روابط نا مشروع!!!

گپ و سرگرمی اعضا
نمایه کاربر
Babak Radfar
جغد پیر
جغد پیر
پست: 868
تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 8:36 am

پست توسط Babak Radfar » پنج شنبه 10 خرداد 1386, 5:39 pm

بابا بد بنويسين
بد
اين تو اينقدر از هم تعريف نکنين :cry:

نمایه کاربر
hadi
كارش درسته
كارش درسته
پست: 4070
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
تماس:

پست توسط hadi » پنج شنبه 10 خرداد 1386, 9:35 pm

اینجوری که میشه خود نامشروع

بابا چرا بد حرف بزنیم؟
میخوای به هم فحش بدیم؟ :lol:

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد

نمایه کاربر
hamideht
گروه وب سايت
گروه وب سايت
پست: 5034
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am

پست توسط hamideht » پنج شنبه 10 خرداد 1386, 10:42 pm

:o
من شروع میکنم
این چه وضعیه چرا سوار هر تاکسی یا مسافر کش میشی فحش میدن را به را به این و اون چرا اینقدر همه بد دهن شدن؟ آخه چرا فحش؟؟؟؟؟ :?
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است

نمایه کاربر
TNZ
پادشاه
پادشاه
پست: 6111
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
تماس:

پست توسط TNZ » جمعه 11 خرداد 1386, 7:32 pm

من یه سوال دارم
کور خوندی حرف بدیه ؟؟؟ :?
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.

نمایه کاربر
Moe
آخرشه !
آخرشه !
پست: 208
تاریخ عضویت: سه شنبه 21 فروردین 1386, 10:25 am
تماس:

پست توسط Moe » شنبه 12 خرداد 1386, 8:21 am

حميده من از وقتى يادمه همين بوده. من 50% فحشارو تو تاكسى ياد گرفتم! بعد بد دهنى يه پديده طبيعيه! سوپاپ امنيته واسه بدبخته راننده!

پادشاه اين كور خوندى به خوديه خودش حرف بدى نيست - چون به نواميس طرف فحش ندادى! - ولى اگه به يه پادشاه گفته بشه خيلى زشته و جاى تنبيه داره.
"Pour voir qu'il fait noir, pas besoin d'être une lumière"

نمایه کاربر
Moe
آخرشه !
آخرشه !
پست: 208
تاریخ عضویت: سه شنبه 21 فروردین 1386, 10:25 am
تماس:

پست توسط Moe » شنبه 12 خرداد 1386, 8:40 am

Babak Radfar نوشته شده:بابا بد بنويسين
بد
اين تو اينقدر از هم تعريف نکنين :cry:
دلم ميخوات موهاشو بگيرم به زور ببرمش طرف دستشويي.. صداى ضجه و جيغ التماسش ارضام ميكنه.. سرش رو بكنم تو كاسه توالت. ذره هاى عن و گه لاى پلكاش گير بكنه. به عق عق بيفته همونجا بالا بياره. سرشو بيارم بالا يه نفس بگيره. همينجورى وسط نفس كشيدنش يه دفعه سرشو بكنم پايين ندونسته نيم ليتر مخلوط اسهال و استفراغ رو تا نصف راه ريه بده بالا.
باز ميارمش بالا. چشماش شده كاسه خون. تا ميبينمش عقم ميگره ..منم بالا ميارم رو سر و صورتش. ديگه بسشه. موهاشو ميگيرم سرشو محكم ميكوبم گوشه كاسه توالت. صداى شكافته شدن پوست سرشو ميشنوم، يخ ميكنم! يه بار ديگه شقيقشو ميكوبم همونجا. خون فواره ميكنه بيرون.. ديگه حتى نا نداره جيغ بكشه. دستو پاش شروع ميكنه به تكون خوردن. داره جون ميكنه. حالا اون وسط افتاده داره جون ميكنه و من هى با لگد ميزنم تو سر و صورت و شكمش. يكيم محكم ميزنم وسط سينش. صداى ترق خورد شدن دندشو ميشنوم و نفس كشيدنى كه به فش فش تبديل شده. هاه. هاها. هاهاى. گاييدمش. حقش بود.
همونجا لخت ميشم لباساى خونيم رو ميندازم كف دستشويى. سر شيلنگ أب رو با يه انگشت ميگرم تا فشارش بيشتر بشه. خوناى زير پام رو ميشورم. بوى مخلوط عن و خون و استفراغ همه جا رو برداشته. آب رو ميگيرم رو سرم و بلند بلند ميخندم. حقش بود.
ميرم طرف دوربين، ضبط رو قطع ميكنم. فيلم رو از توش در ميارم ميپيچونم لاى يه كاغذ كه روش با ماژيك قرمز نوشته: "راضى شدى؟".
ميذارمش لاى پاكت. آدرس رو مينويسم. زير آدرسم مينويسم: " توسط برادر بابك رادفر بازبينى شود".
"Pour voir qu'il fait noir, pas besoin d'être une lumière"

نمایه کاربر
hadi
كارش درسته
كارش درسته
پست: 4070
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
تماس:

پست توسط hadi » شنبه 12 خرداد 1386, 8:51 am

عجب باحال بود
حتماً بابکم راضی میکنه :lol:

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد

نمایه کاربر
hamideht
گروه وب سايت
گروه وب سايت
پست: 5034
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am

پست توسط hamideht » شنبه 12 خرداد 1386, 11:10 am

Moe نوشته شده:
Babak Radfar نوشته شده:بابا بد بنويسين
بد
اين تو اينقدر از هم تعريف نکنين :cry:
دلم ميخوات موهاشو بگيرم به زور ببرمش طرف دستشويي.. صداى ضجه و جيغ التماسش ارضام ميكنه.. سرش رو بكنم تو كاسه توالت. ذره هاى عن و گه لاى پلكاش گير بكنه. به عق عق بيفته همونجا بالا بياره. سرشو بيارم بالا يه نفس بگيره. همينجورى وسط نفس كشيدنش يه دفعه سرشو بكنم پايين ندونسته نيم ليتر مخلوط اسهال و استفراغ رو تا نصف راه ريه بده بالا.
باز ميارمش بالا. چشماش شده كاسه خون. تا ميبينمش عقم ميگره ..منم بالا ميارم رو سر و صورتش. ديگه بسشه. موهاشو ميگيرم سرشو محكم ميكوبم گوشه كاسه توالت. صداى شكافته شدن پوست سرشو ميشنوم، يخ ميكنم! يه بار ديگه شقيقشو ميكوبم همونجا. خون فواره ميكنه بيرون.. ديگه حتى نا نداره جيغ بكشه. دستو پاش شروع ميكنه به تكون خوردن. داره جون ميكنه. حالا اون وسط افتاده داره جون ميكنه و من هى با لگد ميزنم تو سر و صورت و شكمش. يكيم محكم ميزنم وسط سينش. صداى ترق خورد شدن دندشو ميشنوم و نفس كشيدنى كه به فش فش تبديل شده. هاه. هاها. هاهاى. گاييدمش. حقش بود.
همونجا لخت ميشم لباساى خونيم رو ميندازم كف دستشويى. سر شيلنگ أب رو با يه انگشت ميگرم تا فشارش بيشتر بشه. خوناى زير پام رو ميشورم. بوى مخلوط عن و خون و استفراغ همه جا رو برداشته. آب رو ميگيرم رو سرم و بلند بلند ميخندم. حقش بود.
ميرم طرف دوربين، ضبط رو قطع ميكنم. فيلم رو از توش در ميارم ميپيچونم لاى يه كاغذ كه روش با ماژيك قرمز نوشته: "راضى شدى؟".
ميذارمش لاى پاكت. آدرس رو مينويسم. زير آدرسم مينويسم: " توسط برادر بابك رادفر بازبينى شود".

:o :?
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است

نمایه کاربر
TNZ
پادشاه
پادشاه
پست: 6111
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
تماس:

پست توسط TNZ » شنبه 12 خرداد 1386, 4:17 pm

Moe نوشته شده:
Babak Radfar نوشته شده:بابا بد بنويسين
بد
اين تو اينقدر از هم تعريف نکنين :cry:
دلم ميخوات موهاشو بگيرم به زور ببرمش طرف دستشويي.. صداى ضجه و جيغ التماسش ارضام ميكنه.. سرش رو بكنم تو كاسه توالت. ذره هاى عن و گه لاى پلكاش گير بكنه. به عق عق بيفته همونجا بالا بياره. سرشو بيارم بالا يه نفس بگيره. همينجورى وسط نفس كشيدنش يه دفعه سرشو بكنم پايين ندونسته نيم ليتر مخلوط اسهال و استفراغ رو تا نصف راه ريه بده بالا.
باز ميارمش بالا. چشماش شده كاسه خون. تا ميبينمش عقم ميگره ..منم بالا ميارم رو سر و صورتش. ديگه بسشه. موهاشو ميگيرم سرشو محكم ميكوبم گوشه كاسه توالت. صداى شكافته شدن پوست سرشو ميشنوم، يخ ميكنم! يه بار ديگه شقيقشو ميكوبم همونجا. خون فواره ميكنه بيرون.. ديگه حتى نا نداره جيغ بكشه. دستو پاش شروع ميكنه به تكون خوردن. داره جون ميكنه. حالا اون وسط افتاده داره جون ميكنه و من هى با لگد ميزنم تو سر و صورت و شكمش. يكيم محكم ميزنم وسط سينش. صداى ترق خورد شدن دندشو ميشنوم و نفس كشيدنى كه به فش فش تبديل شده. هاه. هاها. هاهاى. گاييدمش. حقش بود.
همونجا لخت ميشم لباساى خونيم رو ميندازم كف دستشويى. سر شيلنگ أب رو با يه انگشت ميگرم تا فشارش بيشتر بشه. خوناى زير پام رو ميشورم. بوى مخلوط عن و خون و استفراغ همه جا رو برداشته. آب رو ميگيرم رو سرم و بلند بلند ميخندم. حقش بود.
ميرم طرف دوربين، ضبط رو قطع ميكنم. فيلم رو از توش در ميارم ميپيچونم لاى يه كاغذ كه روش با ماژيك قرمز نوشته: "راضى شدى؟".
ميذارمش لاى پاكت. آدرس رو مينويسم. زير آدرسم مينويسم: " توسط برادر بابك رادفر بازبينى شود".

اه اه اه
اینا چیه نوشتی
حالا یه چیز خوب بنویس ببینم چی می نویسی :?
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.

نمایه کاربر
hamideht
گروه وب سايت
گروه وب سايت
پست: 5034
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am

پست توسط hamideht » جمعه 18 خرداد 1386, 1:30 pm

اه اه اه اه این چه وضعیه چرا مردم همه جا تو خیابون هی تف میکنن حالم به هم خورد :? :cry:
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است

VeRnuS

پست توسط VeRnuS » شنبه 2 تیر 1386, 3:41 pm

Moe نوشته شده:
Babak Radfar نوشته شده:بابا بد بنويسين
بد
اين تو اينقدر از هم تعريف نکنين :cry:
دلم ميخوات موهاشو بگيرم به زور ببرمش طرف دستشويي.. صداى ضجه و جيغ التماسش ارضام ميكنه.. سرش رو بكنم تو كاسه توالت. ذره هاى عن و گه لاى پلكاش گير بكنه. به عق عق بيفته همونجا بالا بياره. سرشو بيارم بالا يه نفس بگيره. همينجورى وسط نفس كشيدنش يه دفعه سرشو بكنم پايين ندونسته نيم ليتر مخلوط اسهال و استفراغ رو تا نصف راه ريه بده بالا.
باز ميارمش بالا. چشماش شده كاسه خون. تا ميبينمش عقم ميگره ..منم بالا ميارم رو سر و صورتش. ديگه بسشه. موهاشو ميگيرم سرشو محكم ميكوبم گوشه كاسه توالت. صداى شكافته شدن پوست سرشو ميشنوم، يخ ميكنم! يه بار ديگه شقيقشو ميكوبم همونجا. خون فواره ميكنه بيرون.. ديگه حتى نا نداره جيغ بكشه. دستو پاش شروع ميكنه به تكون خوردن. داره جون ميكنه. حالا اون وسط افتاده داره جون ميكنه و من هى با لگد ميزنم تو سر و صورت و شكمش. يكيم محكم ميزنم وسط سينش. صداى ترق خورد شدن دندشو ميشنوم و نفس كشيدنى كه به فش فش تبديل شده. هاه. هاها. هاهاى. گاييدمش. حقش بود.
همونجا لخت ميشم لباساى خونيم رو ميندازم كف دستشويى. سر شيلنگ أب رو با يه انگشت ميگرم تا فشارش بيشتر بشه. خوناى زير پام رو ميشورم. بوى مخلوط عن و خون و استفراغ همه جا رو برداشته. آب رو ميگيرم رو سرم و بلند بلند ميخندم. حقش بود.
ميرم طرف دوربين، ضبط رو قطع ميكنم. فيلم رو از توش در ميارم ميپيچونم لاى يه كاغذ كه روش با ماژيك قرمز نوشته: "راضى شدى؟".
ميذارمش لاى پاكت. آدرس رو مينويسم. زير آدرسم مينويسم: " توسط برادر بابك رادفر بازبينى شود".
اين مادر زادي قاتل بوده

نمایه کاربر
TNZ
پادشاه
پادشاه
پست: 6111
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
تماس:

پست توسط TNZ » شنبه 2 تیر 1386, 3:45 pm

همه قاطی کردن :o
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.

نمایه کاربر
hamideht
گروه وب سايت
گروه وب سايت
پست: 5034
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am

پست توسط hamideht » یک شنبه 3 تیر 1386, 8:59 am

:lol:
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است

نمایه کاربر
TNZ
پادشاه
پادشاه
پست: 6111
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
تماس:

پست توسط TNZ » یک شنبه 3 تیر 1386, 6:11 pm

:?
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.

نمایه کاربر
saeedeh
آخرشه !
آخرشه !
پست: 461
تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 10:54 am
تماس:

پست توسط saeedeh » یک شنبه 3 تیر 1386, 7:34 pm

با نحوه آدم کشی محمد موافقم ولی یه خورده توالت سوسولیه
بهتر ببری تو کشتارگاهی یا گاو داری اونجا ابزار قتل بیشتره
بخصوص اینکه کله طرفو ببری خونش بپاشه :evil:
زندگي هديه خداست به تو. طرز زندگي کردن تو، هديه ي توست به خدا

نمایه کاربر
TNZ
پادشاه
پادشاه
پست: 6111
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
تماس:

پست توسط TNZ » دو شنبه 4 تیر 1386, 7:58 pm

احتمالا امروز کم خوابیدی عزیزم برو بخواب :wink:
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.

نمایه کاربر
mmk
آخرشه !
آخرشه !
پست: 1862
تاریخ عضویت: یک شنبه 18 شهریور 1386, 2:47 pm
تماس:

پست توسط mmk » سه شنبه 27 شهریور 1386, 1:00 pm

گیر دادین به هرزگی
روابط نا مشروع؟؟؟
چی بگم وا...
الان بیشتر ادما طرز فکرشون غلطه
مثلا وقتی ببینن یه پسر با یه دختر سلام میکنه
پسره میشه عوضی دخترم میشه فاحشه
البته منو ببخشین این حرفا رو میزنم
ولی خوب حقیقته دیگه
این چیزی که نه تنها من دیدم فکر کنم هممون از نگاه بد مردم این حرفارو درک میکنیم
اینجا یه چیزی خیلی مهمه
دوستی
اره دوستی رو میگم
ببینید وقتی حرف دوستی دخترو پسر وسط میاد
خوب همه میرن سراغ جنبه های منفی دوستی
میگن اگه دختره با پسر دوست باشه چی میشه
خودتون دیدین که وقتی شمسی خانم با فاطی خانم بشینه
خدا به خیر کنه اون روزو
کافیه بحثشون در مورد یه پسر دختر باشه
تا اونجا که بلدن هر چی بدی هست تو این دنیا ربط میدن به پسر دختره
حالا یکی نیست به اینا بگه
اخه زن حسابی
شاید این ا همدیگرو دوست داشته باشن
اخه به تو چه
لا اقل حرف میزنی پشت سرش بزن
حد اقل نمکشو زیاد نکن
چی بگم
تو این زمونه باید به کار این پیرزنا بگی هرزگی یا روابط نامشروع : :(
اصلا باید به حرف مردم بگی
چون میدونی چیه
تو باید خودت باشی
اونی هم که دوست داری خودش
تورو به خاطر خودت بخواد نه به خاطر حرف مردم
از قدیم گفتن
در دروازه رو میشه بست اما در دهن مردم نه؟؟؟ :idea:
خلاصه من زیادی حرف زدم
حالا نمیدونم حرفایی که زدم ربطی داشت به موضوع یا نه
اگه داشت که هیچ
اگرم نداشت دیگه به بزرگی خودتون ببخشید
میخواستم یه جا خودمو خالی کنم :wink:
دست هایی که کمک میکنند مقدس تر از لبهایی هستند که دعا می خوانند(کوروش کبیر)

نمایه کاربر
TNZ
پادشاه
پادشاه
پست: 6111
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
تماس:

پست توسط TNZ » سه شنبه 27 شهریور 1386, 10:57 pm

این حرف مردم که تمومی نداره
فقط منتظرن یه چیزی بگن از آدم حالا راست یا دروغ
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.

نمایه کاربر
mmk
آخرشه !
آخرشه !
پست: 1862
تاریخ عضویت: یک شنبه 18 شهریور 1386, 2:47 pm
تماس:

پست توسط mmk » چهار شنبه 28 شهریور 1386, 1:35 pm

خوب دیگه
هینه دیگه
مردمن دیگه
مردم :wink:
دست هایی که کمک میکنند مقدس تر از لبهایی هستند که دعا می خوانند(کوروش کبیر)

نمایه کاربر
پيلاپيلا
خيلي پيشرفت كرده
خيلي پيشرفت كرده
پست: 128
تاریخ عضویت: پنج شنبه 5 مهر 1386, 2:26 pm
تماس:

پست توسط پيلاپيلا » یک شنبه 15 مهر 1386, 4:51 am

حالم از ادمای حرف درست کن به هم می خوره که همه شون هم اون زنایی که تو می بینی نیستن خیلی مردا هم هستن که اینجورین

چرا من باید بترسم از سلام دادن واقعا چرا؟؟؟؟؟
وقتی به هر مرد و پسری سلام می کنم نگاهای با منضورشو کاملا احساس می کنم بماند نگاه کسایی که از کنار نگاه می کنن
وقتی هم سلام نمی دی از ادب بویی نبردی به اشنا رو ندادی ...
یکیشون واقعا متلک گونه جواب سلامموداد تا خونه به خودم فحش دادم که چرا بهش سلام دادی
یکیشون فکر می کنه عاشق چشم و ابروش شدمد که یه بار سلام دادم حالا هی واسم ناز می کنه
حالا چون رابطه مون نزدیک نیست پس خیلی خودمونی شدم که یه سلام دادم واسه رعایت ادب؟

چرا یه سری اینقدر پست و حقیرن که حتی نمی شه از کنارشون رد شد
وقتی یکی تو خیابون مزاحم یه خانوم می شه خانومه باید خفه خون بگیره و از ترس ابروش سریع رد شه که فردا کسی نگه دختره لجن کف خیابونه دیدی مزاحمش شده بودن یکی نمی گه که پسره چقدر بی حیاست تو خیابون مزاحم مردم می شه
ولی من فکر می کنم که نباید بذارن اون اشغال به راحتی راهشو ادامه بده چون بعدا دوباره به خودش اجازه ی همچین غلطی رو می ده ولی اگه دفعه ی اول حالش گرفته بشه یاد می گیره که به این راحتی هام نیست که هر (قلاب به روتون)گهی خواست بخوره بعد ککشم نگزه :x

ما شاا... قیصر و فردین هم که زیاد داریم
اگه یه خانوم که مزاحمش شدن از ادمای اطرافش کمک بخواد کسی نمی شنوه
اصلا نباید بذارن طرف کمک بخواد باید خودشون برن جلو اون وقت ببینم کسی جرات می کنه مزاحم ناموس مردم بشه
اینا همش به خاطر اینه که امر به ماروف و نهی از منکر از جامعه رفته نه به خاطر اون حجابی که شما اسمشو محدودیت میذارید
فقط خواهش میکنم نگید که ادای اخوندا رو در میاره چون اگر یه ذره نظرتونو درباره این حرفا مثبت کنید و با منطق به قضیه نگاه کنید می بینید که حقیقت داره فاتحه همچین جامعه ای خوندست
اخه یه چیزایی هست که ادمو تا ته می سوزونه
طرف مزاحم دختره شده بود با کمال پررویی می گفت تو ریگی به کفش داری که میگی من مزاحمت شدم
واقعا کی حاضره واسه اون ادم که مورد ظلم واقع شده سینه سپر کنه
اگه زور بازو داشتم اصلا حرف مردم واسم مهم نبود که بگن دختره راه می افته تو خیابون با پسرا دعوا می کنه حتما این کارو می کردم
من خاكي كه ازين در نتوانم برخاست ...
ازكجا بوسه زنم برلب آن قصر بلند

ارسال پست

چه کسی حاضر است؟

کاربران حاضر در این انجمن: کاربر جدیدی وجود ندارد. و 1 مهمان