بيا تو و اعتراف کن

گپ و سرگرمی اعضا
نمایه کاربر
Moe
آخرشه !
آخرشه !
پست: 208
تاریخ عضویت: سه شنبه 21 فروردین 1386, 10:25 am
تماس:

پست توسط Moe » یک شنبه 2 اردیبهشت 1386, 1:26 am

3 ماهم بود که رو دست بابام جیش کردم.
تو 2 سالگی, ماهی سفره هفت سین را با چنگال شکار کردم.
4 سالم که بود با عبدالله پسر همسایه بغلی رفتیم پیش دیوار خونشون جیش کردیم.
5 سالم بود که تو یه مراسم عروسی رفتم تو دستشویی خونشون پشت لباسشویی قایم شدم. به خدا خیلی خجالت میکشم اینو دارم میگم. هیشکیم متوجه نشد. منم البته هیچی ندیدم فقط صدا شنیدم. اصلا نمیدونم چی باعث شد من اون خبط رو مرتکب بشم.. میدونی اصلا مال این حرفا نبودم, جربزشو نداشتم!
7 سالم بود که عاشق یکی از خانومای فامیل شدم. خوشبختانه زیاد ایران نموندیم و عشق من نا فرجام موند.
10 سالگی تو حیاط میدویدم, مامور انتظامات اسممو پرسید من اسم شاگرد اول کلاسو گفتم. شاگرد دوم من بودم.
12 سالگی یه نامه به مدیر مدرسه نوشتم کلی مسخرش کردم + یه کاریکاتور از کله کچلش. زیرشم به یه اسم جعلی (فرض کنید یدالله شوشتر زاده) امضا کردم انداختم نزدیک دفتر. هفته بعدش ناظم لیست یکی از کلاسای بالاتر رو بم داد گفت اینو ببر سر کلاس بده به معلمشون. همینجور تو راه یه نگاهی به لیست انداختم دیدم جلو شماره 21 نوشته: یدالله شوشتر زاده!

ادامه دارد...
"Pour voir qu'il fait noir, pas besoin d'être une lumière"

نمایه کاربر
abri
آخرشه !
آخرشه !
پست: 3773
تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 12:09 pm

پست توسط abri » یک شنبه 2 اردیبهشت 1386, 3:37 am

خسته نباشى!!!

بابام از خاطراتش زياد ميگه...يه بار خودش و خواهرش...خواهر اونيكى رو ميكنن زير خاك!! فقط سرش بيرون مى مونه! :D نمى دونم تا كى اون زير بوده...اما اينا ميذارنش به حال خودش تا وقتى كه مامان بزرگم ميگه فلانى كووووووووووش؟؟

:D :D

(اصلا ربطى به اين تاپيك داشت؟؟ 8) )
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...

نمایه کاربر
hamideht
گروه وب سايت
گروه وب سايت
پست: 5034
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am

پست توسط hamideht » یک شنبه 2 اردیبهشت 1386, 9:33 am

Moe نوشته شده:3 ماهم بود که رو دست بابام جیش کردم.
تو 2 سالگی, ماهی سفره هفت سین را با چنگال شکار کردم.
4 سالم که بود با عبدالله پسر همسایه بغلی رفتیم پیش دیوار خونشون جیش کردیم.
5 سالم بود که تو یه مراسم عروسی رفتم تو دستشویی خونشون پشت لباسشویی قایم شدم. به خدا خیلی خجالت میکشم اینو دارم میگم. هیشکیم متوجه نشد. منم البته هیچی ندیدم فقط صدا شنیدم. اصلا نمیدونم چی باعث شد من اون خبط رو مرتکب بشم.. میدونی اصلا مال این حرفا نبودم, جربزشو نداشتم!
7 سالم بود که عاشق یکی از خانومای فامیل شدم. خوشبختانه زیاد ایران نموندیم و عشق من نا فرجام موند.
10 سالگی تو حیاط میدویدم, مامور انتظامات اسممو پرسید من اسم شاگرد اول کلاسو گفتم. شاگرد دوم من بودم.
12 سالگی یه نامه به مدیر مدرسه نوشتم کلی مسخرش کردم + یه کاریکاتور از کله کچلش. زیرشم به یه اسم جعلی (فرض کنید یدالله شوشتر زاده) امضا کردم انداختم نزدیک دفتر. هفته بعدش ناظم لیست یکی از کلاسای بالاتر رو بم داد گفت اینو ببر سر کلاس بده به معلمشون. همینجور تو راه یه نگاهی به لیست انداختم دیدم جلو شماره 21 نوشته: یدالله شوشتر زاده!

ادامه دارد...
:|:|
من واقعا کم آوردم
آخه این چه کارایی بود کردی؟ :lol: :lol:
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است

نمایه کاربر
Moe
آخرشه !
آخرشه !
پست: 208
تاریخ عضویت: سه شنبه 21 فروردین 1386, 10:25 am
تماس:

پست توسط Moe » یک شنبه 2 اردیبهشت 1386, 10:45 pm

hamideht نوشته شده:
Moe نوشته شده:3 ماهم بود که رو دست بابام جیش کردم.
تو 2 سالگی, ماهی سفره هفت سین را با چنگال شکار کردم.
4 سالم که بود با عبدالله پسر همسایه بغلی رفتیم پیش دیوار خونشون جیش کردیم.
5 سالم بود که تو یه مراسم عروسی رفتم تو دستشویی خونشون پشت لباسشویی قایم شدم. به خدا خیلی خجالت میکشم اینو دارم میگم. هیشکیم متوجه نشد. منم البته هیچی ندیدم فقط صدا شنیدم. اصلا نمیدونم چی باعث شد من اون خبط رو مرتکب بشم.. میدونی اصلا مال این حرفا نبودم, جربزشو نداشتم!
7 سالم بود که عاشق یکی از خانومای فامیل شدم. خوشبختانه زیاد ایران نموندیم و عشق من نا فرجام موند.
10 سالگی تو حیاط میدویدم, مامور انتظامات اسممو پرسید من اسم شاگرد اول کلاسو گفتم. شاگرد دوم من بودم.
12 سالگی یه نامه به مدیر مدرسه نوشتم کلی مسخرش کردم + یه کاریکاتور از کله کچلش. زیرشم به یه اسم جعلی (فرض کنید یدالله شوشتر زاده) امضا کردم انداختم نزدیک دفتر. هفته بعدش ناظم لیست یکی از کلاسای بالاتر رو بم داد گفت اینو ببر سر کلاس بده به معلمشون. همینجور تو راه یه نگاهی به لیست انداختم دیدم جلو شماره 21 نوشته: یدالله شوشتر زاده!

ادامه دارد...
:|:|
من واقعا کم آوردم
آخه این چه کارایی بود کردی؟ :lol: :lol:
:|
"Pour voir qu'il fait noir, pas besoin d'être une lumière"

نمایه کاربر
Elham
آخرشه !
آخرشه !
پست: 931
تاریخ عضویت: دو شنبه 16 مرداد 1385, 12:01 pm

پست توسط Elham » سه شنبه 4 اردیبهشت 1386, 11:20 pm

از ماه عسل که برگشتیم
شوهرم گفت تا تو یخچالو وصل می کنی چیزایی که میخوای رو بگو بخرم بیارم
منم یه لیست خرید دادم بهش بعد یادم افتاد که شوهرم گفته من سبزی خوردن رو با غذا خیلی دوست دارم
تو راه پله صداش زدم گفتن سبزی هم بخر
شوهرم هم نامردی نکرد و یک کیلو سبزی خرید
خالا منم تنبل :oops:
نشتم به سبزی پاک کردن
اونایی که گل بهشون وصل بود رو که مستقیم راهی سطل آشغال کردم
یه خورده پاک کردم رسیدم به یه سبزی عجیب غریب گفتم ولش کن علف هرزه
حالا هرچی پاک می کردم تمام نمی شد منم با این تصور علف هرز همشو ریختم سطل آشغال
یه لحظه شک کردم که این نمی تونه علف باشه رفتن به شوهرم نشون دادم گفت این نمیدونم چیه خیلی هم خوشمزست :?
اومدم بقسیشو پاک کنم دیدم تمام شد گفتم حالا بیخیال دوباره پاک کن بماند که نصف سبزی ها رو بخاطر اینکه فکر می کردم علفه ریختم سطل آشغال
نصفیشم چون گلی بود
آخر دیگه خسته شدم کل سبزی ها رو با روزنامش انداختم سطل آشغال
موقع شام شوهرم گفت سبزی هات کو!!
نصفشو نشور!! که خراب نشن!!
ولی وقتی رفت سبزی ها رو از یخچال بیاره جشماش 4 تا شد آخه رو هم رفته 30 شاخه هم نبودن :oops: :oops: :oops:
اینم از ماجرای سوتی اولین روز زندگی مشترک

نمایه کاربر
TNZ
پادشاه
پادشاه
پست: 6111
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
تماس:

پست توسط TNZ » سه شنبه 4 اردیبهشت 1386, 11:51 pm

Moe نوشته شده:3 ماهم بود که رو دست بابام جیش کردم.
تو 2 سالگی, ماهی سفره هفت سین را با چنگال شکار کردم.
4 سالم که بود با عبدالله پسر همسایه بغلی رفتیم پیش دیوار خونشون جیش کردیم.
5 سالم بود که تو یه مراسم عروسی رفتم تو دستشویی خونشون پشت لباسشویی قایم شدم. به خدا خیلی خجالت میکشم اینو دارم میگم. هیشکیم متوجه نشد. منم البته هیچی ندیدم فقط صدا شنیدم. اصلا نمیدونم چی باعث شد من اون خبط رو مرتکب بشم.. میدونی اصلا مال این حرفا نبودم, جربزشو نداشتم!
7 سالم بود که عاشق یکی از خانومای فامیل شدم. خوشبختانه زیاد ایران نموندیم و عشق من نا فرجام موند.
10 سالگی تو حیاط میدویدم, مامور انتظامات اسممو پرسید من اسم شاگرد اول کلاسو گفتم. شاگرد دوم من بودم.
12 سالگی یه نامه به مدیر مدرسه نوشتم کلی مسخرش کردم + یه کاریکاتور از کله کچلش. زیرشم به یه اسم جعلی (فرض کنید یدالله شوشتر زاده) امضا کردم انداختم نزدیک دفتر. هفته بعدش ناظم لیست یکی از کلاسای بالاتر رو بم داد گفت اینو ببر سر کلاس بده به معلمشون. همینجور تو راه یه نگاهی به لیست انداختم دیدم جلو شماره 21 نوشته: یدالله شوشتر زاده!

ادامه دارد...

:lol: :lol: :lol:
خیلی بامزه بوووووووووووووووووود :D
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.

نمایه کاربر
TNZ
پادشاه
پادشاه
پست: 6111
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
تماس:

پست توسط TNZ » چهار شنبه 5 اردیبهشت 1386, 12:01 am

منم تو سبزی و این چیزا اصلا سر رشته ندارم :?
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.

VeRnuS

پست توسط VeRnuS » شنبه 8 اردیبهشت 1386, 10:27 pm

Man Gonah Karam
Tamamee Vojodam Gonaheeee

نمایه کاربر
hamideht
گروه وب سايت
گروه وب سايت
پست: 5034
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am

پست توسط hamideht » سه شنبه 11 اردیبهشت 1386, 1:04 pm

VeRnuS نوشته شده:Man Gonah Karam
Tamamee Vojodam Gonaheeee
ای بابا خودکشی چطوره؟؟؟ :evil: :D
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است

VeRnuS

پست توسط VeRnuS » چهار شنبه 12 اردیبهشت 1386, 5:14 am

Na degehhh
Onghadam Gonah Kar nnistam :D

نمایه کاربر
TNZ
پادشاه
پادشاه
پست: 6111
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
تماس:

پست توسط TNZ » چهار شنبه 12 اردیبهشت 1386, 4:55 pm

دلم گرفته زیاااااااااااااااااااد
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.

نمایه کاربر
Ahmaad
آخرشه !
آخرشه !
پست: 1669
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 7:05 pm
محل اقامت: Kuwait
تماس:

پست توسط Ahmaad » چهار شنبه 12 اردیبهشت 1386, 7:38 pm

کراش نوشته شده:این چیزی که می خوام بگم برای زمانهای دوره سن شما قد نمیده حدودای سال 42 بود ما هم اوایل نو جوانیمون بالا خره یه کم شلوغ و تو سرمون هوا اضافی سگینی میکرد راستش رو بخوایین با بچه ها تو خیابون داشتیم گشت میزدیم یه پیکان 57 دیدیم کنار خیابون پارک کرده بود همین طوری از کنارش رد میشدیم که دیدم سویچش هم روشه درش هم که باز شیطونم که از بغل دستمون داشت با ما می یومد خوب مبدوند مجبور شدیم دیگه کاری نمیشه کرد این ابلیس نامرد یه دونه خوابوند دم گوشم گفت احمق نشو برو بشین پشت رول یه کم به دوستات و خودت حال بده منم که بچه مثبت هر کاری بگن انجام میدم به حرفش گوش دادیمو چهار نفره سوارش شدیم بابا دمش گرم شیپورچی ابلیسه هم که داشت بغل دستم دنده عوض میکرد خیلی ماشین با حالی بود سال 42 پیکان 57 کم پیدا میشد خلاصه بعد یه گشت جذابو تی کاف و دستی و از این جور حرفها دوباره مثبت بودن من به لطف فرشته که برام نازل شده بود گل کردو ماشین و برگردوندیم سر جای اولش
سال 42 پیکانه 57 ؟؟؟؟؟؟؟؟
تصویر

VeRnuS

پست توسط VeRnuS » پنج شنبه 13 اردیبهشت 1386, 1:29 am

raftam khaaal kobidam :D

نمایه کاربر
saeedeh
آخرشه !
آخرشه !
پست: 461
تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 10:54 am
تماس:

پست توسط saeedeh » دو شنبه 24 اردیبهشت 1386, 11:02 pm

اعتراف کردنی که زیاد هست ولی باید اعتراف کنم که از روی خدا خیلی شرمندم چون همیشه هر چی که خواستم بهم داده ولی من ....
امیدوارم که خودش ببخشدم :?
زندگي هديه خداست به تو. طرز زندگي کردن تو، هديه ي توست به خدا

VeRnuS

پست توسط VeRnuS » سه شنبه 25 اردیبهشت 1386, 12:10 am

emrooz ghazaye dostamoo dozdidam sree kar behesham nagoftam
tefli fekr kard nayavoordeh aslan
:D

نمایه کاربر
hadi
كارش درسته
كارش درسته
پست: 4070
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
تماس:

پست توسط hadi » سه شنبه 25 اردیبهشت 1386, 9:55 am

بابا تو دیگه خیلی خلافت سنگینه :lol:

اونوقت اون غذا کوفتت نشد ؟ :D

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد

نمایه کاربر
hamideht
گروه وب سايت
گروه وب سايت
پست: 5034
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am

پست توسط hamideht » سه شنبه 25 اردیبهشت 1386, 8:28 pm

VeRnuS نوشته شده:emrooz ghazaye dostamoo dozdidam sree kar behesham nagoftam
tefli fekr kard nayavoordeh aslan
:D
:lol: :lol: :lol: چه اعتراف تکان دهنده ای
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است

VeRnuS

پست توسط VeRnuS » سه شنبه 25 اردیبهشت 1386, 11:56 pm

hadi نوشته شده:بابا تو دیگه خیلی خلافت سنگینه :lol:

اونوقت اون غذا کوفتت نشد ؟ :D
na shoharee nazanin

etefaghan ghaza mexicann inghadam khosh mazeh bod ke nagoo
vali emrooz behesh goftam ta 5 deyghe to parking lot donbaram mikard

نمایه کاربر
fateme
آخرشه !
آخرشه !
پست: 242
تاریخ عضویت: دو شنبه 3 اردیبهشت 1386, 6:59 pm
محل اقامت: kuwait
تماس:

پست توسط fateme » چهار شنبه 26 اردیبهشت 1386, 2:34 am

hala man ye eteraf bekonam? :D
tavalode dadasham bod,man dost dashtam barash kado begiram ama aghlam nemiresid ke chekar konam.
raftam az to komode khodesh yeki az bolozasho bardashtam,kado kardam behesh dadam :lol:



chekar konam khob hamash 7salam bod :oops:
madaram migoft:
barani beposh,zire chatre asheghi tar mishavi....

VeRnuS

پست توسط VeRnuS » پنج شنبه 27 اردیبهشت 1386, 4:30 am

man ashegham

ارسال پست

چه کسی حاضر است؟

کاربران حاضر در این انجمن: کاربر جدیدی وجود ندارد. و 1 مهمان