حمیده پارک را قدم زنان طی می کرد ناگهان چهره اي آشنا از پشت درخت هویدا شد هیولا که می خواست حمیده رو بدزدد وای خدا !
صدای حمیده بلند به هوا برخواست و ناگهان جیغی وحشتناک بلند به گوش رسید هیولا که ترسیده بود محمود را خورد.
محمود غش غش گریه میکرد ترسیده یکجا بمیره . ناگهان شجاعانه هادی رسید."داداشی حمیده ".
هیولا محمود را تکه تکه کرد ، نکرد .اما مردد بود سرانجام تصمیم خود را گرفت نخوردش ولي هادي خون جلوی چشماش رو گرفته بود میخواست که هیولا رو بکشه ناگهان تفنگشو از زيرِ درخت گلابی برداشت و گفت : تو کی می خوای آدم بشی هان؟
هیولا گفت:هو اگه بخورمت مسموم میشم پس ميخورمت.بالاخره فریادی کشید هادی و محمود وحمیده و طناز جیغ بلندی زدند چرا؟
باید با بیل طنازو فرستاد توی مخفیگاه تا هیولا رو گمراه کنیم
خلاصه عزیزای نازم هیولای پررو تصمیم گرفت محمود را بکشه در نتیجه صدای عربده محمود به هوا برخواست گریه اش دلٍ هیولا رو بهم مالید..؟
يه دفعه صدای شرشر آب ازدهان هادي همه را متعجب کرد!
هیولا بطرف هادی دوید و هادی فریادی زد، محمود که مرامش زیادبود فرار كرد؟ اما برگشت " نه تو نمیدونی رفیق
بی مرامی برنمیگردی، امـــا رفت کجا همینجا می مونم, آره می مونم بمون! موندن
بعد هموجا نشستندولي همچنان هیولا به صورت خنگول پخمه به بابک زل زده بود.
بابک بیچاره ترسید و غش کرد و طناز با جیغ شجاعانه توجه هیولا رو به خود جلب كرد
بعد پنجم به دلیل اينكه این تاپیک باحاله حذفش نمی کنیم
خلاصه بعد محمود رفت پيش مامانش
هیولا فكر کرد كه بخوردشون اما هادی را ترسی وحشتناک فرا گرفت
گفت تو رو خدا منو نخور می خورم پفک نمکی چاق می شم چله می شم بعد میام تو منو بخور
خلاصه حسن کچل همراه مامانش برگشتن پیش هیولا فقط محمود و
یکم از خودتون خلاقیت به خرج بدید بابا .............
همش اسم من .....
