قصه سازي
Re:
یکی بود دو تا نبود سه چارتا هم زیادی بود تا اینکه با نقشه ی قبلی و هماهنگی و برنامه ریزی و سازماندهی پِی بردم عجب آسمون آبی رنگ و رو رفته و گنده برام مثل دل تو بی معنی شده، ولی همه ی مردم با من مثل دیو دو شاخ برخورد میکردن ولی من مثل اونا نیستم ، شاید هم اونا مثل هم نیستن. آخه آدما با هم خیلی رو راست نیستن و همش با نرسی دست به یقه شدن. نرسی شجاع از طاق به طاقی روبرو چنگ زد غافل ازاینکه جميني با بيل ِ سبـیلِ یک وکیل و ژيلت مچ تري ختم ماجرا رو از خودش به خودش منتقل کرد!
همين جا بود كه چنین انتقالی به غزه یافت. ولي ممد ساوي از ترس سنگ و خرچنگ و نهنگ به حالت استند باي و هنگ تركيدن کردان رو هم ترکاند.ابری سراسیمه خسته و كوفته با ظرف کووووفته پرید تو بغل ِ من و همه ی کوفته هارو كوبيد تو صورت نرسی و خوشحال گفت: چه خوشگل شدی!
اینجا بود که آنجا
همين جا بود كه چنین انتقالی به غزه یافت. ولي ممد ساوي از ترس سنگ و خرچنگ و نهنگ به حالت استند باي و هنگ تركيدن کردان رو هم ترکاند.ابری سراسیمه خسته و كوفته با ظرف کووووفته پرید تو بغل ِ من و همه ی کوفته هارو كوبيد تو صورت نرسی و خوشحال گفت: چه خوشگل شدی!
اینجا بود که آنجا
زندگی قافیه باران است ، من اگر پاییزم و درختان امیدم همه بی برگ شدند تو بهاری و به اندازه باران خدا زیبایی . . . !
Re:
یکی بود دو تا نبود سه چارتا هم زیادی بود تا اینکه با نقشه ی قبلی و هماهنگی و برنامه ریزی و سازماندهی پِی بردم عجب آسمون آبی رنگ و رو رفته و گنده برام مثل دل تو بی معنی شده، ولی همه ی مردم با من مثل دیو دو شاخ برخورد میکردن ولی من مثل اونا نیستم ، شاید هم اونا مثل هم نیستن. آخه آدما با هم خیلی رو راست نیستن و همش با نرسی دست به یقه شدن. نرسی شجاع از طاق به طاقی روبرو چنگ زد غافل ازاینکه جميني با بيل ِ سبـیلِ یک وکیل و ژيلت مچ تري ختم ماجرا رو از خودش به خودش منتقل کرد!
همين جا بود كه چنین انتقالی به غزه یافت. ولي ممد ساوي از ترس سنگ و خرچنگ و نهنگ به حالت استند باي و هنگ تركيدن کردان رو هم ترکاند.ابری سراسیمه خسته و كوفته با ظرف کووووفته پرید تو بغل ِ من و همه ی کوفته هارو كوبيد تو صورت نرسی و خوشحال گفت: چه خوشگل شدی!
اینجا بود که آنجا احمد و آنجاتر
همين جا بود كه چنین انتقالی به غزه یافت. ولي ممد ساوي از ترس سنگ و خرچنگ و نهنگ به حالت استند باي و هنگ تركيدن کردان رو هم ترکاند.ابری سراسیمه خسته و كوفته با ظرف کووووفته پرید تو بغل ِ من و همه ی کوفته هارو كوبيد تو صورت نرسی و خوشحال گفت: چه خوشگل شدی!
اینجا بود که آنجا احمد و آنجاتر
معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد
Re:
یکی بود دو تا نبود سه چارتا هم زیادی بود تا اینکه با نقشه ی قبلی و هماهنگی و برنامه ریزی و سازماندهی پِی بردم عجب آسمون آبی رنگ و رو رفته و گنده برام مثل دل تو بی معنی شده، ولی همه ی مردم با من مثل دیو دو شاخ برخورد میکردن ولی من مثل اونا نیستم ، شاید هم اونا مثل هم نیستن. آخه آدما با هم خیلی رو راست نیستن و همش با نرسی دست به یقه شدن. نرسی شجاع از طاق به طاقی روبرو چنگ زد غافل ازاینکه جميني با بيل ِ سبـیلِ یک وکیل و ژيلت مچ تري ختم ماجرا رو از خودش به خودش منتقل کرد!
همين جا بود كه چنین انتقالی به غزه یافت. ولي ممد ساوي از ترس سنگ و خرچنگ و نهنگ به حالت استند باي و هنگ تركيدن کردان رو هم ترکاند.ابری سراسیمه خسته و كوفته با ظرف کووووفته پرید تو بغل ِ من و همه ی کوفته هارو كوبيد تو صورت نرسی و خوشحال گفت: چه خوشگل شدی!
اینجا بود که آنجا احمد و آنجاتر همانجا
همين جا بود كه چنین انتقالی به غزه یافت. ولي ممد ساوي از ترس سنگ و خرچنگ و نهنگ به حالت استند باي و هنگ تركيدن کردان رو هم ترکاند.ابری سراسیمه خسته و كوفته با ظرف کووووفته پرید تو بغل ِ من و همه ی کوفته هارو كوبيد تو صورت نرسی و خوشحال گفت: چه خوشگل شدی!
اینجا بود که آنجا احمد و آنجاتر همانجا

----->

Re:
یکی بود دو تا نبود سه چارتا هم زیادی بود تا اینکه با نقشه ی قبلی و هماهنگی و برنامه ریزی و سازماندهی پِی بردم عجب آسمون آبی رنگ و رو رفته و گنده برام مثل دل تو بی معنی شده، ولی همه ی مردم با من مثل دیو دو شاخ برخورد میکردن ولی من مثل اونا نیستم ، شاید هم اونا مثل هم نیستن. آخه آدما با هم خیلی رو راست نیستن و همش با نرسی دست به یقه شدن. نرسی شجاع از طاق به طاقی روبرو چنگ زد غافل ازاینکه جميني با بيل ِ سبـیلِ یک وکیل و ژيلت مچ تري ختم ماجرا رو از خودش به خودش منتقل کرد!
همين جا بود كه چنین انتقالی به غزه یافت. ولي ممد ساوي از ترس سنگ و خرچنگ و نهنگ به حالت استند باي و هنگ تركيدن کردان رو هم ترکاند.ابری سراسیمه خسته و كوفته با ظرف کووووفته پرید تو بغل ِ من و همه ی کوفته هارو كوبيد تو صورت نرسی و خوشحال گفت: چه خوشگل شدی!
اینجا بود که آنجا احمد و آنجاتر همانجا نزدیکِ ناجا(نیروی انتظامی جمهوری اسلامی)
همين جا بود كه چنین انتقالی به غزه یافت. ولي ممد ساوي از ترس سنگ و خرچنگ و نهنگ به حالت استند باي و هنگ تركيدن کردان رو هم ترکاند.ابری سراسیمه خسته و كوفته با ظرف کووووفته پرید تو بغل ِ من و همه ی کوفته هارو كوبيد تو صورت نرسی و خوشحال گفت: چه خوشگل شدی!
اینجا بود که آنجا احمد و آنجاتر همانجا نزدیکِ ناجا(نیروی انتظامی جمهوری اسلامی)
ولی من سر بر آسمان خواهم داشت
تا چشم بر نور بگشایم.
تا چشم بر نور بگشایم.
Re:
یکی بود دو تا نبود سه چارتا هم زیادی بود تا اینکه با نقشه ی قبلی و هماهنگی و برنامه ریزی و سازماندهی پِی بردم عجب آسمون آبی رنگ و رو رفته و گنده برام مثل دل تو بی معنی شده، ولی همه ی مردم با من مثل دیو دو شاخ برخورد میکردن ولی من مثل اونا نیستم ، شاید هم اونا مثل هم نیستن. آخه آدما با هم خیلی رو راست نیستن و همش با نرسی دست به یقه شدن. نرسی شجاع از طاق به طاقی روبرو چنگ زد غافل ازاینکه جميني با بيل ِ سبـیلِ یک وکیل و ژيلت مچ تري ختم ماجرا رو از خودش به خودش منتقل کرد!
همين جا بود كه چنین انتقالی به غزه یافت. ولي ممد ساوي از ترس سنگ و خرچنگ و نهنگ به حالت استند باي و هنگ تركيدن کردان رو هم ترکاند.ابری سراسیمه خسته و كوفته با ظرف کووووفته پرید تو بغل ِ من و همه ی کوفته هارو كوبيد تو صورت نرسی و خوشحال گفت: چه خوشگل شدی!
اینجا بود که آنجا احمد و آنجاتر همانجا نزدیکِ ناجا(نیروی انتظامی جمهوری اسلامی) كسي با بيل
همين جا بود كه چنین انتقالی به غزه یافت. ولي ممد ساوي از ترس سنگ و خرچنگ و نهنگ به حالت استند باي و هنگ تركيدن کردان رو هم ترکاند.ابری سراسیمه خسته و كوفته با ظرف کووووفته پرید تو بغل ِ من و همه ی کوفته هارو كوبيد تو صورت نرسی و خوشحال گفت: چه خوشگل شدی!
اینجا بود که آنجا احمد و آنجاتر همانجا نزدیکِ ناجا(نیروی انتظامی جمهوری اسلامی) كسي با بيل

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد
Re:
یکی بود دو تا نبود سه چارتا هم زیادی بود تا اینکه با نقشه ی قبلی و هماهنگی و برنامه ریزی و سازماندهی پِی بردم عجب آسمون آبی رنگ و رو رفته و گنده برام مثل دل تو بی معنی شده، ولی همه ی مردم با من مثل دیو دو شاخ برخورد میکردن ولی من مثل اونا نیستم ، شاید هم اونا مثل هم نیستن. آخه آدما با هم خیلی رو راست نیستن و همش با نرسی دست به یقه شدن. نرسی شجاع از طاق به طاقی روبرو چنگ زد غافل ازاینکه جميني با بيل ِ سبـیلِ یک وکیل و ژيلت مچ تري ختم ماجرا رو از خودش به خودش منتقل کرد!
همين جا بود كه چنین انتقالی به غزه یافت. ولي ممد ساوي از ترس سنگ و خرچنگ و نهنگ به حالت استند باي و هنگ تركيدن کردان رو هم ترکاند.ابری سراسیمه خسته و كوفته با ظرف کووووفته پرید تو بغل ِ من و همه ی کوفته هارو كوبيد تو صورت نرسی و خوشحال گفت: چه خوشگل شدی!
اینجا بود که آنجا احمد و آنجاتر همانجا نزدیکِ ناجا(نیروی انتظامی جمهوری اسلامی) كسي با بيل مادر زنش را کشت!
همين جا بود كه چنین انتقالی به غزه یافت. ولي ممد ساوي از ترس سنگ و خرچنگ و نهنگ به حالت استند باي و هنگ تركيدن کردان رو هم ترکاند.ابری سراسیمه خسته و كوفته با ظرف کووووفته پرید تو بغل ِ من و همه ی کوفته هارو كوبيد تو صورت نرسی و خوشحال گفت: چه خوشگل شدی!
اینجا بود که آنجا احمد و آنجاتر همانجا نزدیکِ ناجا(نیروی انتظامی جمهوری اسلامی) كسي با بيل مادر زنش را کشت!

ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...
Re:
یکی بود دو تا نبود سه چارتا هم زیادی بود تا اینکه با نقشه ی قبلی و هماهنگی و برنامه ریزی و سازماندهی پِی بردم عجب آسمون آبی رنگ و رو رفته و گنده برام مثل دل تو بی معنی شده، ولی همه ی مردم با من مثل دیو دو شاخ برخورد میکردن ولی من مثل اونا نیستم ، شاید هم اونا مثل هم نیستن. آخه آدما با هم خیلی رو راست نیستن و همش با نرسی دست به یقه شدن. نرسی شجاع از طاق به طاقی روبرو چنگ زد غافل ازاینکه جميني با بيل ِ سبـیلِ یک وکیل و ژيلت مچ تري ختم ماجرا رو از خودش به خودش منتقل کرد!
همين جا بود كه چنین انتقالی به غزه یافت. ولي ممد ساوي از ترس سنگ و خرچنگ و نهنگ به حالت استند باي و هنگ تركيدن کردان رو هم ترکاند.ابری سراسیمه خسته و كوفته با ظرف کووووفته پرید تو بغل ِ من و همه ی کوفته هارو كوبيد تو صورت نرسی و خوشحال گفت: چه خوشگل شدی!
اینجا بود که آنجا احمد و آنجاتر همانجا نزدیکِ ناجا(نیروی انتظامی جمهوری اسلامی) كسي با بيل مادر زنش را کشت! اما زي زيِ بيچاره
همين جا بود كه چنین انتقالی به غزه یافت. ولي ممد ساوي از ترس سنگ و خرچنگ و نهنگ به حالت استند باي و هنگ تركيدن کردان رو هم ترکاند.ابری سراسیمه خسته و كوفته با ظرف کووووفته پرید تو بغل ِ من و همه ی کوفته هارو كوبيد تو صورت نرسی و خوشحال گفت: چه خوشگل شدی!
اینجا بود که آنجا احمد و آنجاتر همانجا نزدیکِ ناجا(نیروی انتظامی جمهوری اسلامی) كسي با بيل مادر زنش را کشت! اما زي زيِ بيچاره

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد
Re:
یکی بود دو تا نبود سه چارتا هم زیادی بود تا اینکه با نقشه ی قبلی و هماهنگی و برنامه ریزی و سازماندهی پِی بردم عجب آسمون آبی رنگ و رو رفته و گنده برام مثل دل تو بی معنی شده، ولی همه ی مردم با من مثل دیو دو شاخ برخورد میکردن ولی من مثل اونا نیستم ، شاید هم اونا مثل هم نیستن. آخه آدما با هم خیلی رو راست نیستن و همش با نرسی دست به یقه شدن. نرسی شجاع از طاق به طاقی روبرو چنگ زد غافل ازاینکه جميني با بيل ِ سبـیلِ یک وکیل و ژيلت مچ تري ختم ماجرا رو از خودش به خودش منتقل کرد!
همين جا بود كه چنین انتقالی به غزه یافت. ولي ممد ساوي از ترس سنگ و خرچنگ و نهنگ به حالت استند باي و هنگ تركيدن کردان رو هم ترکاند.ابری سراسیمه خسته و كوفته با ظرف کووووفته پرید تو بغل ِ من و همه ی کوفته هارو كوبيد تو صورت نرسی و خوشحال گفت: چه خوشگل شدی!
اینجا بود که آنجا احمد و آنجاتر همانجا نزدیکِ ناجا(نیروی انتظامی جمهوری اسلامی) كسي با بيل مادر زنش را کشت! اما زي زيِ بيچاره فسیل زنشو
همين جا بود كه چنین انتقالی به غزه یافت. ولي ممد ساوي از ترس سنگ و خرچنگ و نهنگ به حالت استند باي و هنگ تركيدن کردان رو هم ترکاند.ابری سراسیمه خسته و كوفته با ظرف کووووفته پرید تو بغل ِ من و همه ی کوفته هارو كوبيد تو صورت نرسی و خوشحال گفت: چه خوشگل شدی!
اینجا بود که آنجا احمد و آنجاتر همانجا نزدیکِ ناجا(نیروی انتظامی جمهوری اسلامی) كسي با بيل مادر زنش را کشت! اما زي زيِ بيچاره فسیل زنشو
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...
Re:
یکی بود دو تا نبود سه چارتا هم زیادی بود تا اینکه با نقشه ی قبلی و هماهنگی و برنامه ریزی و سازماندهی پِی بردم عجب آسمون آبی رنگ و رو رفته و گنده برام مثل دل تو بی معنی شده، ولی همه ی مردم با من مثل دیو دو شاخ برخورد میکردن ولی من مثل اونا نیستم ، شاید هم اونا مثل هم نیستن. آخه آدما با هم خیلی رو راست نیستن و همش با نرسی دست به یقه شدن. نرسی شجاع از طاق به طاقی روبرو چنگ زد غافل ازاینکه جميني با بيل ِ سبـیلِ یک وکیل و ژيلت مچ تري ختم ماجرا رو از خودش به خودش منتقل کرد!
همين جا بود كه چنین انتقالی به غزه یافت. ولي ممد ساوي از ترس سنگ و خرچنگ و نهنگ به حالت استند باي و هنگ تركيدن کردان رو هم ترکاند.ابری سراسیمه خسته و كوفته با ظرف کووووفته پرید تو بغل ِ من و همه ی کوفته هارو كوبيد تو صورت نرسی و خوشحال گفت: چه خوشگل شدی!
اینجا بود که آنجا احمد و آنجاتر همانجا نزدیکِ ناجا(نیروی انتظامی جمهوری اسلامی) كسي با بيل مادر زنش را کشت! اما زي زيِ بيچاره فسیل زنشو از برج يك طبقه
همين جا بود كه چنین انتقالی به غزه یافت. ولي ممد ساوي از ترس سنگ و خرچنگ و نهنگ به حالت استند باي و هنگ تركيدن کردان رو هم ترکاند.ابری سراسیمه خسته و كوفته با ظرف کووووفته پرید تو بغل ِ من و همه ی کوفته هارو كوبيد تو صورت نرسی و خوشحال گفت: چه خوشگل شدی!
اینجا بود که آنجا احمد و آنجاتر همانجا نزدیکِ ناجا(نیروی انتظامی جمهوری اسلامی) كسي با بيل مادر زنش را کشت! اما زي زيِ بيچاره فسیل زنشو از برج يك طبقه
معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد
Re:
یکی بود دو تا نبود سه چارتا هم زیادی بود تا اینکه با نقشه ی قبلی و هماهنگی و برنامه ریزی و سازماندهی پِی بردم عجب آسمون آبی رنگ و رو رفته و گنده برام مثل دل تو بی معنی شده، ولی همه ی مردم با من مثل دیو دو شاخ برخورد میکردن ولی من مثل اونا نیستم ، شاید هم اونا مثل هم نیستن. آخه آدما با هم خیلی رو راست نیستن و همش با نرسی دست به یقه شدن. نرسی شجاع از طاق به طاقی روبرو چنگ زد غافل ازاینکه جميني با بيل ِ سبـیلِ یک وکیل و ژيلت مچ تري ختم ماجرا رو از خودش به خودش منتقل کرد!
همين جا بود كه چنین انتقالی به غزه یافت. ولي ممد ساوي از ترس سنگ و خرچنگ و نهنگ به حالت استند باي و هنگ تركيدن کردان رو هم ترکاند.ابری سراسیمه خسته و كوفته با ظرف کووووفته پرید تو بغل ِ من و همه ی کوفته هارو كوبيد تو صورت نرسی و خوشحال گفت: چه خوشگل شدی!
اینجا بود که آنجا احمد و آنجاتر همانجا نزدیکِ ناجا(نیروی انتظامی جمهوری اسلامی) كسي با بيل مادر زنش را کشت! اما زي زيِ بيچاره فسیل زنشو از برج يك طبقه بغل کرد
همين جا بود كه چنین انتقالی به غزه یافت. ولي ممد ساوي از ترس سنگ و خرچنگ و نهنگ به حالت استند باي و هنگ تركيدن کردان رو هم ترکاند.ابری سراسیمه خسته و كوفته با ظرف کووووفته پرید تو بغل ِ من و همه ی کوفته هارو كوبيد تو صورت نرسی و خوشحال گفت: چه خوشگل شدی!
اینجا بود که آنجا احمد و آنجاتر همانجا نزدیکِ ناجا(نیروی انتظامی جمهوری اسلامی) كسي با بيل مادر زنش را کشت! اما زي زيِ بيچاره فسیل زنشو از برج يك طبقه بغل کرد

----->

Re: قصه سازي
یکی بود دو تا نبود سه چارتا هم زیادی بود تا اینکه با نقشه ی قبلی و هماهنگی و برنامه ریزی و سازماندهی پِی بردم عجب آسمون آبی رنگ و رو رفته و گنده برام مثل دل تو بی معنی شده، ولی همه ی مردم با من مثل دیو دو شاخ برخورد میکردن ولی من مثل اونا نیستم ، شاید هم اونا مثل هم نیستن. آخه آدما با هم خیلی رو راست نیستن و همش با نرسی دست به یقه شدن. نرسی شجاع از طاق به طاقی روبرو چنگ زد غافل ازاینکه جميني با بيل ِ سبـیلِ یک وکیل و ژيلت مچ تري ختم ماجرا رو از خودش به خودش منتقل کرد!
همين جا بود كه چنین انتقالی به غزه یافت. ولي ممد ساوي از ترس سنگ و خرچنگ و نهنگ به حالت استند باي و هنگ تركيدن کردان رو هم ترکاند.ابری سراسیمه خسته و كوفته با ظرف کووووفته پرید تو بغل ِ من و همه ی کوفته هارو كوبيد تو صورت نرسی و خوشحال گفت: چه خوشگل شدی!
اینجا بود که آنجا احمد و آنجاتر همانجا نزدیکِ ناجا(نیروی انتظامی جمهوری اسلامی) كسي با بيل مادر زنش را کشت! اما زي زيِ بيچاره فسیل زنشو از برج يك طبقه بغل کرد و به انتخابات
همين جا بود كه چنین انتقالی به غزه یافت. ولي ممد ساوي از ترس سنگ و خرچنگ و نهنگ به حالت استند باي و هنگ تركيدن کردان رو هم ترکاند.ابری سراسیمه خسته و كوفته با ظرف کووووفته پرید تو بغل ِ من و همه ی کوفته هارو كوبيد تو صورت نرسی و خوشحال گفت: چه خوشگل شدی!
اینجا بود که آنجا احمد و آنجاتر همانجا نزدیکِ ناجا(نیروی انتظامی جمهوری اسلامی) كسي با بيل مادر زنش را کشت! اما زي زيِ بيچاره فسیل زنشو از برج يك طبقه بغل کرد و به انتخابات
معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد
Re: قصه سازي
یکی بود دو تا نبود سه چارتا هم زیادی بود تا اینکه با نقشه ی قبلی و هماهنگی و برنامه ریزی و سازماندهی پِی بردم عجب آسمون آبی رنگ و رو رفته و گنده برام مثل دل تو بی معنی شده، ولی همه ی مردم با من مثل دیو دو شاخ برخورد میکردن ولی من مثل اونا نیستم ، شاید هم اونا مثل هم نیستن. آخه آدما با هم خیلی رو راست نیستن و همش با نرسی دست به یقه شدن. نرسی شجاع از طاق به طاقی روبرو چنگ زد غافل ازاینکه جميني با بيل ِ سبـیلِ یک وکیل و ژيلت مچ تري ختم ماجرا رو از خودش به خودش منتقل کرد!
همين جا بود كه چنین انتقالی به غزه یافت. ولي ممد ساوي از ترس سنگ و خرچنگ و نهنگ به حالت استند باي و هنگ تركيدن کردان رو هم ترکاند.ابری سراسیمه خسته و كوفته با ظرف کووووفته پرید تو بغل ِ من و همه ی کوفته هارو كوبيد تو صورت نرسی و خوشحال گفت: چه خوشگل شدی!
اینجا بود که آنجا احمد و آنجاتر همانجا نزدیکِ ناجا(نیروی انتظامی جمهوری اسلامی) كسي با بيل مادر زنش را کشت! اما زي زيِ بيچاره فسیل زنشو از برج يك طبقه بغل کرد و به انتخابات پشت کرد و
همين جا بود كه چنین انتقالی به غزه یافت. ولي ممد ساوي از ترس سنگ و خرچنگ و نهنگ به حالت استند باي و هنگ تركيدن کردان رو هم ترکاند.ابری سراسیمه خسته و كوفته با ظرف کووووفته پرید تو بغل ِ من و همه ی کوفته هارو كوبيد تو صورت نرسی و خوشحال گفت: چه خوشگل شدی!
اینجا بود که آنجا احمد و آنجاتر همانجا نزدیکِ ناجا(نیروی انتظامی جمهوری اسلامی) كسي با بيل مادر زنش را کشت! اما زي زيِ بيچاره فسیل زنشو از برج يك طبقه بغل کرد و به انتخابات پشت کرد و
زندگی قافیه باران است ، من اگر پاییزم و درختان امیدم همه بی برگ شدند تو بهاری و به اندازه باران خدا زیبایی . . . !
Re: قصه سازي
یکی بود دو تا نبود سه چارتا هم زیادی بود تا اینکه با نقشه ی قبلی و هماهنگی و برنامه ریزی و سازماندهی پِی بردم عجب آسمون آبی رنگ و رو رفته و گنده برام مثل دل تو بی معنی شده، ولی همه ی مردم با من مثل دیو دو شاخ برخورد میکردن ولی من مثل اونا نیستم ، شاید هم اونا مثل هم نیستن. آخه آدما با هم خیلی رو راست نیستن و همش با نرسی دست به یقه شدن. نرسی شجاع از طاق به طاقی روبرو چنگ زد غافل ازاینکه جميني با بيل ِ سبـیلِ یک وکیل و ژيلت مچ تري ختم ماجرا رو از خودش به خودش منتقل کرد!
همين جا بود كه چنین انتقالی به غزه یافت. ولي ممد ساوي از ترس سنگ و خرچنگ و نهنگ به حالت استند باي و هنگ تركيدن کردان رو هم ترکاند.ابری سراسیمه خسته و كوفته با ظرف کووووفته پرید تو بغل ِ من و همه ی کوفته هارو كوبيد تو صورت نرسی و خوشحال گفت: چه خوشگل شدی!
اینجا بود که آنجا احمد و آنجاتر همانجا نزدیکِ ناجا(نیروی انتظامی جمهوری اسلامی) كسي با بيل مادر زنش را کشت! اما زي زيِ بيچاره فسیل زنشو از برج يك طبقه بغل کرد و به انتخابات پشت کرد و با حمله به
همين جا بود كه چنین انتقالی به غزه یافت. ولي ممد ساوي از ترس سنگ و خرچنگ و نهنگ به حالت استند باي و هنگ تركيدن کردان رو هم ترکاند.ابری سراسیمه خسته و كوفته با ظرف کووووفته پرید تو بغل ِ من و همه ی کوفته هارو كوبيد تو صورت نرسی و خوشحال گفت: چه خوشگل شدی!
اینجا بود که آنجا احمد و آنجاتر همانجا نزدیکِ ناجا(نیروی انتظامی جمهوری اسلامی) كسي با بيل مادر زنش را کشت! اما زي زيِ بيچاره فسیل زنشو از برج يك طبقه بغل کرد و به انتخابات پشت کرد و با حمله به
ولی من سر بر آسمان خواهم داشت
تا چشم بر نور بگشایم.
تا چشم بر نور بگشایم.
Re: قصه سازي
یکی بود دو تا نبود سه چارتا هم زیادی بود تا اینکه با نقشه ی قبلی و هماهنگی و برنامه ریزی و سازماندهی پِی بردم عجب آسمون آبی رنگ و رو رفته و گنده برام مثل دل تو بی معنی شده، ولی همه ی مردم با من مثل دیو دو شاخ برخورد میکردن ولی من مثل اونا نیستم ، شاید هم اونا مثل هم نیستن. آخه آدما با هم خیلی رو راست نیستن و همش با نرسی دست به یقه شدن. نرسی شجاع از طاق به طاقی روبرو چنگ زد غافل ازاینکه جميني با بيل ِ سبـیلِ یک وکیل و ژيلت مچ تري ختم ماجرا رو از خودش به خودش منتقل کرد!
همين جا بود كه چنین انتقالی به غزه یافت. ولي ممد ساوي از ترس سنگ و خرچنگ و نهنگ به حالت استند باي و هنگ تركيدن کردان رو هم ترکاند.ابری سراسیمه خسته و كوفته با ظرف کووووفته پرید تو بغل ِ من و همه ی کوفته هارو كوبيد تو صورت نرسی و خوشحال گفت: چه خوشگل شدی!
اینجا بود که آنجا احمد و آنجاتر همانجا نزدیکِ ناجا(نیروی انتظامی جمهوری اسلامی) كسي با بيل مادر زنش را کشت! اما زي زيِ بيچاره فسیل زنشو از برج يك طبقه بغل کرد و به انتخابات پشت کرد و با حمله به باغچه سبزی احمدی نژاد
همين جا بود كه چنین انتقالی به غزه یافت. ولي ممد ساوي از ترس سنگ و خرچنگ و نهنگ به حالت استند باي و هنگ تركيدن کردان رو هم ترکاند.ابری سراسیمه خسته و كوفته با ظرف کووووفته پرید تو بغل ِ من و همه ی کوفته هارو كوبيد تو صورت نرسی و خوشحال گفت: چه خوشگل شدی!
اینجا بود که آنجا احمد و آنجاتر همانجا نزدیکِ ناجا(نیروی انتظامی جمهوری اسلامی) كسي با بيل مادر زنش را کشت! اما زي زيِ بيچاره فسیل زنشو از برج يك طبقه بغل کرد و به انتخابات پشت کرد و با حمله به باغچه سبزی احمدی نژاد

----->

Re: قصه سازي
یکی بود دو تا نبود سه چارتا هم زیادی بود تا اینکه با نقشه ی قبلی و هماهنگی و برنامه ریزی و سازماندهی پِی بردم عجب آسمون آبی رنگ و رو رفته و گنده برام مثل دل تو بی معنی شده، ولی همه ی مردم با من مثل دیو دو شاخ برخورد میکردن ولی من مثل اونا نیستم ، شاید هم اونا مثل هم نیستن. آخه آدما با هم خیلی رو راست نیستن و همش با نرسی دست به یقه شدن. نرسی شجاع از طاق به طاقی روبرو چنگ زد غافل ازاینکه جميني با بيل ِ سبـیلِ یک وکیل و ژيلت مچ تري ختم ماجرا رو از خودش به خودش منتقل کرد!
همين جا بود كه چنین انتقالی به غزه یافت. ولي ممد ساوي از ترس سنگ و خرچنگ و نهنگ به حالت استند باي و هنگ تركيدن کردان رو هم ترکاند.ابری سراسیمه خسته و كوفته با ظرف کووووفته پرید تو بغل ِ من و همه ی کوفته هارو كوبيد تو صورت نرسی و خوشحال گفت: چه خوشگل شدی!
اینجا بود که آنجا احمد و آنجاتر همانجا نزدیکِ ناجا(نیروی انتظامی جمهوری اسلامی) كسي با بيل مادر زنش را کشت! اما زي زيِ بيچاره فسیل زنشو از برج يك طبقه بغل کرد و به انتخابات پشت کرد و با حمله به باغچه سبزی احمدی نژاد قهوه ای را
همين جا بود كه چنین انتقالی به غزه یافت. ولي ممد ساوي از ترس سنگ و خرچنگ و نهنگ به حالت استند باي و هنگ تركيدن کردان رو هم ترکاند.ابری سراسیمه خسته و كوفته با ظرف کووووفته پرید تو بغل ِ من و همه ی کوفته هارو كوبيد تو صورت نرسی و خوشحال گفت: چه خوشگل شدی!
اینجا بود که آنجا احمد و آنجاتر همانجا نزدیکِ ناجا(نیروی انتظامی جمهوری اسلامی) كسي با بيل مادر زنش را کشت! اما زي زيِ بيچاره فسیل زنشو از برج يك طبقه بغل کرد و به انتخابات پشت کرد و با حمله به باغچه سبزی احمدی نژاد قهوه ای را
معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد
Re: قصه سازي
یکی بود دو تا نبود سه چارتا هم زیادی بود تا اینکه با نقشه ی قبلی و هماهنگی و برنامه ریزی و سازماندهی پِی بردم عجب آسمون آبی رنگ و رو رفته و گنده برام مثل دل تو بی معنی شده، ولی همه ی مردم با من مثل دیو دو شاخ برخورد میکردن ولی من مثل اونا نیستم ، شاید هم اونا مثل هم نیستن. آخه آدما با هم خیلی رو راست نیستن و همش با نرسی دست به یقه شدن. نرسی شجاع از طاق به طاقی روبرو چنگ زد غافل ازاینکه جميني با بيل ِ سبـیلِ یک وکیل و ژيلت مچ تري ختم ماجرا رو از خودش به خودش منتقل کرد!
همين جا بود كه چنین انتقالی به غزه یافت. ولي ممد ساوي از ترس سنگ و خرچنگ و نهنگ به حالت استند باي و هنگ تركيدن کردان رو هم ترکاند.ابری سراسیمه خسته و كوفته با ظرف کووووفته پرید تو بغل ِ من و همه ی کوفته هارو كوبيد تو صورت نرسی و خوشحال گفت: چه خوشگل شدی!
اینجا بود که آنجا احمد و آنجاتر همانجا نزدیکِ ناجا(نیروی انتظامی جمهوری اسلامی) كسي با بيل مادر زنش را کشت! اما زي زيِ بيچاره فسیل زنشو از برج يك طبقه بغل کرد و به انتخابات پشت کرد و با حمله به باغچه سبزی احمدی نژاد قهوه ای را متحول
همين جا بود كه چنین انتقالی به غزه یافت. ولي ممد ساوي از ترس سنگ و خرچنگ و نهنگ به حالت استند باي و هنگ تركيدن کردان رو هم ترکاند.ابری سراسیمه خسته و كوفته با ظرف کووووفته پرید تو بغل ِ من و همه ی کوفته هارو كوبيد تو صورت نرسی و خوشحال گفت: چه خوشگل شدی!
اینجا بود که آنجا احمد و آنجاتر همانجا نزدیکِ ناجا(نیروی انتظامی جمهوری اسلامی) كسي با بيل مادر زنش را کشت! اما زي زيِ بيچاره فسیل زنشو از برج يك طبقه بغل کرد و به انتخابات پشت کرد و با حمله به باغچه سبزی احمدی نژاد قهوه ای را متحول
ولی من سر بر آسمان خواهم داشت
تا چشم بر نور بگشایم.
تا چشم بر نور بگشایم.
Re: قصه سازي
یکی بود دو تا نبود سه چارتا هم زیادی بود تا اینکه با نقشه ی قبلی و هماهنگی و برنامه ریزی و سازماندهی پِی بردم عجب آسمون آبی رنگ و رو رفته و گنده برام مثل دل تو بی معنی شده، ولی همه ی مردم با من مثل دیو دو شاخ برخورد میکردن ولی من مثل اونا نیستم ، شاید هم اونا مثل هم نیستن. آخه آدما با هم خیلی رو راست نیستن و همش با نرسی دست به یقه شدن. نرسی شجاع از طاق به طاقی روبرو چنگ زد غافل ازاینکه جميني با بيل ِ سبـیلِ یک وکیل و ژيلت مچ تري ختم ماجرا رو از خودش به خودش منتقل کرد!
همين جا بود كه چنین انتقالی به غزه یافت. ولي ممد ساوي از ترس سنگ و خرچنگ و نهنگ به حالت استند باي و هنگ تركيدن کردان رو هم ترکاند.ابری سراسیمه خسته و كوفته با ظرف کووووفته پرید تو بغل ِ من و همه ی کوفته هارو كوبيد تو صورت نرسی و خوشحال گفت: چه خوشگل شدی!
اینجا بود که آنجا احمد و آنجاتر همانجا نزدیکِ ناجا(نیروی انتظامی جمهوری اسلامی) كسي با بيل مادر زنش را کشت! اما زي زيِ بيچاره فسیل زنشو از برج يك طبقه بغل کرد و به انتخابات پشت کرد و با حمله به باغچه سبزی احمدی نژاد قهوه ای را متحول ساخت و تربچه ها
همين جا بود كه چنین انتقالی به غزه یافت. ولي ممد ساوي از ترس سنگ و خرچنگ و نهنگ به حالت استند باي و هنگ تركيدن کردان رو هم ترکاند.ابری سراسیمه خسته و كوفته با ظرف کووووفته پرید تو بغل ِ من و همه ی کوفته هارو كوبيد تو صورت نرسی و خوشحال گفت: چه خوشگل شدی!
اینجا بود که آنجا احمد و آنجاتر همانجا نزدیکِ ناجا(نیروی انتظامی جمهوری اسلامی) كسي با بيل مادر زنش را کشت! اما زي زيِ بيچاره فسیل زنشو از برج يك طبقه بغل کرد و به انتخابات پشت کرد و با حمله به باغچه سبزی احمدی نژاد قهوه ای را متحول ساخت و تربچه ها
زندگی قافیه باران است ، من اگر پاییزم و درختان امیدم همه بی برگ شدند تو بهاری و به اندازه باران خدا زیبایی . . . !
Re: قصه سازي
یکی بود دو تا نبود سه چارتا هم زیادی بود تا اینکه با نقشه ی قبلی و هماهنگی و برنامه ریزی و سازماندهی پِی بردم عجب آسمون آبی رنگ و رو رفته و گنده برام مثل دل تو بی معنی شده، ولی همه ی مردم با من مثل دیو دو شاخ برخورد میکردن ولی من مثل اونا نیستم ، شاید هم اونا مثل هم نیستن. آخه آدما با هم خیلی رو راست نیستن و همش با نرسی دست به یقه شدن. نرسی شجاع از طاق به طاقی روبرو چنگ زد غافل ازاینکه جميني با بيل ِ سبـیلِ یک وکیل و ژيلت مچ تري ختم ماجرا رو از خودش به خودش منتقل کرد!
همين جا بود كه چنین انتقالی به غزه یافت. ولي ممد ساوي از ترس سنگ و خرچنگ و نهنگ به حالت استند باي و هنگ تركيدن کردان رو هم ترکاند.ابری سراسیمه خسته و كوفته با ظرف کووووفته پرید تو بغل ِ من و همه ی کوفته هارو كوبيد تو صورت نرسی و خوشحال گفت: چه خوشگل شدی!
اینجا بود که آنجا احمد و آنجاتر همانجا نزدیکِ ناجا(نیروی انتظامی جمهوری اسلامی) كسي با بيل مادر زنش را کشت! اما زي زيِ بيچاره فسیل زنشو از برج يك طبقه بغل کرد و به انتخابات پشت کرد و با حمله به باغچه سبزی احمدی نژاد قهوه ای را متحول ساخت و تربچه ها را با کلت
همين جا بود كه چنین انتقالی به غزه یافت. ولي ممد ساوي از ترس سنگ و خرچنگ و نهنگ به حالت استند باي و هنگ تركيدن کردان رو هم ترکاند.ابری سراسیمه خسته و كوفته با ظرف کووووفته پرید تو بغل ِ من و همه ی کوفته هارو كوبيد تو صورت نرسی و خوشحال گفت: چه خوشگل شدی!
اینجا بود که آنجا احمد و آنجاتر همانجا نزدیکِ ناجا(نیروی انتظامی جمهوری اسلامی) كسي با بيل مادر زنش را کشت! اما زي زيِ بيچاره فسیل زنشو از برج يك طبقه بغل کرد و به انتخابات پشت کرد و با حمله به باغچه سبزی احمدی نژاد قهوه ای را متحول ساخت و تربچه ها را با کلت
معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد
Re: قصه سازي
یکی بود دو تا نبود سه چارتا هم زیادی بود تا اینکه با نقشه ی قبلی و هماهنگی و برنامه ریزی و سازماندهی پِی بردم عجب آسمون آبی رنگ و رو رفته و گنده برام مثل دل تو بی معنی شده، ولی همه ی مردم با من مثل دیو دو شاخ برخورد میکردن ولی من مثل اونا نیستم ، شاید هم اونا مثل هم نیستن. آخه آدما با هم خیلی رو راست نیستن و همش با نرسی دست به یقه شدن. نرسی شجاع از طاق به طاقی روبرو چنگ زد غافل ازاینکه جميني با بيل ِ سبـیلِ یک وکیل و ژيلت مچ تري ختم ماجرا رو از خودش به خودش منتقل کرد!
همين جا بود كه چنین انتقالی به غزه یافت. ولي ممد ساوي از ترس سنگ و خرچنگ و نهنگ به حالت استند باي و هنگ تركيدن کردان رو هم ترکاند.ابری سراسیمه خسته و كوفته با ظرف کووووفته پرید تو بغل ِ من و همه ی کوفته هارو كوبيد تو صورت نرسی و خوشحال گفت: چه خوشگل شدی!
اینجا بود که آنجا احمد و آنجاتر همانجا نزدیکِ ناجا(نیروی انتظامی جمهوری اسلامی) كسي با بيل مادر زنش را کشت! اما زي زيِ بيچاره فسیل زنشو از برج يك طبقه بغل کرد و به انتخابات پشت کرد و با حمله به باغچه سبزی احمدی نژاد قهوه ای را متحول ساخت و تربچه ها را با کلت خورد
همين جا بود كه چنین انتقالی به غزه یافت. ولي ممد ساوي از ترس سنگ و خرچنگ و نهنگ به حالت استند باي و هنگ تركيدن کردان رو هم ترکاند.ابری سراسیمه خسته و كوفته با ظرف کووووفته پرید تو بغل ِ من و همه ی کوفته هارو كوبيد تو صورت نرسی و خوشحال گفت: چه خوشگل شدی!
اینجا بود که آنجا احمد و آنجاتر همانجا نزدیکِ ناجا(نیروی انتظامی جمهوری اسلامی) كسي با بيل مادر زنش را کشت! اما زي زيِ بيچاره فسیل زنشو از برج يك طبقه بغل کرد و به انتخابات پشت کرد و با حمله به باغچه سبزی احمدی نژاد قهوه ای را متحول ساخت و تربچه ها را با کلت خورد
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است
که یک اشاره بس است
Re: قصه سازي
یکی بود دو تا نبود سه چارتا هم زیادی بود تا اینکه با نقشه ی قبلی و هماهنگی و برنامه ریزی و سازماندهی پِی بردم عجب آسمون آبی رنگ و رو رفته و گنده برام مثل دل تو بی معنی شده، ولی همه ی مردم با من مثل دیو دو شاخ برخورد میکردن ولی من مثل اونا نیستم ، شاید هم اونا مثل هم نیستن. آخه آدما با هم خیلی رو راست نیستن و همش با نرسی دست به یقه شدن. نرسی شجاع از طاق به طاقی روبرو چنگ زد غافل ازاینکه جميني با بيل ِ سبـیلِ یک وکیل و ژيلت مچ تري ختم ماجرا رو از خودش به خودش منتقل کرد!
همين جا بود كه چنین انتقالی به غزه یافت. ولي ممد ساوي از ترس سنگ و خرچنگ و نهنگ به حالت استند باي و هنگ تركيدن کردان رو هم ترکاند.ابری سراسیمه خسته و كوفته با ظرف کووووفته پرید تو بغل ِ من و همه ی کوفته هارو كوبيد تو صورت نرسی و خوشحال گفت: چه خوشگل شدی!
اینجا بود که آنجا احمد و آنجاتر همانجا نزدیکِ ناجا(نیروی انتظامی جمهوری اسلامی) كسي با بيل مادر زنش را کشت! اما زي زيِ بيچاره فسیل زنشو از برج يك طبقه بغل کرد و به انتخابات پشت کرد و با حمله به باغچه سبزی احمدی نژاد قهوه ای را متحول ساخت و تربچه ها را با کلت خورد که یهو معده اش
همين جا بود كه چنین انتقالی به غزه یافت. ولي ممد ساوي از ترس سنگ و خرچنگ و نهنگ به حالت استند باي و هنگ تركيدن کردان رو هم ترکاند.ابری سراسیمه خسته و كوفته با ظرف کووووفته پرید تو بغل ِ من و همه ی کوفته هارو كوبيد تو صورت نرسی و خوشحال گفت: چه خوشگل شدی!
اینجا بود که آنجا احمد و آنجاتر همانجا نزدیکِ ناجا(نیروی انتظامی جمهوری اسلامی) كسي با بيل مادر زنش را کشت! اما زي زيِ بيچاره فسیل زنشو از برج يك طبقه بغل کرد و به انتخابات پشت کرد و با حمله به باغچه سبزی احمدی نژاد قهوه ای را متحول ساخت و تربچه ها را با کلت خورد که یهو معده اش
معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد
چه کسی حاضر است؟
کاربران حاضر در این انجمن: کاربر جدیدی وجود ندارد. و 1 مهمان