گفتگو در مورد ادبیات فارسی ، مشاعره و موضوعات مرتبط
-
Babak Radfar
- جغد پیر
- پست: 868
- تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 8:36 am
پست
توسط Babak Radfar » جمعه 13 مرداد 1385, 4:00 pm
من غلام قمرم غير قمر هيچ مگو
پيش من جز سخن شمع و شکر هيچ مگو
سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو
ور از اين بي خبري رنج مبر هيچ مگو
دوش ديوانه شدم عشق مرا ديد و بگفت
آمدم نعره مزن جامه مدر هيچ مگو
گفتم اي عشق من از چيز دگر مي ترسم
گفت آن چيز دگر نيست دگر هيچ مگو
من به گوش تو سخنهاي نهان خواهم گفت
سر بجنبان که بلي جز که به سر هيچ مگو
گفتم اين روي فرشته است عجب يا بشر است
گفت اين غير فرشته است و بشر هيچ مگو
گفتم اين چيست بگو زير و زبر خواهم شد
گفت مي باش چنين زير و زبر هيچ مگو
اي نشسته تو در اين خانه پر نقش و خيال
خيز از اين خانه برو رخت ببر هيچ مگو
-
sepideh
- گروه وب سايت
- پست: 186
- تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:23 am
-
تماس:
پست
توسط sepideh » شنبه 14 مرداد 1385, 11:05 am
و خدايي كه در اين نزديكيست
لاي اين شب بوها پاي آن كاج بلند
آشنا هستم با سرنوشت تر آب ، عادت سبز درخت.
-
hamideht
- گروه وب سايت
- پست: 5034
- تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am
پست
توسط hamideht » شنبه 14 مرداد 1385, 1:05 pm
دائم گل این بوستان شاداب نمی ماند---------- دریاب ضعیفانرا در وقت توانایی
-
admin
- مدير كل
- پست: 16
- تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 7:49 am
پست
توسط admin » یک شنبه 15 مرداد 1385, 12:04 pm
ياران چه غريبانه رفتند از اين خانه --- هم سوخته شمه ما هم سوخته پروانه
-
Babak Radfar
- جغد پیر
- پست: 868
- تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 8:36 am
پست
توسط Babak Radfar » یک شنبه 15 مرداد 1385, 9:34 pm
منم که شهره شهرم به عشق ورزيدن
منم که ديده نيالودم به بد ديدن
وفا کنيم و ملامت کشيم و خوش باشيم
که در طريقت ما کافريست رنجيدن
به پير ميکده گفتم که چيست راه نجات
بخواست جام مي و گفت عيب پوشيدن
مراد دل ز تماشاي باغ عالم چيست
به دست مردم چشم از رخ تو گل چيدن
به مي پرستي از آن نقش خود زدم بر آب
که تا خراب کنم نقش خود پرستيدن
به رحمت سر زلف تو واثقم ور نه
کشش چو نبود از آن سو چه سود کوشيدن
عنان به ميکده خواهيم تافت زين مجلس
که وعظ بي عملان واجب است نشنيدن
ز خط يار بياموز مهر با رخ خوب
که گرد عارض خوبان خوش است گرديدن
مبوس جز لب ساقي و جام مي حافظ
که دست زهدفروشان خطاست بوسيدن
-
hamideht
- گروه وب سايت
- پست: 5034
- تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am
پست
توسط hamideht » دو شنبه 16 مرداد 1385, 8:46 am
نصیحتی کنمت یاد گیر و در عمل آر------------- که این حدیث زپیر طریقتم یاد است
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است
-
admin
- مدير كل
- پست: 16
- تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 7:49 am
پست
توسط admin » دو شنبه 16 مرداد 1385, 12:16 pm
تا كي به تمناي وصال تو يگانه--------اشكم شود از هر مژه چون سيل روانه؟؟؟
-
admin
- مدير كل
- پست: 16
- تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 7:49 am
پست
توسط admin » دو شنبه 16 مرداد 1385, 12:18 pm
hamideht نوشته شده:نصیحتی کنمت یاد گیر و در عمل آر------------- که این حدیث زپیر طریقتم یاد است
حميده كاش اين شعرو تا ته بنويسي
به نظرم خيلي بايد قشنگ باشه
حافظه؟
-
hamideht
- گروه وب سايت
- پست: 5034
- تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am
پست
توسط hamideht » دو شنبه 16 مرداد 1385, 12:30 pm
نصیحتی کنمت یاد گیر و در عمل آر---------------- که این حدیث زپیر طریقتم یاد است
رضا به داده بده واز جبین گره بگشای------------ که بر من و تو در اختیار نگشاده است
فقط به خاطر برادر گلم اینم بقیش ولی نمیدونم شاعرش کیه
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است
-
hamideht
- گروه وب سايت
- پست: 5034
- تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am
پست
توسط hamideht » دو شنبه 16 مرداد 1385, 12:34 pm
حالا بقیه مشاعره فکر کنم باید ه بدم
هزاران در از خلق بر خود ببندی------------گرت باز باشد دری آسمانی
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است
-
hadi
- كارش درسته
- پست: 4070
- تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
-
تماس:
پست
توسط hadi » دو شنبه 16 مرداد 1385, 1:31 pm
ياري اندر كس نميبينم ياران را چه شد---دوستي كي آخر آمد دوستداران را چه شد؟
معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد
-
hamideht
- گروه وب سايت
- پست: 5034
- تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am
پست
توسط hamideht » دو شنبه 16 مرداد 1385, 1:36 pm
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند-----------واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است
-
hadi
- كارش درسته
- پست: 4070
- تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
-
تماس:
پست
توسط hadi » دو شنبه 16 مرداد 1385, 1:38 pm
دايم گل اين بوستان شاداب نميماند----------درياب ضعيفانرا در وقت توانايي
معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد
-
hamideht
- گروه وب سايت
- پست: 5034
- تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am
پست
توسط hamideht » دو شنبه 16 مرداد 1385, 1:42 pm
یارب نظری بر من سرگردان کن------------- لطفی به من دلشده حیران کن
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است
-
hadi
- كارش درسته
- پست: 4070
- تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
-
تماس:
پست
توسط hadi » دو شنبه 16 مرداد 1385, 1:48 pm
نماز شام غريبان چو گريه آغازم-----------به مويه هاي غريبانه قصه پردازم
معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد
-
hamideht
- گروه وب سايت
- پست: 5034
- تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am
پست
توسط hamideht » دو شنبه 16 مرداد 1385, 1:50 pm
مرا نه سر نه سامان آفریدم-----پریشونم پریشان آفریدم
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است
-
hadi
- كارش درسته
- پست: 4070
- تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
-
تماس:
پست
توسط hadi » دو شنبه 16 مرداد 1385, 1:52 pm
منگر به هر گدايي كه تو خاص از آن مايي--------مفروش خويش ارزان كه تو بس گرانبهايي
معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد
-
hamideht
- گروه وب سايت
- پست: 5034
- تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am
پست
توسط hamideht » دو شنبه 16 مرداد 1385, 1:57 pm
یارب به که شاید گفت این نکته که در عالم--------- رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است
-
soheil
- آخرشه !
- پست: 645
- تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:26 pm
- محل اقامت: silver_unicorn2007@yahoo.com
-
تماس:
پست
توسط soheil » دو شنبه 16 مرداد 1385, 7:23 pm
در خرابات مغان گر گذر افتد بازم
حاصل خرقه و سجاده روان در بازم
پرستویی که مقصد را در کوچ می بیند از خرابی لانه اش نمی هراسد
<soheil>
-
soheil
- آخرشه !
- پست: 645
- تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:26 pm
- محل اقامت: silver_unicorn2007@yahoo.com
-
تماس:
پست
توسط soheil » دو شنبه 16 مرداد 1385, 7:24 pm
اا با ی باید می گفتم؟
چرا ابنجوریه؟
پرستویی که مقصد را در کوچ می بیند از خرابی لانه اش نمی هراسد
<soheil>
چه کسی حاضر است؟
کاربران حاضر در این انجمن: کاربر جدیدی وجود ندارد. و 1 مهمان