بيا تو و اعتراف کن
3 ماهم بود که رو دست بابام جیش کردم.
تو 2 سالگی, ماهی سفره هفت سین را با چنگال شکار کردم.
4 سالم که بود با عبدالله پسر همسایه بغلی رفتیم پیش دیوار خونشون جیش کردیم.
5 سالم بود که تو یه مراسم عروسی رفتم تو دستشویی خونشون پشت لباسشویی قایم شدم. به خدا خیلی خجالت میکشم اینو دارم میگم. هیشکیم متوجه نشد. منم البته هیچی ندیدم فقط صدا شنیدم. اصلا نمیدونم چی باعث شد من اون خبط رو مرتکب بشم.. میدونی اصلا مال این حرفا نبودم, جربزشو نداشتم!
7 سالم بود که عاشق یکی از خانومای فامیل شدم. خوشبختانه زیاد ایران نموندیم و عشق من نا فرجام موند.
10 سالگی تو حیاط میدویدم, مامور انتظامات اسممو پرسید من اسم شاگرد اول کلاسو گفتم. شاگرد دوم من بودم.
12 سالگی یه نامه به مدیر مدرسه نوشتم کلی مسخرش کردم + یه کاریکاتور از کله کچلش. زیرشم به یه اسم جعلی (فرض کنید یدالله شوشتر زاده) امضا کردم انداختم نزدیک دفتر. هفته بعدش ناظم لیست یکی از کلاسای بالاتر رو بم داد گفت اینو ببر سر کلاس بده به معلمشون. همینجور تو راه یه نگاهی به لیست انداختم دیدم جلو شماره 21 نوشته: یدالله شوشتر زاده!
ادامه دارد...
تو 2 سالگی, ماهی سفره هفت سین را با چنگال شکار کردم.
4 سالم که بود با عبدالله پسر همسایه بغلی رفتیم پیش دیوار خونشون جیش کردیم.
5 سالم بود که تو یه مراسم عروسی رفتم تو دستشویی خونشون پشت لباسشویی قایم شدم. به خدا خیلی خجالت میکشم اینو دارم میگم. هیشکیم متوجه نشد. منم البته هیچی ندیدم فقط صدا شنیدم. اصلا نمیدونم چی باعث شد من اون خبط رو مرتکب بشم.. میدونی اصلا مال این حرفا نبودم, جربزشو نداشتم!
7 سالم بود که عاشق یکی از خانومای فامیل شدم. خوشبختانه زیاد ایران نموندیم و عشق من نا فرجام موند.
10 سالگی تو حیاط میدویدم, مامور انتظامات اسممو پرسید من اسم شاگرد اول کلاسو گفتم. شاگرد دوم من بودم.
12 سالگی یه نامه به مدیر مدرسه نوشتم کلی مسخرش کردم + یه کاریکاتور از کله کچلش. زیرشم به یه اسم جعلی (فرض کنید یدالله شوشتر زاده) امضا کردم انداختم نزدیک دفتر. هفته بعدش ناظم لیست یکی از کلاسای بالاتر رو بم داد گفت اینو ببر سر کلاس بده به معلمشون. همینجور تو راه یه نگاهی به لیست انداختم دیدم جلو شماره 21 نوشته: یدالله شوشتر زاده!
ادامه دارد...
"Pour voir qu'il fait noir, pas besoin d'être une lumière"
خسته نباشى!!!
بابام از خاطراتش زياد ميگه...يه بار خودش و خواهرش...خواهر اونيكى رو ميكنن زير خاك!! فقط سرش بيرون مى مونه! نمى دونم تا كى اون زير بوده...اما اينا ميذارنش به حال خودش تا وقتى كه مامان بزرگم ميگه فلانى كووووووووووش؟؟
(اصلا ربطى به اين تاپيك داشت؟؟ )
بابام از خاطراتش زياد ميگه...يه بار خودش و خواهرش...خواهر اونيكى رو ميكنن زير خاك!! فقط سرش بيرون مى مونه! نمى دونم تا كى اون زير بوده...اما اينا ميذارنش به حال خودش تا وقتى كه مامان بزرگم ميگه فلانى كووووووووووش؟؟
(اصلا ربطى به اين تاپيك داشت؟؟ )
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...
:|Moe نوشته شده:3 ماهم بود که رو دست بابام جیش کردم.
تو 2 سالگی, ماهی سفره هفت سین را با چنگال شکار کردم.
4 سالم که بود با عبدالله پسر همسایه بغلی رفتیم پیش دیوار خونشون جیش کردیم.
5 سالم بود که تو یه مراسم عروسی رفتم تو دستشویی خونشون پشت لباسشویی قایم شدم. به خدا خیلی خجالت میکشم اینو دارم میگم. هیشکیم متوجه نشد. منم البته هیچی ندیدم فقط صدا شنیدم. اصلا نمیدونم چی باعث شد من اون خبط رو مرتکب بشم.. میدونی اصلا مال این حرفا نبودم, جربزشو نداشتم!
7 سالم بود که عاشق یکی از خانومای فامیل شدم. خوشبختانه زیاد ایران نموندیم و عشق من نا فرجام موند.
10 سالگی تو حیاط میدویدم, مامور انتظامات اسممو پرسید من اسم شاگرد اول کلاسو گفتم. شاگرد دوم من بودم.
12 سالگی یه نامه به مدیر مدرسه نوشتم کلی مسخرش کردم + یه کاریکاتور از کله کچلش. زیرشم به یه اسم جعلی (فرض کنید یدالله شوشتر زاده) امضا کردم انداختم نزدیک دفتر. هفته بعدش ناظم لیست یکی از کلاسای بالاتر رو بم داد گفت اینو ببر سر کلاس بده به معلمشون. همینجور تو راه یه نگاهی به لیست انداختم دیدم جلو شماره 21 نوشته: یدالله شوشتر زاده!
ادامه دارد...
من واقعا کم آوردم
آخه این چه کارایی بود کردی؟
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است
که یک اشاره بس است
hamideht نوشته شده::|Moe نوشته شده:3 ماهم بود که رو دست بابام جیش کردم.
تو 2 سالگی, ماهی سفره هفت سین را با چنگال شکار کردم.
4 سالم که بود با عبدالله پسر همسایه بغلی رفتیم پیش دیوار خونشون جیش کردیم.
5 سالم بود که تو یه مراسم عروسی رفتم تو دستشویی خونشون پشت لباسشویی قایم شدم. به خدا خیلی خجالت میکشم اینو دارم میگم. هیشکیم متوجه نشد. منم البته هیچی ندیدم فقط صدا شنیدم. اصلا نمیدونم چی باعث شد من اون خبط رو مرتکب بشم.. میدونی اصلا مال این حرفا نبودم, جربزشو نداشتم!
7 سالم بود که عاشق یکی از خانومای فامیل شدم. خوشبختانه زیاد ایران نموندیم و عشق من نا فرجام موند.
10 سالگی تو حیاط میدویدم, مامور انتظامات اسممو پرسید من اسم شاگرد اول کلاسو گفتم. شاگرد دوم من بودم.
12 سالگی یه نامه به مدیر مدرسه نوشتم کلی مسخرش کردم + یه کاریکاتور از کله کچلش. زیرشم به یه اسم جعلی (فرض کنید یدالله شوشتر زاده) امضا کردم انداختم نزدیک دفتر. هفته بعدش ناظم لیست یکی از کلاسای بالاتر رو بم داد گفت اینو ببر سر کلاس بده به معلمشون. همینجور تو راه یه نگاهی به لیست انداختم دیدم جلو شماره 21 نوشته: یدالله شوشتر زاده!
ادامه دارد...
من واقعا کم آوردم
آخه این چه کارایی بود کردی؟
"Pour voir qu'il fait noir, pas besoin d'être une lumière"
از ماه عسل که برگشتیم
شوهرم گفت تا تو یخچالو وصل می کنی چیزایی که میخوای رو بگو بخرم بیارم
منم یه لیست خرید دادم بهش بعد یادم افتاد که شوهرم گفته من سبزی خوردن رو با غذا خیلی دوست دارم
تو راه پله صداش زدم گفتن سبزی هم بخر
شوهرم هم نامردی نکرد و یک کیلو سبزی خرید
خالا منم تنبل
نشتم به سبزی پاک کردن
اونایی که گل بهشون وصل بود رو که مستقیم راهی سطل آشغال کردم
یه خورده پاک کردم رسیدم به یه سبزی عجیب غریب گفتم ولش کن علف هرزه
حالا هرچی پاک می کردم تمام نمی شد منم با این تصور علف هرز همشو ریختم سطل آشغال
یه لحظه شک کردم که این نمی تونه علف باشه رفتن به شوهرم نشون دادم گفت این نمیدونم چیه خیلی هم خوشمزست
اومدم بقسیشو پاک کنم دیدم تمام شد گفتم حالا بیخیال دوباره پاک کن بماند که نصف سبزی ها رو بخاطر اینکه فکر می کردم علفه ریختم سطل آشغال
نصفیشم چون گلی بود
آخر دیگه خسته شدم کل سبزی ها رو با روزنامش انداختم سطل آشغال
موقع شام شوهرم گفت سبزی هات کو!!
نصفشو نشور!! که خراب نشن!!
ولی وقتی رفت سبزی ها رو از یخچال بیاره جشماش 4 تا شد آخه رو هم رفته 30 شاخه هم نبودن
اینم از ماجرای سوتی اولین روز زندگی مشترک
شوهرم گفت تا تو یخچالو وصل می کنی چیزایی که میخوای رو بگو بخرم بیارم
منم یه لیست خرید دادم بهش بعد یادم افتاد که شوهرم گفته من سبزی خوردن رو با غذا خیلی دوست دارم
تو راه پله صداش زدم گفتن سبزی هم بخر
شوهرم هم نامردی نکرد و یک کیلو سبزی خرید
خالا منم تنبل
نشتم به سبزی پاک کردن
اونایی که گل بهشون وصل بود رو که مستقیم راهی سطل آشغال کردم
یه خورده پاک کردم رسیدم به یه سبزی عجیب غریب گفتم ولش کن علف هرزه
حالا هرچی پاک می کردم تمام نمی شد منم با این تصور علف هرز همشو ریختم سطل آشغال
یه لحظه شک کردم که این نمی تونه علف باشه رفتن به شوهرم نشون دادم گفت این نمیدونم چیه خیلی هم خوشمزست
اومدم بقسیشو پاک کنم دیدم تمام شد گفتم حالا بیخیال دوباره پاک کن بماند که نصف سبزی ها رو بخاطر اینکه فکر می کردم علفه ریختم سطل آشغال
نصفیشم چون گلی بود
آخر دیگه خسته شدم کل سبزی ها رو با روزنامش انداختم سطل آشغال
موقع شام شوهرم گفت سبزی هات کو!!
نصفشو نشور!! که خراب نشن!!
ولی وقتی رفت سبزی ها رو از یخچال بیاره جشماش 4 تا شد آخه رو هم رفته 30 شاخه هم نبودن
اینم از ماجرای سوتی اولین روز زندگی مشترک
Moe نوشته شده:3 ماهم بود که رو دست بابام جیش کردم.
تو 2 سالگی, ماهی سفره هفت سین را با چنگال شکار کردم.
4 سالم که بود با عبدالله پسر همسایه بغلی رفتیم پیش دیوار خونشون جیش کردیم.
5 سالم بود که تو یه مراسم عروسی رفتم تو دستشویی خونشون پشت لباسشویی قایم شدم. به خدا خیلی خجالت میکشم اینو دارم میگم. هیشکیم متوجه نشد. منم البته هیچی ندیدم فقط صدا شنیدم. اصلا نمیدونم چی باعث شد من اون خبط رو مرتکب بشم.. میدونی اصلا مال این حرفا نبودم, جربزشو نداشتم!
7 سالم بود که عاشق یکی از خانومای فامیل شدم. خوشبختانه زیاد ایران نموندیم و عشق من نا فرجام موند.
10 سالگی تو حیاط میدویدم, مامور انتظامات اسممو پرسید من اسم شاگرد اول کلاسو گفتم. شاگرد دوم من بودم.
12 سالگی یه نامه به مدیر مدرسه نوشتم کلی مسخرش کردم + یه کاریکاتور از کله کچلش. زیرشم به یه اسم جعلی (فرض کنید یدالله شوشتر زاده) امضا کردم انداختم نزدیک دفتر. هفته بعدش ناظم لیست یکی از کلاسای بالاتر رو بم داد گفت اینو ببر سر کلاس بده به معلمشون. همینجور تو راه یه نگاهی به لیست انداختم دیدم جلو شماره 21 نوشته: یدالله شوشتر زاده!
ادامه دارد...
خیلی بامزه بوووووووووووووووووود
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
سال 42 پیکانه 57 ؟؟؟؟؟؟؟؟کراش نوشته شده:این چیزی که می خوام بگم برای زمانهای دوره سن شما قد نمیده حدودای سال 42 بود ما هم اوایل نو جوانیمون بالا خره یه کم شلوغ و تو سرمون هوا اضافی سگینی میکرد راستش رو بخوایین با بچه ها تو خیابون داشتیم گشت میزدیم یه پیکان 57 دیدیم کنار خیابون پارک کرده بود همین طوری از کنارش رد میشدیم که دیدم سویچش هم روشه درش هم که باز شیطونم که از بغل دستمون داشت با ما می یومد خوب مبدوند مجبور شدیم دیگه کاری نمیشه کرد این ابلیس نامرد یه دونه خوابوند دم گوشم گفت احمق نشو برو بشین پشت رول یه کم به دوستات و خودت حال بده منم که بچه مثبت هر کاری بگن انجام میدم به حرفش گوش دادیمو چهار نفره سوارش شدیم بابا دمش گرم شیپورچی ابلیسه هم که داشت بغل دستم دنده عوض میکرد خیلی ماشین با حالی بود سال 42 پیکان 57 کم پیدا میشد خلاصه بعد یه گشت جذابو تی کاف و دستی و از این جور حرفها دوباره مثبت بودن من به لطف فرشته که برام نازل شده بود گل کردو ماشین و برگردوندیم سر جای اولش
hala man ye eteraf bekonam?
tavalode dadasham bod,man dost dashtam barash kado begiram ama aghlam nemiresid ke chekar konam.
raftam az to komode khodesh yeki az bolozasho bardashtam,kado kardam behesh dadam
chekar konam khob hamash 7salam bod
tavalode dadasham bod,man dost dashtam barash kado begiram ama aghlam nemiresid ke chekar konam.
raftam az to komode khodesh yeki az bolozasho bardashtam,kado kardam behesh dadam
chekar konam khob hamash 7salam bod
madaram migoft:
barani beposh,zire chatre asheghi tar mishavi....
barani beposh,zire chatre asheghi tar mishavi....
چه کسی حاضر است؟
کاربران حاضر در این انجمن: کاربر جدیدی وجود ندارد. و 1 مهمان