صفحه 2 از 25

ارسال شده: جمعه 18 آبان 1386, 1:18 pm
توسط TNZ
abri نوشته شده:این هادی هی واسه خودش پاک می کنه..جاها رو عوض می کنه!!!!!

:x

آقا هادی شما که زحمت می کشی ویرایش می کنی کاش مصرع دوم که خیلی بی ربته رو هم یه کاریش می کردی :?

ارسال شده: جمعه 18 آبان 1386, 8:26 pm
توسط VeRnuS
بزاريد هركي هر چي ميخواد بگه, سانسور نباشه

ارسال شده: جمعه 18 آبان 1386, 8:31 pm
توسط VeRnuS
TNZ نوشته شده:ی عزیزای دلم دوباره قصه ها از دلمون رونده میشه
شیکم هامون دوباره از بادها آکنده می شه

روزی دوباره باز خواهیم گشت
به بهشت خود کنار یار


با این دلواپسی های مدام روزگار
خواهیم شد به کنار پروردگار

دلم چرا غمگین است؟
مدام نفسم سنگین است؟!

باز درگیر این افکار بی معنی
بیدارم همه شب تا سحری

در این دنیای بی حاصل کاز زمین
تلاشیست بیهوده که عجرش همین

هر آنکس که دیده به دنیا گشود
ز نامردي اين زمان وا بموند

دگر من نخوام بدین زندگی
نخواهم كنم بر همه بردگي

ارسال شده: جمعه 18 آبان 1386, 10:42 pm
توسط abri
ای عزیزای دلم دوباره قصه ها از دلمون رونده میشه
شیکم هامون دوباره از بادها آکنده می شه

روزی دوباره باز خواهیم گشت
به بهشت خود کنار یار


با این دلواپسی های مدام روزگار
خواهیم شد به کنار پروردگار

دلم چرا غمگین است؟
مدام نفسم سنگین است؟!

باز درگیر این افکار بی معنی
بیدارم همه شب تا سحری

در این دنیای بی حاصل کاز زمین
تلاشیست بیهوده که عجرش همین

هر آنکس که دیده به دنیا گشود
ز نامردي اين زمان وا بموند

دگر من نخوام بدین زندگی
نخواهم كنم بر همه بردگي

آن رقص درویشانم آرزوست

ارسال شده: جمعه 18 آبان 1386, 10:52 pm
توسط Ahmaad
آن حال و هوی مستانم آرزوست

ارسال شده: جمعه 18 آبان 1386, 10:53 pm
توسط VeRnuS
abri نوشته شده:ای عزیزای دلم دوباره قصه ها از دلمون رونده میشه
شیکم هامون دوباره از بادها آکنده می شه

روزی دوباره باز خواهیم گشت
به بهشت خود کنار یار


با این دلواپسی های مدام روزگار
خواهیم شد به کنار پروردگار

دلم چرا غمگین است؟
مدام نفسم سنگین است؟!

باز درگیر این افکار بی معنی
بیدارم همه شب تا سحری

در این دنیای بی حاصل کاز زمین
تلاشیست بیهوده که عجرش همین

هر آنکس که دیده به دنیا گشود
ز نامردي اين زمان وا بموند

دگر من نخوام بدین زندگی
نخواهم كنم بر همه بردگي

آن رقص درویشانم آرزوست

كه روزي بيوفتي به پايش چو مور

ارسال شده: جمعه 18 آبان 1386, 10:54 pm
توسط VeRnuS
هر چقد ماله اين ابري با ربط بود, مال منم همونقده

ارسال شده: شنبه 19 آبان 1386, 2:40 pm
توسط hadi
VeRnuS نوشته شده:بزاريد هركي هر چي ميخواد بگه, سانسور نباشه
سانسوری در کار نبود، یه اشتباه بوده،
وای اگه مصرع بی ربط بنویسه کسی اخراج میشه از تاپیک :lol:

در ضمن فرمتو رعایت کنین
از کپی استفاده کنین نه quote

ای عزیزای دلم دوباره قصه ها از دلمون رونده میشه
شیکم هامون دوباره از بادها آکنده می شه

روزی دوباره باز خواهیم گشت
به بهشت خود کنار یار


با این دلواپسی های مدام روزگار
خواهیم شد به کنار پروردگار

دلم چرا غمگین است؟
مدام نفسم سنگین است؟!

باز درگیر این افکار بی معنی
بیدارم همه شب تا سحری

در این دنیای بی حاصل کاز زمین
تلاشیست بیهوده که عجرش همین

هر آنکس که دیده به دنیا گشود
ز نامردي اين زمان وا بموند

دگر من نخوام بدین زندگی
نخواهم كنم بر همه بردگي

آن رقص درویشانم آرزوست
آن پایکوبی مستانه ام آرزوست

ارسال شده: شنبه 19 آبان 1386, 6:51 pm
توسط محمود
ای عزیزای دلم دوباره قصه ها از دلمون رونده میشه
شیکم هامون دوباره از بادها آکنده می شه

روزی دوباره باز خواهیم گشت
به بهشت خود کنار یار


با این دلواپسی های مدام روزگار
خواهیم شد به کنار پروردگار

دلم چرا غمگین است؟
مدام نفسم سنگین است؟!

باز درگیر این افکار بی معنی
بیدارم همه شب تا سحری

در این دنیای بی حاصل کاز زمین
تلاشیست بیهوده که عجرش همین

هر آنکس که دیده به دنیا گشود
ز نامردي اين زمان وا بموند

دگر من نخوام بدین زندگی
نخواهم كنم بر همه بردگي

آن رقص درویشانم آرزوست
آن پایکوبی مستانه ام آرزوست

تو همانی که در شب مهتابی

ارسال شده: شنبه 19 آبان 1386, 8:34 pm
توسط VeRnuS
ای عزیزای دلم دوباره قصه ها از دلمون رونده میشه
شیکم هامون دوباره از بادها آکنده می شه

روزی دوباره باز خواهیم گشت
به بهشت خود کنار یار


با این دلواپسی های مدام روزگار
خواهیم شد به کنار پروردگار

دلم چرا غمگین است؟
مدام نفسم سنگین است؟!

باز درگیر این افکار بی معنی
بیدارم همه شب تا سحری

در این دنیای بی حاصل کاز زمین
تلاشیست بیهوده که عجرش همین

هر آنکس که دیده به دنیا گشود
ز نامردي اين زمان وا بموند

دگر من نخوام بدین زندگی
نخواهم كنم بر همه بردگي

آن رقص درویشانم آرزوست
آن پایکوبی مستانه ام آرزوست

تو همانی که در شب مهتابی
به من و روزگار سياهم نويد سحر دادي

ارسال شده: یک شنبه 20 آبان 1386, 8:05 pm
توسط hamideht
ای عزیزای دلم دوباره قصه ها از دلمون رونده میشه
شیکم هامون دوباره از بادها آکنده می شه

روزی دوباره باز خواهیم گشت
به بهشت خود کنار یار


با این دلواپسی های مدام روزگار
خواهیم شد به کنار پروردگار

دلم چرا غمگین است؟
مدام نفسم سنگین است؟!

باز درگیر این افکار بی معنی
بیدارم همه شب تا سحری

در این دنیای بی حاصل کاز زمین
تلاشیست بیهوده که عجرش همین

هر آنکس که دیده به دنیا گشود
ز نامردي اين زمان وا بموند

دگر من نخوام بدین زندگی
نخواهم كنم بر همه بردگي

آن رقص درویشانم آرزوست
آن پایکوبی مستانه ام آرزوست

تو همانی که در شب مهتابی
به من و روزگار سياهم نويد سحر دادي

ز نامردان شدم بس ملول

ارسال شده: دو شنبه 21 آبان 1386, 7:43 am
توسط hadi
ای عزیزای دلم دوباره قصه ها از دلمون رونده میشه
شیکم هامون دوباره از بادها آکنده می شه

روزی دوباره باز خواهیم گشت
به بهشت خود کنار یار


با این دلواپسی های مدام روزگار
خواهیم شد به کنار پروردگار

دلم چرا غمگین است؟
مدام نفسم سنگین است؟!

باز درگیر این افکار بی معنی
بیدارم همه شب تا سحری

در این دنیای بی حاصل کاز زمین
تلاشیست بیهوده که عجرش همین

هر آنکس که دیده به دنیا گشود
ز نامردي اين زمان وا بموند

دگر من نخوام بدین زندگی
نخواهم كنم بر همه بردگي

آن رقص درویشانم آرزوست
آن پایکوبی مستانه ام آرزوست

تو همانی که در شب مهتابی
به من و روزگار سياهم نويد سحر دادي

ز نامردان شدم بس ملول
تویی آن ماه شب های هلول

ارسال شده: دو شنبه 21 آبان 1386, 9:34 pm
توسط abri
ای عزیزای دلم دوباره قصه ها از دلمون رونده میشه
شیکم هامون دوباره از بادها آکنده می شه

روزی دوباره باز خواهیم گشت
به بهشت خود کنار یار


با این دلواپسی های مدام روزگار
خواهیم شد به کنار پروردگار

دلم چرا غمگین است؟
مدام نفسم سنگین است؟!

باز درگیر این افکار بی معنی
بیدارم همه شب تا سحری

در این دنیای بی حاصل کاز زمین
تلاشیست بیهوده که عجرش همین

هر آنکس که دیده به دنیا گشود
ز نامردي اين زمان وا بموند

دگر من نخوام بدین زندگی
نخواهم كنم بر همه بردگي

آن رقص درویشانم آرزوست
آن پایکوبی مستانه ام آرزوست

تو همانی که در شب مهتابی
به من و روزگار سياهم نويد سحر دادي

ز نامردان شدم بس ملول
تویی آن ماه شب های هلول

تو دیروز و امروز و فردای من

ارسال شده: دو شنبه 21 آبان 1386, 9:44 pm
توسط hadi
ای عزیزای دلم دوباره قصه ها از دلمون رونده میشه
شیکم هامون دوباره از بادها آکنده می شه

روزی دوباره باز خواهیم گشت
به بهشت خود کنار یار


با این دلواپسی های مدام روزگار
خواهیم شد به کنار پروردگار

دلم چرا غمگین است؟
مدام نفسم سنگین است؟!

باز درگیر این افکار بی معنی
بیدارم همه شب تا سحری

در این دنیای بی حاصل کاز زمین
تلاشیست بیهوده که عجرش همین

هر آنکس که دیده به دنیا گشود
ز نامردي اين زمان وا بموند

دگر من نخوام بدین زندگی
نخواهم كنم بر همه بردگي

آن رقص درویشانم آرزوست
آن پایکوبی مستانه ام آرزوست

تو همانی که در شب مهتابی
به من و روزگار سياهم نويد سحر دادي

ز نامردان شدم بس ملول
تویی آن ماه شب های هلول

تو دیروز و امروز و فردای من
تو ماه شب های تار من

ارسال شده: سه شنبه 22 آبان 1386, 7:13 am
توسط پرستو
بابا با اين مصرع هاي بي قافيه و بي ربطتون شعر بيچاره رو خراب كردين كه؟؟؟
اصلا هيچكدووم ربطي به اون يكي نداره
................
...............
اي عزيزاي دلم دوباره
غصه ها از دلمون رونده ميشه
عاشقا به آرزوشون ميرسن
شعر خوشبختي بازم خونده ميشه
يه روزي مياد كه جاي غم، خوشي
تو دل ما آدما مهمون ميشه
يه روزي مياد كه انتظار ما
ميرسه به آخر و تموم ميشه
دلامون از قفس آزاد مي شنو
مي مونن با هم ديگه تا هميشه
مياد اون روز بخدا يه روز مياد
عشق مياد غصه و غم تموم ميشه...........
بببخشيد ديگه في البداهه بود

:D :D :D :D :D

ارسال شده: سه شنبه 22 آبان 1386, 3:28 pm
توسط VeRnuS
به اين سبك چي ميگن؟؟؟مريمي؟؟

:difal:

:colt:

ارسال شده: سه شنبه 22 آبان 1386, 4:37 pm
توسط TNZ
ای عزیزای دلم دوباره قصه ها از دلمون رونده میشه
شیکم هامون دوباره از بادها آکنده می شه

روزی دوباره باز خواهیم گشت
به بهشت خود کنار یار


با این دلواپسی های مدام روزگار
خواهیم شد به کنار پروردگار

دلم چرا غمگین است؟
مدام نفسم سنگین است؟!

باز درگیر این افکار بی معنی
بیدارم همه شب تا سحری

در این دنیای بی حاصل کاز زمین
تلاشیست بیهوده که عجرش همین

هر آنکس که دیده به دنیا گشود
ز نامردي اين زمان وا بموند

دگر من نخوام بدین زندگی
نخواهم كنم بر همه بردگي

آن رقص درویشانم آرزوست
آن پایکوبی مستانه ام آرزوست

تو همانی که در شب مهتابی
به من و روزگار سياهم نويد سحر دادي

ز نامردان شدم بس ملول
تویی آن ماه شب های هلول

تو دیروز و امروز و فردای من
تو ماه شب های تار من

چرا اینچنین غم ناک و ملول

ارسال شده: سه شنبه 22 آبان 1386, 6:52 pm
توسط VeRnuS
ای عزیزای دلم دوباره قصه ها از دلمون رونده میشه
شیکم هامون دوباره از بادها آکنده می شه

روزی دوباره باز خواهیم گشت
به بهشت خود کنار یار


با این دلواپسی های مدام روزگار
خواهیم شد به کنار پروردگار

دلم چرا غمگین است؟
مدام نفسم سنگین است؟!

باز درگیر این افکار بی معنی
بیدارم همه شب تا سحری

در این دنیای بی حاصل کاز زمین
تلاشیست بیهوده که عجرش همین

هر آنکس که دیده به دنیا گشود
ز نامردي اين زمان وا بموند

دگر من نخوام بدین زندگی
نخواهم كنم بر همه بردگي

آن رقص درویشانم آرزوست
آن پایکوبی مستانه ام آرزوست

تو همانی که در شب مهتابی
به من و روزگار سياهم نويد سحر دادي

ز نامردان شدم بس ملول
تویی آن ماه شب های هلول

تو دیروز و امروز و فردای من
تو ماه شب های تار من

چرا اینچنین غم ناک و ملول

بنشسته ايم بر گور آرزوهاي دور

ارسال شده: سه شنبه 22 آبان 1386, 7:09 pm
توسط hadi
ای عزیزای دلم دوباره قصه ها از دلمون رونده میشه
شیکم هامون دوباره از بادها آکنده می شه

روزی دوباره باز خواهیم گشت
به بهشت خود کنار یار


با این دلواپسی های مدام روزگار
خواهیم شد به کنار پروردگار

دلم چرا غمگین است؟
مدام نفسم سنگین است؟!

باز درگیر این افکار بی معنی
بیدارم همه شب تا سحری

در این دنیای بی حاصل کاز زمین
تلاشیست بیهوده که عجرش همین

هر آنکس که دیده به دنیا گشود
ز نامردي اين زمان وا بموند

دگر من نخوام بدین زندگی
نخواهم كنم بر همه بردگي

آن رقص درویشانم آرزوست
آن پایکوبی مستانه ام آرزوست

تو همانی که در شب مهتابی
به من و روزگار سياهم نويد سحر دادي

ز نامردان شدم بس ملول
تویی آن ماه شب های هلول

تو دیروز و امروز و فردای من
تو ماه شب های تار من

چرا اینچنین غم ناک و ملول
بنشسته ايم بر گور آرزوهاي دور

تو بودی اما من هر لحظه بی تو

ارسال شده: چهار شنبه 23 آبان 1386, 6:31 am
توسط TNZ
ای عزیزای دلم دوباره قصه ها از دلمون رونده میشه
شیکم هامون دوباره از بادها آکنده می شه

روزی دوباره باز خواهیم گشت
به بهشت خود کنار یار


با این دلواپسی های مدام روزگار
خواهیم شد به کنار پروردگار

دلم چرا غمگین است؟
مدام نفسم سنگین است؟!

باز درگیر این افکار بی معنی
بیدارم همه شب تا سحری

در این دنیای بی حاصل کاز زمین
تلاشیست بیهوده که عجرش همین

هر آنکس که دیده به دنیا گشود
ز نامردي اين زمان وا بموند

دگر من نخوام بدین زندگی
نخواهم كنم بر همه بردگي

آن رقص درویشانم آرزوست
آن پایکوبی مستانه ام آرزوست

تو همانی که در شب مهتابی
به من و روزگار سياهم نويد سحر دادي

ز نامردان شدم بس ملول
تویی آن ماه شب های هلول

تو دیروز و امروز و فردای من
تو ماه شب های تار من

چرا اینچنین غم ناک و ملول
بنشسته ايم بر گور آرزوهاي دور

تو بودی اما من هر لحظه بی تو
درود شعله ی آتش خموشم :P