تريبون آزاد

گپ و سرگرمی اعضا
Nersi
آخرشه !
آخرشه !
پست: 2493
تاریخ عضویت: شنبه 5 آبان 1386, 11:40 am
محل اقامت: تهران

Re:

پست توسط Nersi » جمعه 11 اردیبهشت 1388, 11:34 am

بسم الله.... :?
-----> :)

نمایه کاربر
abri
آخرشه !
آخرشه !
پست: 3773
تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 12:09 pm

Re:

پست توسط abri » جمعه 11 اردیبهشت 1388, 9:25 pm

بووووووووووو! :evil:
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...

نمایه کاربر
Ahmaad
آخرشه !
آخرشه !
پست: 1669
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 7:05 pm
محل اقامت: Kuwait
تماس:

Re:

پست توسط Ahmaad » جمعه 11 اردیبهشت 1388, 9:32 pm

وااا ؟ بووووووو بد می ده جن ه ؟؟؟




:mrgreen:
تصویر

Nersi
آخرشه !
آخرشه !
پست: 2493
تاریخ عضویت: شنبه 5 آبان 1386, 11:40 am
محل اقامت: تهران

Re:

پست توسط Nersi » سه شنبه 15 اردیبهشت 1388, 3:31 pm

صدق الله...
-----> :)

نمایه کاربر
hadi
كارش درسته
كارش درسته
پست: 4070
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
تماس:

Re:

پست توسط hadi » جمعه 18 اردیبهشت 1388, 5:52 pm

العلی العظیم، رحم الله من قراء فاتحه مع الصلوه :P

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد

Nersi
آخرشه !
آخرشه !
پست: 2493
تاریخ عضویت: شنبه 5 آبان 1386, 11:40 am
محل اقامت: تهران

Re:

پست توسط Nersi » شنبه 19 اردیبهشت 1388, 6:39 am

اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجّل فرجهم...رحم الله من قراء سوره البقره :P (لطفاً آقا محمد هادی لطف کنن) :evil:
-----> :)

نمایه کاربر
mmk
آخرشه !
آخرشه !
پست: 1862
تاریخ عضویت: یک شنبه 18 شهریور 1386, 2:47 pm
تماس:

Re:

پست توسط mmk » دو شنبه 21 اردیبهشت 1388, 4:21 pm

صدق الله العلی العظیم :D
دست هایی که کمک میکنند مقدس تر از لبهایی هستند که دعا می خوانند(کوروش کبیر)

نمایه کاربر
hadi
كارش درسته
كارش درسته
پست: 4070
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
تماس:

Re:

پست توسط hadi » جمعه 29 خرداد 1388, 8:40 pm

Nersi نوشته شده:اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجّل فرجهم...رحم الله من قراء سوره البقره :P (لطفاً آقا محمد هادی لطف کنن) :evil:
تو حمدو خوندی که من بقره رو بخونم آخه؟ :lol:

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد

نمایه کاربر
nono
ReD RoSe
ReD RoSe
پست: 2411
تاریخ عضویت: دو شنبه 16 مهر 1386, 7:38 pm
تماس:

Re: تريبون آزاد

پست توسط nono » شنبه 30 خرداد 1388, 8:27 am

Moe?
edeya chay?

واه؟
ایناچیه؟

na baba lri ham khashe t boland oo jar bezaneshaa :P

O

amde
زندگی قافیه باران است ، من اگر پاییزم و درختان امیدم همه بی برگ شدند تو بهاری و به اندازه باران خدا زیبایی . . . !

Nersi
آخرشه !
آخرشه !
پست: 2493
تاریخ عضویت: شنبه 5 آبان 1386, 11:40 am
محل اقامت: تهران

Re: Re:

پست توسط Nersi » یک شنبه 31 خرداد 1388, 1:00 pm

hadi نوشته شده:
Nersi نوشته شده:اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجّل فرجهم...رحم الله من قراء سوره البقره :P (لطفاً آقا محمد هادی لطف کنن) :evil:
تو حمدو خوندی که من بقره رو بخونم آخه؟ :lol:
بهله خوندم از قدیم الایّام فاتحه رو تو دلشون می خوندن و صلوات رو هوار می زدن :P بخون بخون خجالت نکش :evil:
-----> :)

نمایه کاربر
abri
آخرشه !
آخرشه !
پست: 3773
تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 12:09 pm

Re: تريبون آزاد

پست توسط abri » یک شنبه 31 خرداد 1388, 4:29 pm

من از تبار پاک آریایی
قشنگترین قصیده رهایی
هوای عشق تازه نیست تو رگهاااام
تن نمی دم به رنگ کهربایی

:(
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...

نمایه کاربر
abri
آخرشه !
آخرشه !
پست: 3773
تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 12:09 pm

Re: تريبون آزاد

پست توسط abri » سه شنبه 16 تیر 1388, 3:00 pm

اين متن خيلی به دلم نشست....مسلما به دل همه کسایی که تو غربت و به خصوص کانادا زندگی می کنن هم می شینه...



از توی کوچه ها رد میشوی.. صدای خنده ی بلند دخترها و پسرهایی می آید که مست شده اند و فریاد میزنند. هرازگاهی پشتم را نگاه میکنم . چهار چشمی جلویم را میپایم.

صدای خیابان شریعتی توی گوشم میپیچد. بوق سر چهار راه دولت. عجب چراغ قرمز طولانی ای بود.

اینجا اما ، از کنار کافی شاپهای " استار باکس" رد میشوم. بوی قهوه ی ناب است. یاد حرف شوهر عمه م می افتم که میگفت : "آنور اب ، کف پای توی با زمین ارتباط برقرار نمیکند". لبخند میزنم.

صدای تاکسی ران ها میپیچد. "آزادی بیا آزادی".

به مترو راهم ندادند. هرچه گفتم یادم رفته بود از اتوبوس بلیط مترو را بگیرم. گفت :" میخوای وارد بشی ، دودلار و هفتاد و پنج سنت." گفتم آخر انصاف نیست، من دودلار و هفتاد و پنج سنت را همین الان دادم. " ببخشید. یا پول بده یا وارد نشو".

شش ماه است اینجا درس میخوانم. معلم هم هستم. چه تصویر قشنگی. "دانشجوی فوق هست و درس هم میده".

اینجا آقا صادق دارند. یک عراقی ایرانی الاصل که مغازه دارد.

صدای ترکی سوپر دریانی در گوشم میپیچد . "بیر دانه ماست" . " خوب داری ترکی یاد میگیریها"...

نیما میگوید از ایران متنفر است. ایمان میگوید کی توی ایران میتونستیم بدون چشم هم چشمی زندگی کنیم ؟

صدای شاگردهام توی گوشم میپیچد. یکبار به یکی از بچه ها – که اسمش سماع بود. روزی که اسمش را شنیدم، به چشم دیگری نگاهش میکردم. از زمانی که اسمش را سر کلاس صدا کردم انگار صورتش زیباتر شده بود- گفتم ، اگر بتونی 80 تا کار فهرست کنی که دوست داری توی زندگیت انجام بدی ، به همه ی کلاس پیتزا میدم. چه چشمهایی داشت. پر برق. شیطنت از سیاهی چشمهاش بالا میرفت. به من یکبار گفته بود : اگر دلتون میخواست اینجا میموندید. رفتن و فوق لیسانس خوندن بهونه ست."

86 تا کار رو نوشته بود : دوست داشت خلبانی بکنه. خط میخی یاد بگیره. اورست رو فتح کنه. سایت ویندوز رو هک بکنه..

چه لیستی درست کرده بود. از کلاس که بیرون اومدم ، پشتم صاف شده بود. موقع رانندگی ، به تمام ماشینها راه میدادم.

هوا کم کم سرد میشود. مسعود دیگربه ایران برنمیگردد. 1 ساعت با هم بحث میکنیم. کف پاهایم ، هرچقدر میگردند ، چیزی نمیببینند. مجید میگفت صبح پاشده ، هوای ابری رو دیده و های های گریه کرده.

تمام داروخانه ها مثل همند. تمام مغازه ها ، حاضرند هرکاری بکنند که ازآنها خرید بکنی. توی کیف پولم 12 تا کارت هست. دو تا کارت اعتباری، دو تا بیمه ، 5تا کارت تخفیف از مغازه های زنجیره ای.

توی یک مغازه میرم ، خسته ام. ترم پیش کلاسم با فرانسوی ها و کبکی ها بود. دلم هوای درس دادن موسسه ی توی پاسداران را کرده بود. با تخته پاککن که توی سر آریا میزدم ، بچه ها ریسه میرفتند. گچ هوا را پر میکرد. همه از قصد فارسی حرف میزنند که با تخته پاککن ابری گچ آلود توی سرشان بزنم.

اینجا ، به شوخی که به شانه ی بچه ها میزنم ، همه نگاه میکنند. خدا ر شکر این کلاس همه مکزیکی و مراکشی هستند. میتوانم یک کم شوخی کنم و ازینجا بد بگویم. همه شان دلتنگ کشورشان هستند.

عجب بادی میاید. غریبه کش و آشنا کش. تلفنم زنگ میزند. شاگرد کلمبیایی من هست. " میخوام باهاتون صحبت کنم." گفتم شاید سر کار بهش بی احترامی کردند ، یا دیگر نمیخواهد سر کلاس بیاید.جلسه ی قبل خیلی با هم ایاق شده بودیم. میخواست برای فوق لیسانس اقدام بکند.

توی کافی شاپ "تیم هورتونز" مینشینیم. کناری ها ایرانی هستند. سلام میکنم. عیب ندارد اگر جواب ندهند. لینا شروع میکند : دیشب از فرط هیجان ، مدام میرفتم دستشویی. آخه برادرم به من زنگ زد. گفت که برای ژانویه برای من بلیط گرفته که برگردم. (اشک توی چشمهاش جمع میشود.) نمیدونم برم یا نه. از خوشحالی خوابم نبرده. فقط مشکل تافل دارم. اگر برم ، به اینجا نمیرسم.

به من چی پیشنهاد میکنین؟

میگویم : میتونم بهت بگم که با تمام وجودم ، حسودی میکنم ؟ منتظر جواب من موندی ؟ برو ! یک لحظه هم معطل نکن. همونجا امتحان بده و حالی تازه کن و برگرد.

با تمام وجودش بغلم میکند. منتظر جواب من مانده بود.

به مسخره میگویم - نه لینا این غیر منطقیه. اینجا همه چی داری. بیمه و کار و احترام . هویت هم پیدا میکنی. دیگر مجبور نیستی مدتها توی صف ویزا بمونی. پاسپورت کانادایی رو که میدی همه بهت احترام میگذارن. اینجا دموکراسی هست. آزادی هست. اقتصاد خوب داره. دیگه چی میخوای؟ به معنای واقعی خارجه! همه ی مردم کتاب میخونن. همه سرشون به کار خودشونه . اصلا" بگو ببینم : مگه توی کلمبیا آدم نمیکشند؟ مگه فقر و بیسوادی بیداد نمیکنه ؟نمیفهمم برای چی میخوای بری.. اینجا که همه چیز هست !

کلی میخندیم. ادای آدمهایی رو در میاوریم که هر کشوری رو توی سه عبارت خلاصه میکنند و با این "خلاصه کردن" ها ، زندگی میکنند.

دلم هوای آیدا را کرده . تنها شاگردی که هیچوقت از چشمهاش متوجه وجودش نشده بودم. میدانستم احساس آتشینش به من و کلاس، دوام زیادی ندارد. اینها فازهای زودگذر بود. اما ، آیدا ، عجب مثل ماه بود. فکر میکنم ..نیایش الان کجاست ؟ خداکند گرفتار نباشد. بالاخره خبرنگار شد یا نه ؟ شبنم و دلوانیه چطور ؟ دلم میخواست بگویم بچه ها ، ممنون که اینقدر باهوش بودید ، اینقدر پردردسر ، اینقدر پرحرف و پر از فکر. و به نیلوفر و یاسمن بگویم ، از طرف من به چشمهای شاگردهایتان اینقدر نگاه بکنید تا بفهمید از چی ناراحتند و چی خوشحالشان میکند. یادم باشد بهشان بگویم که هروقت جواب سوالهاشان را درست دادند ، ازشان بخواهند دستشان را بالا بیاورند و انها یکی به دستشان بزنند. کاش کلاس شبنم و آیدا ، همه شان معلم شوند.

اینجا زردآلو دانه ای فروخته میشود. یکبار یواشکی یکدانه زردآلو توی مغازه خوردم تا هوس زردآلویم برود. مجبورم غذا استیک درست کنم. یک نصفه بلال هم آب پز میکنم.

صدای آقا داریوش میپیچد. هروقت شهرداری بساطش را جمع میکرد ؛ نزدیکش میرفتم که دلداری بدم. میگفت:" برو. فقط برو. حوصله ندارم فکر کنند مشتری دارم" بلالی پانصد تومن. شب که می آمدم خونه ، کتم بوی دود ذغال میداد. موقع برگشتن ، یاید از قیطریه بندازیم و برویم.. دیشب آقا داریوش گفت بلال اصفهان می آورد. برگشتنا ، چند آهنگ و بعد ، رادیو پیام. اخبار ترافیک. " صدر غرب به شرق ترافیک سنگین." صدای دلنشین مجریهای ترافیک.

بچه ها توی دانشگاه میگفتند مغازه "فارما" دستمال دستشویی حراج کرده. از یک دلار شده 60 سنت. همه ی آدمها ، مثل روز قیامت به داروخانه میدوند و با یک جعبه بیرون می ایند. مغازه ی بغلی ، مرغ های هفته ی پیش را حراج کرده. مرغی 12 دلار.

صدای پدرم میاید. به سمت در میروم . همه خسته برگشتیم. پر از حرف و حدیث. بابا از کنارم رد میشود ، الان 4 سال هست ، هر وقت که از کنار من رد میشود ، احساس میکنم یکبار دیگر هم فرصت در آغوش کشیدنش را از دست دادم. مادرم گله میکند که مدرسه خسته اش میکند. با خودم فکر میکنم ، با اینکه کورتون میخورد ، چقدر بانمک و خوشگل است.

صدای برادرم میپیچد. پیچیدن صدایش کافی است.

مرغ به دست و دستمال به دست ، به خانه می آیم. وبسایت رادیو را باز میکنم. "صدر غرب به شرق " ترافیک سنگین هست. به پدرم گفته بودم : اگر یه روز به اینجا عادت کردم چی ؟ اگر ازینجا خوشم اومد ؟ گفته بود : یعنی چی ؟ من 6 سال آمریکا بودم. دکترام رو گرفتم و برگشتم. به هیچ چیز هم عادت نکردم. به بابا میگم : بابا یادتونه همکارهاتون از امریکا به شما زنگ زدن و گفتن " داریوش جات اینجا خیلی خالیه؟" و شما گفتین " عیب نداره. جای من اینجا خالیتره "

چشمهایم را میبندم. صدای بوق ماشینها میپیچد. چرا اینقدر حساس شدم ؟ من که خودم با پای خودم آمدم. به پاهایم نگاه میکنم. شاید از دست من عصبانی اند. دکتر ابراهیم ، شوهر عمه ام گفته بود پاهایت اينجا با کف زمین ارتباط ندارد. دلم برایشان میسوزد. دیشب پای تلفن ، مسوول شرکت "راجرز" سرم داد زد. چه کار میتوانستم بکنم ؟ پاهایم ضعف رفتند.

شیخ فضل الله، ترافیک سنگین در حال حرکت هست. یک مورد تصادف در سهروردی باعث ایجاد ترافیک شده ، از رانندگان تقاضا میکنیم توقف ننمایند.

چند روزی هست که صورتم دوباره مثل روزهای تهران ، لبخند میزند مدام.

آنطرف تر ، یک بلیط هواپیما روی میز هست. مونترال- فرانکفورت فرانکفورت –تهران .فقط برای دو هفته. ساعت را نگاه میکنم . فکری ، لبخندی خوش طعم روی صورتم می آورد. "خدا کند موقع ترافیک برسم".

منبع: http://byebyecanada.blogfa.com/8712.aspx
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...

نمایه کاربر
TNZ
پادشاه
پادشاه
پست: 6111
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
تماس:

Re: تريبون آزاد

پست توسط TNZ » سه شنبه 16 تیر 1388, 3:55 pm

واااااااااااای ابری خیلی قشنگه!!!
با این که تو غربت نیستم ولی با خوندن این متن آدم غربت رو با تمام وجودش حس می کنه.
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.

نمایه کاربر
abri
آخرشه !
آخرشه !
پست: 3773
تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 12:09 pm

Re: تريبون آزاد

پست توسط abri » چهار شنبه 17 تیر 1388, 6:24 pm

آره قشنگ نوشته
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...

نمایه کاربر
abri
آخرشه !
آخرشه !
پست: 3773
تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 12:09 pm

Re: تريبون آزاد

پست توسط abri » پنج شنبه 18 تیر 1388, 3:58 am

اهل دانشگاهم
روزگارم خوش نيست
ژتوني دارم
خرده عقلی
سر سوزن شوقي

اهل دانشگاهم پيشه ام گپ زدن است
گاه گاهي مي نويسم تكليف
مي سپارم به شما
تا به يك نمره ناقابل بيست
كه در آن زندانيست
دلتان زنده شود
چه خيالي چه خيالي ميدانم
گپ زدن بيهوده است
خوب ميدانم دانشم بيهوده است
اوستاد از من پرسيد
چقدر نمره ز من مي خواهي
من از او پرسيدم دل خوش سيري چند


اهل دانشگاهم
قبله ام آموزش
جانمازم جزوه
مشق از پنجره ها ميگيرم
همه ذرات وجودم متبلور شده است
درسهايم را وقتي مي خوانم
كه خروس مي كشد خميازه
مرغ و ماهي خواب است
خوب يادم هست
مدرسه باغ آزادي بود
درس بي كرنش مي خوانديم
نمره بي خواهش مي آورديم
تا معلم پارازيت مي انداخت
همه غش مي كرديم
كلاس چقدر زيبا بود و معلم چقدر حوصله داشت
درس خواندن آنروز
مثل يك بازي بود
كم كمك دور شدم از آنجا
بار خود را بستم
عاقبت رفتم در دانشگاه
به محيط خشن آموزش
و به دانشكده علوم سرايت كردم
رفتم از پله كامپيوتر بالا
چيزها ديدم در دانشگاه
من گدايي ديدم در آخر ترم
در به در مي گشت
يك نمره قبولي مي خواست


من كسي را ديدم
از ديدن يك نمره ده
دم دانشگاه پشتك مي زد
شاعري ديدم
هنگام خطابه
به خرچنگ مي گفت ستاره
و اسيد نيتريك را جاي مي مي نوشيد
همه جا پيدا بود
همه جا را ديدم
بارش اشك از نمره تك
جنگ آموزش با دانشجو
حذف يك درس به فرماندهي كامپيوتر
فتح يك ترم به دست ترميم
قتل يك لبخند در آخر ترم
همه را من ديدم
من در اين دانشگاه در به در و ويرانم
من به يك نمره نا قابل ده خشنودم
من به ليسانس قناعت دارم
من نمي خندم اگر دوست من مي افتد
من نمي خندم اگر نرخ ژتون را دو برابر بكنند
و نمي خندم اگر موي سرم مي ريزد
من در اين دانشگاه
در سراشيب كسالت هستم
خوب مي دانم استاد
كي كوئيز مي گيرد
برگه حذف كجاست
سايت و رايانه آن مال من است
تريا،نقليه و دانشكده از آن من است
ما بدانيم اگر سلف نباشد
همگي مي ميريم
و اگر حذف نباشد
همگي مشروطيم


نپرسيم كه در قيمه چرا گوشت نبود
كار ما نيست شناسايي مسئول غذا
كار ما نيست شناسايي بي نظمي ها
كار ما شايد اينست كه در مركز پانچ
پي اصلاح خطا ها برويم

http://parand7.blogfa.com/post-64.aspx
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...

Nersi
آخرشه !
آخرشه !
پست: 2493
تاریخ عضویت: شنبه 5 آبان 1386, 11:40 am
محل اقامت: تهران

Re: تريبون آزاد

پست توسط Nersi » پنج شنبه 18 تیر 1388, 9:55 pm

مراحل تغییر چهره مایکل جکسون به روایت عکس !! :mrgreen:
پیوست ها
afcbx27beu06gwyxnm06.jpg
afcbx27beu06gwyxnm06.jpg (92.75 کیلو بایت) مشاهده 6377 مرتبه
rer65fbx2ay075uu9gb3.jpg
rer65fbx2ay075uu9gb3.jpg (74.87 کیلو بایت) مشاهده 6377 مرتبه
6thgksx7jlpv9r9mozv.jpg
6thgksx7jlpv9r9mozv.jpg (78.59 کیلو بایت) مشاهده 6372 مرتبه
nt9lrty3g69w4aj6jsno.jpg
nt9lrty3g69w4aj6jsno.jpg (90.14 کیلو بایت) مشاهده 6370 مرتبه
s1la7gymot81boryty3.jpg
s1la7gymot81boryty3.jpg (150.21 کیلو بایت) مشاهده 6369 مرتبه
-----> :)

Nersi
آخرشه !
آخرشه !
پست: 2493
تاریخ عضویت: شنبه 5 آبان 1386, 11:40 am
محل اقامت: تهران

Re: تريبون آزاد

پست توسط Nersi » پنج شنبه 18 تیر 1388, 9:58 pm

مراحل تغییر چهره مایکل جکسون به روایت عکس !! :mrgreen:
پیوست ها
jbq53vxuwexiid6kkll.jpg
jbq53vxuwexiid6kkll.jpg (73.08 کیلو بایت) مشاهده 6376 مرتبه
0e4oigruh1qm6rcsqs40.jpg
0e4oigruh1qm6rcsqs40.jpg (120.23 کیلو بایت) مشاهده 6376 مرتبه
6v78patot4ijeurmcizp.jpg
6v78patot4ijeurmcizp.jpg (93.77 کیلو بایت) مشاهده 6373 مرتبه
43641ug22lne7leq5eub.jpg
43641ug22lne7leq5eub.jpg (72.24 کیلو بایت) مشاهده 6371 مرتبه
i296wv0u39t43ydk19gj.jpg
i296wv0u39t43ydk19gj.jpg (107.3 کیلو بایت) مشاهده 6370 مرتبه
-----> :)

Nersi
آخرشه !
آخرشه !
پست: 2493
تاریخ عضویت: شنبه 5 آبان 1386, 11:40 am
محل اقامت: تهران

Re: تريبون آزاد

پست توسط Nersi » پنج شنبه 18 تیر 1388, 10:00 pm

مراحل تغییر چهره مایکل جکسون به روایت عکس !! :mrgreen:
پیوست ها
x2r1rf3q5vklkdlbnus.jpg
x2r1rf3q5vklkdlbnus.jpg (85.48 کیلو بایت) مشاهده 6381 مرتبه
sspb2p3vzv74o0ly3ad.jpg
sspb2p3vzv74o0ly3ad.jpg (100.66 کیلو بایت) مشاهده 6380 مرتبه
x14ifjahfpadqnsird7.jpg
x14ifjahfpadqnsird7.jpg (82.49 کیلو بایت) مشاهده 6378 مرتبه
q5db8oxx3suhxpbfgo5v.jpg
q5db8oxx3suhxpbfgo5v.jpg (161.03 کیلو بایت) مشاهده 6378 مرتبه
cks0fjl1qkhvl94hvu44.jpg
cks0fjl1qkhvl94hvu44.jpg (128.26 کیلو بایت) مشاهده 6375 مرتبه
-----> :)

نمایه کاربر
Ahmaad
آخرشه !
آخرشه !
پست: 1669
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 7:05 pm
محل اقامت: Kuwait
تماس:

Re: تريبون آزاد

پست توسط Ahmaad » پنج شنبه 18 تیر 1388, 10:24 pm

:mrgreen: :mrgreen: :mrgreen:

با همه این کاراش به نظر من یکی دوتا آهنگش فراموش نشدنیه!
مخصوصا earth song!
تصویر

نمایه کاربر
Ahmaad
آخرشه !
آخرشه !
پست: 1669
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 7:05 pm
محل اقامت: Kuwait
تماس:

Re: تريبون آزاد

پست توسط Ahmaad » پنج شنبه 18 تیر 1388, 11:04 pm

Ahmaad نوشته شده::mrgreen: :mrgreen: :mrgreen:

با همه این کاراش به نظر من یکی دوتا آهنگش فراموش نشدنیه!
مخصوصا earth song!
تصحیح می کنیم!

یکی دو تا نه و خیلی از آهنگهاش فراموش نشدنی اند! بیشترشون در واقع!
تصویر

ارسال پست

چه کسی حاضر است؟

کاربران حاضر در این انجمن: کاربر جدیدی وجود ندارد. و 1 مهمان