مشاعره

گفتگو در مورد ادبیات فارسی ، مشاعره و موضوعات مرتبط
نمایه کاربر
soheil
آخرشه !
آخرشه !
پست: 645
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:26 pm
محل اقامت: silver_unicorn2007@yahoo.com
تماس:

پست توسط soheil » دو شنبه 23 مرداد 1385, 2:42 pm

تا چند همچو شمع زبان آوری کنی....
پروانه مراد رسید ای محب خموش..
پرستویی که مقصد را در کوچ می بیند از خرابی لانه اش نمی هراسد
<soheil>

نمایه کاربر
soheil
آخرشه !
آخرشه !
پست: 645
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:26 pm
محل اقامت: silver_unicorn2007@yahoo.com
تماس:

پست توسط soheil » دو شنبه 23 مرداد 1385, 2:44 pm

شب صحبت غنیمت دان و داد خوشدلی بستان...
که مهتابی دل افروز است و طرف لاله زاری خوش...
پرستویی که مقصد را در کوچ می بیند از خرابی لانه اش نمی هراسد
<soheil>

نمایه کاربر
soheil
آخرشه !
آخرشه !
پست: 645
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:26 pm
محل اقامت: silver_unicorn2007@yahoo.com
تماس:

پست توسط soheil » دو شنبه 23 مرداد 1385, 2:46 pm

شد از بروج ریاحین چو آسمان روشن...
زمین به اختر میمون و طالع مسعود..
پرستویی که مقصد را در کوچ می بیند از خرابی لانه اش نمی هراسد
<soheil>

نمایه کاربر
baran
نزديكاي آخره
نزديكاي آخره
پست: 177
تاریخ عضویت: جمعه 6 مرداد 1385, 6:45 am
تماس:

پست توسط baran » دو شنبه 23 مرداد 1385, 6:52 pm

دست مرا بگير که آب از سرم گذشت.... خون از رخم بشوي که تير از برم گذشت


سهيل جان با خودت مشاعره مي کني عزيزم؟ :lol:


"ت" :wink:
past is non- existential, so is future. past is more,future is not yet,Only The Present is. it is always NOW- only The NOW exists.

نمایه کاربر
Elham
آخرشه !
آخرشه !
پست: 931
تاریخ عضویت: دو شنبه 16 مرداد 1385, 12:01 pm

پست توسط Elham » دو شنبه 23 مرداد 1385, 7:12 pm

تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهاند آدمی

نمایه کاربر
soheil
آخرشه !
آخرشه !
پست: 645
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:26 pm
محل اقامت: silver_unicorn2007@yahoo.com
تماس:

پست توسط soheil » دو شنبه 23 مرداد 1385, 7:25 pm

یاران چه غریبانه رفتند از این خانه ....
هم سوخته شمع ما هم سوخته پروانه...
پرستویی که مقصد را در کوچ می بیند از خرابی لانه اش نمی هراسد
<soheil>

نمایه کاربر
Elham
آخرشه !
آخرشه !
پست: 931
تاریخ عضویت: دو شنبه 16 مرداد 1385, 12:01 pm

پست توسط Elham » دو شنبه 23 مرداد 1385, 7:45 pm

هرگز نخواستم که به داشتن تو عادت بکنم بگم فقط مال مني به تو جسارت بکنم

نمایه کاربر
soheil
آخرشه !
آخرشه !
پست: 645
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:26 pm
محل اقامت: silver_unicorn2007@yahoo.com
تماس:

پست توسط soheil » دو شنبه 23 مرداد 1385, 8:13 pm

می رفت خیال تو ز چشم من و می گفت...
هیهات از این گوشه که معمور نماندست..
پرستویی که مقصد را در کوچ می بیند از خرابی لانه اش نمی هراسد
<soheil>

نمایه کاربر
Elham
آخرشه !
آخرشه !
پست: 931
تاریخ عضویت: دو شنبه 16 مرداد 1385, 12:01 pm

پست توسط Elham » دو شنبه 23 مرداد 1385, 8:22 pm

تهي از باده عشق و نواي شعرگونه هاي عشق
تنها همچون نسيمي که گرده هاي خاکستر دلم را بهم مي زند و مي رود ،
ناتوان تر از آنکه بتواند سرخي خاکستر را روشن تر کند .
مي خوانم و خاطراتم را صدا مي زنم :
آرزويي است مرا در دل ....
هر دم آن هوسران را ...
آري آغاز دوست داشتن است ....
من به پايان دگر نيانديشم ...
اي که دلي پر از صفا داري از او وفا مجو ،
هرگز ......
در ميان گريه صدايي مبهم مي ناليد :
دوستش دارم نميداني .......

نمایه کاربر
hamideht
گروه وب سايت
گروه وب سايت
پست: 5034
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am

پست توسط hamideht » دو شنبه 23 مرداد 1385, 8:24 pm

یکیست ترکی و تازی درین معامله حافظ----------حدیث عشق بیان کن بدان زبان که تودانی
آخرین ويرايش توسط 1 on hamideht, ويرايش شده در 0.
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است

نمایه کاربر
soheil
آخرشه !
آخرشه !
پست: 645
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:26 pm
محل اقامت: silver_unicorn2007@yahoo.com
تماس:

پست توسط soheil » دو شنبه 23 مرداد 1385, 8:25 pm

یاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد..
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد...
پرستویی که مقصد را در کوچ می بیند از خرابی لانه اش نمی هراسد
<soheil>

نمایه کاربر
hamideht
گروه وب سايت
گروه وب سايت
پست: 5034
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am

پست توسط hamideht » دو شنبه 23 مرداد 1385, 8:28 pm

دلم رمیده لولی وشیست شورانگیز---------------دروغ وعده و قتال وضع و رنگ آمیز
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است

نمایه کاربر
soheil
آخرشه !
آخرشه !
پست: 645
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:26 pm
محل اقامت: silver_unicorn2007@yahoo.com
تماس:

پست توسط soheil » دو شنبه 23 مرداد 1385, 8:33 pm

زاهد از کوچه رندان به سلامت بگذر...
تا خرابت نکند صحبت بد نامی چند..
پرستویی که مقصد را در کوچ می بیند از خرابی لانه اش نمی هراسد
<soheil>

نمایه کاربر
Elham
آخرشه !
آخرشه !
پست: 931
تاریخ عضویت: دو شنبه 16 مرداد 1385, 12:01 pm

پست توسط Elham » دو شنبه 23 مرداد 1385, 8:33 pm

زندگي , در لباس افسر پليس , براي ماشين هاي تمدن سوت مي زند
و شادي , در هيئت گنجشکي کوچک , توي سوراخي در زيرشيرواني , از ترس گربه خشونت , قايم شده است
و آدم ها , همان غورباقه هاي سرگردان مرداب تنهايي هستند
که شاد از شکار مگس هاي عمرشان شب تا صبح غورغور مي کنند

نمایه کاربر
Elham
آخرشه !
آخرشه !
پست: 931
تاریخ عضویت: دو شنبه 16 مرداد 1385, 12:01 pm

پست توسط Elham » دو شنبه 23 مرداد 1385, 8:36 pm

ببخشید باید د می دادم
در بازي گرگم به هوا هميشه از گرگ شدن فرار مي کرديم
اما اکنون ناخواسته در تمامي بازي ها گرگيم، بي آنکه از خود بترسيم

نمایه کاربر
soheil
آخرشه !
آخرشه !
پست: 645
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:26 pm
محل اقامت: silver_unicorn2007@yahoo.com
تماس:

پست توسط soheil » دو شنبه 23 مرداد 1385, 8:38 pm

من ار چه در نظر یار خاکسار شدم...
رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند..
پرستویی که مقصد را در کوچ می بیند از خرابی لانه اش نمی هراسد
<soheil>

نمایه کاربر
Elham
آخرشه !
آخرشه !
پست: 931
تاریخ عضویت: دو شنبه 16 مرداد 1385, 12:01 pm

پست توسط Elham » دو شنبه 23 مرداد 1385, 8:41 pm

دست در دست تو
سخن ها مي توانم گفت

نغمه در نغمه درافكنده
اي خورشيد

از مهرباني بي دريغ جانت
با چنگ تمامي ناپذير تو سرودها مي توانم گفت

نمایه کاربر
soheil
آخرشه !
آخرشه !
پست: 645
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:26 pm
محل اقامت: silver_unicorn2007@yahoo.com
تماس:

پست توسط soheil » دو شنبه 23 مرداد 1385, 8:44 pm

توانگرا دل درویش خود بدست آور....
که مخزن زر و گنج درم نخواهد ماند...
پرستویی که مقصد را در کوچ می بیند از خرابی لانه اش نمی هراسد
<soheil>

نمایه کاربر
Elham
آخرشه !
آخرشه !
پست: 931
تاریخ عضویت: دو شنبه 16 مرداد 1385, 12:01 pm

پست توسط Elham » دو شنبه 23 مرداد 1385, 8:54 pm

دشت ها آلوده ست
در لجن زار گل لاله نخواهد روييد
در هواي عفن آواز پرستو به چه کارت ايد؟
فکر نان بايد کرد
و هوايي که در آن
نفسي تازه کنيم!
گل گندم خوب است
گل خوبي زيباست
اي دريغا که همه مزرعه دلها را
علف هرزه کين پوشانده ست
هيچکس فکر نکرد
که در آبادي ويران شده ديگر نان نيست
و زماني شده است
که به غير از انسان

هيچ چيز ارزان نيست!!!...

نمایه کاربر
soheil
آخرشه !
آخرشه !
پست: 645
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:26 pm
محل اقامت: silver_unicorn2007@yahoo.com
تماس:

پست توسط soheil » دو شنبه 23 مرداد 1385, 8:55 pm

تا توانی ذلی به دست آور
دل شکستن هنر نمی باشد..
پرستویی که مقصد را در کوچ می بیند از خرابی لانه اش نمی هراسد
<soheil>

ارسال پست

چه کسی حاضر است؟

کاربران حاضر در این انجمن: کاربر جدیدی وجود ندارد. و 1 مهمان