گفتگو در مورد ادبیات فارسی ، مشاعره و موضوعات مرتبط
-
Ahmaad
- آخرشه !

- پست: 1669
- تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 7:05 pm
- محل اقامت: Kuwait
-
تماس:
پست
توسط Ahmaad » چهار شنبه 31 تیر 1388, 7:35 pm
hadi نوشته شده:هو
مگه کوری؟

نه مال من باحالتر بود

-
محمود
- آخرشه !

- پست: 1312
- تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 4:42 pm
پست
توسط محمود » چهار شنبه 31 تیر 1388, 7:36 pm
بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که با نگاهی به آینه بغل ِ موتور بغلی حاجي يه وري قربون مری رفتند ولي مري و احمد با این هادی و جمینای به سمت اونطرف حمیده رفتند و از طرف ديگه ابری ِ بی طرف گل گلاب اونارو کشت و با ساتور تیکه تیکشون کرد
اما نونو دوباره بلند شد و به آغوش طبيعت پشت کرد و دستش کنده شد افتاد تو دریا و دریا خونی به پا شد و ماهی ها مردند ابری هم با مردِ دلخواهش ازدواج کرد و پله های ترقی را طی نکرد ولی حمیده با دوچرخه پله ها را تا شوهر ابری شست و شو داد شوهر ابری همیشه کتکش میزند. نامرد کچل دستش درد نکنه خوب هادی رو تحویل گرفت ولی هادی بود که همیشه از مردک نامرد مهمود اهمدی نجاد كاشتن سبزي رو همراه با تربچه بر نمی تابید و اینگونه بود که ور شکست شد.
ابری غمگین حمیده تنها هادی مزخرف،چونان سه مُهره ی سوخته در آتش عشق در پس ابرهای تیره ی شک ، به دنبال شلوارکِ گُل گُلیه یکی از اعضای بعد ( به نام ... ) برای رفتم به سینما گشتن ولی از شانس بد نرسی اومد و شلوارکِ محمود رو داد به احمد که احمد نگرفت اما دوستش داشت ولی محمود گفت دستتو از رو شلوارکم بکش تا کشش رو بکنم گردنبند بزنم به تاق. احمد به رگ غیرتش سلام کرد . رگشم خیلی با تربیت بود و
-
hadi
- كارش درسته

- پست: 4070
- تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
-
تماس:
پست
توسط hadi » چهار شنبه 31 تیر 1388, 7:39 pm
بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که با نگاهی به آینه بغل ِ موتور بغلی حاجي يه وري قربون مری رفتند ولي مري و احمد با این هادی و جمینای به سمت اونطرف حمیده رفتند و از طرف ديگه ابری ِ بی طرف گل گلاب اونارو کشت و با ساتور تیکه تیکشون کرد
اما نونو دوباره بلند شد و به آغوش طبيعت پشت کرد و دستش کنده شد افتاد تو دریا و دریا خونی به پا شد و ماهی ها مردند ابری هم با مردِ دلخواهش ازدواج کرد و پله های ترقی را طی نکرد ولی حمیده با دوچرخه پله ها را تا شوهر ابری شست و شو داد شوهر ابری همیشه کتکش میزند. نامرد کچل دستش درد نکنه خوب هادی رو تحویل گرفت ولی هادی بود که همیشه از مردک نامرد مهمود اهمدی نجاد كاشتن سبزي رو همراه با تربچه بر نمی تابید و اینگونه بود که ور شکست شد.
ابری غمگین حمیده تنها هادی مزخرف،چونان سه مُهره ی سوخته در آتش عشق در پس ابرهای تیره ی شک ، به دنبال شلوارکِ گُل گُلیه یکی از اعضای بعد ( به نام ... ) برای رفتم به سینما گشتن ولی از شانس بد نرسی اومد و شلوارکِ محمود رو داد به احمد که احمد نگرفت اما دوستش داشت ولی محمود گفت دستتو از رو شلوارکم بکش تا کشش رو بکنم گردنبند بزنم به تاق. احمد به رگ غیرتش سلام کرد . رگشم خیلی با تربیت بود و از پشت به طرف
معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد
-
Ahmaad
- آخرشه !

- پست: 1669
- تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 7:05 pm
- محل اقامت: Kuwait
-
تماس:
پست
توسط Ahmaad » چهار شنبه 31 تیر 1388, 7:40 pm
بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که با نگاهی به آینه بغل ِ موتور بغلی حاجي يه وري قربون مری رفتند ولي مري و احمد با این هادی و جمینای به سمت اونطرف حمیده رفتند و از طرف ديگه ابری ِ بی طرف گل گلاب اونارو کشت و با ساتور تیکه تیکشون کرد
اما نونو دوباره بلند شد و به آغوش طبيعت پشت کرد و دستش کنده شد افتاد تو دریا و دریا خونی به پا شد و ماهی ها مردند ابری هم با مردِ دلخواهش ازدواج کرد و پله های ترقی را طی نکرد ولی حمیده با دوچرخه پله ها را تا شوهر ابری شست و شو داد شوهر ابری همیشه کتکش میزند. نامرد کچل دستش درد نکنه خوب هادی رو تحویل گرفت ولی هادی بود که همیشه از مردک نامرد مهمود اهمدی نجاد كاشتن سبزي رو همراه با تربچه بر نمی تابید و اینگونه بود که ور شکست شد.
ابری غمگین حمیده تنها هادی مزخرف،چونان سه مُهره ی سوخته در آتش عشق در پس ابرهای تیره ی شک ، به دنبال شلوارکِ گُل گُلیه یکی از اعضای بعد ( به نام ... ) برای رفتم به سینما گشتن ولی از شانس بد نرسی اومد و شلوارکِ محمود رو داد به احمد که احمد نگرفت اما دوستش داشت ولی محمود گفت دستتو از رو شلوارکم بکش تا کشش رو بکنم گردنبند بزنم به تاق. احمد به رگ غیرتش سلام کرد . رگشم خیلی با تربیت بود و از پشت به طرف محمود رفت


-
hadi
- كارش درسته

- پست: 4070
- تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
-
تماس:
پست
توسط hadi » چهار شنبه 31 تیر 1388, 7:42 pm
معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد
-
hadi
- كارش درسته

- پست: 4070
- تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
-
تماس:
پست
توسط hadi » چهار شنبه 31 تیر 1388, 7:43 pm
بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که با نگاهی به آینه بغل ِ موتور بغلی حاجي يه وري قربون مری رفتند ولي مري و احمد با این هادی و جمینای به سمت اونطرف حمیده رفتند و از طرف ديگه ابری ِ بی طرف گل گلاب اونارو کشت و با ساتور تیکه تیکشون کرد
اما نونو دوباره بلند شد و به آغوش طبيعت پشت کرد و دستش کنده شد افتاد تو دریا و دریا خونی به پا شد و ماهی ها مردند ابری هم با مردِ دلخواهش ازدواج کرد و پله های ترقی را طی نکرد ولی حمیده با دوچرخه پله ها را تا شوهر ابری شست و شو داد شوهر ابری همیشه کتکش میزند. نامرد کچل دستش درد نکنه خوب هادی رو تحویل گرفت ولی هادی بود که همیشه از مردک نامرد مهمود اهمدی نجاد كاشتن سبزي رو همراه با تربچه بر نمی تابید و اینگونه بود که ور شکست شد.
ابری غمگین حمیده تنها هادی مزخرف،چونان سه مُهره ی سوخته در آتش عشق در پس ابرهای تیره ی شک ، به دنبال شلوارکِ گُل گُلیه یکی از اعضای بعد ( به نام ... ) برای رفتم به سینما گشتن ولی از شانس بد نرسی اومد و شلوارکِ محمود رو داد به احمد که احمد نگرفت اما دوستش داشت ولی محمود گفت دستتو از رو شلوارکم بکش تا کشش رو بکنم گردنبند بزنم به تاق. احمد به رگ غیرتش سلام کرد . رگشم خیلی با تربیت بود و از پشت به طرف محمود رفت ولی نرسی با بیل
معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد
-
محمود
- آخرشه !

- پست: 1312
- تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 4:42 pm
پست
توسط محمود » چهار شنبه 31 تیر 1388, 7:44 pm
بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که با نگاهی به آینه بغل ِ موتور بغلی حاجي يه وري قربون مری رفتند ولي مري و احمد با این هادی و جمینای به سمت اونطرف حمیده رفتند و از طرف ديگه ابری ِ بی طرف گل گلاب اونارو کشت و با ساتور تیکه تیکشون کرد
اما نونو دوباره بلند شد و به آغوش طبيعت پشت کرد و دستش کنده شد افتاد تو دریا و دریا خونی به پا شد و ماهی ها مردند ابری هم با مردِ دلخواهش ازدواج کرد و پله های ترقی را طی نکرد ولی حمیده با دوچرخه پله ها را تا شوهر ابری شست و شو داد شوهر ابری همیشه کتکش میزند. نامرد کچل دستش درد نکنه خوب هادی رو تحویل گرفت ولی هادی بود که همیشه از مردک نامرد مهمود اهمدی نجاد كاشتن سبزي رو همراه با تربچه بر نمی تابید و اینگونه بود که ور شکست شد.
ابری غمگین حمیده تنها هادی مزخرف،چونان سه مُهره ی سوخته در آتش عشق در پس ابرهای تیره ی شک ، به دنبال شلوارکِ گُل گُلیه یکی از اعضای بعد ( به نام ... ) برای رفتم به سینما گشتن ولی از شانس بد نرسی اومد و شلوارکِ محمود رو داد به احمد که احمد نگرفت اما دوستش داشت ولی محمود گفت دستتو از رو شلوارکم بکش تا کشش رو بکنم گردنبند بزنم به تاق. احمد به رگ غیرتش سلام کرد . رگشم خیلی با تربیت بود و از پشت به طرف محمود رفت ولی نرسی با بیل زد تو سر محمود

-
hadi
- كارش درسته

- پست: 4070
- تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
-
تماس:
پست
توسط hadi » چهار شنبه 31 تیر 1388, 7:47 pm
بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که با نگاهی به آینه بغل ِ موتور بغلی حاجي يه وري قربون مری رفتند ولي مري و احمد با این هادی و جمینای به سمت اونطرف حمیده رفتند و از طرف ديگه ابری ِ بی طرف گل گلاب اونارو کشت و با ساتور تیکه تیکشون کرد
اما نونو دوباره بلند شد و به آغوش طبيعت پشت کرد و دستش کنده شد افتاد تو دریا و دریا خونی به پا شد و ماهی ها مردند ابری هم با مردِ دلخواهش ازدواج کرد و پله های ترقی را طی نکرد ولی حمیده با دوچرخه پله ها را تا شوهر ابری شست و شو داد شوهر ابری همیشه کتکش میزند. نامرد کچل دستش درد نکنه خوب هادی رو تحویل گرفت ولی هادی بود که همیشه از مردک نامرد مهمود اهمدی نجاد كاشتن سبزي رو همراه با تربچه بر نمی تابید و اینگونه بود که ور شکست شد.
ابری غمگین حمیده تنها هادی مزخرف،چونان سه مُهره ی سوخته در آتش عشق در پس ابرهای تیره ی شک ، به دنبال شلوارکِ گُل گُلیه یکی از اعضای بعد ( به نام ... ) برای رفتم به سینما گشتن ولی از شانس بد نرسی اومد و شلوارکِ محمود رو داد به احمد که احمد نگرفت اما دوستش داشت ولی محمود گفت دستتو از رو شلوارکم بکش تا کشش رو بکنم گردنبند بزنم به تاق. احمد به رگ غیرتش سلام کرد . رگشم خیلی با تربیت بود و از پشت به طرف محمود رفت ولی نرسی با بیل زد تو سر محمود ولی کمونه کرد
معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد
-
محمود
- آخرشه !

- پست: 1312
- تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 4:42 pm
پست
توسط محمود » چهار شنبه 31 تیر 1388, 7:51 pm
بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که با نگاهی به آینه بغل ِ موتور بغلی حاجي يه وري قربون مری رفتند ولي مري و احمد با این هادی و جمینای به سمت اونطرف حمیده رفتند و از طرف ديگه ابری ِ بی طرف گل گلاب اونارو کشت و با ساتور تیکه تیکشون کرد
اما نونو دوباره بلند شد و به آغوش طبيعت پشت کرد و دستش کنده شد افتاد تو دریا و دریا خونی به پا شد و ماهی ها مردند ابری هم با مردِ دلخواهش ازدواج کرد و پله های ترقی را طی نکرد ولی حمیده با دوچرخه پله ها را تا شوهر ابری شست و شو داد شوهر ابری همیشه کتکش میزند. نامرد کچل دستش درد نکنه خوب هادی رو تحویل گرفت ولی هادی بود که همیشه از مردک نامرد مهمود اهمدی نجاد كاشتن سبزي رو همراه با تربچه بر نمی تابید و اینگونه بود که ور شکست شد.
ابری غمگین حمیده تنها هادی مزخرف،چونان سه مُهره ی سوخته در آتش عشق در پس ابرهای تیره ی شک ، به دنبال شلوارکِ گُل گُلیه یکی از اعضای بعد ( به نام ... ) برای رفتم به سینما گشتن ولی از شانس بد نرسی اومد و شلوارکِ محمود رو داد به احمد که احمد نگرفت اما دوستش داشت ولی محمود گفت دستتو از رو شلوارکم بکش تا کشش رو بکنم گردنبند بزنم به تاق. احمد به رگ غیرتش سلام کرد . رگشم خیلی با تربیت بود و از پشت به طرف محمود رفت ولی نرسی با بیل زد تو سر محمود ولی کمونه کرد خورد تو سر هادی که اون ته داشت از خنده

-
hadi
- كارش درسته

- پست: 4070
- تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
-
تماس:
پست
توسط hadi » چهار شنبه 31 تیر 1388, 7:53 pm
بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که با نگاهی به آینه بغل ِ موتور بغلی حاجي يه وري قربون مری رفتند ولي مري و احمد با این هادی و جمینای به سمت اونطرف حمیده رفتند و از طرف ديگه ابری ِ بی طرف گل گلاب اونارو کشت و با ساتور تیکه تیکشون کرد
اما نونو دوباره بلند شد و به آغوش طبيعت پشت کرد و دستش کنده شد افتاد تو دریا و دریا خونی به پا شد و ماهی ها مردند ابری هم با مردِ دلخواهش ازدواج کرد و پله های ترقی را طی نکرد ولی حمیده با دوچرخه پله ها را تا شوهر ابری شست و شو داد شوهر ابری همیشه کتکش میزند. نامرد کچل دستش درد نکنه خوب هادی رو تحویل گرفت ولی هادی بود که همیشه از مردک نامرد مهمود اهمدی نجاد كاشتن سبزي رو همراه با تربچه بر نمی تابید و اینگونه بود که ور شکست شد.
ابری غمگین حمیده تنها هادی مزخرف،چونان سه مُهره ی سوخته در آتش عشق در پس ابرهای تیره ی شک ، به دنبال شلوارکِ گُل گُلیه یکی از اعضای بعد ( به نام ... ) برای رفتم به سینما گشتن ولی از شانس بد نرسی اومد و شلوارکِ محمود رو داد به احمد که احمد نگرفت اما دوستش داشت ولی محمود گفت دستتو از رو شلوارکم بکش تا کشش رو بکنم گردنبند بزنم به تاق. احمد به رگ غیرتش سلام کرد . رگشم خیلی با تربیت بود و از پشت به طرف محمود رفت ولی نرسی با بیل زد تو سر محمود ولی کمونه کرد خورد تو سر هادی که اون ته داشت از خنده زندگی می کرد
معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد
-
محمود
- آخرشه !

- پست: 1312
- تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 4:42 pm
پست
توسط محمود » چهار شنبه 31 تیر 1388, 7:58 pm
بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که با نگاهی به آینه بغل ِ موتور بغلی حاجي يه وري قربون مری رفتند ولي مري و احمد با این هادی و جمینای به سمت اونطرف حمیده رفتند و از طرف ديگه ابری ِ بی طرف گل گلاب اونارو کشت و با ساتور تیکه تیکشون کرد
اما نونو دوباره بلند شد و به آغوش طبيعت پشت کرد و دستش کنده شد افتاد تو دریا و دریا خونی به پا شد و ماهی ها مردند ابری هم با مردِ دلخواهش ازدواج کرد و پله های ترقی را طی نکرد ولی حمیده با دوچرخه پله ها را تا شوهر ابری شست و شو داد شوهر ابری همیشه کتکش میزند. نامرد کچل دستش درد نکنه خوب هادی رو تحویل گرفت ولی هادی بود که همیشه از مردک نامرد مهمود اهمدی نجاد كاشتن سبزي رو همراه با تربچه بر نمی تابید و اینگونه بود که ور شکست شد.
ابری غمگین حمیده تنها هادی مزخرف،چونان سه مُهره ی سوخته در آتش عشق در پس ابرهای تیره ی شک ، به دنبال شلوارکِ گُل گُلیه یکی از اعضای بعد ( به نام ... ) برای رفتم به سینما گشتن ولی از شانس بد نرسی اومد و شلوارکِ محمود رو داد به احمد که احمد نگرفت اما دوستش داشت ولی محمود گفت دستتو از رو شلوارکم بکش تا کشش رو بکنم گردنبند بزنم به تاق. احمد به رگ غیرتش سلام کرد . رگشم خیلی با تربیت بود و از پشت به طرف محمود رفت ولی نرسی با بیل زد تو سر محمود ولی کمونه کرد خورد تو سر هادی که اون ته داشت از خنده زندگی می کرد چشمتون روز بد نبینه ؛
-
hadi
- كارش درسته

- پست: 4070
- تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
-
تماس:
پست
توسط hadi » چهار شنبه 31 تیر 1388, 8:08 pm
بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که با نگاهی به آینه بغل ِ موتور بغلی حاجي يه وري قربون مری رفتند ولي مري و احمد با این هادی و جمینای به سمت اونطرف حمیده رفتند و از طرف ديگه ابری ِ بی طرف گل گلاب اونارو کشت و با ساتور تیکه تیکشون کرد
اما نونو دوباره بلند شد و به آغوش طبيعت پشت کرد و دستش کنده شد افتاد تو دریا و دریا خونی به پا شد و ماهی ها مردند ابری هم با مردِ دلخواهش ازدواج کرد و پله های ترقی را طی نکرد ولی حمیده با دوچرخه پله ها را تا شوهر ابری شست و شو داد شوهر ابری همیشه کتکش میزند. نامرد کچل دستش درد نکنه خوب هادی رو تحویل گرفت ولی هادی بود که همیشه از مردک نامرد مهمود اهمدی نجاد كاشتن سبزي رو همراه با تربچه بر نمی تابید و اینگونه بود که ور شکست شد.
ابری غمگین حمیده تنها هادی مزخرف،چونان سه مُهره ی سوخته در آتش عشق در پس ابرهای تیره ی شک ، به دنبال شلوارکِ گُل گُلیه یکی از اعضای بعد ( به نام ... ) برای رفتم به سینما گشتن ولی از شانس بد نرسی اومد و شلوارکِ محمود رو داد به احمد که احمد نگرفت اما دوستش داشت ولی محمود گفت دستتو از رو شلوارکم بکش تا کشش رو بکنم گردنبند بزنم به تاق. احمد به رگ غیرتش سلام کرد . رگشم خیلی با تربیت بود و از پشت به طرف محمود رفت ولی نرسی با بیل زد تو سر محمود ولی کمونه کرد خورد تو سر هادی که اون ته داشت از خنده زندگی می کرد چشمتون روز بد نبینه، شب بود
معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد
-
محمود
- آخرشه !

- پست: 1312
- تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 4:42 pm
پست
توسط محمود » چهار شنبه 31 تیر 1388, 8:14 pm
بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که با نگاهی به آینه بغل ِ موتور بغلی حاجي يه وري قربون مری رفتند ولي مري و احمد با این هادی و جمینای به سمت اونطرف حمیده رفتند و از طرف ديگه ابری ِ بی طرف گل گلاب اونارو کشت و با ساتور تیکه تیکشون کرد
اما نونو دوباره بلند شد و به آغوش طبيعت پشت کرد و دستش کنده شد افتاد تو دریا و دریا خونی به پا شد و ماهی ها مردند ابری هم با مردِ دلخواهش ازدواج کرد و پله های ترقی را طی نکرد ولی حمیده با دوچرخه پله ها را تا شوهر ابری شست و شو داد شوهر ابری همیشه کتکش میزند. نامرد کچل دستش درد نکنه خوب هادی رو تحویل گرفت ولی هادی بود که همیشه از مردک نامرد مهمود اهمدی نجاد كاشتن سبزي رو همراه با تربچه بر نمی تابید و اینگونه بود که ور شکست شد.
ابری غمگین حمیده تنها هادی مزخرف،چونان سه مُهره ی سوخته در آتش عشق در پس ابرهای تیره ی شک ، به دنبال شلوارکِ گُل گُلیه یکی از اعضای بعد ( به نام ... ) برای رفتم به سینما گشتن ولی از شانس بد نرسی اومد و شلوارکِ محمود رو داد به احمد که احمد نگرفت اما دوستش داشت ولی محمود گفت دستتو از رو شلوارکم بکش تا کشش رو بکنم گردنبند بزنم به تاق. احمد به رگ غیرتش سلام کرد . رگشم خیلی با تربیت بود و از پشت به طرف محمود رفت ولی نرسی با بیل زد تو سر محمود ولی کمونه کرد خورد تو سر هادی که اون ته داشت از خنده زندگی می کرد چشمتون روز بد نبینه، شب بود و این فرصت خوبی بود که
-
hadi
- كارش درسته

- پست: 4070
- تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
-
تماس:
پست
توسط hadi » چهار شنبه 31 تیر 1388, 8:23 pm
بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که با نگاهی به آینه بغل ِ موتور بغلی حاجي يه وري قربون مری رفتند ولي مري و احمد با این هادی و جمینای به سمت اونطرف حمیده رفتند و از طرف ديگه ابری ِ بی طرف گل گلاب اونارو کشت و با ساتور تیکه تیکشون کرد
اما نونو دوباره بلند شد و به آغوش طبيعت پشت کرد و دستش کنده شد افتاد تو دریا و دریا خونی به پا شد و ماهی ها مردند ابری هم با مردِ دلخواهش ازدواج کرد و پله های ترقی را طی نکرد ولی حمیده با دوچرخه پله ها را تا شوهر ابری شست و شو داد شوهر ابری همیشه کتکش میزند. نامرد کچل دستش درد نکنه خوب هادی رو تحویل گرفت ولی هادی بود که همیشه از مردک نامرد مهمود اهمدی نجاد كاشتن سبزي رو همراه با تربچه بر نمی تابید و اینگونه بود که ور شکست شد.
ابری غمگین حمیده تنها هادی مزخرف،چونان سه مُهره ی سوخته در آتش عشق در پس ابرهای تیره ی شک ، به دنبال شلوارکِ گُل گُلیه یکی از اعضای بعد ( به نام ... ) برای رفتم به سینما گشتن ولی از شانس بد نرسی اومد و شلوارکِ محمود رو داد به احمد که احمد نگرفت اما دوستش داشت ولی محمود گفت دستتو از رو شلوارکم بکش تا کشش رو بکنم گردنبند بزنم به تاق. احمد به رگ غیرتش سلام کرد . رگشم خیلی با تربیت بود و از پشت به طرف محمود رفت ولی نرسی با بیل زد تو سر محمود ولی کمونه کرد خورد تو سر هادی که اون ته داشت از خنده زندگی می کرد چشمتون روز بد نبینه، شب بود و این فرصت خوبی بود که محمود بره بخوابه
معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد
-
Nersi
- آخرشه !

- پست: 2493
- تاریخ عضویت: شنبه 5 آبان 1386, 11:40 am
- محل اقامت: تهران
پست
توسط Nersi » چهار شنبه 31 تیر 1388, 9:04 pm
بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که با نگاهی به آینه بغل ِ موتور بغلی حاجي يه وري قربون مری رفتند ولي مري و احمد با این هادی و جمینای به سمت اونطرف حمیده رفتند و از طرف ديگه ابری ِ بی طرف گل گلاب اونارو کشت و با ساتور تیکه تیکشون کرد
اما نونو دوباره بلند شد و به آغوش طبيعت پشت کرد و دستش کنده شد افتاد تو دریا و دریا خونی به پا شد و ماهی ها مردند ابری هم با مردِ دلخواهش ازدواج کرد و پله های ترقی را طی نکرد ولی حمیده با دوچرخه پله ها را تا شوهر ابری شست و شو داد شوهر ابری همیشه کتکش میزند. نامرد کچل دستش درد نکنه خوب هادی رو تحویل گرفت ولی هادی بود که همیشه از مردک نامرد مهمود اهمدی نجاد كاشتن سبزي رو همراه با تربچه بر نمی تابید و اینگونه بود که ور شکست شد.
ابری غمگین حمیده تنها هادی مزخرف،چونان سه مُهره ی سوخته در آتش عشق در پس ابرهای تیره ی شک ، به دنبال شلوارکِ گُل گُلیه یکی از اعضای بعد ( به نام ... ) برای رفتم به سینما گشتن ولی از شانس بد نرسی اومد و شلوارکِ محمود رو داد به احمد که احمد نگرفت اما دوستش داشت ولی محمود گفت دستتو از رو شلوارکم بکش تا کشش رو بکنم گردنبند بزنم به تاق. احمد به رگ غیرتش سلام کرد . رگشم خیلی با تربیت بود و از پشت به طرف محمود رفت ولی نرسی با بیل زد تو سر محمود ولی کمونه کرد خورد تو سر هادی که اون ته داشت از خنده زندگی می کرد چشمتون روز بد نبینه، شب بود و این فرصت خوبی بود که محمود بره بخوابه تا من بیدارم باشم!
----->
-
hamideht
- گروه وب سايت

- پست: 5034
- تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am
پست
توسط hamideht » پنج شنبه 1 مرداد 1388, 12:06 pm
بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که با نگاهی به آینه بغل ِ موتور بغلی حاجي يه وري قربون مری رفتند ولي مري و احمد با این هادی و جمینای به سمت اونطرف حمیده رفتند و از طرف ديگه ابری ِ بی طرف گل گلاب اونارو کشت و با ساتور تیکه تیکشون کرد
اما نونو دوباره بلند شد و به آغوش طبيعت پشت کرد و دستش کنده شد افتاد تو دریا و دریا خونی به پا شد و ماهی ها مردند ابری هم با مردِ دلخواهش ازدواج کرد و پله های ترقی را طی نکرد ولی حمیده با دوچرخه پله ها را تا شوهر ابری شست و شو داد شوهر ابری همیشه کتکش میزند. نامرد کچل دستش درد نکنه خوب هادی رو تحویل گرفت ولی هادی بود که همیشه از مردک نامرد مهمود اهمدی نجاد كاشتن سبزي رو همراه با تربچه بر نمی تابید و اینگونه بود که ور شکست شد.
ابری غمگین حمیده تنها هادی مزخرف،چونان سه مُهره ی سوخته در آتش عشق در پس ابرهای تیره ی شک ، به دنبال شلوارکِ گُل گُلیه یکی از اعضای بعد ( به نام ... ) برای رفتم به سینما گشتن ولی از شانس بد نرسی اومد و شلوارکِ محمود رو داد به احمد که احمد نگرفت اما دوستش داشت ولی محمود گفت دستتو از رو شلوارکم بکش تا کشش رو بکنم گردنبند بزنم به تاق. احمد به رگ غیرتش سلام کرد . رگشم خیلی با تربیت بود و از پشت به طرف محمود رفت ولی نرسی با بیل زد تو سر محمود ولی کمونه کرد خورد تو سر هادی که اون ته داشت از خنده زندگی می کرد چشمتون روز بد نبینه، شب بود و این فرصت خوبی بود که محمود بره بخوابه تا من بیدارم باشم!
نرسی بیداره
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است
-
hadi
- كارش درسته

- پست: 4070
- تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
-
تماس:
پست
توسط hadi » پنج شنبه 1 مرداد 1388, 12:41 pm
بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که با نگاهی به آینه بغل ِ موتور بغلی حاجي يه وري قربون مری رفتند ولي مري و احمد با این هادی و جمینای به سمت اونطرف حمیده رفتند و از طرف ديگه ابری ِ بی طرف گل گلاب اونارو کشت و با ساتور تیکه تیکشون کرد
اما نونو دوباره بلند شد و به آغوش طبيعت پشت کرد و دستش کنده شد افتاد تو دریا و دریا خونی به پا شد و ماهی ها مردند ابری هم با مردِ دلخواهش ازدواج کرد و پله های ترقی را طی نکرد ولی حمیده با دوچرخه پله ها را تا شوهر ابری شست و شو داد شوهر ابری همیشه کتکش میزند. نامرد کچل دستش درد نکنه خوب هادی رو تحویل گرفت ولی هادی بود که همیشه از مردک نامرد مهمود اهمدی نجاد كاشتن سبزي رو همراه با تربچه بر نمی تابید و اینگونه بود که ور شکست شد.
ابری غمگین حمیده تنها هادی مزخرف،چونان سه مُهره ی سوخته در آتش عشق در پس ابرهای تیره ی شک ، به دنبال شلوارکِ گُل گُلیه یکی از اعضای بعد ( به نام ... ) برای رفتم به سینما گشتن ولی از شانس بد نرسی اومد و شلوارکِ محمود رو داد به احمد که احمد نگرفت اما دوستش داشت ولی محمود گفت دستتو از رو شلوارکم بکش تا کشش رو بکنم گردنبند بزنم به تاق. احمد به رگ غیرتش سلام کرد . رگشم خیلی با تربیت بود و از پشت به طرف محمود رفت ولی نرسی با بیل زد تو سر محمود ولی کمونه کرد خورد تو سر هادی که اون ته داشت از خنده زندگی می کرد چشمتون روز بد نبینه، شب بود و این فرصت خوبی بود که محمود بره بخوابه تا من بیدارم باشم!
نرسی بیداره ولی خواب روزهای
معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد
-
hamideht
- گروه وب سايت

- پست: 5034
- تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am
پست
توسط hamideht » پنج شنبه 1 مرداد 1388, 3:43 pm
بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که با نگاهی به آینه بغل ِ موتور بغلی حاجي يه وري قربون مری رفتند ولي مري و احمد با این هادی و جمینای به سمت اونطرف حمیده رفتند و از طرف ديگه ابری ِ بی طرف گل گلاب اونارو کشت و با ساتور تیکه تیکشون کرد
اما نونو دوباره بلند شد و به آغوش طبيعت پشت کرد و دستش کنده شد افتاد تو دریا و دریا خونی به پا شد و ماهی ها مردند ابری هم با مردِ دلخواهش ازدواج کرد و پله های ترقی را طی نکرد ولی حمیده با دوچرخه پله ها را تا شوهر ابری شست و شو داد شوهر ابری همیشه کتکش میزند. نامرد کچل دستش درد نکنه خوب هادی رو تحویل گرفت ولی هادی بود که همیشه از مردک نامرد مهمود اهمدی نجاد كاشتن سبزي رو همراه با تربچه بر نمی تابید و اینگونه بود که ور شکست شد.
ابری غمگین حمیده تنها هادی مزخرف،چونان سه مُهره ی سوخته در آتش عشق در پس ابرهای تیره ی شک ، به دنبال شلوارکِ گُل گُلیه یکی از اعضای بعد ( به نام ... ) برای رفتم به سینما گشتن ولی از شانس بد نرسی اومد و شلوارکِ محمود رو داد به احمد که احمد نگرفت اما دوستش داشت ولی محمود گفت دستتو از رو شلوارکم بکش تا کشش رو بکنم گردنبند بزنم به تاق. احمد به رگ غیرتش سلام کرد . رگشم خیلی با تربیت بود و از پشت به طرف محمود رفت ولی نرسی با بیل زد تو سر محمود ولی کمونه کرد خورد تو سر هادی که اون ته داشت از خنده زندگی می کرد چشمتون روز بد نبینه، شب بود و این فرصت خوبی بود که محمود بره بخوابه تا من بیدارم باشم!
نرسی بیداره ولی خواب روزهای ازدواج رو میبینه

بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است
-
hadi
- كارش درسته

- پست: 4070
- تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
-
تماس:
پست
توسط hadi » پنج شنبه 1 مرداد 1388, 5:56 pm
بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که با نگاهی به آینه بغل ِ موتور بغلی حاجي يه وري قربون مری رفتند ولي مري و احمد با این هادی و جمینای به سمت اونطرف حمیده رفتند و از طرف ديگه ابری ِ بی طرف گل گلاب اونارو کشت و با ساتور تیکه تیکشون کرد
اما نونو دوباره بلند شد و به آغوش طبيعت پشت کرد و دستش کنده شد افتاد تو دریا و دریا خونی به پا شد و ماهی ها مردند ابری هم با مردِ دلخواهش ازدواج کرد و پله های ترقی را طی نکرد ولی حمیده با دوچرخه پله ها را تا شوهر ابری شست و شو داد شوهر ابری همیشه کتکش میزند. نامرد کچل دستش درد نکنه خوب هادی رو تحویل گرفت ولی هادی بود که همیشه از مردک نامرد مهمود اهمدی نجاد كاشتن سبزي رو همراه با تربچه بر نمی تابید و اینگونه بود که ور شکست شد.
ابری غمگین حمیده تنها هادی مزخرف،چونان سه مُهره ی سوخته در آتش عشق در پس ابرهای تیره ی شک ، به دنبال شلوارکِ گُل گُلیه یکی از اعضای بعد ( به نام ... ) برای رفتم به سینما گشتن ولی از شانس بد نرسی اومد و شلوارکِ محمود رو داد به احمد که احمد نگرفت اما دوستش داشت ولی محمود گفت دستتو از رو شلوارکم بکش تا کشش رو بکنم گردنبند بزنم به تاق. احمد به رگ غیرتش سلام کرد . رگشم خیلی با تربیت بود و از پشت به طرف محمود رفت ولی نرسی با بیل زد تو سر محمود ولی کمونه کرد خورد تو سر هادی که اون ته داشت از خنده زندگی می کرد چشمتون روز بد نبینه، شب بود و این فرصت خوبی بود که محمود بره بخوابه تا من بیدارم باشم!
نرسی بیداره ولی خواب روزهای ازدواج رو میبینه، یعنی میشه
معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد
-
hamideht
- گروه وب سايت

- پست: 5034
- تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am
پست
توسط hamideht » پنج شنبه 1 مرداد 1388, 7:17 pm
بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که با نگاهی به آینه بغل ِ موتور بغلی حاجي يه وري قربون مری رفتند ولي مري و احمد با این هادی و جمینای به سمت اونطرف حمیده رفتند و از طرف ديگه ابری ِ بی طرف گل گلاب اونارو کشت و با ساتور تیکه تیکشون کرد
اما نونو دوباره بلند شد و به آغوش طبيعت پشت کرد و دستش کنده شد افتاد تو دریا و دریا خونی به پا شد و ماهی ها مردند ابری هم با مردِ دلخواهش ازدواج کرد و پله های ترقی را طی نکرد ولی حمیده با دوچرخه پله ها را تا شوهر ابری شست و شو داد شوهر ابری همیشه کتکش میزند. نامرد کچل دستش درد نکنه خوب هادی رو تحویل گرفت ولی هادی بود که همیشه از مردک نامرد مهمود اهمدی نجاد كاشتن سبزي رو همراه با تربچه بر نمی تابید و اینگونه بود که ور شکست شد.
ابری غمگین حمیده تنها هادی مزخرف،چونان سه مُهره ی سوخته در آتش عشق در پس ابرهای تیره ی شک ، به دنبال شلوارکِ گُل گُلیه یکی از اعضای بعد ( به نام ... ) برای رفتم به سینما گشتن ولی از شانس بد نرسی اومد و شلوارکِ محمود رو داد به احمد که احمد نگرفت اما دوستش داشت ولی محمود گفت دستتو از رو شلوارکم بکش تا کشش رو بکنم گردنبند بزنم به تاق. احمد به رگ غیرتش سلام کرد . رگشم خیلی با تربیت بود و از پشت به طرف محمود رفت ولی نرسی با بیل زد تو سر محمود ولی کمونه کرد خورد تو سر هادی که اون ته داشت از خنده زندگی می کرد چشمتون روز بد نبینه، شب بود و این فرصت خوبی بود که محمود بره بخوابه تا من بیدارم باشم!
نرسی بیداره ولی خواب روزهای ازدواج رو میبینه، یعنی میشه یه خنگی
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است
چه کسی حاضر است؟
کاربران حاضر در این انجمن: کاربر جدیدی وجود ندارد. و 1 مهمان