صفحه 1 از 11

ارسال شده: دو شنبه 16 مرداد 1385, 6:49 pm
توسط soheil
بازم سلام...
ازتون می خوام قشنگ ترین حرفی رو که تا حالا شنیدین اینجا بنویسید...
ممنون می شم.

ارسال شده: دو شنبه 16 مرداد 1385, 6:52 pm
توسط soheil
خوب خودم اول شروع میکنم...
پرستویی که پرواز را در کوچ می بیند از خرابی لانه اش نمی حراسد.

ارسال شده: دو شنبه 16 مرداد 1385, 10:30 pm
توسط TNZ
من خیلی جمله ی قشنگ بلدم ولی یکی یکی می نویسم

10 تا گل رز بهت هدیه میدم 9 تاش طبیعی یکیش مصنوعی ، تا پژمرده شدن آخرین گل دوست دارم :!:

ارسال شده: سه شنبه 17 مرداد 1385, 12:00 pm
توسط Babak Radfar
يه پيرمرد بهم نصيحت کرد آدم بايد کوچيک بشه تا بزرگ بشه

ارسال شده: سه شنبه 17 مرداد 1385, 1:52 pm
توسط baran
حرفاي قشنگ قشنگ که خيلي ديديم و شنيديم.. بهترينش... (( دوست دارم ... مهربونم! )) :wink:

** زندگي به من دو چيز آموخت : مرگ آرزو و آرزوي مرگ ....! :cry: **

ارسال شده: سه شنبه 17 مرداد 1385, 3:05 pm
توسط hamideht
:shock: Abrha raftand

yek havaye saf , yek gonjeshk , yek parvaz

yek fazaye baz , shenhaye taranom , jaye paye DOOST

ارسال شده: سه شنبه 17 مرداد 1385, 3:16 pm
توسط TNZ
يک روز به ساحل آمدي

از آن روز به بعد تمام امواج

دريا براي بوسيدن جاي پاهايت

به ساحل مي آيند

ارسال شده: سه شنبه 17 مرداد 1385, 3:20 pm
توسط TNZ
من پري کوچک غمگيني را مي شناسم که در اقيانوسي مسکن دارد و دلش را در يک ني لبک چوبين مي نوازد آرام ، آرام پري کوچک غمگيني که شب از يک بوسه مي ميرد و سحر گاه از يک بوسه به دنيا خواهد آمد

ارسال شده: سه شنبه 17 مرداد 1385, 3:24 pm
توسط TNZ
اگه چشمات منو از ياد ببره به خدا اين ديگه بغض اخره با شکستنش منم رفتنيم سهم من از تو همين چشم تره :?

ارسال شده: سه شنبه 17 مرداد 1385, 3:30 pm
توسط TNZ
اين همه حسود بودم و نمي دانستم
.
.
به نسيمي که از کنارت ، موذيانه مي گذرد
.
.
به چشمهاي آشنا و پرآزار
،
که بي حيا نگاهت مي کند
.
.
به آفتابي که فقط تلاش گرم کردن تو را دارد
.
حسادت مي کنم ...
.
.
من آنقدر عاشقم
.
که به طبيعت بدبينم
.
.
طبيعت پر از نفس هاي آدمي است
.
.
و مرا وادار مي کند حسادت کنم
.
به تنهاييم ،
.
به جهان ،
.
.
به خاطره اي دور از تو ...
.

ارسال شده: سه شنبه 17 مرداد 1385, 3:35 pm
توسط TNZ
راحت باش
مطمئن باش و برو ضربه‌ات كاري بود دل من سخت شكست و چه زشت به من و سادگي‌ام خنديدي به من و عشقي پاك كه پر از ياد تو بود و خيالم مي‌گفت تا ابد مال تو بود تو برو، برو تا راحتتر تكه‌هاي دل خود را آرام سر هم بند زنم ......... :cry:

ارسال شده: سه شنبه 17 مرداد 1385, 3:40 pm
توسط TNZ
وقتي رويايي زنده بماند مطمئن باش كه دير يا زود اسباب تحقق آن هم فراهم مي شود :wink:

ارسال شده: سه شنبه 17 مرداد 1385, 3:43 pm
توسط TNZ
باران بهانه بود که تو زير چترمن تا انتهاي کوچه بيايي ودوستي مثل گلي شکوفه کند در ميانمان

ارسال شده: سه شنبه 17 مرداد 1385, 3:49 pm
توسط TNZ
همه هستي و زندگي من يه قلبه که هر روز دارم باهاش زندگي مي کنم
به دوستم به شما و به بهترين دوستم اونو ميدم تا ديگه هيچ وقت از تنهايي غمگين نباشه
مثل خودم نمي خوام هيچ کس ديگه تنها باشه حتي اگر ذره ذره هستي ام از دست بره تمام تلاشمو ميکنم

ارسال شده: پنج شنبه 19 مرداد 1385, 12:19 pm
توسط Elham
Give lauge to all

but Smile to one


give cheeks to all

but lips to one


give love to all

but heart to one


let evry body love you

but you love

one

ارسال شده: پنج شنبه 19 مرداد 1385, 8:35 pm
توسط TNZ
اگه مي گم که قول مي دم تا هميشه باهات باشم

اگه مي گم که حاضرم فداي اون چشات بشم

اگه مي گم توآسمون عشق من فقط تويي

اگه مي گم بهونه ي هر نفسم تنها تويي

اگه مي گم قلبمو من نذر نگاهت مي کنم

اگه مي گم زندگيمو بذر بهارت مي کنم

اگه مي گم ماه مني هر نفس راه مني

اگه مي گم بال مني لحظه ي پرواز مني

ميشي برام خاطره ي قشنگ لحظه ي وصال

ميشي برام باغبون ميوه هاي تشنه وکال

ميشي برام ماه شباي بي سحر

ميشي برام ستاره ي راه سفر

ولي بدون هرجا باشي يا نباشي مال مني

براي سعادت شبا شعرامو من داد مي زنم

براي خوشبختي تو خدا رو فرياد مي زنم

ارسال شده: پنج شنبه 19 مرداد 1385, 8:36 pm
توسط TNZ
اگر كلمه دوستت دارم نمايشگر عشق خدايي من نسبت به توست اگر كلمه دوستت دارم راضي كننده و تسكين دهنده قلبهاست اگر كلمه دوستت دارم پايان همه جدايي هاست اگر كلمه دوستت دارم نشانگر اشتياق راستين من نسبت به توست اگر كلمه دوستت دارم كليد زندان من و توست پس با تمام وجود فرياد ميزنم دوستت دارم

ارسال شده: پنج شنبه 19 مرداد 1385, 8:41 pm
توسط TNZ
انگار تا هميشه بايد در پي چشم هايِ تو ستاره هايِ جاده را سوا کنم

و چه طولاني است

اين شب هاي بي ستاره ي جاده

..... :!:

ارسال شده: جمعه 20 مرداد 1385, 6:34 pm
توسط baran
زماني که گلدان شکست پدر گفت: حيف بود, مادر گفت: زيبا بود, برادر گفت: عمرش کوتاه بود, خواهرم گفت: مال من بود, ولي زماني که قلب من شکست هيچکس حتي آخ هم نگفت

:roll: :roll: :roll:

ارسال شده: جمعه 20 مرداد 1385, 6:49 pm
توسط baran
مرگ از زندگي پرسيد:چه چيزي باعث شده است که من تلخ و تو شيرين جلوه کني؟ زندگي جواب داد:دروغهايي که درمن نهفته است و حقيقتي که در وجود توست

:roll: :wink: