوست دخترش مینو از خیابون رد میشدند که گشت ارشاد می بینتشون ولی اهمیت نمی ده ولی گشت ارشاد دور نشد و

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد

نمایه کاربر
hamideht
گروه وب سايت
گروه وب سايت
پست: 5034
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am

پست توسط hamideht » سه شنبه 22 خرداد 1386, 8:05 pm

داستان از اونجا رقم خورده شد که شروین داشت همراه با دوست دخترش مینو از خیابون رد میشدند که گشت ارشاد می بینتشون ولی اهمیت نمی ده ولی گشت ارشاد دور نشد و شروین :D
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است

نمایه کاربر
TNZ
پادشاه
پادشاه
پست: 6111
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
تماس:

پست توسط TNZ » پنج شنبه 24 خرداد 1386, 2:00 pm

داستان از اونجا رقم خورده شد که شروین داشت همراه با دوست دخترش مینو از خیابون رد میشدند که گشت ارشاد می بینتشون ولی اهمیت نمی ده ولی گشت ارشاد دور نشد و شروین فرار کرد
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.

نمایه کاربر
hamideht
گروه وب سايت
گروه وب سايت
پست: 5034
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am

پست توسط hamideht » پنج شنبه 24 خرداد 1386, 8:40 pm

داستان از اونجا رقم خورده شد که شروین داشت همراه با دوست دخترش مینو از خیابون رد میشدند که گشت ارشاد می بینتشون ولی اهمیت نمی ده ولی گشت ارشاد دور نشد و شروین فرار کرد بی چشم ورو :D
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است

نمایه کاربر
TNZ
پادشاه
پادشاه
پست: 6111
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
تماس:

پست توسط TNZ » جمعه 25 خرداد 1386, 5:15 am

داستان از اونجا رقم خورده شد که شروین داشت همراه با دوست دخترش مینو از خیابون رد میشدند که گشت ارشاد می بینتشون ولی اهمیت نمی ده ولی گشت ارشاد دور نشد و شروین فرار کرد بی چشم ورو بی معرفت
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.

نمایه کاربر
hamideht
گروه وب سايت
گروه وب سايت
پست: 5034
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am

پست توسط hamideht » شنبه 26 خرداد 1386, 7:48 am

داستان از اونجا رقم خورده شد که شروین داشت همراه با دوست دخترش مینو از خیابون رد میشدند که گشت ارشاد می بینتشون ولی اهمیت نمی ده ولی گشت ارشاد دور نشد و شروین فرار کرد بی چشم ورو بی معرفت
دوست دخترش
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است

نمایه کاربر
TNZ
پادشاه
پادشاه
پست: 6111
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
تماس:

پست توسط TNZ » شنبه 26 خرداد 1386, 6:50 pm

داستان از اونجا رقم خورده شد که شروین داشت همراه با دوست دخترش مینو از خیابون رد میشدند که گشت ارشاد می بینتشون ولی اهمیت نمی ده ولی گشت ارشاد دور نشد و شروین فرار کرد بی چشم ورو بی معرفت دوست دخترش رو تنها گذاشت
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.

ارسال پست

چه کسی حاضر است؟

کاربران حاضر در این انجمن: کاربر جدیدی وجود ندارد. و 1 مهمان