قصه سازي

گفتگو در مورد ادبیات فارسی ، مشاعره و موضوعات مرتبط
نمایه کاربر
nono
ReD RoSe
ReD RoSe
پست: 2411
تاریخ عضویت: دو شنبه 16 مهر 1386, 7:38 pm
تماس:

Re:

پست توسط nono » سه شنبه 6 اسفند 1387, 10:06 am

یکی بود دو تا نبود سه چارتا هم زیادی بود تا اینکه با نقشه ی قبلی و هماهنگی و برنامه ریزی و سازماندهی پِی بردم عجب آسمون آبی رنگ و رو رفته و گنده برام مثل دل تو بی معنی شده، ولی همه ی مردم با من مثل دیو دو شاخ برخورد میکردن ولی من مثل اونا نیستم ، شاید هم اونا مثل هم نیستن. آخه آدما با هم خیلی رو راست نیستن و همش با نرسی دست به یقه شدن. نرسی شجاع از طاق به طاقی روبرو چنگ زد غافل ازاینکه جميني با بيل ِ سبـیلِ یک وکیل و ژيلت مچ تري ختم ماجرا رو از خودش به خودش منتقل کرد!
همين جا بود كه چنین انتقالی به غزه یافت. ولي ممد ساوي از ترس سنگ و خرچنگ و نهنگ به حالت استند باي و هنگ تركيدن کردان رو هم ترکاند.ابری سراسیمه خسته و كوفته با ظرف کووووفته پرید تو بغل ِ من و همه ی کوفته هارو كوبيد تو صورت نرسی و خوشحال گفت: چه خوشگل شدی!
اینجا بود که آنجا
زندگی قافیه باران است ، من اگر پاییزم و درختان امیدم همه بی برگ شدند تو بهاری و به اندازه باران خدا زیبایی . . . !

نمایه کاربر
hadi
كارش درسته
كارش درسته
پست: 4070
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
تماس:

Re:

پست توسط hadi » سه شنبه 6 اسفند 1387, 9:06 pm

یکی بود دو تا نبود سه چارتا هم زیادی بود تا اینکه با نقشه ی قبلی و هماهنگی و برنامه ریزی و سازماندهی پِی بردم عجب آسمون آبی رنگ و رو رفته و گنده برام مثل دل تو بی معنی شده، ولی همه ی مردم با من مثل دیو دو شاخ برخورد میکردن ولی من مثل اونا نیستم ، شاید هم اونا مثل هم نیستن. آخه آدما با هم خیلی رو راست نیستن و همش با نرسی دست به یقه شدن. نرسی شجاع از طاق به طاقی روبرو چنگ زد غافل ازاینکه جميني با بيل ِ سبـیلِ یک وکیل و ژيلت مچ تري ختم ماجرا رو از خودش به خودش منتقل کرد!
همين جا بود كه چنین انتقالی به غزه یافت. ولي ممد ساوي از ترس سنگ و خرچنگ و نهنگ به حالت استند باي و هنگ تركيدن کردان رو هم ترکاند.ابری سراسیمه خسته و كوفته با ظرف کووووفته پرید تو بغل ِ من و همه ی کوفته هارو كوبيد تو صورت نرسی و خوشحال گفت: چه خوشگل شدی!
اینجا بود که آنجا احمد و آنجاتر

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد

Nersi
آخرشه !
آخرشه !
پست: 2493
تاریخ عضویت: شنبه 5 آبان 1386, 11:40 am
محل اقامت: تهران

Re:

پست توسط Nersi » سه شنبه 13 اسفند 1387, 9:03 pm

یکی بود دو تا نبود سه چارتا هم زیادی بود تا اینکه با نقشه ی قبلی و هماهنگی و برنامه ریزی و سازماندهی پِی بردم عجب آسمون آبی رنگ و رو رفته و گنده برام مثل دل تو بی معنی شده، ولی همه ی مردم با من مثل دیو دو شاخ برخورد میکردن ولی من مثل اونا نیستم ، شاید هم اونا مثل هم نیستن. آخه آدما با هم خیلی رو راست نیستن و همش با نرسی دست به یقه شدن. نرسی شجاع از طاق به طاقی روبرو چنگ زد غافل ازاینکه جميني با بيل ِ سبـیلِ یک وکیل و ژيلت مچ تري ختم ماجرا رو از خودش به خودش منتقل کرد!
همين جا بود كه چنین انتقالی به غزه یافت. ولي ممد ساوي از ترس سنگ و خرچنگ و نهنگ به حالت استند باي و هنگ تركيدن کردان رو هم ترکاند.ابری سراسیمه خسته و كوفته با ظرف کووووفته پرید تو بغل ِ من و همه ی کوفته هارو كوبيد تو صورت نرسی و خوشحال گفت: چه خوشگل شدی!
اینجا بود که آنجا احمد و آنجاتر همانجا :lol:
-----> :)

نمایه کاربر
gemini
آخرشه !
آخرشه !
پست: 590
تاریخ عضویت: شنبه 5 آبان 1386, 11:41 am

Re:

پست توسط gemini » چهار شنبه 14 اسفند 1387, 11:37 am

یکی بود دو تا نبود سه چارتا هم زیادی بود تا اینکه با نقشه ی قبلی و هماهنگی و برنامه ریزی و سازماندهی پِی بردم عجب آسمون آبی رنگ و رو رفته و گنده برام مثل دل تو بی معنی شده، ولی همه ی مردم با من مثل دیو دو شاخ برخورد میکردن ولی من مثل اونا نیستم ، شاید هم اونا مثل هم نیستن. آخه آدما با هم خیلی رو راست نیستن و همش با نرسی دست به یقه شدن. نرسی شجاع از طاق به طاقی روبرو چنگ زد غافل ازاینکه جميني با بيل ِ سبـیلِ یک وکیل و ژيلت مچ تري ختم ماجرا رو از خودش به خودش منتقل کرد!
همين جا بود كه چنین انتقالی به غزه یافت. ولي ممد ساوي از ترس سنگ و خرچنگ و نهنگ به حالت استند باي و هنگ تركيدن کردان رو هم ترکاند.ابری سراسیمه خسته و كوفته با ظرف کووووفته پرید تو بغل ِ من و همه ی کوفته هارو كوبيد تو صورت نرسی و خوشحال گفت: چه خوشگل شدی!
اینجا بود که آنجا احمد و آنجاتر همانجا نزدیکِ ناجا(نیروی انتظامی جمهوری اسلامی)
ولی من سر بر آسمان خواهم داشت
تا چشم بر نور بگشایم.

نمایه کاربر
hadi
كارش درسته
كارش درسته
پست: 4070
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
تماس:

Re:

پست توسط hadi » پنج شنبه 15 اسفند 1387, 8:10 pm

یکی بود دو تا نبود سه چارتا هم زیادی بود تا اینکه با نقشه ی قبلی و هماهنگی و برنامه ریزی و سازماندهی پِی بردم عجب آسمون آبی رنگ و رو رفته و گنده برام مثل دل تو بی معنی شده، ولی همه ی مردم با من مثل دیو دو شاخ برخورد میکردن ولی من مثل اونا نیستم ، شاید هم اونا مثل هم نیستن. آخه آدما با هم خیلی رو راست نیستن و همش با نرسی دست به یقه شدن. نرسی شجاع از طاق به طاقی روبرو چنگ زد غافل ازاینکه جميني با بيل ِ سبـیلِ یک وکیل و ژيلت مچ تري ختم ماجرا رو از خودش به خودش منتقل کرد!
همين جا بود كه چنین انتقالی به غزه یافت. ولي ممد ساوي از ترس سنگ و خرچنگ و نهنگ به حالت استند باي و هنگ تركيدن کردان رو هم ترکاند.ابری سراسیمه خسته و كوفته با ظرف کووووفته پرید تو بغل ِ من و همه ی کوفته هارو كوبيد تو صورت نرسی و خوشحال گفت: چه خوشگل شدی!
اینجا بود که آنجا احمد و آنجاتر همانجا نزدیکِ ناجا(نیروی انتظامی جمهوری اسلامی) كسي با بيل :D

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد

نمایه کاربر
abri
آخرشه !
آخرشه !
پست: 3773
تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 12:09 pm

Re:

پست توسط abri » پنج شنبه 15 اسفند 1387, 11:12 pm

یکی بود دو تا نبود سه چارتا هم زیادی بود تا اینکه با نقشه ی قبلی و هماهنگی و برنامه ریزی و سازماندهی پِی بردم عجب آسمون آبی رنگ و رو رفته و گنده برام مثل دل تو بی معنی شده، ولی همه ی مردم با من مثل دیو دو شاخ برخورد میکردن ولی من مثل اونا نیستم ، شاید هم اونا مثل هم نیستن. آخه آدما با هم خیلی رو راست نیستن و همش با نرسی دست به یقه شدن. نرسی شجاع از طاق به طاقی روبرو چنگ زد غافل ازاینکه جميني با بيل ِ سبـیلِ یک وکیل و ژيلت مچ تري ختم ماجرا رو از خودش به خودش منتقل کرد!
همين جا بود كه چنین انتقالی به غزه یافت. ولي ممد ساوي از ترس سنگ و خرچنگ و نهنگ به حالت استند باي و هنگ تركيدن کردان رو هم ترکاند.ابری سراسیمه خسته و كوفته با ظرف کووووفته پرید تو بغل ِ من و همه ی کوفته هارو كوبيد تو صورت نرسی و خوشحال گفت: چه خوشگل شدی!
اینجا بود که آنجا احمد و آنجاتر همانجا نزدیکِ ناجا(نیروی انتظامی جمهوری اسلامی) كسي با بيل مادر زنش را کشت! :D
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...

نمایه کاربر
hadi
كارش درسته
كارش درسته
پست: 4070
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
تماس:

Re:

پست توسط hadi » جمعه 16 اسفند 1387, 4:21 pm

یکی بود دو تا نبود سه چارتا هم زیادی بود تا اینکه با نقشه ی قبلی و هماهنگی و برنامه ریزی و سازماندهی پِی بردم عجب آسمون آبی رنگ و رو رفته و گنده برام مثل دل تو بی معنی شده، ولی همه ی مردم با من مثل دیو دو شاخ برخورد میکردن ولی من مثل اونا نیستم ، شاید هم اونا مثل هم نیستن. آخه آدما با هم خیلی رو راست نیستن و همش با نرسی دست به یقه شدن. نرسی شجاع از طاق به طاقی روبرو چنگ زد غافل ازاینکه جميني با بيل ِ سبـیلِ یک وکیل و ژيلت مچ تري ختم ماجرا رو از خودش به خودش منتقل کرد!
همين جا بود كه چنین انتقالی به غزه یافت. ولي ممد ساوي از ترس سنگ و خرچنگ و نهنگ به حالت استند باي و هنگ تركيدن کردان رو هم ترکاند.ابری سراسیمه خسته و كوفته با ظرف کووووفته پرید تو بغل ِ من و همه ی کوفته هارو كوبيد تو صورت نرسی و خوشحال گفت: چه خوشگل شدی!
اینجا بود که آنجا احمد و آنجاتر همانجا نزدیکِ ناجا(نیروی انتظامی جمهوری اسلامی) كسي با بيل مادر زنش را کشت! اما زي زيِ بيچاره :D

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد

نمایه کاربر
abri
آخرشه !
آخرشه !
پست: 3773
تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 12:09 pm

Re:

پست توسط abri » شنبه 17 اسفند 1387, 3:27 am

یکی بود دو تا نبود سه چارتا هم زیادی بود تا اینکه با نقشه ی قبلی و هماهنگی و برنامه ریزی و سازماندهی پِی بردم عجب آسمون آبی رنگ و رو رفته و گنده برام مثل دل تو بی معنی شده، ولی همه ی مردم با من مثل دیو دو شاخ برخورد میکردن ولی من مثل اونا نیستم ، شاید هم اونا مثل هم نیستن. آخه آدما با هم خیلی رو راست نیستن و همش با نرسی دست به یقه شدن. نرسی شجاع از طاق به طاقی روبرو چنگ زد غافل ازاینکه جميني با بيل ِ سبـیلِ یک وکیل و ژيلت مچ تري ختم ماجرا رو از خودش به خودش منتقل کرد!
همين جا بود كه چنین انتقالی به غزه یافت. ولي ممد ساوي از ترس سنگ و خرچنگ و نهنگ به حالت استند باي و هنگ تركيدن کردان رو هم ترکاند.ابری سراسیمه خسته و كوفته با ظرف کووووفته پرید تو بغل ِ من و همه ی کوفته هارو كوبيد تو صورت نرسی و خوشحال گفت: چه خوشگل شدی!
اینجا بود که آنجا احمد و آنجاتر همانجا نزدیکِ ناجا(نیروی انتظامی جمهوری اسلامی) كسي با بيل مادر زنش را کشت! اما زي زيِ بيچاره فسیل زنشو
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...

نمایه کاربر
hadi
كارش درسته
كارش درسته
پست: 4070
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
تماس:

Re:

پست توسط hadi » دو شنبه 19 اسفند 1387, 4:32 pm

یکی بود دو تا نبود سه چارتا هم زیادی بود تا اینکه با نقشه ی قبلی و هماهنگی و برنامه ریزی و سازماندهی پِی بردم عجب آسمون آبی رنگ و رو رفته و گنده برام مثل دل تو بی معنی شده، ولی همه ی مردم با من مثل دیو دو شاخ برخورد میکردن ولی من مثل اونا نیستم ، شاید هم اونا مثل هم نیستن. آخه آدما با هم خیلی رو راست نیستن و همش با نرسی دست به یقه شدن. نرسی شجاع از طاق به طاقی روبرو چنگ زد غافل ازاینکه جميني با بيل ِ سبـیلِ یک وکیل و ژيلت مچ تري ختم ماجرا رو از خودش به خودش منتقل کرد!
همين جا بود كه چنین انتقالی به غزه یافت. ولي ممد ساوي از ترس سنگ و خرچنگ و نهنگ به حالت استند باي و هنگ تركيدن کردان رو هم ترکاند.ابری سراسیمه خسته و كوفته با ظرف کووووفته پرید تو بغل ِ من و همه ی کوفته هارو كوبيد تو صورت نرسی و خوشحال گفت: چه خوشگل شدی!
اینجا بود که آنجا احمد و آنجاتر همانجا نزدیکِ ناجا(نیروی انتظامی جمهوری اسلامی) كسي با بيل مادر زنش را کشت! اما زي زيِ بيچاره فسیل زنشو از برج يك طبقه

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد

Nersi
آخرشه !
آخرشه !
پست: 2493
تاریخ عضویت: شنبه 5 آبان 1386, 11:40 am
محل اقامت: تهران

Re:

پست توسط Nersi » دو شنبه 19 اسفند 1387, 7:01 pm

یکی بود دو تا نبود سه چارتا هم زیادی بود تا اینکه با نقشه ی قبلی و هماهنگی و برنامه ریزی و سازماندهی پِی بردم عجب آسمون آبی رنگ و رو رفته و گنده برام مثل دل تو بی معنی شده، ولی همه ی مردم با من مثل دیو دو شاخ برخورد میکردن ولی من مثل اونا نیستم ، شاید هم اونا مثل هم نیستن. آخه آدما با هم خیلی رو راست نیستن و همش با نرسی دست به یقه شدن. نرسی شجاع از طاق به طاقی روبرو چنگ زد غافل ازاینکه جميني با بيل ِ سبـیلِ یک وکیل و ژيلت مچ تري ختم ماجرا رو از خودش به خودش منتقل کرد!
همين جا بود كه چنین انتقالی به غزه یافت. ولي ممد ساوي از ترس سنگ و خرچنگ و نهنگ به حالت استند باي و هنگ تركيدن کردان رو هم ترکاند.ابری سراسیمه خسته و كوفته با ظرف کووووفته پرید تو بغل ِ من و همه ی کوفته هارو كوبيد تو صورت نرسی و خوشحال گفت: چه خوشگل شدی!
اینجا بود که آنجا احمد و آنجاتر همانجا نزدیکِ ناجا(نیروی انتظامی جمهوری اسلامی) كسي با بيل مادر زنش را کشت! اما زي زيِ بيچاره فسیل زنشو از برج يك طبقه بغل کرد :lol:
-----> :)

نمایه کاربر
hadi
كارش درسته
كارش درسته
پست: 4070
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
تماس:

Re: قصه سازي

پست توسط hadi » جمعه 29 خرداد 1388, 8:23 pm

یکی بود دو تا نبود سه چارتا هم زیادی بود تا اینکه با نقشه ی قبلی و هماهنگی و برنامه ریزی و سازماندهی پِی بردم عجب آسمون آبی رنگ و رو رفته و گنده برام مثل دل تو بی معنی شده، ولی همه ی مردم با من مثل دیو دو شاخ برخورد میکردن ولی من مثل اونا نیستم ، شاید هم اونا مثل هم نیستن. آخه آدما با هم خیلی رو راست نیستن و همش با نرسی دست به یقه شدن. نرسی شجاع از طاق به طاقی روبرو چنگ زد غافل ازاینکه جميني با بيل ِ سبـیلِ یک وکیل و ژيلت مچ تري ختم ماجرا رو از خودش به خودش منتقل کرد!
همين جا بود كه چنین انتقالی به غزه یافت. ولي ممد ساوي از ترس سنگ و خرچنگ و نهنگ به حالت استند باي و هنگ تركيدن کردان رو هم ترکاند.ابری سراسیمه خسته و كوفته با ظرف کووووفته پرید تو بغل ِ من و همه ی کوفته هارو كوبيد تو صورت نرسی و خوشحال گفت: چه خوشگل شدی!
اینجا بود که آنجا احمد و آنجاتر همانجا نزدیکِ ناجا(نیروی انتظامی جمهوری اسلامی) كسي با بيل مادر زنش را کشت! اما زي زيِ بيچاره فسیل زنشو از برج يك طبقه بغل کرد و به انتخابات

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد

نمایه کاربر
nono
ReD RoSe
ReD RoSe
پست: 2411
تاریخ عضویت: دو شنبه 16 مهر 1386, 7:38 pm
تماس:

Re: قصه سازي

پست توسط nono » یک شنبه 31 خرداد 1388, 11:38 am

یکی بود دو تا نبود سه چارتا هم زیادی بود تا اینکه با نقشه ی قبلی و هماهنگی و برنامه ریزی و سازماندهی پِی بردم عجب آسمون آبی رنگ و رو رفته و گنده برام مثل دل تو بی معنی شده، ولی همه ی مردم با من مثل دیو دو شاخ برخورد میکردن ولی من مثل اونا نیستم ، شاید هم اونا مثل هم نیستن. آخه آدما با هم خیلی رو راست نیستن و همش با نرسی دست به یقه شدن. نرسی شجاع از طاق به طاقی روبرو چنگ زد غافل ازاینکه جميني با بيل ِ سبـیلِ یک وکیل و ژيلت مچ تري ختم ماجرا رو از خودش به خودش منتقل کرد!
همين جا بود كه چنین انتقالی به غزه یافت. ولي ممد ساوي از ترس سنگ و خرچنگ و نهنگ به حالت استند باي و هنگ تركيدن کردان رو هم ترکاند.ابری سراسیمه خسته و كوفته با ظرف کووووفته پرید تو بغل ِ من و همه ی کوفته هارو كوبيد تو صورت نرسی و خوشحال گفت: چه خوشگل شدی!
اینجا بود که آنجا احمد و آنجاتر همانجا نزدیکِ ناجا(نیروی انتظامی جمهوری اسلامی) كسي با بيل مادر زنش را کشت! اما زي زيِ بيچاره فسیل زنشو از برج يك طبقه بغل کرد و به انتخابات پشت کرد و
زندگی قافیه باران است ، من اگر پاییزم و درختان امیدم همه بی برگ شدند تو بهاری و به اندازه باران خدا زیبایی . . . !

نمایه کاربر
gemini
آخرشه !
آخرشه !
پست: 590
تاریخ عضویت: شنبه 5 آبان 1386, 11:41 am

Re: قصه سازي

پست توسط gemini » یک شنبه 31 خرداد 1388, 11:47 am

یکی بود دو تا نبود سه چارتا هم زیادی بود تا اینکه با نقشه ی قبلی و هماهنگی و برنامه ریزی و سازماندهی پِی بردم عجب آسمون آبی رنگ و رو رفته و گنده برام مثل دل تو بی معنی شده، ولی همه ی مردم با من مثل دیو دو شاخ برخورد میکردن ولی من مثل اونا نیستم ، شاید هم اونا مثل هم نیستن. آخه آدما با هم خیلی رو راست نیستن و همش با نرسی دست به یقه شدن. نرسی شجاع از طاق به طاقی روبرو چنگ زد غافل ازاینکه جميني با بيل ِ سبـیلِ یک وکیل و ژيلت مچ تري ختم ماجرا رو از خودش به خودش منتقل کرد!
همين جا بود كه چنین انتقالی به غزه یافت. ولي ممد ساوي از ترس سنگ و خرچنگ و نهنگ به حالت استند باي و هنگ تركيدن کردان رو هم ترکاند.ابری سراسیمه خسته و كوفته با ظرف کووووفته پرید تو بغل ِ من و همه ی کوفته هارو كوبيد تو صورت نرسی و خوشحال گفت: چه خوشگل شدی!
اینجا بود که آنجا احمد و آنجاتر همانجا نزدیکِ ناجا(نیروی انتظامی جمهوری اسلامی) كسي با بيل مادر زنش را کشت! اما زي زيِ بيچاره فسیل زنشو از برج يك طبقه بغل کرد و به انتخابات پشت کرد و با حمله به
ولی من سر بر آسمان خواهم داشت
تا چشم بر نور بگشایم.

Nersi
آخرشه !
آخرشه !
پست: 2493
تاریخ عضویت: شنبه 5 آبان 1386, 11:40 am
محل اقامت: تهران

Re: قصه سازي

پست توسط Nersi » یک شنبه 31 خرداد 1388, 12:42 pm

یکی بود دو تا نبود سه چارتا هم زیادی بود تا اینکه با نقشه ی قبلی و هماهنگی و برنامه ریزی و سازماندهی پِی بردم عجب آسمون آبی رنگ و رو رفته و گنده برام مثل دل تو بی معنی شده، ولی همه ی مردم با من مثل دیو دو شاخ برخورد میکردن ولی من مثل اونا نیستم ، شاید هم اونا مثل هم نیستن. آخه آدما با هم خیلی رو راست نیستن و همش با نرسی دست به یقه شدن. نرسی شجاع از طاق به طاقی روبرو چنگ زد غافل ازاینکه جميني با بيل ِ سبـیلِ یک وکیل و ژيلت مچ تري ختم ماجرا رو از خودش به خودش منتقل کرد!
همين جا بود كه چنین انتقالی به غزه یافت. ولي ممد ساوي از ترس سنگ و خرچنگ و نهنگ به حالت استند باي و هنگ تركيدن کردان رو هم ترکاند.ابری سراسیمه خسته و كوفته با ظرف کووووفته پرید تو بغل ِ من و همه ی کوفته هارو كوبيد تو صورت نرسی و خوشحال گفت: چه خوشگل شدی!
اینجا بود که آنجا احمد و آنجاتر همانجا نزدیکِ ناجا(نیروی انتظامی جمهوری اسلامی) كسي با بيل مادر زنش را کشت! اما زي زيِ بيچاره فسیل زنشو از برج يك طبقه بغل کرد و به انتخابات پشت کرد و با حمله به باغچه سبزی احمدی نژاد :lol:
-----> :)

نمایه کاربر
hadi
كارش درسته
كارش درسته
پست: 4070
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
تماس:

Re: قصه سازي

پست توسط hadi » یک شنبه 31 خرداد 1388, 1:19 pm

یکی بود دو تا نبود سه چارتا هم زیادی بود تا اینکه با نقشه ی قبلی و هماهنگی و برنامه ریزی و سازماندهی پِی بردم عجب آسمون آبی رنگ و رو رفته و گنده برام مثل دل تو بی معنی شده، ولی همه ی مردم با من مثل دیو دو شاخ برخورد میکردن ولی من مثل اونا نیستم ، شاید هم اونا مثل هم نیستن. آخه آدما با هم خیلی رو راست نیستن و همش با نرسی دست به یقه شدن. نرسی شجاع از طاق به طاقی روبرو چنگ زد غافل ازاینکه جميني با بيل ِ سبـیلِ یک وکیل و ژيلت مچ تري ختم ماجرا رو از خودش به خودش منتقل کرد!
همين جا بود كه چنین انتقالی به غزه یافت. ولي ممد ساوي از ترس سنگ و خرچنگ و نهنگ به حالت استند باي و هنگ تركيدن کردان رو هم ترکاند.ابری سراسیمه خسته و كوفته با ظرف کووووفته پرید تو بغل ِ من و همه ی کوفته هارو كوبيد تو صورت نرسی و خوشحال گفت: چه خوشگل شدی!
اینجا بود که آنجا احمد و آنجاتر همانجا نزدیکِ ناجا(نیروی انتظامی جمهوری اسلامی) كسي با بيل مادر زنش را کشت! اما زي زيِ بيچاره فسیل زنشو از برج يك طبقه بغل کرد و به انتخابات پشت کرد و با حمله به باغچه سبزی احمدی نژاد قهوه ای را

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد

نمایه کاربر
gemini
آخرشه !
آخرشه !
پست: 590
تاریخ عضویت: شنبه 5 آبان 1386, 11:41 am

Re: قصه سازي

پست توسط gemini » دو شنبه 1 تیر 1388, 4:28 am

یکی بود دو تا نبود سه چارتا هم زیادی بود تا اینکه با نقشه ی قبلی و هماهنگی و برنامه ریزی و سازماندهی پِی بردم عجب آسمون آبی رنگ و رو رفته و گنده برام مثل دل تو بی معنی شده، ولی همه ی مردم با من مثل دیو دو شاخ برخورد میکردن ولی من مثل اونا نیستم ، شاید هم اونا مثل هم نیستن. آخه آدما با هم خیلی رو راست نیستن و همش با نرسی دست به یقه شدن. نرسی شجاع از طاق به طاقی روبرو چنگ زد غافل ازاینکه جميني با بيل ِ سبـیلِ یک وکیل و ژيلت مچ تري ختم ماجرا رو از خودش به خودش منتقل کرد!
همين جا بود كه چنین انتقالی به غزه یافت. ولي ممد ساوي از ترس سنگ و خرچنگ و نهنگ به حالت استند باي و هنگ تركيدن کردان رو هم ترکاند.ابری سراسیمه خسته و كوفته با ظرف کووووفته پرید تو بغل ِ من و همه ی کوفته هارو كوبيد تو صورت نرسی و خوشحال گفت: چه خوشگل شدی!
اینجا بود که آنجا احمد و آنجاتر همانجا نزدیکِ ناجا(نیروی انتظامی جمهوری اسلامی) كسي با بيل مادر زنش را کشت! اما زي زيِ بيچاره فسیل زنشو از برج يك طبقه بغل کرد و به انتخابات پشت کرد و با حمله به باغچه سبزی احمدی نژاد قهوه ای را متحول
ولی من سر بر آسمان خواهم داشت
تا چشم بر نور بگشایم.

نمایه کاربر
nono
ReD RoSe
ReD RoSe
پست: 2411
تاریخ عضویت: دو شنبه 16 مهر 1386, 7:38 pm
تماس:

Re: قصه سازي

پست توسط nono » چهار شنبه 3 تیر 1388, 3:14 pm

یکی بود دو تا نبود سه چارتا هم زیادی بود تا اینکه با نقشه ی قبلی و هماهنگی و برنامه ریزی و سازماندهی پِی بردم عجب آسمون آبی رنگ و رو رفته و گنده برام مثل دل تو بی معنی شده، ولی همه ی مردم با من مثل دیو دو شاخ برخورد میکردن ولی من مثل اونا نیستم ، شاید هم اونا مثل هم نیستن. آخه آدما با هم خیلی رو راست نیستن و همش با نرسی دست به یقه شدن. نرسی شجاع از طاق به طاقی روبرو چنگ زد غافل ازاینکه جميني با بيل ِ سبـیلِ یک وکیل و ژيلت مچ تري ختم ماجرا رو از خودش به خودش منتقل کرد!
همين جا بود كه چنین انتقالی به غزه یافت. ولي ممد ساوي از ترس سنگ و خرچنگ و نهنگ به حالت استند باي و هنگ تركيدن کردان رو هم ترکاند.ابری سراسیمه خسته و كوفته با ظرف کووووفته پرید تو بغل ِ من و همه ی کوفته هارو كوبيد تو صورت نرسی و خوشحال گفت: چه خوشگل شدی!
اینجا بود که آنجا احمد و آنجاتر همانجا نزدیکِ ناجا(نیروی انتظامی جمهوری اسلامی) كسي با بيل مادر زنش را کشت! اما زي زيِ بيچاره فسیل زنشو از برج يك طبقه بغل کرد و به انتخابات پشت کرد و با حمله به باغچه سبزی احمدی نژاد قهوه ای را متحول ساخت و تربچه ها
زندگی قافیه باران است ، من اگر پاییزم و درختان امیدم همه بی برگ شدند تو بهاری و به اندازه باران خدا زیبایی . . . !

نمایه کاربر
hadi
كارش درسته
كارش درسته
پست: 4070
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
تماس:

Re: قصه سازي

پست توسط hadi » پنج شنبه 4 تیر 1388, 12:44 pm

یکی بود دو تا نبود سه چارتا هم زیادی بود تا اینکه با نقشه ی قبلی و هماهنگی و برنامه ریزی و سازماندهی پِی بردم عجب آسمون آبی رنگ و رو رفته و گنده برام مثل دل تو بی معنی شده، ولی همه ی مردم با من مثل دیو دو شاخ برخورد میکردن ولی من مثل اونا نیستم ، شاید هم اونا مثل هم نیستن. آخه آدما با هم خیلی رو راست نیستن و همش با نرسی دست به یقه شدن. نرسی شجاع از طاق به طاقی روبرو چنگ زد غافل ازاینکه جميني با بيل ِ سبـیلِ یک وکیل و ژيلت مچ تري ختم ماجرا رو از خودش به خودش منتقل کرد!
همين جا بود كه چنین انتقالی به غزه یافت. ولي ممد ساوي از ترس سنگ و خرچنگ و نهنگ به حالت استند باي و هنگ تركيدن کردان رو هم ترکاند.ابری سراسیمه خسته و كوفته با ظرف کووووفته پرید تو بغل ِ من و همه ی کوفته هارو كوبيد تو صورت نرسی و خوشحال گفت: چه خوشگل شدی!
اینجا بود که آنجا احمد و آنجاتر همانجا نزدیکِ ناجا(نیروی انتظامی جمهوری اسلامی) كسي با بيل مادر زنش را کشت! اما زي زيِ بيچاره فسیل زنشو از برج يك طبقه بغل کرد و به انتخابات پشت کرد و با حمله به باغچه سبزی احمدی نژاد قهوه ای را متحول ساخت و تربچه ها را با کلت

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد

نمایه کاربر
hamideht
گروه وب سايت
گروه وب سايت
پست: 5034
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am

Re: قصه سازي

پست توسط hamideht » پنج شنبه 4 تیر 1388, 7:12 pm

یکی بود دو تا نبود سه چارتا هم زیادی بود تا اینکه با نقشه ی قبلی و هماهنگی و برنامه ریزی و سازماندهی پِی بردم عجب آسمون آبی رنگ و رو رفته و گنده برام مثل دل تو بی معنی شده، ولی همه ی مردم با من مثل دیو دو شاخ برخورد میکردن ولی من مثل اونا نیستم ، شاید هم اونا مثل هم نیستن. آخه آدما با هم خیلی رو راست نیستن و همش با نرسی دست به یقه شدن. نرسی شجاع از طاق به طاقی روبرو چنگ زد غافل ازاینکه جميني با بيل ِ سبـیلِ یک وکیل و ژيلت مچ تري ختم ماجرا رو از خودش به خودش منتقل کرد!
همين جا بود كه چنین انتقالی به غزه یافت. ولي ممد ساوي از ترس سنگ و خرچنگ و نهنگ به حالت استند باي و هنگ تركيدن کردان رو هم ترکاند.ابری سراسیمه خسته و كوفته با ظرف کووووفته پرید تو بغل ِ من و همه ی کوفته هارو كوبيد تو صورت نرسی و خوشحال گفت: چه خوشگل شدی!
اینجا بود که آنجا احمد و آنجاتر همانجا نزدیکِ ناجا(نیروی انتظامی جمهوری اسلامی) كسي با بيل مادر زنش را کشت! اما زي زيِ بيچاره فسیل زنشو از برج يك طبقه بغل کرد و به انتخابات پشت کرد و با حمله به باغچه سبزی احمدی نژاد قهوه ای را متحول ساخت و تربچه ها را با کلت خورد
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است

نمایه کاربر
hadi
كارش درسته
كارش درسته
پست: 4070
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
تماس:

Re: قصه سازي

پست توسط hadi » جمعه 5 تیر 1388, 12:25 pm

یکی بود دو تا نبود سه چارتا هم زیادی بود تا اینکه با نقشه ی قبلی و هماهنگی و برنامه ریزی و سازماندهی پِی بردم عجب آسمون آبی رنگ و رو رفته و گنده برام مثل دل تو بی معنی شده، ولی همه ی مردم با من مثل دیو دو شاخ برخورد میکردن ولی من مثل اونا نیستم ، شاید هم اونا مثل هم نیستن. آخه آدما با هم خیلی رو راست نیستن و همش با نرسی دست به یقه شدن. نرسی شجاع از طاق به طاقی روبرو چنگ زد غافل ازاینکه جميني با بيل ِ سبـیلِ یک وکیل و ژيلت مچ تري ختم ماجرا رو از خودش به خودش منتقل کرد!
همين جا بود كه چنین انتقالی به غزه یافت. ولي ممد ساوي از ترس سنگ و خرچنگ و نهنگ به حالت استند باي و هنگ تركيدن کردان رو هم ترکاند.ابری سراسیمه خسته و كوفته با ظرف کووووفته پرید تو بغل ِ من و همه ی کوفته هارو كوبيد تو صورت نرسی و خوشحال گفت: چه خوشگل شدی!
اینجا بود که آنجا احمد و آنجاتر همانجا نزدیکِ ناجا(نیروی انتظامی جمهوری اسلامی) كسي با بيل مادر زنش را کشت! اما زي زيِ بيچاره فسیل زنشو از برج يك طبقه بغل کرد و به انتخابات پشت کرد و با حمله به باغچه سبزی احمدی نژاد قهوه ای را متحول ساخت و تربچه ها را با کلت خورد که یهو معده اش

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد

ارسال پست

چه کسی حاضر است؟

کاربران حاضر در این انجمن: کاربر جدیدی وجود ندارد. و 1 مهمان