حرف هاي قشنگ

مطالب جالب ادبي فارسي و انگليسي
نمایه کاربر
TNZ
پادشاه
پادشاه
پست: 6111
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
تماس:

پست توسط TNZ » یک شنبه 29 مرداد 1385, 1:16 pm

شگفتـــــــا وقتي کـــــه بــــود ، نمــــي ديدم وقتي مي خــــوانــــد ، نمي شــنـــــيــــدم وقــــتــــي ديــــــدم ... کـــه نــــــبــــــود وقتي شنــــــــيـــدم ....که نــخــــوانـــــــد
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.

نمایه کاربر
TNZ
پادشاه
پادشاه
پست: 6111
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
تماس:

پست توسط TNZ » یک شنبه 29 مرداد 1385, 1:17 pm

آغوش

بلندتر بگو، نمیشنوم، میگویی دوستت دارم، از لبهایت میخوانم اما نمیشنوم، دوستم داری؟ اینکه حرف تازه ای نیست، از بس گفته ای و گفته ام تکراری شده است، از چهره معصومت خسته شده ام، از عشق صادقانه ات کلافه ام، دیگر رغبتی برای آغوشت ندارم، نگاه کن این بانوی صورتی را، چشمان خمارش دوستانه فریاد میزند "میخوامت"، جویدن آدامسش را ببین چگونه سحر میکند، سرخی لبهایش واژه بوسه را مفهوم میدهد، گریه نکن، به من حق بده، دیگر آغوش ساده تو برای من لذتی ندارد، افسون این بانوی صورتی را ببین، ساقهای سفیدش از زیر آن شلوار جین، مرا به همبستر شدن فرامیخواند، آیا اشتباه میکنم؟
آری اشتباه میکنم، بستر مبتذل این بانوی صورتی مرا چگونه جادو کرده بود، مرا ببخش، من به آغوش یکرنگ و دوست داشتنی تو محتاجم نه به بستر هزاررنگ این بانوهای رنگین کمان، مرا در آغوش بگیر و نگذار زرق و برق آنها تو را لحظه ای از بغلم جدا کند.
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.

نمایه کاربر
TNZ
پادشاه
پادشاه
پست: 6111
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
تماس:

پست توسط TNZ » یک شنبه 29 مرداد 1385, 1:19 pm

ای کاش می دانستم

اگر می دانستم که آخرین باری است که خواب رفتن را می بینم , محكم در آغوش مي گرفتمت و از خدا مي خواستم كه روحت را برايم نگاه دارد. اگر مي دانستم كه آخرین باري است مي بينم از در خارج مي شوي , نگاهت مي داشتم , مي بوسيدم و دوباره صدایت مي كردم.
اگر مي دانستم كه آخرین باري است كه صدای تو را به هنگام ستایش مي شنوم هر لحظه و هر كلمه اي را فیلمبرداری مي كردم و هر روز مي توانستم به آن نگاه کنم .
اگر مي دانستم كه آخرین فرصت ابراز علاقه ام به توست, به جاي اين كه اینگونه فكر کنم كه تو از آن باخبري , محبتم را ابراز مي كردم .
اگر مي دانستم كه آخرین باري است كه روزم را با تو سپری مي کنم به جاي اين كه فكر کنم روزهای زيادي خواهيم داشت , امروز را از دست نمي دادم .
البته هميشه اين يقين و باور وجود دارد كه فردا وجود دارد كه اشتباهات مان را جبران نماييم . به جاي جبران آنها در همان لحظه به فرصتي ديگر مي انديشيم . هميشه روز ديگري خواهد بود كه بگويم دوستت دارم . هميشه فرصتي خواهد بود كه بگويم چه كاري برايت انجام دهم . اما اگر اين فكر اشتباه باشد و امروز تمام فرصتي باشد كه كه بگويم چقدر دوستت دارم و...
فرا به هيچ كس وعده داده نشده , چه پير و چه جوان . شايد امروز آخرین فرصتي باشد كه داریم .
بنابراین اگر منتظر فردا هستيد چرا آن را امروز انجام ندهيد؟ زيرا اگر فرا نباشد فرصت امروز را از دست داده ايد . فرصتي كه مي توانستيد تبسمي را هديه دهيد . شما به حدي گرفتار بوده ايد كه نتوانستید آرزوی كوچك و آخرین كسي را برآورده سازيد . پس اين فرصت را از دست ندهيد .
عزيزانتان را در آغوش گيريد و در گوش هايشان زمزمه كنيد دوستشان داريد .اگر اشتباهي داشته ايد بگوئيد متاسفم , لطفا مرا ببخش . و اگر فرا هرگز نیامد درباره ي امروز هيچ تاسفي نخواهيد خورد .

جورج مايك گراسمن
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.

نمایه کاربر
TNZ
پادشاه
پادشاه
پست: 6111
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
تماس:

پست توسط TNZ » یک شنبه 29 مرداد 1385, 1:21 pm

زماني که وفا قصه ي برف تابستان است
و صداقت گل نايابي
دور چشمان پاک شقايقها
عابر بي عاطفه غم جاري است
به چه کسي بايد گفت؟
که با تو انسانم و خوشبخت ترينم
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.

نمایه کاربر
TNZ
پادشاه
پادشاه
پست: 6111
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
تماس:

پست توسط TNZ » یک شنبه 29 مرداد 1385, 1:26 pm

کاش ميشد يادم بره که هميشه جات پيش من خاليه. هميشه مي گفتي "بر مي گردم"! چه دلنشين بود اين دروغ. حالا من به فکر رفتنم! به انور ديوار بلند. تو بيا با من و به اين آرزو نخند. بي تو تقويم سکوت من ديگه هفته ي آبي نداره و اينو بدون هميشه: با تو بودن..با تو موندن...با تو رفتن آرزومه
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.

نمایه کاربر
soheil
آخرشه !
آخرشه !
پست: 645
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:26 pm
محل اقامت: silver_unicorn2007@yahoo.com
تماس:

پست توسط soheil » یک شنبه 29 مرداد 1385, 7:43 pm

کسی سرزده می‌آید. در دلت جایی برایش خالی می‌کنی. و همه می‌رنجند از اینکه جایشان تنگ شده. بعضی حتی رهایت می‌کنند و می‌روند
پرستویی که مقصد را در کوچ می بیند از خرابی لانه اش نمی هراسد
<soheil>

نمایه کاربر
TNZ
پادشاه
پادشاه
پست: 6111
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
تماس:

پست توسط TNZ » دو شنبه 30 مرداد 1385, 3:44 pm

براي عشق تمنا کن ولي خار نشو. براي عشق قبول کن ولي غرورتت را از دست نده . براي عشق گريه کن ولي به کسي نگو. براي عشق مثل شمع بسوز ولي نگذار پروانه ببينه. براي عشق پيمان ببند ولي پيمان نشکن . براي عشق جون خودتو بده ولي جون کسي رو نگير . براي عشق وصال کن ولي فرار نکن . براي عشق زندگي کن ولي عاشقونه زندگي کن . براي عشق بمير ولي کسي رو نکش . براي عشق خودت باش ولي خوب باش
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.

نمایه کاربر
TNZ
پادشاه
پادشاه
پست: 6111
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
تماس:

پست توسط TNZ » دو شنبه 30 مرداد 1385, 3:45 pm

يک بار ، يک بار ، فقط يک بار مي توان عاشق شد ، عاشق زن ، عاشق مرد ، عاشق انديشه ، عاشق خدا ، عاشق عشق..... بار دوم ديگه خبري از جنس اصل نيست ، شوق تصرف جاي عشق به انسان را مي گيرد و ريا جاي عشق به خدا را..... در عشق حرفه اي شدن ممکن نيست ؛ مگر آنکه به بدکارترين رياکارترين پرستِ بي انديشه تبديل شده
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.

نمایه کاربر
TNZ
پادشاه
پادشاه
پست: 6111
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
تماس:

پست توسط TNZ » دو شنبه 30 مرداد 1385, 3:49 pm

دچار يعني عاشق......... و فكر كن كه چه تنها است اگر كه ماهي كوچك دچار درياي بيكران باشد....... دچار بايد بود... وگرنه زمزمه حيرت ميان دو حرف حرام خواهد شد........ و عشق صداي فاصله هاست......... فاصله هايي كه غرق ابهامند
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.

نمایه کاربر
TNZ
پادشاه
پادشاه
پست: 6111
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
تماس:

پست توسط TNZ » پنج شنبه 9 شهریور 1385, 2:59 pm

هر وقت تو کوچه پسکوچه هاي قلبم گم شدي ديگه بيچاره شدي و نميتوني از کسي آدرس بگيري چون بجز تو هيشکي اونجا نيست
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.

نمایه کاربر
TNZ
پادشاه
پادشاه
پست: 6111
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
تماس:

پست توسط TNZ » پنج شنبه 9 شهریور 1385, 3:04 pm

قرار است امشب دو ماهي بميرند که ديگر سراغي ز دريا نگيرند قرار است چشمان ما بسته گردند اگر چه پر از آرزوهاي پيرند و بوي جهنم که آيد از اين شهر و مردان اينجا چه نا سر به زيرند تمام فصولي که مي آيد امسال بدون شک از ابتدا سردسيرند بعيد است امسال دستان سردم بدون بهار شما جان بگيرند و يک سال ديگر گذشت و نفسهام از اين لحظه هاي پر از غصه سيرند شب سرد و بي انتهاي زمستان قدمها مردد ولي ناگزيرند دو خط موازي رسيدن ندارند دو خط موازي فقط هم مسيرند
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.

نمایه کاربر
TNZ
پادشاه
پادشاه
پست: 6111
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
تماس:

پست توسط TNZ » پنج شنبه 9 شهریور 1385, 3:07 pm

تا که بوديم نبوديم کسي کشت ما را غم بي همنفسي تا که رفتيم همه يار شدند خفته ايم و همه بيدارشدند قدر آينه بدانيم چو هست نه در آن وقت که اقبال شکست
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.

نمایه کاربر
hamideht
گروه وب سايت
گروه وب سايت
پست: 5034
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am

پست توسط hamideht » سه شنبه 14 شهریور 1385, 10:27 am

You' re my midnight sunshine
You' re my guiding light
You' re the brightest star I'll ever see
And though the day is dark and cloudy
I'm gonna be all right
When my midnight sunshine touches me
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است

نمایه کاربر
محمود
آخرشه !
آخرشه !
پست: 1312
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 4:42 pm

پست توسط محمود » سه شنبه 16 آبان 1385, 6:06 pm

تا عابری از بهر عبور پل می جست عاشق پابرهنه از آب گذشت

نمایه کاربر
محمود
آخرشه !
آخرشه !
پست: 1312
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 4:42 pm

پست توسط محمود » سه شنبه 16 آبان 1385, 6:07 pm

چه ساده در میان گریستن خویش زنده میشویم

و چه ساده در میان گریستن دیگران میمیریم

و در فاصله دو سادگی

چه معمایی میسازیم به نامه زندگی

نمایه کاربر
hamideht
گروه وب سايت
گروه وب سايت
پست: 5034
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am

پست توسط hamideht » چهار شنبه 17 آبان 1385, 7:38 am

صبحگاهان
وقتی آفتاب
در حال روشن کردن روز است
من بیدارم
و اولین فکرم تویی
شبانگاهان
در تاریکی به درختان خیره می شوم
که چون سایه هایی در مقابل ستارگان خاموش قد کشیده اند
مجذوب این آرامش مطلق می شوم
و آخرین فکرم تویی
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است

نمایه کاربر
محمود
آخرشه !
آخرشه !
پست: 1312
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 4:42 pm

پست توسط محمود » چهار شنبه 17 آبان 1385, 8:06 am

عشق ما را مي کشد تا دوباره حياتمان بخشد

نمایه کاربر
محمود
آخرشه !
آخرشه !
پست: 1312
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 4:42 pm

پست توسط محمود » یک شنبه 6 خرداد 1386, 5:04 am

ماهی شده بود باورش ، تور اگه بندازن سرش ،
میشه عروس ماهیا، شاه ماهی میشه همسرش
ماهیه باورش نبود ، تور اگه باندازن سرش
نگاه گرم ماهیگیر میشه نگاه آخرش

نمایه کاربر
TNZ
پادشاه
پادشاه
پست: 6111
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
تماس:

پست توسط TNZ » سه شنبه 8 خرداد 1386, 7:22 am

خنده هاي زوركي اشكاي يواشكي
شب و روزي بي هدف لحظه هاي الكي
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.

نمایه کاربر
محمود
آخرشه !
آخرشه !
پست: 1312
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 4:42 pm

پست توسط محمود » جمعه 18 خرداد 1386, 4:41 pm

شب در چشمان من است

به سياهي چشم هايم نگاه كن

روز در چشمان من است

به سفيدي چشم هايم نگاه كن

شب و روز در چشمان من است

به چشم هاي من نگاه كن

پلك اگر فرو بندم

جهاني در ظلمات فرو خواهد رفت


شادروان حسين پناهي

ارسال پست

چه کسی حاضر است؟

کاربران حاضر در این انجمن: کاربر جدیدی وجود ندارد. و 1 مهمان