گفتگو در مورد ادبیات فارسی ، مشاعره و موضوعات مرتبط
-
hadi
- كارش درسته

- پست: 4070
- تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
-
تماس:
پست
توسط hadi » دو شنبه 15 تیر 1388, 2:01 pm
بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که با نگاهی به آینه بغل ِ موتور بغلی حاجي يه وري قربون مری رفتند ولي مري و احمد با این هادی و جمینای به سمت اونطرف حمیده رفتند و از طرف ديگه ابری ِ بی طرف گل گلاب اونارو کشت و با ساتور تیکه تیکشون کرد
اما نونو دوباره بلند شد و به آغوش طبيعت پشت کرد و دستش کنده شد افتاد تو دریا و دریا خونی به پا شد و ماهی ها مردند ابری هم با مردِ دلخواهش ازدواج
بابا چی میگی تو ؟

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد
-
nono
- ReD RoSe

- پست: 2411
- تاریخ عضویت: دو شنبه 16 مهر 1386, 7:38 pm
-
تماس:
پست
توسط nono » دو شنبه 15 تیر 1388, 3:07 pm
بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که با نگاهی به آینه بغل ِ موتور بغلی حاجي يه وري قربون مری رفتند ولي مري و احمد با این هادی و جمینای به سمت اونطرف حمیده رفتند و از طرف ديگه ابری ِ بی طرف گل گلاب اونارو کشت و با ساتور تیکه تیکشون کرد
اما نونو دوباره بلند شد و به آغوش طبيعت پشت کرد و دستش کنده شد افتاد تو دریا و دریا خونی به پا شد و ماهی ها مردند ابری هم با مردِ دلخواهش ازدواج
بابا چی میگی تو ؟ مگه تو میدونی؟
زندگی قافیه باران است ، من اگر پاییزم و درختان امیدم همه بی برگ شدند تو بهاری و به اندازه باران خدا زیبایی . . . !
-
Ahmaad
- آخرشه !

- پست: 1669
- تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 7:05 pm
- محل اقامت: Kuwait
-
تماس:
پست
توسط Ahmaad » دو شنبه 15 تیر 1388, 5:04 pm
hadi نوشته شده:بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که با نگاهی به آینه بغل ِ موتور بغلی حاجي يه وري قربون مری رفتند ولي مري و احمد با این هادی و جمینای به سمت اونطرف حمیده رفتند و از طرف ديگه ابری ِ بی طرف گل گلاب اونارو کشت و با ساتور تیکه تیکشون کرد
اما نونو دوباره بلند شد و به آغوش طبيعت پشت کرد و دستش کنده شد افتاد تو دریا و دریا خونی به پا شد و ماهی ها مردند ابری هم با مردِ دلخواهش ازدواج
بابا چی میگی تو ؟

ابری مرد = mord بود شاسکول آباد!!

-
hadi
- كارش درسته

- پست: 4070
- تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
-
تماس:
پست
توسط hadi » دو شنبه 15 تیر 1388, 7:46 pm
Ahmaad نوشته شده:hadi نوشته شده:بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که با نگاهی به آینه بغل ِ موتور بغلی حاجي يه وري قربون مری رفتند ولي مري و احمد با این هادی و جمینای به سمت اونطرف حمیده رفتند و از طرف ديگه ابری ِ بی طرف گل گلاب اونارو کشت و با ساتور تیکه تیکشون کرد
اما نونو دوباره بلند شد و به آغوش طبيعت پشت کرد و دستش کنده شد افتاد تو دریا و دریا خونی به پا شد و ماهی ها مردند ابری هم با مردِ دلخواهش ازدواج
بابا چی میگی تو ؟

ابری مرد = mord بود شاسکول آباد!!

آخه چه ربطی به اونجا داشت؟
بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که با نگاهی به آینه بغل ِ موتور بغلی حاجي يه وري قربون مری رفتند ولي مري و احمد با این هادی و جمینای به سمت اونطرف حمیده رفتند و از طرف ديگه ابری ِ بی طرف گل گلاب اونارو کشت و با ساتور تیکه تیکشون کرد
اما نونو دوباره بلند شد و به آغوش طبيعت پشت کرد و دستش کنده شد افتاد تو دریا و دریا خونی به پا شد و ماهی ها مردند ابری هم با مردِ دلخواهش ازدواج کرد و پله های ترقی
معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد
-
hamideht
- گروه وب سايت

- پست: 5034
- تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am
پست
توسط hamideht » دو شنبه 15 تیر 1388, 7:51 pm
بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که با نگاهی به آینه بغل ِ موتور بغلی حاجي يه وري قربون مری رفتند ولي مري و احمد با این هادی و جمینای به سمت اونطرف حمیده رفتند و از طرف ديگه ابری ِ بی طرف گل گلاب اونارو کشت و با ساتور تیکه تیکشون کرد
اما نونو دوباره بلند شد و به آغوش طبيعت پشت کرد و دستش کنده شد افتاد تو دریا و دریا خونی به پا شد و ماهی ها مردند ابری هم با مردِ دلخواهش ازدواج کرد و پله های ترقی را طی نکرد

بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است
-
hadi
- كارش درسته

- پست: 4070
- تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
-
تماس:
پست
توسط hadi » دو شنبه 15 تیر 1388, 8:14 pm
بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که با نگاهی به آینه بغل ِ موتور بغلی حاجي يه وري قربون مری رفتند ولي مري و احمد با این هادی و جمینای به سمت اونطرف حمیده رفتند و از طرف ديگه ابری ِ بی طرف گل گلاب اونارو کشت و با ساتور تیکه تیکشون کرد
اما نونو دوباره بلند شد و به آغوش طبيعت پشت کرد و دستش کنده شد افتاد تو دریا و دریا خونی به پا شد و ماهی ها مردند ابری هم با مردِ دلخواهش ازدواج کرد و پله های ترقی را طی نکرد ولی حمیده با
معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد
-
nono
- ReD RoSe

- پست: 2411
- تاریخ عضویت: دو شنبه 16 مهر 1386, 7:38 pm
-
تماس:
پست
توسط nono » سه شنبه 16 تیر 1388, 9:51 am
بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که با نگاهی به آینه بغل ِ موتور بغلی حاجي يه وري قربون مری رفتند ولي مري و احمد با این هادی و جمینای به سمت اونطرف حمیده رفتند و از طرف ديگه ابری ِ بی طرف گل گلاب اونارو کشت و با ساتور تیکه تیکشون کرد
اما نونو دوباره بلند شد و به آغوش طبيعت پشت کرد و دستش کنده شد افتاد تو دریا و دریا خونی به پا شد و ماهی ها مردند ابری هم با مردِ دلخواهش ازدواج کرد و پله های ترقی را طی نکرد ولی حمیده با
دوچرخه پله ها را
زندگی قافیه باران است ، من اگر پاییزم و درختان امیدم همه بی برگ شدند تو بهاری و به اندازه باران خدا زیبایی . . . !
-
abri
- آخرشه !

- پست: 3773
- تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 12:09 pm
پست
توسط abri » سه شنبه 16 تیر 1388, 2:41 pm
چشمم روشن...
بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که با نگاهی به آینه بغل ِ موتور بغلی حاجي يه وري قربون مری رفتند ولي مري و احمد با این هادی و جمینای به سمت اونطرف حمیده رفتند و از طرف ديگه ابری ِ بی طرف گل گلاب اونارو کشت و با ساتور تیکه تیکشون کرد
اما نونو دوباره بلند شد و به آغوش طبيعت پشت کرد و دستش کنده شد افتاد تو دریا و دریا خونی به پا شد و ماهی ها مردند ابری هم با مردِ دلخواهش ازدواج کرد و پله های ترقی را طی نکرد ولی حمیده با دوچرخه پله ها را تا شوهر ابری
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...
-
nono
- ReD RoSe

- پست: 2411
- تاریخ عضویت: دو شنبه 16 مهر 1386, 7:38 pm
-
تماس:
پست
توسط nono » چهار شنبه 17 تیر 1388, 3:11 pm
بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که با نگاهی به آینه بغل ِ موتور بغلی حاجي يه وري قربون مری رفتند ولي مري و احمد با این هادی و جمینای به سمت اونطرف حمیده رفتند و از طرف ديگه ابری ِ بی طرف گل گلاب اونارو کشت و با ساتور تیکه تیکشون کرد
اما نونو دوباره بلند شد و به آغوش طبيعت پشت کرد و دستش کنده شد افتاد تو دریا و دریا خونی به پا شد و ماهی ها مردند ابری هم با مردِ دلخواهش ازدواج کرد و پله های ترقی را طی نکرد ولی حمیده با دوچرخه پله ها را تا شوهر ابری شست و شو داد
زندگی قافیه باران است ، من اگر پاییزم و درختان امیدم همه بی برگ شدند تو بهاری و به اندازه باران خدا زیبایی . . . !
-
hamideht
- گروه وب سايت

- پست: 5034
- تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am
پست
توسط hamideht » شنبه 20 تیر 1388, 4:01 pm
بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که با نگاهی به آینه بغل ِ موتور بغلی حاجي يه وري قربون مری رفتند ولي مري و احمد با این هادی و جمینای به سمت اونطرف حمیده رفتند و از طرف ديگه ابری ِ بی طرف گل گلاب اونارو کشت و با ساتور تیکه تیکشون کرد
اما نونو دوباره بلند شد و به آغوش طبيعت پشت کرد و دستش کنده شد افتاد تو دریا و دریا خونی به پا شد و ماهی ها مردند ابری هم با مردِ دلخواهش ازدواج کرد و پله های ترقی را طی نکرد ولی حمیده با دوچرخه پله ها را تا شوهر ابری شست و شو داد
شوهر ابری
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است
-
nono
- ReD RoSe

- پست: 2411
- تاریخ عضویت: دو شنبه 16 مهر 1386, 7:38 pm
-
تماس:
پست
توسط nono » چهار شنبه 24 تیر 1388, 9:13 pm
بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که با نگاهی به آینه بغل ِ موتور بغلی حاجي يه وري قربون مری رفتند ولي مري و احمد با این هادی و جمینای به سمت اونطرف حمیده رفتند و از طرف ديگه ابری ِ بی طرف گل گلاب اونارو کشت و با ساتور تیکه تیکشون کرد
اما نونو دوباره بلند شد و به آغوش طبيعت پشت کرد و دستش کنده شد افتاد تو دریا و دریا خونی به پا شد و ماهی ها مردند ابری هم با مردِ دلخواهش ازدواج کرد و پله های ترقی را طی نکرد ولی حمیده با دوچرخه پله ها را تا شوهر ابری شست و شو داد
شوهر ابری همیشه کتکش میزند
زندگی قافیه باران است ، من اگر پاییزم و درختان امیدم همه بی برگ شدند تو بهاری و به اندازه باران خدا زیبایی . . . !
-
abri
- آخرشه !

- پست: 3773
- تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 12:09 pm
پست
توسط abri » پنج شنبه 25 تیر 1388, 6:03 pm
بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که با نگاهی به آینه بغل ِ موتور بغلی حاجي يه وري قربون مری رفتند ولي مري و احمد با این هادی و جمینای به سمت اونطرف حمیده رفتند و از طرف ديگه ابری ِ بی طرف گل گلاب اونارو کشت و با ساتور تیکه تیکشون کرد
اما نونو دوباره بلند شد و به آغوش طبيعت پشت کرد و دستش کنده شد افتاد تو دریا و دریا خونی به پا شد و ماهی ها مردند ابری هم با مردِ دلخواهش ازدواج کرد و پله های ترقی را طی نکرد ولی حمیده با دوچرخه پله ها را تا شوهر ابری شست و شو داد
شوهر ابری همیشه کتکش میزند. نامرد کچل
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...
-
hamideht
- گروه وب سايت

- پست: 5034
- تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am
پست
توسط hamideht » پنج شنبه 25 تیر 1388, 7:56 pm
بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که با نگاهی به آینه بغل ِ موتور بغلی حاجي يه وري قربون مری رفتند ولي مري و احمد با این هادی و جمینای به سمت اونطرف حمیده رفتند و از طرف ديگه ابری ِ بی طرف گل گلاب اونارو کشت و با ساتور تیکه تیکشون کرد
اما نونو دوباره بلند شد و به آغوش طبيعت پشت کرد و دستش کنده شد افتاد تو دریا و دریا خونی به پا شد و ماهی ها مردند ابری هم با مردِ دلخواهش ازدواج کرد و پله های ترقی را طی نکرد ولی حمیده با دوچرخه پله ها را تا شوهر ابری شست و شو داد
شوهر ابری همیشه کتکش میزند. نامرد کچل دستش درد نکنه

بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است
-
nono
- ReD RoSe

- پست: 2411
- تاریخ عضویت: دو شنبه 16 مهر 1386, 7:38 pm
-
تماس:
پست
توسط nono » شنبه 27 تیر 1388, 4:01 pm
بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که با نگاهی به آینه بغل ِ موتور بغلی حاجي يه وري قربون مری رفتند ولي مري و احمد با این هادی و جمینای به سمت اونطرف حمیده رفتند و از طرف ديگه ابری ِ بی طرف گل گلاب اونارو کشت و با ساتور تیکه تیکشون کرد
اما نونو دوباره بلند شد و به آغوش طبيعت پشت کرد و دستش کنده شد افتاد تو دریا و دریا خونی به پا شد و ماهی ها مردند ابری هم با مردِ دلخواهش ازدواج کرد و پله های ترقی را طی نکرد ولی حمیده با دوچرخه پله ها را تا شوهر ابری شست و شو داد
شوهر ابری همیشه کتکش میزند. نامرد کچل دستش درد نکنه خوب هادی رو
زندگی قافیه باران است ، من اگر پاییزم و درختان امیدم همه بی برگ شدند تو بهاری و به اندازه باران خدا زیبایی . . . !
-
hamideht
- گروه وب سايت

- پست: 5034
- تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am
پست
توسط hamideht » شنبه 27 تیر 1388, 5:43 pm
بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که با نگاهی به آینه بغل ِ موتور بغلی حاجي يه وري قربون مری رفتند ولي مري و احمد با این هادی و جمینای به سمت اونطرف حمیده رفتند و از طرف ديگه ابری ِ بی طرف گل گلاب اونارو کشت و با ساتور تیکه تیکشون کرد
اما نونو دوباره بلند شد و به آغوش طبيعت پشت کرد و دستش کنده شد افتاد تو دریا و دریا خونی به پا شد و ماهی ها مردند ابری هم با مردِ دلخواهش ازدواج کرد و پله های ترقی را طی نکرد ولی حمیده با دوچرخه پله ها را تا شوهر ابری شست و شو داد
شوهر ابری همیشه کتکش میزند. نامرد کچل دستش درد نکنه خوب هادی رو تحویل گرفت

بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است
-
abri
- آخرشه !

- پست: 3773
- تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 12:09 pm
پست
توسط abri » یک شنبه 28 تیر 1388, 12:44 am
شوهر ابری همیشه کتکش میزند. نامرد کچل دستش درد نکنه خوب هادی رو تحویل گرفت ولی هادی
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...
-
hadi
- كارش درسته

- پست: 4070
- تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
-
تماس:
پست
توسط hadi » یک شنبه 28 تیر 1388, 5:54 am
بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که با نگاهی به آینه بغل ِ موتور بغلی حاجي يه وري قربون مری رفتند ولي مري و احمد با این هادی و جمینای به سمت اونطرف حمیده رفتند و از طرف ديگه ابری ِ بی طرف گل گلاب اونارو کشت و با ساتور تیکه تیکشون کرد
اما نونو دوباره بلند شد و به آغوش طبيعت پشت کرد و دستش کنده شد افتاد تو دریا و دریا خونی به پا شد و ماهی ها مردند ابری هم با مردِ دلخواهش ازدواج کرد و پله های ترقی را طی نکرد ولی حمیده با دوچرخه پله ها را تا شوهر ابری شست و شو داد شوهر ابری همیشه کتکش میزند. نامرد کچل دستش درد نکنه خوب هادی رو تحویل گرفت ولی هادی بود که همیشه
معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد
-
abri
- آخرشه !

- پست: 3773
- تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 12:09 pm
پست
توسط abri » یک شنبه 28 تیر 1388, 2:20 pm
بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که با نگاهی به آینه بغل ِ موتور بغلی حاجي يه وري قربون مری رفتند ولي مري و احمد با این هادی و جمینای به سمت اونطرف حمیده رفتند و از طرف ديگه ابری ِ بی طرف گل گلاب اونارو کشت و با ساتور تیکه تیکشون کرد
اما نونو دوباره بلند شد و به آغوش طبيعت پشت کرد و دستش کنده شد افتاد تو دریا و دریا خونی به پا شد و ماهی ها مردند ابری هم با مردِ دلخواهش ازدواج کرد و پله های ترقی را طی نکرد ولی حمیده با دوچرخه پله ها را تا شوهر ابری شست و شو داد شوهر ابری همیشه کتکش میزند. نامرد کچل دستش درد نکنه خوب هادی رو تحویل گرفت ولی هادی بود که همیشه از مردک نامرد
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...
-
hadi
- كارش درسته

- پست: 4070
- تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
-
تماس:
پست
توسط hadi » یک شنبه 28 تیر 1388, 2:58 pm
بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که با نگاهی به آینه بغل ِ موتور بغلی حاجي يه وري قربون مری رفتند ولي مري و احمد با این هادی و جمینای به سمت اونطرف حمیده رفتند و از طرف ديگه ابری ِ بی طرف گل گلاب اونارو کشت و با ساتور تیکه تیکشون کرد
اما نونو دوباره بلند شد و به آغوش طبيعت پشت کرد و دستش کنده شد افتاد تو دریا و دریا خونی به پا شد و ماهی ها مردند ابری هم با مردِ دلخواهش ازدواج کرد و پله های ترقی را طی نکرد ولی حمیده با دوچرخه پله ها را تا شوهر ابری شست و شو داد شوهر ابری همیشه کتکش میزند. نامرد کچل دستش درد نکنه خوب هادی رو تحویل گرفت ولی هادی بود که همیشه از مردک نامرد مهمود اهمدی نجاد
معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد
-
gemini
- آخرشه !

- پست: 590
- تاریخ عضویت: شنبه 5 آبان 1386, 11:41 am
پست
توسط gemini » یک شنبه 28 تیر 1388, 3:01 pm
بچه ها سلام گرم مرا رد کردند. با آرامش به آرایشگاه رفتند ولی آرایشگر هم فرار کرد، اینجا بود که با نگاهی به آینه بغل ِ موتور بغلی حاجي يه وري قربون مری رفتند ولي مري و احمد با این هادی و جمینای به سمت اونطرف حمیده رفتند و از طرف ديگه ابری ِ بی طرف گل گلاب اونارو کشت و با ساتور تیکه تیکشون کرد
اما نونو دوباره بلند شد و به آغوش طبيعت پشت کرد و دستش کنده شد افتاد تو دریا و دریا خونی به پا شد و ماهی ها مردند ابری هم با مردِ دلخواهش ازدواج کرد و پله های ترقی را طی نکرد ولی حمیده با دوچرخه پله ها را تا شوهر ابری شست و شو داد شوهر ابری همیشه کتکش میزند. نامرد کچل دستش درد نکنه خوب هادی رو تحویل گرفت ولی هادی بود که همیشه از مردک نامرد مهمود اهمدی نجاد كاشتن سبزي رو
ولی من سر بر آسمان خواهم داشت
تا چشم بر نور بگشایم.
چه کسی حاضر است؟
کاربران حاضر در این انجمن: کاربر جدیدی وجود ندارد. و 1 مهمان