گپ و سرگرمی اعضا
-
nono
- ReD RoSe
- پست: 2411
- تاریخ عضویت: دو شنبه 16 مهر 1386, 7:38 pm
-
تماس:
پست
توسط nono » یک شنبه 25 مرداد 1388, 7:54 pm
من یه عروسی رو خبر دار شدم ولی هنوز نمیدونم اجازه هست بگم یا نه
یکی از بچه های سایته
من که کلی خوشحال شدم الان در پوست خود نمی گنجم که تا سال
آینده عروسی دعوت می شم
زندگی قافیه باران است ، من اگر پاییزم و درختان امیدم همه بی برگ شدند تو بهاری و به اندازه باران خدا زیبایی . . . !
-
abri
- آخرشه !
- پست: 3773
- تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 12:09 pm
پست
توسط abri » یک شنبه 25 مرداد 1388, 9:02 pm
اووووووووووووه
از الآن تا سااااااااااااااااال دیگه در پوست خود نمی گنجی؟؟
take it easy بابااااااااااااااا
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...
-
hamideht
- گروه وب سايت
- پست: 5034
- تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am
پست
توسط hamideht » دو شنبه 26 مرداد 1388, 8:57 am
nono نوشته شده:من یه عروسی رو خبر دار شدم ولی هنوز نمیدونم اجازه هست بگم یا نه
یکی از بچه های سایته
من که کلی خوشحال شدم الان در پوست خود نمی گنجم که تا سال
آینده عروسی دعوت می شم
من میدونم کیه
منم دعوتم دیگه؟ هوم؟ صاحب مجلس بیا دعوتم کن
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است
-
hamideht
- گروه وب سايت
- پست: 5034
- تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am
پست
توسط hamideht » دو شنبه 26 مرداد 1388, 9:00 am
abri نوشته شده:اووووووووووووه
از الآن تا سااااااااااااااااال دیگه در پوست خود نمی گنجی؟؟
take it easy بابااااااااااااااا
ای خارج رفته
ای دست به دهان
ای همه چیز خارجی دان
ای خارجی
ای جمله انگلیسی دان
ای با درک
ای با شعور
ای کار درست
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است
-
abri
- آخرشه !
- پست: 3773
- تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 12:09 pm
پست
توسط abri » دو شنبه 26 مرداد 1388, 1:13 pm
hamideht نوشته شده:abri نوشته شده:اووووووووووووه
از الآن تا سااااااااااااااااال دیگه در پوست خود نمی گنجی؟؟
take it easy بابااااااااااااااا
ای خارج رفته
ای دست به دهان
ای همه چیز خارجی دان
ای خارجی
ای جمله انگلیسی دان
ای با درک
ای با شعور
ای کار درست
ای به قربانت شوم من
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...
-
nono
- ReD RoSe
- پست: 2411
- تاریخ عضویت: دو شنبه 16 مهر 1386, 7:38 pm
-
تماس:
پست
توسط nono » دو شنبه 26 مرداد 1388, 1:17 pm
همیده اگه راست میگی بگو دیگه
زندگی قافیه باران است ، من اگر پاییزم و درختان امیدم همه بی برگ شدند تو بهاری و به اندازه باران خدا زیبایی . . . !
-
hadi
- كارش درسته
- پست: 4070
- تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
-
تماس:
پست
توسط hadi » دو شنبه 26 مرداد 1388, 6:32 pm
شد تاپیک خاله زنکا رفت پی کارش
میگی بگو نمیگی هم که به درک سفلی
معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد
-
hamideht
- گروه وب سايت
- پست: 5034
- تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am
پست
توسط hamideht » دو شنبه 26 مرداد 1388, 6:43 pm
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است
-
Ahmaad
- آخرشه !
- پست: 1669
- تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 7:05 pm
- محل اقامت: Kuwait
-
تماس:
پست
توسط Ahmaad » دو شنبه 26 مرداد 1388, 6:58 pm
hadi نوشته شده:شد تاپیک خاله زنکا رفت پی کارش
میگی بگو نمیگی هم که به درک سفلی
هرکی الکی الکی داره خودش رو دعوت می کنه هنوز من دعوت نیستم
عروسی مصطفی باشه یحتمل!
-
hamideht
- گروه وب سايت
- پست: 5034
- تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am
پست
توسط hamideht » دو شنبه 26 مرداد 1388, 7:01 pm
مصطفی هم آره؟
مگه اون غیر از دندون میتونه به چیز دیگه ای هم علاقه داشته باشه؟
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است
-
abri
- آخرشه !
- پست: 3773
- تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 12:09 pm
پست
توسط abri » چهار شنبه 28 مرداد 1388, 3:21 am
hadi نوشته شده:شد تاپیک خاله زنکا رفت پی کارش
میگی بگو نمیگی هم که به درک سفلی
والا به خداااااااااااا!!
هادی...نکنه خودتی؟
ولی یحتمل سر کاریه! آخه قیافه کدوممون به ازدواج می خوره؟
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...
-
nono
- ReD RoSe
- پست: 2411
- تاریخ عضویت: دو شنبه 16 مهر 1386, 7:38 pm
-
تماس:
پست
توسط nono » چهار شنبه 28 مرداد 1388, 1:49 pm
آره مصطفی هستش
منم دعوت شدم با خانواده
کلی هم ذوقیدم
احمد هم شاید چون من هستم نیاد
زندگی قافیه باران است ، من اگر پاییزم و درختان امیدم همه بی برگ شدند تو بهاری و به اندازه باران خدا زیبایی . . . !
-
hamideht
- گروه وب سايت
- پست: 5034
- تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am
پست
توسط hamideht » چهار شنبه 28 مرداد 1388, 7:10 pm
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است
-
abri
- آخرشه !
- پست: 3773
- تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 12:09 pm
پست
توسط abri » پنج شنبه 29 مرداد 1388, 4:18 am
مصطفی رو که می دونستیم باباااااااااااااااااااااااااااا
صج ما عندج سالفه
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...
-
Nersi
- آخرشه !
- پست: 2493
- تاریخ عضویت: شنبه 5 آبان 1386, 11:40 am
- محل اقامت: تهران
پست
توسط Nersi » پنج شنبه 29 مرداد 1388, 12:03 pm
hamideht نوشته شده:مصطفی هم آره؟
مگه اون غیر از دندون میتونه به چیز دیگه ای هم علاقه داشته باشه؟
خُــــــــــــــــــــــــب خانمش بالاخره دندون که داره ه هه هه هه
یه تیر دو نشون
----->
-
Nersi
- آخرشه !
- پست: 2493
- تاریخ عضویت: شنبه 5 آبان 1386, 11:40 am
- محل اقامت: تهران
پست
توسط Nersi » پنج شنبه 29 مرداد 1388, 12:08 pm
----->
-
hamideht
- گروه وب سايت
- پست: 5034
- تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am
پست
توسط hamideht » پنج شنبه 29 مرداد 1388, 6:42 pm
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است
-
Nersi
- آخرشه !
- پست: 2493
- تاریخ عضویت: شنبه 5 آبان 1386, 11:40 am
- محل اقامت: تهران
پست
توسط Nersi » پنج شنبه 29 مرداد 1388, 8:59 pm
از من یا از قیافم؟!
----->
-
hamideht
- گروه وب سايت
- پست: 5034
- تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am
پست
توسط hamideht » جمعه 30 مرداد 1388, 11:35 am
هردو
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است
-
nono
- ReD RoSe
- پست: 2411
- تاریخ عضویت: دو شنبه 16 مهر 1386, 7:38 pm
-
تماس:
پست
توسط nono » جمعه 30 مرداد 1388, 3:40 pm
زندگی قافیه باران است ، من اگر پاییزم و درختان امیدم همه بی برگ شدند تو بهاری و به اندازه باران خدا زیبایی . . . !
چه کسی حاضر است؟
کاربران حاضر در این انجمن: کاربر جدیدی وجود ندارد. و 1 مهمان