حكم بديد

[کراش]

به همین خیال باش تا اموراتت بگزرد

روم به دیوار ولی باید با ماتهتش اسمش رو رو دیوار بنویسه

[hadi]

2 تا حکم میدم
1- بره سوم دبستان بشینه و املا یاد بگیره
2- کفش دژبان و واکس بزنه

[TNZ]

همش برا من بستنی بخره

[Babak Radfar]

حکم بدم؟
من حاکم ام؟
خوب پس بشينين تا دودتون بدم
حکم دل
من کاظم حکم لازم

[hadi]

قبول نیست

ما بی دلان چی کار کنیم؟

[hamideht]

وادارش میکنم آشپزی کنه و اتاقشو مرتب کنه

[TNZ]

وادارش می کنم آشپزی یاد هادی بده

[hadi]

با اتوبوس میارمش تهران، بلیط از اینا براش میگیرم که باید ته اتوبوسو بگیره بدو ه

[TNZ]

اتوبوس از روش رد بشه

[hadi]

سنگ سار

یک ذره هم تخفیف نمیدم

[hamideht]

تو تاریکی جیغ می کشم

[TNZ]

تو تاریکی جیغ بکشه

[hamideht]

ت. تاریکی برای اینم جیغ می کشم

[saeedeh]

تو تاریکی می ندازمش پیش سوسکای بالدار براق تا راحت تر جیغ بکشه

[TNZ]

دیگه نباید گریه کنه

[hadi]

هر چی فکر میکنم چیزی به ذهنم نمیرسه، فقط جهنم خوراکشه

[TNZ]

بره تو سیاه چاله فضائی

[hamideht]

از طبقه 30 ام پرتش می کنم تو گل و آب کثیف که بپاشه به درو دیوار

[TNZ]

آواتارشو عوض کنه

[hadi]

با منجنیق میندازمش توی گشت ارشاد

حکمشم شلاق