مطالب جالب ادبي فارسي و انگليسي
-
abri
- آخرشه !
- پست: 3773
- تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 12:09 pm
پست
توسط abri » شنبه 24 آذر 1386, 4:01 am
Nersi نوشته شده:الهی
تو آنی که از بنده ناسزا بینی و به عقوبت نشتابی.از بنده کفر شنوی و نعمت از او باز نگیری! توبت و انابت بر او عرضه کنی و به پیغام و خطاب خود او را باز خوانی و اگر باز آمد او را وعده مغفرت دهی.
پس با دشمن بد کردار چنینی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
با دوستان نیکوکار چـــــــــــــــونی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
واقعا!
زیبا بود..
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...
-
Nersi
- آخرشه !
- پست: 2493
- تاریخ عضویت: شنبه 5 آبان 1386, 11:40 am
- محل اقامت: تهران
پست
توسط Nersi » شنبه 24 آذر 1386, 12:37 pm
سال ها پیش از این
زیر یک سنگ گوشه ای از زمین
من فقط یک کمی خاک بودم همین
یک کمی خاک که دعایش
پر زدن آن سوی پرده ی آسمان بود
آرزویـــــش همیشـــــه
دیدن آخرین قله ی کهکشان بود
خاک هر شب دعا کرد
از ته دل خدا را صدا کرد
یک شب آخر دعایش اثر کرد
یک فرشته تمام زمین را خبر کرد
و خدا تکه ای خاک برداشت
آسمان را در آن کاشت
خاک را توی دستان خود ورز داد
روح خود را به او قرض داد
خــــــاک
توی دست خدا نــــــور شد
پر گرفت از زمین دور شد
راستی
من همان خاک خوشبخت
من همان نور هستـــــــــــم
پس چــــــــــــــرا گاهی اوقات
این همه از خـــدا دور هستم!!!
----->
-
abri
- آخرشه !
- پست: 3773
- تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 12:09 pm
پست
توسط abri » سه شنبه 9 بهمن 1386, 2:48 pm
chera vaghean chera?
ghashang bod
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...
-
hadi
- كارش درسته
- پست: 4070
- تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
-
تماس:
پست
توسط hadi » شنبه 23 آبان 1388, 7:55 am
پدر و پسر در كوه ها قدم می زدند.ناگهان پسرك زمین خورد و صدمه دید فریاد كشید ووواو... و ...
با كمال تعجب شنید صدایی در كوهستان تكرار كرد ووواو...و. با تعجب فریاد كشید" تو كی هستی؟"
و جواب شنید" تو كی هستی؟" پسرك فریاد كشید" من تو را تحسین می كنم" صدا جواب داد "من
تو را تحسین می كنم" پسرك عصبانی شد و فریاد زد "ترسو" و جواب شنید"ترسو"
پسرك به طرف پدرش برگشت و پرسید "داره چه اتفاقی می افته؟" پدر لبخندی زد و گفت:"پسرم دقت كن" و فریاد كشید،تو یك قهرمان هستی" صدا پاسخ داد "تو یك قهرمان هستی."
پسرك شگفت زده شد اما چیزی دستگیرش نشد.پدر پاسخ داد : مردم این پدیده را اكو می نامند اما در واقع این زندگی است.هر چیزی كه انجام دهی یا بگویی بسوی تو باز خواهد گشت و زندگی انعكاس كارهای ماست. اگر در دنیا بدنبال عشق باشی، در حقیقت عشق را بوجود می آوری. اگر رقابت بیشتری بخواهی، رقابت را بوجود می آوری. و این هماهنگی میان همه چیز و در همه جوانب زندگی برقرار است.تو هر چیزی را كه به زندگی بدهی،زندگی همان را به تو خواهد داد.
زندگی تو یك اتفاق نیست،آن ها انعكاس وجود خود تو هستند
معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد
-
abri
- آخرشه !
- پست: 3773
- تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 12:09 pm
پست
توسط abri » یک شنبه 24 آبان 1388, 3:08 am
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...
چه کسی حاضر است؟
کاربران حاضر در این انجمن: کاربر جدیدی وجود ندارد. و 1 مهمان