صفحه 5 از 11
ارسال شده: یک شنبه 10 تیر 1386, 9:27 am
توسط TNZ
hamideht نوشته شده:فرشته تصميمش را گرفته بود . پيش خدا رفت و گفت :
خدايا مي خوام زمين رو از نزديك ببينم . اجازه ميخواهم و مهلتي كوتاه . دلم بي تاب تجربه اي زميني است .
خداوند درخواست فرشته را پذيرفت .
فرشته گفت : تا باز گردم بالهايم را به شما مي سپارم .
اين بالها در زمين چندان به كار من نمي ايد .
خداوند بالهاي فرشته را بر روي پشته اي از بالهاي ديگر گذاشت و گفت : بال هايت را به امانت نگاه ميدارم .
اما بترس كه زمين اسيرت نكند زيرا كه خاك زمينم دامن گير است .
فرشته گفت : باز مي گردم . حتما باز ميگردم .
اين قولي است كه فرشته اي به خداوند ميدهد .
فرشته به زمين امد و از ديدن آن همه فرشته بي بال تعجب كرد .
او هر كه را كه مي ديد به ياد مي آورد . زيرا او را قبلا در بهشت ديده بود .
اما نفهميد چرا اين فرشته ها براي پس گرفتن بال هايشان به بهشت بر نمي گردند .
روزها گذشت و با گذشت هر روز فرشته چيزي را از ياد برد . و روزي رسيد كه فرشته ديگر چيزي از ان گذشته دور و زيبا به ياد نمي آورد .
نه بالش را و نه قولش را .
فرشته فراموش كرد . فرشته در زمين ماند . فرشته هرگز به بهشت باز نگشت
ولی من برمی گردم
ارسال شده: یک شنبه 10 تیر 1386, 11:18 am
توسط hadi
بودی حالا؟
سلام برسون
ارسال شده: جمعه 15 تیر 1386, 3:51 am
توسط abri
ارسال شده: یک شنبه 17 تیر 1386, 1:55 pm
توسط leila
ارزش یک سال را دانش آموزی که مردود شده می داند.
ارزش یک ماه را مادری که فرزندی نارس به دنیا آورده می داند
. ارزش یک هفته را سردبیر یک هفته نامه می داند.
ارزش یک دقیقه را شخصی که از قطار جا مانده.
و ارزش یک ثانیه را آنکه از تصادفی مرگبار جان بدر برده می داند.
هر لحظه گنج بزرگی است، گنجتان را مفت از دست ندهید!
باز به خاطر بیاورید که زمان به خاطر هیچکس منتظر نمی ماند
ارسال شده: یک شنبه 17 تیر 1386, 2:03 pm
توسط leila
دنيا اين جوريه ديگه: اگه گريه كني ميگن كم آوردي ، اگه بخندي ميگن ديوونست ، اگه دل ببندي تنهات ميزارن ، اگه عاشق بشي دلتو ميشكنن ، با اين حال بايد لحظه اي را گريست ، دمي را خنديد ، ساعتي را دل بست و عمري عاشقانه زيست
ارسال شده: یک شنبه 17 تیر 1386, 2:15 pm
توسط leila
Gravitation can not be held responsible for people
falling in love - Albert Einstein
ارسال شده: یک شنبه 17 تیر 1386, 2:17 pm
توسط leila
گفتم: لعنت بر شیطان!
لبخند زد.
پرسیدم: چرا می خندی؟
پاسخ داد: از حماقت تو خنده ام می گیرد
پرسیدم: مگر چه كرده ام؟
گفت: مرا لعنت می كنی در حالی كه هیچ بدی در حق تو نكرده ام
با تعجب پرسیدم: پس چرا زمین می خورم؟
جواب داد: نفس تو مانند اسبی است كه آن را رام نكرده ای. نفس تو هنوز وحشی است؛ تو را زمین می زند.
پرسیدم: پس تو چه كاره ای؟
پاسخ داد: هر وقت سواری آموختی، برای رم دادن اسب تو خواهم آمد؛ فعلاً برو سواری بیاموز. در ضمن این قدر مرا لعنت نكن!
گفتم: پس حداقل به من بگو چگونه اسب نفسم را رام كنم؟
در حالیكه دور می شد گفت: من پیامبر نیستم جوان ...!
ارسال شده: یک شنبه 17 تیر 1386, 2:54 pm
توسط hadi
خیلی زیبا بود
لذت بردم
ارسال شده: سه شنبه 19 تیر 1386, 5:34 pm
توسط hamideht
leila نوشته شده:گفتم: لعنت بر شیطان!
لبخند زد.
پرسیدم: چرا می خندی؟
پاسخ داد: از حماقت تو خنده ام می گیرد
پرسیدم: مگر چه كرده ام؟
گفت: مرا لعنت می كنی در حالی كه هیچ بدی در حق تو نكرده ام
با تعجب پرسیدم: پس چرا زمین می خورم؟
جواب داد: نفس تو مانند اسبی است كه آن را رام نكرده ای. نفس تو هنوز وحشی است؛ تو را زمین می زند.
پرسیدم: پس تو چه كاره ای؟
پاسخ داد: هر وقت سواری آموختی، برای رم دادن اسب تو خواهم آمد؛ فعلاً برو سواری بیاموز. در ضمن این قدر مرا لعنت نكن!
گفتم: پس حداقل به من بگو چگونه اسب نفسم را رام كنم؟
در حالیكه دور می شد گفت: من پیامبر نیستم جوان ...!
عالی بود ممنون
ارسال شده: چهار شنبه 20 تیر 1386, 12:43 pm
توسط leila
خدا
پدر ندارد!
مادر ندارد!
خواهر ندارد!
برادر ندارد!
چون اینها در شان خدا نیستند!
ولی خدا " دوست " دارد،
خدا انتخاب می کند
وتو انتخاب می شوی چون ...
دوست مقدس است
دوست پاک است
دوست .....
با خدا دوست باشید تا قطره قطره باران محبت آنچنان وجود شما را بنوازد که
هیچ آهنگی به طراوت آن نرسد.....
آنوقت است که می فهمی .....
خدا چند لحظه پیش در کنارت بود....
وتو نفهمیدی....
ارسال شده: چهار شنبه 20 تیر 1386, 12:50 pm
توسط leila
Everyone hears what you say
Friends listen to what you say
Best friends listen what you don't say
ارسال شده: چهار شنبه 20 تیر 1386, 1:34 pm
توسط leila
زندگی سخت نیست ما سختش میکنیم عشق قشنگ نیست ما قشنگش میکنیم دل ما تنگ نیست ما تنگش میکنیم دل هیچکس سنگ نیست ما سنگش میکنیم
ارسال شده: چهار شنبه 20 تیر 1386, 2:08 pm
توسط leila
ادما برای هم مثل كتابند !وقتی به آخرش می رسند می روند سراغ یه كتاب دیگه. یادمون باشه جلوی هم تند تند ورق نخوریم.
ارسال شده: چهار شنبه 20 تیر 1386, 6:06 pm
توسط abri
ارسال شده: چهار شنبه 20 تیر 1386, 7:40 pm
توسط leila
خیلی قشنگ بود
ارسال شده: سه شنبه 26 تیر 1386, 2:09 pm
توسط abri
leila نوشته شده:گفتم: لعنت بر شیطان!
لبخند زد.
پرسیدم: چرا می خندی؟
پاسخ داد: از حماقت تو خنده ام می گیرد
پرسیدم: مگر چه كرده ام؟
گفت: مرا لعنت می كنی در حالی كه هیچ بدی در حق تو نكرده ام
با تعجب پرسیدم: پس چرا زمین می خورم؟
جواب داد: نفس تو مانند اسبی است كه آن را رام نكرده ای. نفس تو هنوز وحشی است؛ تو را زمین می زند.
پرسیدم: پس تو چه كاره ای؟
پاسخ داد: هر وقت سواری آموختی، برای رم دادن اسب تو خواهم آمد؛ فعلاً برو سواری بیاموز. در ضمن این قدر مرا لعنت نكن!
گفتم: پس حداقل به من بگو چگونه اسب نفسم را رام كنم؟
در حالیكه دور می شد گفت: من پیامبر نیستم جوان ...!
خيلى قشنگ بود
ارسال شده: یک شنبه 31 تیر 1386, 4:56 am
توسط TNZ
صبر بر دوري تو هرگز...!!!
سلام
اي مهربان پروردگار پاك بي همتا
خدايا جزتو آيا مهرباني هست؟
گرچه پيمان خودم را با تو بشكستم
نمي شد باورم اما چه زيبا باز من را سوي خود خواندي
عزيزا من گمان مي كردم كه ديگر راه برگشتي برايم نيست
خداوندا مر البته مي بخشي
گمان مي كردم به جرم غفلت از تو
مرا راندي و در را پشت سر بستي
حبيبا باورش سخت است
اما تو مرا اينك براي آشتي خواندي؟؟!!
به پاس آشتي باتو اينك
من خدايا عهد مي بندم
از اين پس بي شكايت دوست خواهم داشت
بي توقع مهر مي ورزم
خدايا سينه ام را رحمت پاك گشايش مرحمت فرما
به لب هايم تبسم را
به چشمم نور پاكت را
به قلبم مهرورزي را
خداوندا بلنداي دعايت را عطايم كن
تو معشوق همه عالم
از اين پس عاشقي را پيشه ام فرما
خدايا راستش من آدميزادم
گاه گاهي گر گناهي مي كنم
طغيان مپندارش
كريما من گناهي بنده اي دارم
و تو بخشايشي جنس خدا
آيا اميد بخششم بي جاست؟
خودت گفتي بخوان
مي خوانمت اينك مرا درياب
به چشماني كه مي جويد تو را نوري عنايت كن
و خالي دو دست كوچكم را
هديه اي اينك عطا فرما
خودت گفتي كسي را دست خالي برنگردانيد
كنون اي اولين و آخرينم
بارالها راست مي گويم
دگر من با خدايم آشتي هستم
ببخشا آن گناهاني كه دور از چشم مردم
در حضورت مرتكب گشتم
گناهاني كه نعمت هاي پاكت را مبدل كرد
خداوندا ببخشا آن گناهاني كه باعث شد دعايم بي اثر گردد
گناهاني كه اميد مرا از تو پريشان كرد
خدايا پيش آناني كه مي گويند من را تو نمي بخشي
تو رسوايم مكن
من گفته ام من مهربان پروردگار قادري دارم
كه مي بخشد مرا
آيا به جز اين است؟
خدايا بين من با آنكه نامت را نمي خواند
فرقي نيست؟
اگر من را به عدلت در ميان آتش اندازي
ميان آتشت باز مي گويم
هلا اي مردمان
من مهربان پروردگار قادري دارم
چه پيوندي ميان آتش و قلبي كه مهر تو در آن پيداست؟
و گيرم صبر بر آتش
وليكن صبر بر دوري تو هرگز
خدايا خوب مي دانم مرا تنها نمي خواهي
خدايا راست مي گويي
غريب اين زمين خاكيت
جز تو كه را دارد؟
مرا مهمان دنياي خودت كردي
كريما تو پذيرايي از مهمان خود را خوب مي داني
تو صاحبخانه خوبم
تو ظرف خالي مهمان خود را دوست مي داري؟
خداوندا مرا جز تو خدايي نيست
و مي دانم تو نوميدي ما اميدواران خودت رت بر نمي تابي
اگر برگردم از پيش تو با دستان خالي
منكرانت شاد مي گردند
خداوندا شهادت مي دهم هستي
شهادت مي دهم من مهربان پروردگار عادلي دارم
شهادت مي دهم من مهربان قلبي ز روح پاك او دارم
شهادت مي دهم من قطره اي از روح اويم
گرچه گاهي خود نمي دانم
شهادت مي دهم من قلب پاكي را براي مهرورزي دارم اما
خوب چه باك ار آن كه گاهي هم بگيرد او
گواهي مي دهم من جلوه اي از ذات پاك كبريا هستم
و من هستم كه او مي خواست من باشم
و مي خواهم كه من آن گونه اي باشم كه مي خواهد
بيا اي مهربان همراه خوب مهر آيينم
بخوان با من
بخوان زيرا اگر باهم بخوانيمش
جواب هردومان را زود خواهد داد
خداوندا تو را من دوست مي دارم
و مي دانم تو نور آسمانها و زمين
هر لحظه با من از خودم نزديك تر هستي
تو گرماي محبت را عنايت كن
زميني بنده ام اما يقيني آسماني را عطايم كن
خدايا مزه زيباي بخشش را به كام قلب ما بنشان
تو لبخند رضايت را عطامان كن
خدايا قلب ما را
منزل پاك خودت را از حسادت ها رهايي ده
خدايا قدرتم ده تا ببخشم آن كه من را سخت آزرده ست
خدايا من چه مي گويم
چنانم كن كه مي خواهي
مرا آن كن كه مي داني...!!
ارسال شده: دو شنبه 1 مرداد 1386, 8:42 pm
توسط ATOSA
بسی فیض بردیم حاج خانم
ارسال شده: سه شنبه 2 مرداد 1386, 7:48 pm
توسط hamideht
abri نوشته شده:
عالی بود
ارسال شده: سه شنبه 2 مرداد 1386, 7:49 pm
توسط abri
merci
manam oon roz ro entezaar mikesham