خیلی ممنون از لطف دوستان
من با این پستم نخواستم مقصر تعیین کنم
شاید هم در مورد کسایی که می بینم ظاهر غلط انداز منو دچار اشتباه کنه
ولی در مورد خودم که اشتباه نمی کنم
دوست صمیمی من چادریه همونی که خیلی باهاش می رم بیرون خودمم درسته چادر سر نمی کنم ولی نمی ذارم حتی یک تار موم بیرون باشه مانتو های من به گشادی معروفه ولی اینم قابل ذکر واسه خانوما که حجابم اصلا باعث بد تیپی یا به روز نبودنم نیست مثل بقیه ام
رفتارمونم تا اونجایی که می تونیم سعی می کنیم سنگین باشه
حالا با این اوصاف فکر کنم بیشترین مزاحمتای خیابونی واسه ما پیش میاد واسه همینم در این زمینه تجربه ی زیادی دارم تا حالا هم خیلی تو خیابون در گیر شدم با اینکه همیشه خیلی سعی دارم کارمون به دعوا نکشه
حتی گاهی بی خیال دیدن هم می شیم این ظلم نیست
پس لطفا نگین که پوشش دخترا باعثه چون من تو خیلی موارد دیدم که دختره با چه وضعی از کنار من رد می شه اونوقت پسره اونو ول کرده مزاحم ما می شه با ور کنین ما هیچ رفتار جلفی نداشتیم اخه ببینید ادمو چطور می سوزونن
ابری جون دلت خوشه ها کجای ایران امر به معروف می کنن اگه اینطور بود که دیگه من انقدر دلم پر نبود
هر وقت هم کسی بخواد امر به معروف و ... کنه فقط داره اداشو در میاره یه سری دستور دادن و انتقاد های بی جا رو با این چیزا اشتباه گرفتن
منظور من از این جمله این بود که پسره رو با مشت و لگد نهی از منکر کنن نه اینکه به دختره بگن موهاتو بذار تو اونا نگاه می کنن ببینن کدوم شیوه راحتتره اون کارو می کنن به درستیه عمل کاری ندارن
تو دوره ی راهنمایی یه دبیر داشتیم به نام خانوم برادران خیلی خانوم نازی بود. دبیر علوم اجتمایی(تاریخ،جغرافی،اجتمایی)همه ی شاگرداش عاشقش بودن
خوش به حالم از این دبیرا زیاد داشتم
یه بار از دوره ی بعد از انقلاب حرف می زد همه مون ارزو کردیم کاش اون موقع به دنیا می اومدیم
می گفت اون وقتا مگه کسی جرات داشت به ناموس مردم چپ نگاه کنه یعنی همه خودشون رعایت می کردن اگر هم یه عوضی پیدا می شد بقیه حالشو جا می اوردن
و اما در مورد سلاح سرد نه تنها من بلکه خیلی از دخترا رو دیدم که چاقو همراشونه
من نگاه نمی کنم دورو برم شلوغه یا خلوت هر جا ببینم کسی از جاش در اومده مینشونم سر جاش
یه بار موقع خلوت شهر می رفتیم جایی یادم نیست کجا ولی فقط چند تا مغازه باز بود و گاهی هم یه عابر رد می شد
بعد یه گروه پسر از رو به رو اومد که مجبور شدیم از وسطشون رد شیم یکیشون از جاش در اومد
چشمتون روز بد نبینه چنان با کوله ام زدم تو سرش که کل پشتشم شامل شد اصلا صدا داد بعدشم فحش و بد و با راه. تنها کاری که کرد این بود که برگشت یه نگاه کرد بعدشم همشون عین بز سرشونو انداختن پایینو رفتن
از صدای ما پیر مرد فروشنده اومد که کمک کنه دید کار تمومه کلی ایول و بارک الاه گفت از اون به بعد هم هر وقت از اونجا رد می شم نگاه تحسین امیز می کنه
اون پیر مرد تنها کسیه که دیدم تو اینجور مواقع بیاد جلو
من از اینجور خاطرات زیاد دارم که بخوام تعریف کنم یه کتاب می شه