صفحه 14 از 51

ارسال شده: چهار شنبه 25 مرداد 1385, 6:46 pm
توسط Elham
دل از ما برد و روي از ما نهان کرد
خدا را با که اين بازي توان کرد

ارسال شده: چهار شنبه 25 مرداد 1385, 9:42 pm
توسط hamideht
دل کز طواف کعبه کویت وقوف یافت---------ازشوق آن حریم ندارد سر حجاز

ارسال شده: چهار شنبه 25 مرداد 1385, 10:38 pm
توسط baran
زندگي هنگامه فريادهاست.. سرگذشت درگذشت يادهاست :roll:

ارسال شده: پنج شنبه 26 مرداد 1385, 8:07 am
توسط hamideht
تا بود كه دست در كمر او توان زدن----درخون دل نشسته چو ياقوت احمريم

ارسال شده: جمعه 27 مرداد 1385, 8:02 pm
توسط soheil
مشاعره می کنم با فرد ناشی...
... گم کرده ام شاید تو باشی...
منظورم به هیچ کس نبود... با خودم بودم...
فقط می خواستم یه کم بخندیم...

ارسال شده: شنبه 28 مرداد 1385, 7:38 am
توسط hamideht
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم------------دولت صحبت آن مونس جان مارابس

ارسال شده: شنبه 28 مرداد 1385, 1:14 pm
توسط Elham
سهم من اينست
سهم من اينست
سهم من
آسمانيست كه آويختن پرده اي آن را از من مي گيرد
سهم من پايين رفتن از يك پله متروكست
و به چيزي در پوسيدگي و غربت واصل گشتن
سهم من گردش حزن آلودي در باغ خاطره هاست
و در اندوه صدايي جان دادن كه به من مي گويد
دستهايت را دوست ميدارم

ارسال شده: شنبه 28 مرداد 1385, 1:45 pm
توسط Babak Radfar
من اي صبا ره رفتن به کوي دوست ندانم
تو مي روي به سلامت سلام ما برساني

ارسال شده: شنبه 28 مرداد 1385, 3:26 pm
توسط hamideht
یار دارد سر صید دل حافظ یاران-------شاهبازی به شکار مگسی می آید

ارسال شده: یک شنبه 29 مرداد 1385, 9:36 am
توسط TNZ
دارنده چو ترکیب طبایع آراست
از بهر چه او فکند ش اندر کم وکاست

ارسال شده: یک شنبه 29 مرداد 1385, 11:35 am
توسط hamideht
تو کزمحنت دیگران بی غمی------------نشاید که نامت نهند آدمی :lol: :lol: :lol:

ارسال شده: یک شنبه 29 مرداد 1385, 1:29 pm
توسط TNZ
یک قطره ی آب بود با دریا شد

یک ذره ی خاک بازمین یکتا شد

ارسال شده: یک شنبه 29 مرداد 1385, 2:53 pm
توسط hamideht
دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند----------- گل آدم بسرشتندو به پیمانه زدند

ارسال شده: یک شنبه 29 مرداد 1385, 9:18 pm
توسط soheil
در مکتب ما باده همان است ولیکن...
بی روی تو ای سرو گلندام حرام است......

ارسال شده: دو شنبه 30 مرداد 1385, 8:16 pm
توسط TNZ
تاراه قلندری نپوئی نشود

رخساره به خون دل نشویی نشود

ارسال شده: سه شنبه 31 مرداد 1385, 10:22 am
توسط Elham
دائم از آن لذتي که خواهدم آمد

مستم و با سرنوشت بر به نبردم

تا بردم گاه گاه وسوسه با خويش

کاي دله دل چشم از اين گناه فروپوش

ارسال شده: سه شنبه 31 مرداد 1385, 8:22 pm
توسط TNZ
شه دادگستر که ناگه بمرد
نگر ای برادر که با خود چه برد

ارسال شده: چهار شنبه 1 شهریور 1385, 5:31 pm
توسط baran
درد هجران عزيزان به جهان چند كشم ....همه رفتند خدا را تو بمان اي ساقي

باورم نميشه يعني امروز هيچ کس سر نزده؟! :roll:

ارسال شده: سه شنبه 7 شهریور 1385, 6:58 am
توسط hamideht
یارب نظری بر من سرگردان کن-------------لطفی به من دلشده حیران کن :roll:

ارسال شده: سه شنبه 7 شهریور 1385, 7:21 pm
توسط adib
نيييييدونم!