مشاعره

[soheil]

من، چشم از او چگونه توانم نگاه داشت كاوّل نظر، به ديدن او، ديده ور شدم

[hamideht]

مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هردم-------جرس فریاد می دارد که بربندید محملها

[soheil]

این خرد خام به میخانه بر
تا می لعل آوردش خون به جوش

[TNZ]

شکر به صبر دست دهد عاقبت ولی

بد عهدی زمانه امانم نمی دهد

[baran]

دلا خو کن به تنهايي که از تنها بلا خيزد... سلامت آن کسي دارد که از تنها بپرهيزد

سلاااااااااااااااااااااااااام! چطورين يا نه؟ ميبينم تا من رفتم همه اومدن مشاعره.. پس چون من اينجا بودم نميومديد؟

"د"

[soheil]

در مقامی که به یاد لب او می نوشند...
سفله آن مست که باشد خبر از خویشتنش...

[baran]

شب و سحر به نام تو ترانه مي خوانم.... به شوق سلام تو هميشه مي مانم

[hamideht]

من از آن حسن روز افزون که یوسف داشت دانستم---که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را

[soheil]

الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها

[baran]

اي همه گل هاي از سرما کبود.... خنده هاتان را که از لب ها ربود؟

[hamideht]

در بزم دور یک دو قدح درکش و برو--یعنی طمع مدار وصال دوام را


به به باران جونم خوبی ؟ کم پیدایی دوست نازم

[sepideh]

از من اكنون طمع صبر و دل و هوش مدار--------كان تحمل كه تو ديدي همه بر باد آمد

[baran]

دل خنده زند بر من و من خنده زنم بر دل .... اينجاست که ديوانه چو ديوانه ببيند خوشش آيد
هستم حميده جونم... سايت برام باز نميشد.. وگرنه دلم پيش شما بود...

[hamideht]

دریای اخضر فلک و کشتی بلال---------هستند غرق نعمت حاجی قوام ما

[Babak Radfar]

اي چرخ فلک خرابي از کينه توست
بيدادگري عادت ديرينه توست
اي خاک اگر سينه تو بشکافد
بس گوهرقيمتي که در سينه توست

[hamideht]

تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت----جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت

[Babak Radfar]

تا خاک مرا به قالب آميخته اند
بس فتنه که از خاک برانگيخته اند
من بهتر از اين نمي توانم بودن
کاز بوته مرا چنين برون ريخته اند

[hamideht]

دلت بوصل گل ای بلبل صبا خوش باد------که در چمن همه گلبانگ عاشقانه توست

[baran]

تو همه راز جهان ريخته در چشم سياهت... من همه محو تماشاي نگاهت

"ت"

[hamideht]

تا عاشقان ببوی نسیمش دهند جان-----بگشود نافه ای ودر آرزو ببست