تصمیم گرفت یه وزیر لایق مثل حمیده استخدام کنه كه به شاهزاده ی لایقش احمد کمک کنه
خلاصه یه روز که احمد از قصر بیرون رفته بود یه دختر خوب و نجیب و مناسب واسه هادی دید اون دختر خیلی زیبا و از خانواده اشراف بود... یهو نظر احمد عوض شد گفت حالا که این دختر مناسبیه چرا برای خودم در نظر نگیرمش؟ اما گفت نـــه هادی دوستمه
همین طور که دودل بود ورنوس از راه رسيد و احمد رو كشت ولی ورنوس بی معرفت نمی دونست که تو این داستانها کسی نمی میره!
احمد برگشت و چند تا فحش [...] به ورنوس که تازه وارد سایت شده داد
بعد گفت بی معرفت پارسال دوست امسال آشنا ؟؟؟؟
ناگهان وزیر لایق که حمیده بود سررسید و گفت دعوا بده دهه
ورنوس ناراحت شد و با صورتي خيس از اشك رفت بالا كوه كه یه افغانی یه پاره آجر ول کرد تو سرش وزیر لایق غش کرد ورنوس گفت آخخخخخخ شست پام شیکست ناگهان hnz سررسید دوباره رفت!
ترسو فرار کرد
شاهزاده خسته از همه این جریان ها همراه با وزیر لایق و آقا داماد و عروس(هادی و اون خانومه ) و ورنوس اصلی تصمیم گرفت بره شکار!
خلاصه بچه های نازم در همین موقع آزاده که عاشق هادی شده بود سررسید ورنوس که منتظر یک همچین فرصتی بود همچون پلنگ زخمی.. مثل یک تیر رها شده مانند یک عقابه چیز(یادم رفته) از رو اسبش پرید پایین و وزیر لایق باز غش کرد که باز هم همه ندیده گرفتنش و داستان رو ادامه دادند
در همین لحظه پادشاه با چهره ای عصبا نی سررسید گفت چرا غش کردن وزیر لایق من رو ندیده می گیرین ؟؟
سپیده که جلاد پادشاه بود گفت من مجازاتشون میکنم
شاهزاده همین که این حرف رو شنید با چهره ای سرخ و با ابهت هرچی تمام تر از اسبش اومد پایین و بدددددددددددوووووووووو فراااار کرد رفت بالا درخت ولی اونجا دشتی بود که درخت نداشت، ولی خوب بیچاره چی کار کنه؟ چاره ای نداشت.
در همین احیان وزیر لایق اومد و با عصبانیت شدید داد زد: گفتــــــــــــــــــــــــم هر کی یه جمله بگه آقا شاهزاده و داماد .
ولی ییهو هادی قاطی کرد و وزیر لایق غش کرد هادیم بیشتر قاطی کرد به طوری که شاهزاده رو تا اونجا که میخورد کتک زد و در این حین جلاد سر رسید.
جلاد گیوتین خودش رو روی زمین میکشد و با هیبتی ترسناک جلو اومد. در همین حین وزیر لایق! از حالت گیجی کم کم داشت در میومد که دوباره غش کرد
