قصه سازي

گفتگو در مورد ادبیات فارسی ، مشاعره و موضوعات مرتبط
نمایه کاربر
nono
ReD RoSe
ReD RoSe
پست: 2411
تاریخ عضویت: دو شنبه 16 مهر 1386, 7:38 pm
تماس:

Re:

پست توسط nono » چهار شنبه 21 فروردین 1387, 4:42 pm

یکی بود یکی نبود دو دوتا پنج تا بود. این آخرین حرفی بود که حاجی قبل از فوت به زنش گفته بود، قبل از آخرین بیل خاکی که روی زمین افتاده.درست لحظه ای که هادی پیداش میشه،ابری گم می شه سمیه هم باهاش درگیر شده بود! یه دفعه محمود از سقف افتاد وسط حیاط حمیده اینا ولی حیاط که سقفش آسمونه آبیه اما اون روز رعد و برق رنگشو عوض کرده پس گرفته نمیشود! عمرا اگه لنگشو پیدا کنی . حاجی رو میگی انگار نه انگار که یاری داشتم درسمو می خوندم که یهو چارقدمو باد برد و احمد اونو گرفت و داد به ابری و دست رشته شروع شد! منم با موهای افشون ، پریشون از این سو به اون سو نجف را دنبال
زندگی قافیه باران است ، من اگر پاییزم و درختان امیدم همه بی برگ شدند تو بهاری و به اندازه باران خدا زیبایی . . . !

نمایه کاربر
hadi
كارش درسته
كارش درسته
پست: 4070
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
تماس:

Re:

پست توسط hadi » چهار شنبه 21 فروردین 1387, 4:55 pm

یکی بود یکی نبود دو دوتا پنج تا بود. این آخرین حرفی بود که حاجی قبل از فوت به زنش گفته بود، قبل از آخرین بیل خاکی که روی زمین افتاده.درست لحظه ای که هادی پیداش میشه،ابری گم می شه سمیه هم باهاش درگیر شده بود! یه دفعه محمود از سقف افتاد وسط حیاط حمیده اینا ولی حیاط که سقفش آسمونه آبیه اما اون روز رعد و برق رنگشو عوض کرده پس گرفته نمیشود! عمرا اگه لنگشو پیدا کنی . حاجی رو میگی انگار نه انگار که یاری داشتم درسمو می خوندم که یهو چارقدمو باد برد و احمد اونو گرفت و داد به ابری و دست رشته شروع شد! منم با موهای افشون ، پریشون از این سو به اون سو نجف را دنبال بازی کردم .

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد

نمایه کاربر
gemini
آخرشه !
آخرشه !
پست: 590
تاریخ عضویت: شنبه 5 آبان 1386, 11:41 am

Re:

پست توسط gemini » پنج شنبه 22 فروردین 1387, 2:41 pm

یکی بود یکی نبود دو دوتا پنج تا بود. این آخرین حرفی بود که حاجی قبل از فوت به زنش گفته بود، قبل از آخرین بیل خاکی که روی زمین افتاده.درست لحظه ای که هادی پیداش میشه،ابری گم می شه سمیه هم باهاش درگیر شده بود! یه دفعه محمود از سقف افتاد وسط حیاط حمیده اینا ولی حیاط که سقفش آسمونه آبیه اما اون روز رعد و برق رنگشو عوض کرده پس گرفته نمیشود! عمرا اگه لنگشو پیدا کنی . حاجی رو میگی انگار نه انگار که یاری داشتم درسمو می خوندم که یهو چارقدمو باد برد و احمد اونو گرفت و داد به ابری و دست رشته شروع شد! منم با موهای افشون ، پریشون از این سو به اون سو نجف را دنبال بازی کردم .غافل از اينكه
ولی من سر بر آسمان خواهم داشت
تا چشم بر نور بگشایم.

نمایه کاربر
abri
آخرشه !
آخرشه !
پست: 3773
تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 12:09 pm

Re:

پست توسط abri » پنج شنبه 22 فروردین 1387, 5:08 pm

یکی بود یکی نبود دو دوتا پنج تا بود. این آخرین حرفی بود که حاجی قبل از فوت به زنش گفته بود، قبل از آخرین بیل خاکی که روی زمین افتاده.درست لحظه ای که هادی پیداش میشه،ابری گم می شه سمیه هم باهاش درگیر شده بود! یه دفعه محمود از سقف افتاد وسط حیاط حمیده اینا ولی حیاط که سقفش آسمونه آبیه اما اون روز رعد و برق رنگشو عوض کرده پس گرفته نمیشود! عمرا اگه لنگشو پیدا کنی . حاجی رو میگی انگار نه انگار که یاری داشتم درسمو می خوندم که یهو چارقدمو باد برد و احمد اونو گرفت و داد به ابری و دست رشته شروع شد! منم با موهای افشون ، پریشون از این سو به اون سو نجف را دنبال بازی کردم .غافل از اينكه بابام با چماق
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...

نمایه کاربر
nono
ReD RoSe
ReD RoSe
پست: 2411
تاریخ عضویت: دو شنبه 16 مهر 1386, 7:38 pm
تماس:

Re:

پست توسط nono » پنج شنبه 22 فروردین 1387, 6:44 pm

کی بود یکی نبود دو دوتا پنج تا بود. این آخرین حرفی بود که حاجی قبل از فوت به زنش گفته بود، قبل از آخرین بیل خاکی که روی زمین افتاده.درست لحظه ای که هادی پیداش میشه،ابری گم می شه سمیه هم باهاش درگیر شده بود! یه دفعه محمود از سقف افتاد وسط حیاط حمیده اینا ولی حیاط که سقفش آسمونه آبیه اما اون روز رعد و برق رنگشو عوض کرده پس گرفته نمیشود! عمرا اگه لنگشو پیدا کنی . حاجی رو میگی انگار نه انگار که یاری داشتم درسمو می خوندم که یهو چارقدمو باد برد و احمد اونو گرفت و داد به ابری و دست رشته شروع شد! منم با موهای افشون ، پریشون از این سو به اون سو نجف را دنبال بازی کردم .غافل از اينكه بابام با چماق میزد تو سر
زندگی قافیه باران است ، من اگر پاییزم و درختان امیدم همه بی برگ شدند تو بهاری و به اندازه باران خدا زیبایی . . . !

نمایه کاربر
abri
آخرشه !
آخرشه !
پست: 3773
تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 12:09 pm

Re:

پست توسط abri » جمعه 23 فروردین 1387, 12:45 pm

کی بود یکی نبود دو دوتا پنج تا بود. این آخرین حرفی بود که حاجی قبل از فوت به زنش گفته بود، قبل از آخرین بیل خاکی که روی زمین افتاده.درست لحظه ای که هادی پیداش میشه،ابری گم می شه سمیه هم باهاش درگیر شده بود! یه دفعه محمود از سقف افتاد وسط حیاط حمیده اینا ولی حیاط که سقفش آسمونه آبیه اما اون روز رعد و برق رنگشو عوض کرده پس گرفته نمیشود! عمرا اگه لنگشو پیدا کنی . حاجی رو میگی انگار نه انگار که یاری داشتم درسمو می خوندم که یهو چارقدمو باد برد و احمد اونو گرفت و داد به ابری و دست رشته شروع شد! منم با موهای افشون ، پریشون از این سو به اون سو نجف را دنبال بازی کردم .غافل از اينكه بابام با چماق میزد تو سر مامانم. دویدم و دویدم
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...

نمایه کاربر
nono
ReD RoSe
ReD RoSe
پست: 2411
تاریخ عضویت: دو شنبه 16 مهر 1386, 7:38 pm
تماس:

Re:

پست توسط nono » جمعه 23 فروردین 1387, 4:34 pm

کی بود یکی نبود دو دوتا پنج تا بود. این آخرین حرفی بود که حاجی قبل از فوت به زنش گفته بود، قبل از آخرین بیل خاکی که روی زمین افتاده.درست لحظه ای که هادی پیداش میشه،ابری گم می شه سمیه هم باهاش درگیر شده بود! یه دفعه محمود از سقف افتاد وسط حیاط حمیده اینا ولی حیاط که سقفش آسمونه آبیه اما اون روز رعد و برق رنگشو عوض کرده پس گرفته نمیشود! عمرا اگه لنگشو پیدا کنی . حاجی رو میگی انگار نه انگار که یاری داشتم درسمو می خوندم که یهو چارقدمو باد برد و احمد اونو گرفت و داد به ابری و دست رشته شروع شد! منم با موهای افشون ، پریشون از این سو به اون سو نجف را دنبال بازی کردم .غافل از اينكه بابام با چماق میزد تو سر مامانم. دویدم و دویدم سر 4راه رسیدم
زندگی قافیه باران است ، من اگر پاییزم و درختان امیدم همه بی برگ شدند تو بهاری و به اندازه باران خدا زیبایی . . . !

نمایه کاربر
محمود
آخرشه !
آخرشه !
پست: 1312
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 4:42 pm

Re:

پست توسط محمود » جمعه 23 فروردین 1387, 6:52 pm

کی بود یکی نبود دو دوتا پنج تا بود. این آخرین حرفی بود که حاجی قبل از فوت به زنش گفته بود، قبل از آخرین بیل خاکی که روی زمین افتاده.درست لحظه ای که هادی پیداش میشه،ابری گم می شه سمیه هم باهاش درگیر شده بود! یه دفعه محمود از سقف افتاد وسط حیاط حمیده اینا ولی حیاط که سقفش آسمونه آبیه اما اون روز رعد و برق رنگشو عوض کرده پس گرفته نمیشود! عمرا اگه لنگشو پیدا کنی . حاجی رو میگی انگار نه انگار که یاری داشتم درسمو می خوندم که یهو چارقدمو باد برد و احمد اونو گرفت و داد به ابری و دست رشته شروع شد! منم با موهای افشون ، پریشون از این سو به اون سو نجف را دنبال بازی کردم .غافل از اينكه بابام با چماق میزد تو سر مامانم. دویدم و دویدم سر 4راه رسیدم.ولی دوباره منو کاشتن :!: :!: :!:

نمایه کاربر
hadi
كارش درسته
كارش درسته
پست: 4070
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
تماس:

Re:

پست توسط hadi » جمعه 23 فروردین 1387, 7:55 pm

یکی بود یکی نبود دو دوتا پنج تا بود. این آخرین حرفی بود که حاجی قبل از فوت به زنش گفته بود، قبل از آخرین بیل خاکی که روی زمین افتاده.درست لحظه ای که هادی پیداش میشه،ابری گم می شه سمیه هم باهاش درگیر شده بود! یه دفعه محمود از سقف افتاد وسط حیاط حمیده اینا ولی حیاط که سقفش آسمونه آبیه اما اون روز رعد و برق رنگشو عوض کرده پس گرفته نمیشود! عمرا اگه لنگشو پیدا کنی . حاجی رو میگی انگار نه انگار که یاری داشتم درسمو می خوندم که یهو چارقدمو باد برد و احمد اونو گرفت و داد به ابری و دست رشته شروع شد! منم با موهای افشون ، پریشون از این سو به اون سو نجف را دنبال بازی کردم .غافل از اينكه بابام با چماق میزد تو سر مامانم. دویدم و دویدم سر 4راه رسیدم.ولی دوباره منو کاشتن ولی درختی در

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد

نمایه کاربر
nono
ReD RoSe
ReD RoSe
پست: 2411
تاریخ عضویت: دو شنبه 16 مهر 1386, 7:38 pm
تماس:

Re:

پست توسط nono » یک شنبه 25 فروردین 1387, 10:17 am

یکی بود یکی نبود دو دوتا پنج تا بود. این آخرین حرفی بود که حاجی قبل از فوت به زنش گفته بود، قبل از آخرین بیل خاکی که روی زمین افتاده.درست لحظه ای که هادی پیداش میشه،ابری گم می شه سمیه هم باهاش درگیر شده بود! یه دفعه محمود از سقف افتاد وسط حیاط حمیده اینا ولی حیاط که سقفش آسمونه آبیه اما اون روز رعد و برق رنگشو عوض کرده پس گرفته نمیشود! عمرا اگه لنگشو پیدا کنی . حاجی رو میگی انگار نه انگار که یاری داشتم درسمو می خوندم که یهو چارقدمو باد برد و احمد اونو گرفت و داد به ابری و دست رشته شروع شد! منم با موهای افشون ، پریشون از این سو به اون سو نجف را دنبال بازی کردم .غافل از اينكه بابام با چماق میزد تو سر مامانم. دویدم و دویدم سر 4راه رسیدم.ولی دوباره منو کاشتن ولی درختی در باغچه نبود. بود؟
زندگی قافیه باران است ، من اگر پاییزم و درختان امیدم همه بی برگ شدند تو بهاری و به اندازه باران خدا زیبایی . . . !

نمایه کاربر
hadi
كارش درسته
كارش درسته
پست: 4070
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
تماس:

Re:

پست توسط hadi » یک شنبه 25 فروردین 1387, 12:39 pm

یکی بود یکی نبود دو دوتا پنج تا بود. این آخرین حرفی بود که حاجی قبل از فوت به زنش گفته بود، قبل از آخرین بیل خاکی که روی زمین افتاده.درست لحظه ای که هادی پیداش میشه،ابری گم می شه سمیه هم باهاش درگیر شده بود! یه دفعه محمود از سقف افتاد وسط حیاط حمیده اینا ولی حیاط که سقفش آسمونه آبیه اما اون روز رعد و برق رنگشو عوض کرده پس گرفته نمیشود! عمرا اگه لنگشو پیدا کنی . حاجی رو میگی انگار نه انگار که یاری داشتم درسمو می خوندم که یهو چارقدمو باد برد و احمد اونو گرفت و داد به ابری و دست رشته شروع شد! منم با موهای افشون ، پریشون از این سو به اون سو نجف را دنبال بازی کردم .غافل از اينكه بابام با چماق میزد تو سر مامانم. دویدم و دویدم سر 4راه رسیدم.ولی دوباره منو کاشتن ولی درختی در باغچه نبود. بود؟ آخه زمستون بود !

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد

نمایه کاربر
nono
ReD RoSe
ReD RoSe
پست: 2411
تاریخ عضویت: دو شنبه 16 مهر 1386, 7:38 pm
تماس:

Re:

پست توسط nono » یک شنبه 25 فروردین 1387, 12:45 pm

یکی بود یکی نبود دو دوتا پنج تا بود. این آخرین حرفی بود که حاجی قبل از فوت به زنش گفته بود، قبل از آخرین بیل خاکی که روی زمین افتاده.درست لحظه ای که هادی پیداش میشه،ابری گم می شه سمیه هم باهاش درگیر شده بود! یه دفعه محمود از سقف افتاد وسط حیاط حمیده اینا ولی حیاط که سقفش آسمونه آبیه اما اون روز رعد و برق رنگشو عوض کرده پس گرفته نمیشود! عمرا اگه لنگشو پیدا کنی . حاجی رو میگی انگار نه انگار که یاری داشتم درسمو می خوندم که یهو چارقدمو باد برد و احمد اونو گرفت و داد به ابری و دست رشته شروع شد! منم با موهای افشون ، پریشون از این سو به اون سو نجف را دنبال بازی کردم .غافل از اينكه بابام با چماق میزد تو سر مامانم. دویدم و دویدم سر 4راه رسیدم.ولی دوباره منو کاشتن ولی درختی در باغچه نبود. بود؟ آخه زمستون بود ! مگه زمستون درخت
زندگی قافیه باران است ، من اگر پاییزم و درختان امیدم همه بی برگ شدند تو بهاری و به اندازه باران خدا زیبایی . . . !

نمایه کاربر
abri
آخرشه !
آخرشه !
پست: 3773
تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 12:09 pm

Re:

پست توسط abri » یک شنبه 25 فروردین 1387, 3:07 pm

یکی بود یکی نبود دو دوتا پنج تا بود. این آخرین حرفی بود که حاجی قبل از فوت به زنش گفته بود، قبل از آخرین بیل خاکی که روی زمین افتاده.درست لحظه ای که هادی پیداش میشه،ابری گم می شه سمیه هم باهاش درگیر شده بود! یه دفعه محمود از سقف افتاد وسط حیاط حمیده اینا ولی حیاط که سقفش آسمونه آبیه اما اون روز رعد و برق رنگشو عوض کرده پس گرفته نمیشود! عمرا اگه لنگشو پیدا کنی . حاجی رو میگی انگار نه انگار که یاری داشتم درسمو می خوندم که یهو چارقدمو باد برد و احمد اونو گرفت و داد به ابری و دست رشته شروع شد! منم با موهای افشون ، پریشون از این سو به اون سو نجف را دنبال بازی کردم .غافل از اينكه بابام با چماق میزد تو سر مامانم. دویدم و دویدم سر 4راه رسیدم.ولی دوباره منو کاشتن ولی درختی در باغچه نبود. بود؟ آخه زمستون بود ! مگه زمستون درخت بود؟
دیگه خودمو
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...

نمایه کاربر
hadi
كارش درسته
كارش درسته
پست: 4070
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
تماس:

Re:

پست توسط hadi » یک شنبه 25 فروردین 1387, 4:04 pm

یکی بود یکی نبود دو دوتا پنج تا بود. این آخرین حرفی بود که حاجی قبل از فوت به زنش گفته بود، قبل از آخرین بیل خاکی که روی زمین افتاده.درست لحظه ای که هادی پیداش میشه،ابری گم می شه سمیه هم باهاش درگیر شده بود! یه دفعه محمود از سقف افتاد وسط حیاط حمیده اینا ولی حیاط که سقفش آسمونه آبیه اما اون روز رعد و برق رنگشو عوض کرده پس گرفته نمیشود! عمرا اگه لنگشو پیدا کنی . حاجی رو میگی انگار نه انگار که یاری داشتم درسمو می خوندم که یهو چارقدمو باد برد و احمد اونو گرفت و داد به ابری و دست رشته شروع شد! منم با موهای افشون ، پریشون از این سو به اون سو نجف را دنبال بازی کردم .غافل از اينكه بابام با چماق میزد تو سر مامانم. دویدم و دویدم سر 4راه رسیدم.ولی دوباره منو کاشتن ولی درختی در باغچه نبود. بود؟ آخه زمستون بود ! مگه زمستون درخت بود؟
دیگه خودمو زدم به کوچه

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد

Nersi
آخرشه !
آخرشه !
پست: 2493
تاریخ عضویت: شنبه 5 آبان 1386, 11:40 am
محل اقامت: تهران

Re:

پست توسط Nersi » چهار شنبه 28 فروردین 1387, 11:40 am

یکی بود یکی نبود دو دوتا پنج تا بود. این آخرین حرفی بود که حاجی قبل از فوت به زنش گفته بود، قبل از آخرین بیل خاکی که روی زمین افتاده.درست لحظه ای که هادی پیداش میشه،ابری گم می شه سمیه هم باهاش درگیر شده بود! یه دفعه محمود از سقف افتاد وسط حیاط حمیده اینا ولی حیاط که سقفش آسمونه آبیه اما اون روز رعد و برق رنگشو عوض کرده پس گرفته نمیشود! عمرا اگه لنگشو پیدا کنی . حاجی رو میگی انگار نه انگار که یاری داشتم درسمو می خوندم که یهو چارقدمو باد برد و احمد اونو گرفت و داد به ابری و دست رشته شروع شد! منم با موهای افشون ، پریشون از این سو به اون سو نجف را دنبال بازی کردم .غافل از اينكه بابام با چماق میزد تو سر مامانم. دویدم و دویدم سر 4راه رسیدم.ولی دوباره منو کاشتن ولی درختی در باغچه نبود. بود؟ آخه زمستون بود ! مگه زمستون درخت بود؟
دیگه خودمو زدم به کوچه و خاکا،خاک بازی چه حالی می ده
-----> :)

نمایه کاربر
nono
ReD RoSe
ReD RoSe
پست: 2411
تاریخ عضویت: دو شنبه 16 مهر 1386, 7:38 pm
تماس:

Re:

پست توسط nono » پنج شنبه 29 فروردین 1387, 3:39 pm

یکی بود یکی نبود دو دوتا پنج تا بود. این آخرین حرفی بود که حاجی قبل از فوت به زنش گفته بود، قبل از آخرین بیل خاکی که روی زمین افتاده.درست لحظه ای که هادی پیداش میشه،ابری گم می شه سمیه هم باهاش درگیر شده بود! یه دفعه محمود از سقف افتاد وسط حیاط حمیده اینا ولی حیاط که سقفش آسمونه آبیه اما اون روز رعد و برق رنگشو عوض کرده پس گرفته نمیشود! عمرا اگه لنگشو پیدا کنی . حاجی رو میگی انگار نه انگار که یاری داشتم درسمو می خوندم که یهو چارقدمو باد برد و احمد اونو گرفت و داد به ابری و دست رشته شروع شد! منم با موهای افشون ، پریشون از این سو به اون سو نجف را دنبال بازی کردم .غافل از اينكه بابام با چماق میزد تو سر مامانم. دویدم و دویدم سر 4راه رسیدم.ولی دوباره منو کاشتن ولی درختی در باغچه نبود. بود؟ آخه زمستون بود ! مگه زمستون درخت بود؟
دیگه خودمو زدم به کوچه و خاکا،خاک بازی چه حالی می ده همش خاک بپاشم رو نرسی :D
زندگی قافیه باران است ، من اگر پاییزم و درختان امیدم همه بی برگ شدند تو بهاری و به اندازه باران خدا زیبایی . . . !

Nersi
آخرشه !
آخرشه !
پست: 2493
تاریخ عضویت: شنبه 5 آبان 1386, 11:40 am
محل اقامت: تهران

Re:

پست توسط Nersi » جمعه 30 فروردین 1387, 5:49 pm

یکی بود یکی نبود دو دوتا پنج تا بود. این آخرین حرفی بود که حاجی قبل از فوت به زنش گفته بود، قبل از آخرین بیل خاکی که روی زمین افتاده.درست لحظه ای که هادی پیداش میشه،ابری گم می شه سمیه هم باهاش درگیر شده بود! یه دفعه محمود از سقف افتاد وسط حیاط حمیده اینا ولی حیاط که سقفش آسمونه آبیه اما اون روز رعد و برق رنگشو عوض کرده پس گرفته نمیشود! عمرا اگه لنگشو پیدا کنی . حاجی رو میگی انگار نه انگار که یاری داشتم درسمو می خوندم که یهو چارقدمو باد برد و احمد اونو گرفت و داد به ابری و دست رشته شروع شد! منم با موهای افشون ، پریشون از این سو به اون سو نجف را دنبال بازی کردم .غافل از اينكه بابام با چماق میزد تو سر مامانم. دویدم و دویدم سر 4راه رسیدم.ولی دوباره منو کاشتن ولی درختی در باغچه نبود. بود؟ آخه زمستون بود ! مگه زمستون درخت بود؟
دیگه خودمو زدم به کوچه و خاکا،خاک بازی چه حالی می ده همش خاک بپاشم رو نرسی.استغفرلله :D
-----> :)

نمایه کاربر
abri
آخرشه !
آخرشه !
پست: 3773
تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 12:09 pm

Re:

پست توسط abri » یک شنبه 1 اردیبهشت 1387, 5:42 pm

یکی بود یکی نبود دو دوتا پنج تا بود. این آخرین حرفی بود که حاجی قبل از فوت به زنش گفته بود، قبل از آخرین بیل خاکی که روی زمین افتاده.درست لحظه ای که هادی پیداش میشه،ابری گم می شه سمیه هم باهاش درگیر شده بود! یه دفعه محمود از سقف افتاد وسط حیاط حمیده اینا ولی حیاط که سقفش آسمونه آبیه اما اون روز رعد و برق رنگشو عوض کرده پس گرفته نمیشود! عمرا اگه لنگشو پیدا کنی . حاجی رو میگی انگار نه انگار که یاری داشتم درسمو می خوندم که یهو چارقدمو باد برد و احمد اونو گرفت و داد به ابری و دست رشته شروع شد! منم با موهای افشون ، پریشون از این سو به اون سو نجف را دنبال بازی کردم .غافل از اينكه بابام با چماق میزد تو سر مامانم. دویدم و دویدم سر 4راه رسیدم.ولی دوباره منو کاشتن ولی درختی در باغچه نبود. بود؟ آخه زمستون بود ! مگه زمستون درخت بود؟
دیگه خودمو زدم به کوچه و خاکا،خاک بازی چه حالی می ده همش خاک بپاشم رو نرسی.استغفرلله!

عیشم مدام است
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...

نمایه کاربر
hadi
كارش درسته
كارش درسته
پست: 4070
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
تماس:

Re:

پست توسط hadi » یک شنبه 1 اردیبهشت 1387, 5:50 pm

یکی بود یکی نبود دو دوتا پنج تا بود. این آخرین حرفی بود که حاجی قبل از فوت به زنش گفته بود، قبل از آخرین بیل خاکی که روی زمین افتاده.درست لحظه ای که هادی پیداش میشه،ابری گم می شه سمیه هم باهاش درگیر شده بود! یه دفعه محمود از سقف افتاد وسط حیاط حمیده اینا ولی حیاط که سقفش آسمونه آبیه اما اون روز رعد و برق رنگشو عوض کرده پس گرفته نمیشود! عمرا اگه لنگشو پیدا کنی . حاجی رو میگی انگار نه انگار که یاری داشتم درسمو می خوندم که یهو چارقدمو باد برد و احمد اونو گرفت و داد به ابری و دست رشته شروع شد! منم با موهای افشون ، پریشون از این سو به اون سو نجف را دنبال بازی کردم .غافل از اينكه بابام با چماق میزد تو سر مامانم. دویدم و دویدم سر 4راه رسیدم.ولی دوباره منو کاشتن ولی درختی در باغچه نبود. بود؟ آخه زمستون بود ! مگه زمستون درخت بود؟
دیگه خودمو زدم به کوچه و خاکا،خاک بازی چه حالی می ده همش خاک بپاشم رو نرسی.استغفرلله!

عیشم مدام است ولی گوشم تعطیلترین :D

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد

نمایه کاربر
abri
آخرشه !
آخرشه !
پست: 3773
تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 12:09 pm

Re:

پست توسط abri » یک شنبه 1 اردیبهشت 1387, 5:59 pm

یکی بود یکی نبود دو دوتا پنج تا بود. این آخرین حرفی بود که حاجی قبل از فوت به زنش گفته بود، قبل از آخرین بیل خاکی که روی زمین افتاده.درست لحظه ای که هادی پیداش میشه،ابری گم می شه سمیه هم باهاش درگیر شده بود! یه دفعه محمود از سقف افتاد وسط حیاط حمیده اینا ولی حیاط که سقفش آسمونه آبیه اما اون روز رعد و برق رنگشو عوض کرده پس گرفته نمیشود! عمرا اگه لنگشو پیدا کنی . حاجی رو میگی انگار نه انگار که یاری داشتم درسمو می خوندم که یهو چارقدمو باد برد و احمد اونو گرفت و داد به ابری و دست رشته شروع شد! منم با موهای افشون ، پریشون از این سو به اون سو نجف را دنبال بازی کردم .غافل از اينكه بابام با چماق میزد تو سر مامانم. دویدم و دویدم سر 4راه رسیدم.ولی دوباره منو کاشتن ولی درختی در باغچه نبود. بود؟ آخه زمستون بود ! مگه زمستون درخت بود؟
دیگه خودمو زدم به کوچه و خاکا،خاک بازی چه حالی می ده همش خاک بپاشم رو نرسی.استغفرلله!

عیشم مدام است ولی گوشم تعطیلترین. فردا هادی رو
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...

ارسال پست

چه کسی حاضر است؟

کاربران حاضر در این انجمن: کاربر جدیدی وجود ندارد. و 1 مهمان