منم نرسی یل قهرمان
کس نتواند کند مرا درمان
بسی رنج بردند در این سالها
در این بعد پنجم من بکردم کارها
که نرسی کنم عاقل و شیدا
هزار بار گفتم بیا پیش ندا
نیامدی جانم به قربانت آخه چرا؟
ای دریغ از تو که باشی اینقدر گدا
گدا بودنم نیست ننگ ای بشر
سرم رفت گیج ازدستت ای پسر!
برو دست از سر من یکی ور بدار
که احترام بزرگتر همیشه بدار
ور نه محمود را بینی بر سر دار
که تاراج محبت در سر مپندار
مکن گدایی محبت ز هر بی سر و پا
میکنم هر شب لِی لِی با دست و پا
تو کز محنت دیگران بی غمی
نیست کارت با چون من با غمی
الا ای تو که موی بلند داری
یه خرمن ریش و چند بیل لوند داری
کم بزن بر سر دیگران دسته بیل
دست از سر مردم بیچاره بردار جان سبیل
برو کار کن مگو چیست کار
کاز این پس در این مملکت هستند همه بیکار
همه نه جان برادر خس وخاشاک بیکارند
مابقی در قافیه درحال کارند
می کشند با چوب مردم را
