قصه سازي
Re:
یه ته نُه بار گفته بود عجب شوتی تو. مگه مخ میزنی.پس چرا نمیزنی؟ بزن مخمو بیار پایین بپاش رو دیوار بعد جارو کن یا پارو کن ببر بده ننه نقلی تا باهاش بره قربون هر کی خواست یا نخواست. جمینی رفت و حدیث گفت ، نرسی آمد و حدیث شِنُفت ولی عجب خر اسپرتی تقویت موتور شده ای؟ نه والا،این خر بلا با ابری بلا با هادی ناقلا و جمینی طلا رفت تا كربلا ، به مقصد مدار مشتری و زحل چرخید تا ترکید! حالا دیگه نرسی به سمت عشقش با ناز و ملق بازی جفتک زنان یورتمه به دست می خرامید!
حالا هادی با بیلش شناور در جا خفه شد! اما امان از این احمدِ خسته که رفته اونجا نشسته هاج و واج مونده روی زمین و هوا و به معشوق زل زده چنان مبهوت و خرم،شیفته و از خود بی خود شده بسه بابا مرد! خلاصه این احمدِ عاشقِ خسته ، گوشه ی جزایر هاوایی به درختی تکیه کرده و عاشق وار با چشمانی خمار با دلی پر درد
حالا هادی با بیلش شناور در جا خفه شد! اما امان از این احمدِ خسته که رفته اونجا نشسته هاج و واج مونده روی زمین و هوا و به معشوق زل زده چنان مبهوت و خرم،شیفته و از خود بی خود شده بسه بابا مرد! خلاصه این احمدِ عاشقِ خسته ، گوشه ی جزایر هاوایی به درختی تکیه کرده و عاشق وار با چشمانی خمار با دلی پر درد
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...
Re:
یه ته نُه بار گفته بود عجب شوتی تو. مگه مخ میزنی.پس چرا نمیزنی؟ بزن مخمو بیار پایین بپاش رو دیوار بعد جارو کن یا پارو کن ببر بده ننه نقلی تا باهاش بره قربون هر کی خواست یا نخواست. جمینی رفت و حدیث گفت ، نرسی آمد و حدیث شِنُفت ولی عجب خر اسپرتی تقویت موتور شده ای؟ نه والا،این خر بلا با ابری بلا با هادی ناقلا و جمینی طلا رفت تا كربلا ، به مقصد مدار مشتری و زحل چرخید تا ترکید! حالا دیگه نرسی به سمت عشقش با ناز و ملق بازی جفتک زنان یورتمه به دست می خرامید!
حالا هادی با بیلش شناور در جا خفه شد! اما امان از این احمدِ خسته که رفته اونجا نشسته هاج و واج مونده روی زمین و هوا و به معشوق زل زده چنان مبهوت و خرم،شیفته و از خود بی خود شده بسه بابا مرد! خلاصه این احمدِ عاشقِ خسته ، گوشه ی جزایر هاوایی به درختی تکیه کرده و عاشق وار با چشمانی خمار با دلی پر درد به فکر اون آبجیمون
حالا هادی با بیلش شناور در جا خفه شد! اما امان از این احمدِ خسته که رفته اونجا نشسته هاج و واج مونده روی زمین و هوا و به معشوق زل زده چنان مبهوت و خرم،شیفته و از خود بی خود شده بسه بابا مرد! خلاصه این احمدِ عاشقِ خسته ، گوشه ی جزایر هاوایی به درختی تکیه کرده و عاشق وار با چشمانی خمار با دلی پر درد به فکر اون آبجیمون

Re:
یه ته نُه بار گفته بود عجب شوتی تو. مگه مخ میزنی.پس چرا نمیزنی؟ بزن مخمو بیار پایین بپاش رو دیوار بعد جارو کن یا پارو کن ببر بده ننه نقلی تا باهاش بره قربون هر کی خواست یا نخواست. جمینی رفت و حدیث گفت ، نرسی آمد و حدیث شِنُفت ولی عجب خر اسپرتی تقویت موتور شده ای؟ نه والا،این خر بلا با ابری بلا با هادی ناقلا و جمینی طلا رفت تا كربلا ، به مقصد مدار مشتری و زحل چرخید تا ترکید! حالا دیگه نرسی به سمت عشقش با ناز و ملق بازی جفتک زنان یورتمه به دست می خرامید!
حالا هادی با بیلش شناور در جا خفه شد! اما امان از این احمدِ خسته که رفته اونجا نشسته هاج و واج مونده روی زمین و هوا و به معشوق زل زده چنان مبهوت و خرم،شیفته و از خود بی خود شده بسه بابا مرد! خلاصه این احمدِ عاشقِ خسته ، گوشه ی جزایر هاوایی به درختی تکیه کرده و عاشق وار با چشمانی خمار با دلی پر درد به فکر اون آبجیمون ke chadorie
حالا هادی با بیلش شناور در جا خفه شد! اما امان از این احمدِ خسته که رفته اونجا نشسته هاج و واج مونده روی زمین و هوا و به معشوق زل زده چنان مبهوت و خرم،شیفته و از خود بی خود شده بسه بابا مرد! خلاصه این احمدِ عاشقِ خسته ، گوشه ی جزایر هاوایی به درختی تکیه کرده و عاشق وار با چشمانی خمار با دلی پر درد به فکر اون آبجیمون ke chadorie

ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...
Re:
یه ته نُه بار گفته بود عجب شوتی تو. مگه مخ میزنی.پس چرا نمیزنی؟ بزن مخمو بیار پایین بپاش رو دیوار بعد جارو کن یا پارو کن ببر بده ننه نقلی تا باهاش بره قربون هر کی خواست یا نخواست. جمینی رفت و حدیث گفت ، نرسی آمد و حدیث شِنُفت ولی عجب خر اسپرتی تقویت موتور شده ای؟ نه والا،این خر بلا با ابری بلا با هادی ناقلا و جمینی طلا رفت تا كربلا ، به مقصد مدار مشتری و زحل چرخید تا ترکید! حالا دیگه نرسی به سمت عشقش با ناز و ملق بازی جفتک زنان یورتمه به دست می خرامید!
حالا هادی با بیلش شناور در جا خفه شد! اما امان از این احمدِ خسته که رفته اونجا نشسته هاج و واج مونده روی زمین و هوا و به معشوق زل زده چنان مبهوت و خرم،شیفته و از خود بی خود شده بسه بابا مرد! خلاصه این احمدِ عاشقِ خسته ، گوشه ی جزایر هاوایی به درختی تکیه کرده و عاشق وار با چشمانی خمار با دلی پر درد به فکر اون آبجیمون که چادریه بود که ناگهان
حالا هادی با بیلش شناور در جا خفه شد! اما امان از این احمدِ خسته که رفته اونجا نشسته هاج و واج مونده روی زمین و هوا و به معشوق زل زده چنان مبهوت و خرم،شیفته و از خود بی خود شده بسه بابا مرد! خلاصه این احمدِ عاشقِ خسته ، گوشه ی جزایر هاوایی به درختی تکیه کرده و عاشق وار با چشمانی خمار با دلی پر درد به فکر اون آبجیمون که چادریه بود که ناگهان

Re:
یه ته نُه بار گفته بود عجب شوتی تو. مگه مخ میزنی.پس چرا نمیزنی؟ بزن مخمو بیار پایین بپاش رو دیوار بعد جارو کن یا پارو کن ببر بده ننه نقلی تا باهاش بره قربون هر کی خواست یا نخواست. جمینی رفت و حدیث گفت ، نرسی آمد و حدیث شِنُفت ولی عجب خر اسپرتی تقویت موتور شده ای؟ نه والا،این خر بلا با ابری بلا با هادی ناقلا و جمینی طلا رفت تا كربلا ، به مقصد مدار مشتری و زحل چرخید تا ترکید! حالا دیگه نرسی به سمت عشقش با ناز و ملق بازی جفتک زنان یورتمه به دست می خرامید!
حالا هادی با بیلش شناور در جا خفه شد! اما امان از این احمدِ خسته که رفته اونجا نشسته هاج و واج مونده روی زمین و هوا و به معشوق زل زده چنان مبهوت و خرم،شیفته و از خود بی خود شده بسه بابا مرد! خلاصه این احمدِ عاشقِ خسته ، گوشه ی جزایر هاوایی به درختی تکیه کرده و عاشق وار با چشمانی خمار با دلی پر درد به فکر اون آبجیمون که چادریه بود که ناگهان abjimon ba chomagh
حالا هادی با بیلش شناور در جا خفه شد! اما امان از این احمدِ خسته که رفته اونجا نشسته هاج و واج مونده روی زمین و هوا و به معشوق زل زده چنان مبهوت و خرم،شیفته و از خود بی خود شده بسه بابا مرد! خلاصه این احمدِ عاشقِ خسته ، گوشه ی جزایر هاوایی به درختی تکیه کرده و عاشق وار با چشمانی خمار با دلی پر درد به فکر اون آبجیمون که چادریه بود که ناگهان abjimon ba chomagh

ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...
Re:
یه ته نُه بار گفته بود عجب شوتی تو. مگه مخ میزنی.پس چرا نمیزنی؟ بزن مخمو بیار پایین بپاش رو دیوار بعد جارو کن یا پارو کن ببر بده ننه نقلی تا باهاش بره قربون هر کی خواست یا نخواست. جمینی رفت و حدیث گفت ، نرسی آمد و حدیث شِنُفت ولی عجب خر اسپرتی تقویت موتور شده ای؟ نه والا،این خر بلا با ابری بلا با هادی ناقلا و جمینی طلا رفت تا كربلا ، به مقصد مدار مشتری و زحل چرخید تا ترکید! حالا دیگه نرسی به سمت عشقش با ناز و ملق بازی جفتک زنان یورتمه به دست می خرامید!
حالا هادی با بیلش شناور در جا خفه شد! اما امان از این احمدِ خسته که رفته اونجا نشسته هاج و واج مونده روی زمین و هوا و به معشوق زل زده چنان مبهوت و خرم،شیفته و از خود بی خود شده بسه بابا مرد! خلاصه این احمدِ عاشقِ خسته ، گوشه ی جزایر هاوایی به درختی تکیه کرده و عاشق وار با چشمانی خمار با دلی پر درد به فکر اون آبجیمون که چادریه بود که ناگهان آبجیمون با چماق احمد را نوازش کرد
حالا هادی با بیلش شناور در جا خفه شد! اما امان از این احمدِ خسته که رفته اونجا نشسته هاج و واج مونده روی زمین و هوا و به معشوق زل زده چنان مبهوت و خرم،شیفته و از خود بی خود شده بسه بابا مرد! خلاصه این احمدِ عاشقِ خسته ، گوشه ی جزایر هاوایی به درختی تکیه کرده و عاشق وار با چشمانی خمار با دلی پر درد به فکر اون آبجیمون که چادریه بود که ناگهان آبجیمون با چماق احمد را نوازش کرد

به نور نگاه کن،سایه ها پشت سرت خواهند بود
Re:
یه ته نُه بار گفته بود عجب شوتی تو. مگه مخ میزنی.پس چرا نمیزنی؟ بزن مخمو بیار پایین بپاش رو دیوار بعد جارو کن یا پارو کن ببر بده ننه نقلی تا باهاش بره قربون هر کی خواست یا نخواست. جمینی رفت و حدیث گفت ، نرسی آمد و حدیث شِنُفت ولی عجب خر اسپرتی تقویت موتور شده ای؟ نه والا،این خر بلا با ابری بلا با هادی ناقلا و جمینی طلا رفت تا كربلا ، به مقصد مدار مشتری و زحل چرخید تا ترکید! حالا دیگه نرسی به سمت عشقش با ناز و ملق بازی جفتک زنان یورتمه به دست می خرامید!
حالا هادی با بیلش شناور در جا خفه شد! اما امان از این احمدِ خسته که رفته اونجا نشسته هاج و واج مونده روی زمین و هوا و به معشوق زل زده چنان مبهوت و خرم،شیفته و از خود بی خود شده بسه بابا مرد! خلاصه این احمدِ عاشقِ خسته ، گوشه ی جزایر هاوایی به درختی تکیه کرده و عاشق وار با چشمانی خمار با دلی پر درد به فکر اون آبجیمون که چادریه بود که ناگهان آبجیمون با چماق احمد را نوازش کرد. احمد بیچاره
حالا هادی با بیلش شناور در جا خفه شد! اما امان از این احمدِ خسته که رفته اونجا نشسته هاج و واج مونده روی زمین و هوا و به معشوق زل زده چنان مبهوت و خرم،شیفته و از خود بی خود شده بسه بابا مرد! خلاصه این احمدِ عاشقِ خسته ، گوشه ی جزایر هاوایی به درختی تکیه کرده و عاشق وار با چشمانی خمار با دلی پر درد به فکر اون آبجیمون که چادریه بود که ناگهان آبجیمون با چماق احمد را نوازش کرد. احمد بیچاره
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...
Re:
یه ته نُه بار گفته بود عجب شوتی تو. مگه مخ میزنی.پس چرا نمیزنی؟ بزن مخمو بیار پایین بپاش رو دیوار بعد جارو کن یا پارو کن ببر بده ننه نقلی تا باهاش بره قربون هر کی خواست یا نخواست. جمینی رفت و حدیث گفت ، نرسی آمد و حدیث شِنُفت ولی عجب خر اسپرتی تقویت موتور شده ای؟ نه والا،این خر بلا با ابری بلا با هادی ناقلا و جمینی طلا رفت تا كربلا ، به مقصد مدار مشتری و زحل چرخید تا ترکید! حالا دیگه نرسی به سمت عشقش با ناز و ملق بازی جفتک زنان یورتمه به دست می خرامید!
حالا هادی با بیلش شناور در جا خفه شد! اما امان از این احمدِ خسته که رفته اونجا نشسته هاج و واج مونده روی زمین و هوا و به معشوق زل زده چنان مبهوت و خرم،شیفته و از خود بی خود شده بسه بابا مرد! خلاصه این احمدِ عاشقِ خسته ، گوشه ی جزایر هاوایی به درختی تکیه کرده و عاشق وار با چشمانی خمار با دلی پر درد به فکر اون آبجیمون که چادریه بود که ناگهان آبجیمون با چماق احمد را نوازش کرد. احمد بیچاره هادی را
حالا هادی با بیلش شناور در جا خفه شد! اما امان از این احمدِ خسته که رفته اونجا نشسته هاج و واج مونده روی زمین و هوا و به معشوق زل زده چنان مبهوت و خرم،شیفته و از خود بی خود شده بسه بابا مرد! خلاصه این احمدِ عاشقِ خسته ، گوشه ی جزایر هاوایی به درختی تکیه کرده و عاشق وار با چشمانی خمار با دلی پر درد به فکر اون آبجیمون که چادریه بود که ناگهان آبجیمون با چماق احمد را نوازش کرد. احمد بیچاره هادی را

Re:
یه ته نُه بار گفته بود عجب شوتی تو. مگه مخ میزنی.پس چرا نمیزنی؟ بزن مخمو بیار پایین بپاش رو دیوار بعد جارو کن یا پارو کن ببر بده ننه نقلی تا باهاش بره قربون هر کی خواست یا نخواست. جمینی رفت و حدیث گفت ، نرسی آمد و حدیث شِنُفت ولی عجب خر اسپرتی تقویت موتور شده ای؟ نه والا،این خر بلا با ابری بلا با هادی ناقلا و جمینی طلا رفت تا كربلا ، به مقصد مدار مشتری و زحل چرخید تا ترکید! حالا دیگه نرسی به سمت عشقش با ناز و ملق بازی جفتک زنان یورتمه به دست می خرامید!
حالا هادی با بیلش شناور در جا خفه شد! اما امان از این احمدِ خسته که رفته اونجا نشسته هاج و واج مونده روی زمین و هوا و به معشوق زل زده چنان مبهوت و خرم،شیفته و از خود بی خود شده بسه بابا مرد! خلاصه این احمدِ عاشقِ خسته ، گوشه ی جزایر هاوایی به درختی تکیه کرده و عاشق وار با چشمانی خمار با دلی پر درد به فکر اون آبجیمون که چادریه بود که ناگهان آبجیمون با چماق احمد را نوازش کرد. احمد بیچاره هادی را سرزنش فرمود
حالا هادی با بیلش شناور در جا خفه شد! اما امان از این احمدِ خسته که رفته اونجا نشسته هاج و واج مونده روی زمین و هوا و به معشوق زل زده چنان مبهوت و خرم،شیفته و از خود بی خود شده بسه بابا مرد! خلاصه این احمدِ عاشقِ خسته ، گوشه ی جزایر هاوایی به درختی تکیه کرده و عاشق وار با چشمانی خمار با دلی پر درد به فکر اون آبجیمون که چادریه بود که ناگهان آبجیمون با چماق احمد را نوازش کرد. احمد بیچاره هادی را سرزنش فرمود
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...
Re:
یه ته نُه بار گفته بود عجب شوتی تو. مگه مخ میزنی.پس چرا نمیزنی؟ بزن مخمو بیار پایین بپاش رو دیوار بعد جارو کن یا پارو کن ببر بده ننه نقلی تا باهاش بره قربون هر کی خواست یا نخواست. جمینی رفت و حدیث گفت ، نرسی آمد و حدیث شِنُفت ولی عجب خر اسپرتی تقویت موتور شده ای؟ نه والا،این خر بلا با ابری بلا با هادی ناقلا و جمینی طلا رفت تا كربلا ، به مقصد مدار مشتری و زحل چرخید تا ترکید! حالا دیگه نرسی به سمت عشقش با ناز و ملق بازی جفتک زنان یورتمه به دست می خرامید!
حالا هادی با بیلش شناور در جا خفه شد! اما امان از این احمدِ خسته که رفته اونجا نشسته هاج و واج مونده روی زمین و هوا و به معشوق زل زده چنان مبهوت و خرم،شیفته و از خود بی خود شده بسه بابا مرد! خلاصه این احمدِ عاشقِ خسته ، گوشه ی جزایر هاوایی به درختی تکیه کرده و عاشق وار با چشمانی خمار با دلی پر درد به فکر اون آبجیمون که چادریه بود که ناگهان آبجیمون با چماق احمد را نوازش کرد. احمد بیچاره هادی را سرزنش فرمود.اما هادی
حالا هادی با بیلش شناور در جا خفه شد! اما امان از این احمدِ خسته که رفته اونجا نشسته هاج و واج مونده روی زمین و هوا و به معشوق زل زده چنان مبهوت و خرم،شیفته و از خود بی خود شده بسه بابا مرد! خلاصه این احمدِ عاشقِ خسته ، گوشه ی جزایر هاوایی به درختی تکیه کرده و عاشق وار با چشمانی خمار با دلی پر درد به فکر اون آبجیمون که چادریه بود که ناگهان آبجیمون با چماق احمد را نوازش کرد. احمد بیچاره هادی را سرزنش فرمود.اما هادی
دست هایی که کمک میکنند مقدس تر از لبهایی هستند که دعا می خوانند(کوروش کبیر)
Re:
یه ته نُه بار گفته بود عجب شوتی تو. مگه مخ میزنی.پس چرا نمیزنی؟ بزن مخمو بیار پایین بپاش رو دیوار بعد جارو کن یا پارو کن ببر بده ننه نقلی تا باهاش بره قربون هر کی خواست یا نخواست. جمینی رفت و حدیث گفت ، نرسی آمد و حدیث شِنُفت ولی عجب خر اسپرتی تقویت موتور شده ای؟ نه والا،این خر بلا با ابری بلا با هادی ناقلا و جمینی طلا رفت تا كربلا ، به مقصد مدار مشتری و زحل چرخید تا ترکید! حالا دیگه نرسی به سمت عشقش با ناز و ملق بازی جفتک زنان یورتمه به دست می خرامید!
حالا هادی با بیلش شناور در جا خفه شد! اما امان از این احمدِ خسته که رفته اونجا نشسته هاج و واج مونده روی زمین و هوا و به معشوق زل زده چنان مبهوت و خرم،شیفته و از خود بی خود شده بسه بابا مرد! خلاصه این احمدِ عاشقِ خسته ، گوشه ی جزایر هاوایی به درختی تکیه کرده و عاشق وار با چشمانی خمار با دلی پر درد به فکر اون آبجیمون که چادریه بود که ناگهان آبجیمون با چماق احمد را نوازش کرد. احمد بیچاره هادی را سرزنش فرمود.اما هادی همچنان
حالا هادی با بیلش شناور در جا خفه شد! اما امان از این احمدِ خسته که رفته اونجا نشسته هاج و واج مونده روی زمین و هوا و به معشوق زل زده چنان مبهوت و خرم،شیفته و از خود بی خود شده بسه بابا مرد! خلاصه این احمدِ عاشقِ خسته ، گوشه ی جزایر هاوایی به درختی تکیه کرده و عاشق وار با چشمانی خمار با دلی پر درد به فکر اون آبجیمون که چادریه بود که ناگهان آبجیمون با چماق احمد را نوازش کرد. احمد بیچاره هادی را سرزنش فرمود.اما هادی همچنان
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...
Re:
یه ته نُه بار گفته بود عجب شوتی تو. مگه مخ میزنی.پس چرا نمیزنی؟ بزن مخمو بیار پایین بپاش رو دیوار بعد جارو کن یا پارو کن ببر بده ننه نقلی تا باهاش بره قربون هر کی خواست یا نخواست. جمینی رفت و حدیث گفت ، نرسی آمد و حدیث شِنُفت ولی عجب خر اسپرتی تقویت موتور شده ای؟ نه والا،این خر بلا با ابری بلا با هادی ناقلا و جمینی طلا رفت تا كربلا ، به مقصد مدار مشتری و زحل چرخید تا ترکید! حالا دیگه نرسی به سمت عشقش با ناز و ملق بازی جفتک زنان یورتمه به دست می خرامید!
حالا هادی با بیلش شناور در جا خفه شد! اما امان از این احمدِ خسته که رفته اونجا نشسته هاج و واج مونده روی زمین و هوا و به معشوق زل زده چنان مبهوت و خرم،شیفته و از خود بی خود شده بسه بابا مرد! خلاصه این احمدِ عاشقِ خسته ، گوشه ی جزایر هاوایی به درختی تکیه کرده و عاشق وار با چشمانی خمار با دلی پر درد به فکر اون آبجیمون که چادریه بود که ناگهان آبجیمون با چماق احمد را نوازش کرد. احمد بیچاره هادی را سرزنش فرمود.اما هادی همچنان با میثم
حالا هادی با بیلش شناور در جا خفه شد! اما امان از این احمدِ خسته که رفته اونجا نشسته هاج و واج مونده روی زمین و هوا و به معشوق زل زده چنان مبهوت و خرم،شیفته و از خود بی خود شده بسه بابا مرد! خلاصه این احمدِ عاشقِ خسته ، گوشه ی جزایر هاوایی به درختی تکیه کرده و عاشق وار با چشمانی خمار با دلی پر درد به فکر اون آبجیمون که چادریه بود که ناگهان آبجیمون با چماق احمد را نوازش کرد. احمد بیچاره هادی را سرزنش فرمود.اما هادی همچنان با میثم
معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد
Re:
یه ته نُه بار گفته بود عجب شوتی تو. مگه مخ میزنی.پس چرا نمیزنی؟ بزن مخمو بیار پایین بپاش رو دیوار بعد جارو کن یا پارو کن ببر بده ننه نقلی تا باهاش بره قربون هر کی خواست یا نخواست. جمینی رفت و حدیث گفت ، نرسی آمد و حدیث شِنُفت ولی عجب خر اسپرتی تقویت موتور شده ای؟ نه والا،این خر بلا با ابری بلا با هادی ناقلا و جمینی طلا رفت تا كربلا ، به مقصد مدار مشتری و زحل چرخید تا ترکید! حالا دیگه نرسی به سمت عشقش با ناز و ملق بازی جفتک زنان یورتمه به دست می خرامید!
حالا هادی با بیلش شناور در جا خفه شد! اما امان از این احمدِ خسته که رفته اونجا نشسته هاج و واج مونده روی زمین و هوا و به معشوق زل زده چنان مبهوت و خرم،شیفته و از خود بی خود شده بسه بابا مرد! خلاصه این احمدِ عاشقِ خسته ، گوشه ی جزایر هاوایی به درختی تکیه کرده و عاشق وار با چشمانی خمار با دلی پر درد به فکر اون آبجیمون که چادریه بود که ناگهان آبجیمون با چماق احمد را نوازش کرد. احمد بیچاره هادی را سرزنش فرمود.اما هادی همچنان با میثم ghadam zanan
حالا هادی با بیلش شناور در جا خفه شد! اما امان از این احمدِ خسته که رفته اونجا نشسته هاج و واج مونده روی زمین و هوا و به معشوق زل زده چنان مبهوت و خرم،شیفته و از خود بی خود شده بسه بابا مرد! خلاصه این احمدِ عاشقِ خسته ، گوشه ی جزایر هاوایی به درختی تکیه کرده و عاشق وار با چشمانی خمار با دلی پر درد به فکر اون آبجیمون که چادریه بود که ناگهان آبجیمون با چماق احمد را نوازش کرد. احمد بیچاره هادی را سرزنش فرمود.اما هادی همچنان با میثم ghadam zanan
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...
Re:
یه ته نُه بار گفته بود عجب شوتی تو. مگه مخ میزنی.پس چرا نمیزنی؟ بزن مخمو بیار پایین بپاش رو دیوار بعد جارو کن یا پارو کن ببر بده ننه نقلی تا باهاش بره قربون هر کی خواست یا نخواست. جمینی رفت و حدیث گفت ، نرسی آمد و حدیث شِنُفت ولی عجب خر اسپرتی تقویت موتور شده ای؟ نه والا،این خر بلا با ابری بلا با هادی ناقلا و جمینی طلا رفت تا كربلا ، به مقصد مدار مشتری و زحل چرخید تا ترکید! حالا دیگه نرسی به سمت عشقش با ناز و ملق بازی جفتک زنان یورتمه به دست می خرامید!
حالا هادی با بیلش شناور در جا خفه شد! اما امان از این احمدِ خسته که رفته اونجا نشسته هاج و واج مونده روی زمین و هوا و به معشوق زل زده چنان مبهوت و خرم،شیفته و از خود بی خود شده بسه بابا مرد! خلاصه این احمدِ عاشقِ خسته ، گوشه ی جزایر هاوایی به درختی تکیه کرده و عاشق وار با چشمانی خمار با دلی پر درد به فکر اون آبجیمون که چادریه بود که ناگهان آبجیمون با چماق احمد را نوازش کرد. احمد بیچاره هادی را سرزنش فرمود.اما هادی همچنان با میثم ghadam zananرفتن سراغ
حالا هادی با بیلش شناور در جا خفه شد! اما امان از این احمدِ خسته که رفته اونجا نشسته هاج و واج مونده روی زمین و هوا و به معشوق زل زده چنان مبهوت و خرم،شیفته و از خود بی خود شده بسه بابا مرد! خلاصه این احمدِ عاشقِ خسته ، گوشه ی جزایر هاوایی به درختی تکیه کرده و عاشق وار با چشمانی خمار با دلی پر درد به فکر اون آبجیمون که چادریه بود که ناگهان آبجیمون با چماق احمد را نوازش کرد. احمد بیچاره هادی را سرزنش فرمود.اما هادی همچنان با میثم ghadam zananرفتن سراغ
دست هایی که کمک میکنند مقدس تر از لبهایی هستند که دعا می خوانند(کوروش کبیر)
Re:
یه ته نُه بار گفته بود عجب شوتی تو. مگه مخ میزنی.پس چرا نمیزنی؟ بزن مخمو بیار پایین بپاش رو دیوار بعد جارو کن یا پارو کن ببر بده ننه نقلی تا باهاش بره قربون هر کی خواست یا نخواست. جمینی رفت و حدیث گفت ، نرسی آمد و حدیث شِنُفت ولی عجب خر اسپرتی تقویت موتور شده ای؟ نه والا،این خر بلا با ابری بلا با هادی ناقلا و جمینی طلا رفت تا كربلا ، به مقصد مدار مشتری و زحل چرخید تا ترکید! حالا دیگه نرسی به سمت عشقش با ناز و ملق بازی جفتک زنان یورتمه به دست می خرامید!
حالا هادی با بیلش شناور در جا خفه شد! اما امان از این احمدِ خسته که رفته اونجا نشسته هاج و واج مونده روی زمین و هوا و به معشوق زل زده چنان مبهوت و خرم،شیفته و از خود بی خود شده بسه بابا مرد! خلاصه این احمدِ عاشقِ خسته ، گوشه ی جزایر هاوایی به درختی تکیه کرده و عاشق وار با چشمانی خمار با دلی پر درد به فکر اون آبجیمون که چادریه بود که ناگهان آبجیمون با چماق احمد را نوازش کرد. احمد بیچاره هادی را سرزنش فرمود.اما هادی همچنان با میثم قدم زنان رفتن سراغ عروسکهاشون
حالا هادی با بیلش شناور در جا خفه شد! اما امان از این احمدِ خسته که رفته اونجا نشسته هاج و واج مونده روی زمین و هوا و به معشوق زل زده چنان مبهوت و خرم،شیفته و از خود بی خود شده بسه بابا مرد! خلاصه این احمدِ عاشقِ خسته ، گوشه ی جزایر هاوایی به درختی تکیه کرده و عاشق وار با چشمانی خمار با دلی پر درد به فکر اون آبجیمون که چادریه بود که ناگهان آبجیمون با چماق احمد را نوازش کرد. احمد بیچاره هادی را سرزنش فرمود.اما هادی همچنان با میثم قدم زنان رفتن سراغ عروسکهاشون
به نور نگاه کن،سایه ها پشت سرت خواهند بود
Re:
یه ته نُه بار گفته بود عجب شوتی تو. مگه مخ میزنی.پس چرا نمیزنی؟ بزن مخمو بیار پایین بپاش رو دیوار بعد جارو کن یا پارو کن ببر بده ننه نقلی تا باهاش بره قربون هر کی خواست یا نخواست. جمینی رفت و حدیث گفت ، نرسی آمد و حدیث شِنُفت ولی عجب خر اسپرتی تقویت موتور شده ای؟ نه والا،این خر بلا با ابری بلا با هادی ناقلا و جمینی طلا رفت تا كربلا ، به مقصد مدار مشتری و زحل چرخید تا ترکید! حالا دیگه نرسی به سمت عشقش با ناز و ملق بازی جفتک زنان یورتمه به دست می خرامید!
حالا هادی با بیلش شناور در جا خفه شد! اما امان از این احمدِ خسته که رفته اونجا نشسته هاج و واج مونده روی زمین و هوا و به معشوق زل زده چنان مبهوت و خرم،شیفته و از خود بی خود شده بسه بابا مرد! خلاصه این احمدِ عاشقِ خسته ، گوشه ی جزایر هاوایی به درختی تکیه کرده و عاشق وار با چشمانی خمار با دلی پر درد به فکر اون آبجیمون که چادریه بود که ناگهان آبجیمون با چماق احمد را نوازش کرد. احمد بیچاره هادی را سرزنش فرمود.اما هادی همچنان با میثم قدم زنان رفتن سراغ عروسکهاشون و با ذوق
حالا هادی با بیلش شناور در جا خفه شد! اما امان از این احمدِ خسته که رفته اونجا نشسته هاج و واج مونده روی زمین و هوا و به معشوق زل زده چنان مبهوت و خرم،شیفته و از خود بی خود شده بسه بابا مرد! خلاصه این احمدِ عاشقِ خسته ، گوشه ی جزایر هاوایی به درختی تکیه کرده و عاشق وار با چشمانی خمار با دلی پر درد به فکر اون آبجیمون که چادریه بود که ناگهان آبجیمون با چماق احمد را نوازش کرد. احمد بیچاره هادی را سرزنش فرمود.اما هادی همچنان با میثم قدم زنان رفتن سراغ عروسکهاشون و با ذوق
ولی من سر بر آسمان خواهم داشت
تا چشم بر نور بگشایم.
تا چشم بر نور بگشایم.
Re:
یه ته نُه بار گفته بود عجب شوتی تو. مگه مخ میزنی.پس چرا نمیزنی؟ بزن مخمو بیار پایین بپاش رو دیوار بعد جارو کن یا پارو کن ببر بده ننه نقلی تا باهاش بره قربون هر کی خواست یا نخواست. جمینی رفت و حدیث گفت ، نرسی آمد و حدیث شِنُفت ولی عجب خر اسپرتی تقویت موتور شده ای؟ نه والا،این خر بلا با ابری بلا با هادی ناقلا و جمینی طلا رفت تا كربلا ، به مقصد مدار مشتری و زحل چرخید تا ترکید! حالا دیگه نرسی به سمت عشقش با ناز و ملق بازی جفتک زنان یورتمه به دست می خرامید!
حالا هادی با بیلش شناور در جا خفه شد! اما امان از این احمدِ خسته که رفته اونجا نشسته هاج و واج مونده روی زمین و هوا و به معشوق زل زده چنان مبهوت و خرم،شیفته و از خود بی خود شده بسه بابا مرد! خلاصه این احمدِ عاشقِ خسته ، گوشه ی جزایر هاوایی به درختی تکیه کرده و عاشق وار با چشمانی خمار با دلی پر درد به فکر اون آبجیمون که چادریه بود که ناگهان آبجیمون با چماق احمد را نوازش کرد. احمد بیچاره هادی را سرزنش فرمود.اما هادی همچنان با میثم قدم زنان رفتن سراغ عروسکهاشون و با ذوق موهاشونو
حالا هادی با بیلش شناور در جا خفه شد! اما امان از این احمدِ خسته که رفته اونجا نشسته هاج و واج مونده روی زمین و هوا و به معشوق زل زده چنان مبهوت و خرم،شیفته و از خود بی خود شده بسه بابا مرد! خلاصه این احمدِ عاشقِ خسته ، گوشه ی جزایر هاوایی به درختی تکیه کرده و عاشق وار با چشمانی خمار با دلی پر درد به فکر اون آبجیمون که چادریه بود که ناگهان آبجیمون با چماق احمد را نوازش کرد. احمد بیچاره هادی را سرزنش فرمود.اما هادی همچنان با میثم قدم زنان رفتن سراغ عروسکهاشون و با ذوق موهاشونو
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...
Re:
یه ته نُه بار گفته بود عجب شوتی تو. مگه مخ میزنی.پس چرا نمیزنی؟ بزن مخمو بیار پایین بپاش رو دیوار بعد جارو کن یا پارو کن ببر بده ننه نقلی تا باهاش بره قربون هر کی خواست یا نخواست. جمینی رفت و حدیث گفت ، نرسی آمد و حدیث شِنُفت ولی عجب خر اسپرتی تقویت موتور شده ای؟ نه والا،این خر بلا با ابری بلا با هادی ناقلا و جمینی طلا رفت تا كربلا ، به مقصد مدار مشتری و زحل چرخید تا ترکید! حالا دیگه نرسی به سمت عشقش با ناز و ملق بازی جفتک زنان یورتمه به دست می خرامید!
حالا هادی با بیلش شناور در جا خفه شد! اما امان از این احمدِ خسته که رفته اونجا نشسته هاج و واج مونده روی زمین و هوا و به معشوق زل زده چنان مبهوت و خرم،شیفته و از خود بی خود شده بسه بابا مرد! خلاصه این احمدِ عاشقِ خسته ، گوشه ی جزایر هاوایی به درختی تکیه کرده و عاشق وار با چشمانی خمار با دلی پر درد به فکر اون آبجیمون که چادریه بود که ناگهان آبجیمون با چماق احمد را نوازش کرد. احمد بیچاره هادی را سرزنش فرمود.اما هادی همچنان با میثم قدم زنان رفتن سراغ عروسکهاشون و با ذوق موهاشونو شینیون
حالا هادی با بیلش شناور در جا خفه شد! اما امان از این احمدِ خسته که رفته اونجا نشسته هاج و واج مونده روی زمین و هوا و به معشوق زل زده چنان مبهوت و خرم،شیفته و از خود بی خود شده بسه بابا مرد! خلاصه این احمدِ عاشقِ خسته ، گوشه ی جزایر هاوایی به درختی تکیه کرده و عاشق وار با چشمانی خمار با دلی پر درد به فکر اون آبجیمون که چادریه بود که ناگهان آبجیمون با چماق احمد را نوازش کرد. احمد بیچاره هادی را سرزنش فرمود.اما هادی همچنان با میثم قدم زنان رفتن سراغ عروسکهاشون و با ذوق موهاشونو شینیون

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد
Re:
یه ته نُه بار گفته بود عجب شوتی تو. مگه مخ میزنی.پس چرا نمیزنی؟ بزن مخمو بیار پایین بپاش رو دیوار بعد جارو کن یا پارو کن ببر بده ننه نقلی تا باهاش بره قربون هر کی خواست یا نخواست. جمینی رفت و حدیث گفت ، نرسی آمد و حدیث شِنُفت ولی عجب خر اسپرتی تقویت موتور شده ای؟ نه والا،این خر بلا با ابری بلا با هادی ناقلا و جمینی طلا رفت تا كربلا ، به مقصد مدار مشتری و زحل چرخید تا ترکید! حالا دیگه نرسی به سمت عشقش با ناز و ملق بازی جفتک زنان یورتمه به دست می خرامید!
حالا هادی با بیلش شناور در جا خفه شد! اما امان از این احمدِ خسته که رفته اونجا نشسته هاج و واج مونده روی زمین و هوا و به معشوق زل زده چنان مبهوت و خرم،شیفته و از خود بی خود شده بسه بابا مرد! خلاصه این احمدِ عاشقِ خسته ، گوشه ی جزایر هاوایی به درختی تکیه کرده و عاشق وار با چشمانی خمار با دلی پر درد به فکر اون آبجیمون که چادریه بود که ناگهان آبجیمون با چماق احمد را نوازش کرد. احمد بیچاره هادی را سرزنش فرمود.اما هادی همچنان با میثم قدم زنان رفتن سراغ عروسکهاشون و با ذوق موهاشونو شینیون کردند.احمد گفت:
حالا هادی با بیلش شناور در جا خفه شد! اما امان از این احمدِ خسته که رفته اونجا نشسته هاج و واج مونده روی زمین و هوا و به معشوق زل زده چنان مبهوت و خرم،شیفته و از خود بی خود شده بسه بابا مرد! خلاصه این احمدِ عاشقِ خسته ، گوشه ی جزایر هاوایی به درختی تکیه کرده و عاشق وار با چشمانی خمار با دلی پر درد به فکر اون آبجیمون که چادریه بود که ناگهان آبجیمون با چماق احمد را نوازش کرد. احمد بیچاره هادی را سرزنش فرمود.اما هادی همچنان با میثم قدم زنان رفتن سراغ عروسکهاشون و با ذوق موهاشونو شینیون کردند.احمد گفت:
به نور نگاه کن،سایه ها پشت سرت خواهند بود
چه کسی حاضر است؟
کاربران حاضر در این انجمن: کاربر جدیدی وجود ندارد. و 1 مهمان